سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکاتب و نظریه های روانشناسی» ثبت شده است


گوردن آلپورت

گوردن آلپورت در 11 نوامبر 1897 در مانتیزوما، ایندیانا به دنیا آمد. آن‌ها چهار برادر بودند و آلپورت کوچک‌ترین آن‌ها بود. پدرش، جان ادواردز آلپورت، پزشک و مادرش، نِلی ادیت وایز آلپورت، معلم بود، و هر دوی آن‌ها تاثیری قوی و مثبت بر وی داشتند. آلپورت در ایندیانا به دنیا آمد، ولی در کلیولند، اوهایو بزرگ شد و همان جا به مدرسه دولتی رفت. برادر بزرگ‌ترش، فلوید، دانشجوی هاروارد بود (و بعدها او نیز به یک روان‌شناس معروف تبدیل شد)، و به اصرار وی، آلپورت در 1915 به هاروارد رفت. 
 
او به زحمت توانست امتحان ورودی را پاس کند و در ترم اول دانشگاه نیز نمراتش همیشه C یا D بود، اما با تلاش بسیار، سال اول را با نمرات A قبول شد. در 1919 آلپورت از هاروارد با مدرک لیسانس اقتصاد و فلسفه فارغ‌التحصیل شد. بعد از فارغ‌التحصیلی، ظاهرا چون نمی‌دانست می‌خواهد چه کار کند و چون هنوز به دنبال هویت شخصی خود بود، به ترکیه رفت و در استانبول، در رابرت کالج به تدریس انگلیسی و جامعه‌شناسی پرداخت. بعد از یک سال، از هاروارد بورسیه گرفت تا در رشته روان‌شناسی تحصیل کند. او دو سال بعد، در 1922، و در 24 سالگی در همین رشته دکترا گرفت.
 

ملانی کلاین شاید یکی از مشهورترین وتاثیرگذارترین زنان روانشناس آمریکا در عرصه ی روان تحلیل گری است. او به نسبت زنان هم عصر خودش،بیشترین سهم را در روان تحلیل گری داشته است.بواسطه ی رشد رویکرد متفاوت او در روان تحلیل گری،کلاین مکتبی را بنا کرد که به ((رابطه ی شیء- موضوعی))مشهور است.این تئوری رابطه ی مادر-نوزاد را به عنوان هسته ی اصلی رشد شخصیت معرفی میکندو به این ترتیب کار روانشناسان برجسته ای چون جان بالبی و دونالد وینی کات را تحت تاثیر قرار میدهد.تاثیری که اگرچه غیر مستقیم است اما بسیار عمیق و مهم است(گیل دونالدس,یونیون کالج)
 


پیاژه‌ روانشناسی‌ است‌ که‌ مطالعات‌ خود را در زیست‌شناسی‌ آغاز کرد او همراه‌ با بررسی‌ تحولات‌ زیستی‌ یا بدنی‌ کودک‌، رشد روانی‌ یا عقلانی‌ او را تشریح‌ نمود. برای‌ روشن‌ شدن‌ نظریه‌ پیاژه‌ خلاصه‌ نظر او در مورد مراحل‌ رشد کودک‌ ذکر می‌شود:
1. مرحله‌ هوشی‌ حسی‌ _ حرکتی‌ (از تولد تا 2 سالگی‌). در این‌ مرحله‌ رفتار کودک‌ اساساً حرکتی‌ است‌. کودک‌ از لحاظ‌ درونی‌ (روانی‌) وقایع‌ را ارائه‌ نمی‌دهد و بصورت‌ مفهومی‌ «فکر» نمی‌کند، اگر چه‌ رشد شناختی‌ بصورت‌ طرحها ساخته‌ می‌شود.
2. مرحله‌ پیش‌ عملیاتی‌ فکر (2 تا 7 سالگی‌). ویژگی‌ این‌ مرحله‌ رشد زبان‌ و صورتهای‌ دیگر نمادی‌(ارائه‌) و رشد سریع‌مفهومی‌ است‌. استدلال‌ یاتعقل‌ در این‌ مرحله ‌نیمه‌ منطقی‌ است‌.
3. مرحله‌ عملیات‌ حسی‌ (7 تا 11 سالگی‌). در طول‌ این‌ سالها، کودک‌ استعداد کاربرد فکر منطقی‌ را در مسائل‌ حسی‌ خود رشد می‌دهد.
4. مرحله‌ عملیات‌ صوری‌ (تجریدی‌) (11 تا 15 سالگی‌). در این‌ مرحله‌ ساختارهای‌ شناختی‌ به‌ بزرگترین‌ سطح‌ رشد می‌رسد، و کودک‌ می‌تواند استدلال‌ منطقی‌ را در مورد همه‌ مسائل‌ بکار ببرد.([1])


