«فرزند طلاق نیاز به محبت، توجه و نیاز به آرامش و امنیت دارد. همانطور که بچههای دیگر نیازهای مختلفی دارند این بچه هم نیازهایی دارد، شاید حتی بیشتر. بعد از طلاق باید حضور مادر و پدر پررنگ باشد و در صحنه زندگی بچهشان باشند. نه اینکه او را رها کنند. یادتان نرود شما از همسرتان طلاق گرفتید. فرزندتان از شما طلاق نگرفته است!»
«تولد. تولد. تولدت مبارک. بیا شمعا رو فوت کن...» همه با هم این شعر را برای یاسمن میخونن. دایی و زندایی براش یه کیک بزرگ خریدن. تصویرِ روی کیک هم تصویر خانوادهِ خوشبخت دایی و زندایی و یاسمنه! تو دلم میگم: «خوش به حال یاسمن. خیلی خوشبخته.» نوبت به باز کردن کادوهای یاسمن میرسه. خاله میترا و زن دایی از اونور داد میزنن: باز شود دیده شود. بلکه پسندیده شود. زندگی خودم رو با یاسمن مقایسه میکنم. جدایی آزار دهنده مامان و بابام فاجعه ای بود که گند زد به زندگیِ گذشته و حال و آینده من. اشکم را به هر جان کندنی که هست کنترل میکنم. خجالت آوره اگر کسی من را در حال گریه کردن، آن هم در تولد دختر دایی ام ببیند. دوباره صدای مهمونا میاد: «دست شما درد نکنه. چرا زحمت کشیدین...» خیلی مسخره هست که بگم حتی این شعر شاد هم مرا غمگین میکند!