http://ketabnak.com/images/covers/Erich_Fromm_writing.jpg


ریک فرام (1) به سال 1900 در شهر فرانکفورت آلمان (2) چشم به این جهان گشوده است. وی پس از تحصیلات مقدماتی در دانشگاه های فرانکفورت و هایدلبرگ (3) و مونیخ (4) به تحصیل روان شناسی و جامعه شناسی پرداخت و دانشنامه ی دکتری را در سال 1922 از دانشگاه هایدلبرگ بدست آورد و پس از آن مدتی در دانشگاه مونیخ و در مؤسسه ی روان کاوی شهر برلن تحصیلات و مطالعات خود را دنبال کرد و در 1933 میلادی به آمریکا رفت و در آنجا نخست در مؤسسه ی روان کاوی شیکاگو و بعد در چند دانشگاه و مؤسسه ی عالی فرهنگی دیگر به تدریس و ایراد سخنرانی پرداخت و چندی ریاست مؤسسه ی روان کاوی مکزیک را در مکزیکوسیتی (5) پایتخت آن کشور عهده دار شد و در عین حال به عضویت فرهنگستان علوم نیویورک و انجمن روان کاوی واشینگتن و فرهنگستان پزشکی مکزیک درآمد. فرام آثار قلمی فراوانی دارد که فهرست پاره ای از آنها داده خواهد شد.

تنهائی- آزادی:

یکی از نخستین نکاتی که در مطالعه ی نظریه ی فرام به چشم می خورد این است که می گوید: انسان خود را تنها احساس می کند و این احساس ناشی از این است که او برای کسب آزادی از طبیعت دوری جسته و با سایر آدمیان قطع رابطه و از آنها کناره گیری کرده است. باری او از قید دیگران آزاد شده ولی حس می کند که تنها و بی پشت و پناه است. نخستین عمل او برای آزادشدن از همان دوران خردسالی، یعنی از هنگامی که خود را از زیر فرمان و حمایت مادر خلاص می کند، آغاز می شود.
آن پس همچنان به کوشش خود برای کسب آزادی ادامه می دهد؛ و عجب اینکه هر قدر آزادتر می شود خود را تنهاتر می یابد. این آزادی که برای او یک وضع منفی به وجود آورده است باعث ناراحتی او است. پس او به وسائلی، که ذکر خواهد شد، می کوشد از آزادی فرار کند (6).

http://images.betterworldbooks.com/188/Carl-Rogers-The-Quiet-Revolutionary-9781883955311.jpg

کارل راجرز (1) در سال 1902 میلادی در آمریکا تولد یافت. تحصیلات عالی خود را نخست در رشته کشاورزی و در رشته تاریخ آغاز کرد ولی در 24 سالگی به رشته آموزش و پرورش و به روان شناسی روی آورد و در نیویورک به دانشگاه کلمبیا رفت و پس از گذراندن امتحانات فوق لیسانس ( M.A. ) در سال 1931 به دریافت درجه دکتری ( ph.D. ) نائل گردید وتوجه و علاقه مندی خود را به روان درمانی معطوف داشت، و در دانشگاه های اوهایو (2) و شیکاگو (3) و ویس کنزین (4) به تدریس و تحقیق پرداخت. در این ضمن راجرز عضویت، و احیاناً ریاست چندین مؤسسه و انجمن علمی را داشته است. از آن جمله اند انجمن روان شناسان آمریکا (5) ( APA ) و « آکادمی آمریکائی روان درمانکاران » (6) و « انجمن امریکائی روان شناسان کاربردن (7) »...

 
آلفرد آدلر(Alfred Adler)، برداشتی از ماهیت انسان را ارایه داد که قربانی غرایز و تعارض‌ها و محکوم به نیروهای زیستی و تجربیات کودکی نیست. او رویکرد خود را "روان‌شناسی فردنگر" نامید؛ زیرا برای بی­ همتا بودن هر فرد تأکید داشته و عمومیت انگیزه ­های زیستی و هدف‌هایی را که فروید به انسان نسبت می‌داد، قبول نداشت.

به نظر آدلر، هر کسی در درجه اول موجودی اجتماعی است. شخصیت فرد به وسیله محیط اجتماعی و تعامل­های منحصربه‌فرد او(نه توسط تلاش‌های فرد برای ارضاء نیازهای زیستی) شکل می­گیرد. گرچه میل جنسی به عنوان عامل تعیین­کننده در شخصیت، اهمیت زیادی برای فروید داشت، آدلر نقش مسائل جنسی را در سیستم خود به حداقل رساند.

از نظر آدلر، هشیار نه ناهشیار، محور شخصیت است؛ به جای اینکه فرد توسط نیروهایی برانگیخته شود که نمی­تواند آنها را ببیند یا کنترل کند، فعالانه درگیر آفریدن خود و هدایت کردن آینده خویش می‌باشد.[1]

ظریه دلبستگی (به انگلیسی: Attachment theory)‏، نظریه ای در روان‌شناسی است که سعی در توضیح دلایل دلبستگی انسان‌ها به یکدیگر دارد.
اصطلاح دلبستگی برای اشاره به روابط اجتماعی عاطفی محکم و دایمی به کار می‌رود.
کودکان تمایل دارند به برخی اشخاص به ویژه مادرشان بچسبند و در حضور ان‌ها احساس امنیت کنند. روان شناسان در ابتدا براین باور بودند که دلیل دلبستگی به مادر، منبع غذا بودن اوست و غذا یکی از نیازهای نخستین نوزادان را تشکیل می‌دهد. اما پرسش‌هایی پیش آمد. برخی حیوانات به ویژه پرندگان، نیدی-فوژ یعنی لانه-گریز هستند و بچه‌های ان‌ها بلافاصله پس از انکه به دنیا می ایند و یا سر از تخم در میاورند، از لانه بیرون می‌روند و غذای خود را خودشان به دست می اورند. مثلاً جوجه اردک و جوجه مرغ، از همان بدو تولد خودشان غذا می‌خورند، اما با این حال باز هم به دنبال مادرشان می‌روند.
احساس راحتی از حضور مادر نمی‌تواند به دلیل نقش وی در تغذیه بچه‌ها باشد. سری ازمایش‌های بسیار معروف دربارهٔ میمون‌ها نشان داده است که در دلبستگی مادر-فرزند، نیازهای دیگری، جز نیاز به تغذیه وجود دارد. در حالی¬که پژوهش درباره دلبستگی توسط مشاهده خانواده‌هایی جرقه خورد که بخاطر جنگ جهانی دوم از هم¬گسیخته شده بودند، ریشه های نظری آن را می توان در نظریه تکاملی نوین ردیابی کرد (سیمپسون،۱۹۹۹؛ فرالی، ۲۰۰۲).
همانگونه که بالبی مشاهده کرد، مجاورت مادر- کودک برای بقای ژنتیکی ضروری است (بالبی، ۱۹۶۹،۱۹۸۲). نوزادان می‌توانند با تولید صداهای ناراحت کننده هنگام جداشدن از مراقبشان و درخواست نیرومند برای بازگشت آنها در حفظ مجاورت نقش داشته باشند. بالبی این را یک راهبرد خوب برای تضمین زنده ماندن نوزاد کوچک و درمانده می داند