نویسنده و کارگردان: مجید مجیدی
بازیگران:
محسن رمضانی، حسین محجوب، سلمه فیضی،الهام شریفی، فرحناز صفری، بهزاد رفیعی، محمد رحمانی، مرتضی فاطمی، کمال میرکریمی، معصومانه زینتی، زهرا میرزایی، احمد امینیان، مقدم بهبودی، جان علی خرمی
سال ساخت: 1377
خلاصه داستان:
محمد رمضانی فرزند نابینای هاشم که در مدرسه نابینایان تحصیل می کند برای گذراندن تعطیلات به خانه بازمی گردد. هاشم که پس از مرگ همسر خود با مادرش زندگی می کند، تصمیم به ازدواج مجدد می گیرد. او به همین منظور محمد را به کارگاه نجاری می فرستد. مادر هاشم که به نشان اعتراض در مقابل این اقدام خانه را ترک کرده بود بعلت بیماری مجبور به بازگشت می شود و سرانجام در بستر بیماری از دنیا می رود. هاشم که با مرگ مادر خود و شنیدن جواب منفی از نامزدش بیش از همیشه احساس تنهایی می کند به سراغ محمد رفته و او را به خانه بازمی گرداند ولی محمد در میانه راه بر اثر شکسته شدن پل به داخل رودخانه افتاده و هاشم نیز برای نجات محمد خود را به داخل رودخانه می اندازد. اما خود نیز گرفتار می شود. پس از بهوش آمدن با پیکر بی جان فرزندش مواجه می شود. هاشم که پس از مرگ همسر و مادرش فرزند کوچک خود را نیز از دست رفته می بیند او را در آغوش می گیرد و محمد نیز در آغوش پدر جانی دوباره می یابد.یادداشت:
رنگ خدا داستان مکاشفه و کشف و شهود محمد پسربچه نابینا در دل طبیعت و
هستی است؛ فیلم از منظری دیگر داستان مکاشفه پدر محمد هم هست. چون منزلگاهی
است که پدر هم مورد آزمایشهای ماورایی قرار میگیرد. به یاد بیاوریم
صحنهای را که عزیز به پدر محمد میگوید: «من نگران محمد نیستم نگران تو
هستم» محمد که در زندگی در شهر و محل آموزشش محصور بوده است در سفر به
زادگاهش میخواهد طبیعت و هستی را با تمام وجودش حس و تجربه کند در دشت
گیاهان و سنگها را لمس میکند و آنها را با حروف میخواند؛ عملی که یک
انسان بینا از انجام آن ناتوان است و این مسئله بر ارتباط شهودی محمد با
طبیعت به عنوان نشانهای معنوی تاکید میکند. او به صدای طبیعت به دقت گوش
میدهد؛ صدای جوجه گنجشکها، دارکوبها و ... که این صداها و لمسها به صورت
موتیفهایی در فیلم از کشف و شهود محمد درآمدهاند. یکی از مهمترین
ویژگیهای «رنگ خدا» تاکید بر نماد و معانی ضمنی معنوی و شهودی است. مجیدی
سعی کرده در اکثر موارد از نمادگرایی رو و سطحی اجتناب کند. میتوان به
استفاده ظریف از آب (به نشانه پاکی و پالایش) و نور (به نشانه حضور خداوند)
اشاره کرد.
به یاد بیاوریم صحنهای را که عزیز صورت محمد را کنار امامزاده با آب میشوید (گویی به روح او صفا و پاکی میبخشد) یا در سکانس آخر هنگام درآب پریدن پدر برای نجات محمد، رودخانه پدر را درهم میپیچد و پالایش میکند، یا استفاده از نور در صحنه مرگ عزیز یا صحنه جان گرفتن محمد در آغوش پدر در کنار رودخانه در سکانس آخر فیلم، که در این دو نمونه مجیدی با تمهیدی ساده از نور متمرکز به عنوان نشانهای قابل پذیرش برای حضور خداوند استفاده کرده است و .... در «رنگ خدا» از تصاویر زیبای طبیعت استفاده محتوایی در راستای کشف و شهود محمد در یک بهشت زمینی میشود به همین دلیل مجیدی به دنبال تصاویر کارت پستالی برای خوش آمد جشنوارههای خارجی نیست در صورتی که چنین لوکیشنی زیبایی برای هر فیلمسازی برای چنین استفاده فرامتنی، واقعاً وسوسهبرانگیز است. نماهای کوتاهی از دستهای محمد که این نماها به هم پیوند مییابند به نشان جستجوی محمد برای یافتن جوجه گنجشک زیباست. درهم آمیزی صدای خواندن کودکان نابینا پس از پایان دیکته معلم، هم به نجوا کردن ادعیه میماند. در برخی از قسمتهای فیلم مجیدی از قواعد مرسوم سینما برای القای معانی خاصی استفاده میکند. نمونه بارز این مسئله در استفاده از حرکت آهسته (اسلوموشن) است. مکانیسم اسلوموشن تاکید و تامل است بر حرکت سوژهای که از آن فیلمبرداری شده است اما مجیدی بر خلاف استفادههای مرسوم از این تمهید، از تامل موجود در حرکت آهسته در خلق لحظات شاعرانه استفاده کرده و مفهوم تجلی را القا میکند. مثل صحنه اسلوموشن زیبایی از غذا دادن عزیز به مرغها که یکی از خواهرهای محمد مرغها را از لانه به بیرون پرتاب میکند و به پرواز درمیآورد و پرها در هوا جاری است؛ همینطور صحنهای که عزیز با حرکت آهسته ماهی که به گل نشسته را در آب رها میکند. ما با وجود اینکه غذا دادن به پرندگان و رها کردن ماهی را شاید قبلاً بارها دیدهایم در حرکت آهسته گویی این اعمال را برای اولین بار و با تاکید و تاملی شاعرانه میبینیم که حس یک تجلی ناگهانی و معنوی را به ما منتقل می کند. یکی دیگر از تمهیدات سینمایی که مجیدی در فیلمش به کار می گیرد، نماهایی است که از بالا محمد را نشان میدهد و بعد دوربین به تدریج پایین میآید و به او نزدیک میشود و روی او ثابت میماند. به عنوان مثال در اوایل فیلم در نمایی از بالا محمد را که روی نیمکت نشسته میبینیم که به صدای جوجه گنجشک گوش میدهد دوربین از بالا به سمت پایین و به طرف محمد حرکت میکند و روی چهره او متوقف میشود نمونههای دیگری از این تمهید در صحنههای فیلم تکرار میشود.
در تمام این نماها نوع حرکت دوربین و زاویهای که مجیدی انتخاب کرده به
نظر از دید ناظری ماورایی است اوج استفاده از این تمهید را در سکانس زیبای
پایانی میبینیم: عزیز در گذشته است و پدر، محمد را از نزد نجار نابینا به
خانه میبرد محمد سوار بر اسب است و پدر افسار اسب را گرفته و در جلو حرکت
میکند . وقتی میخواهند از پل بگذرند، پل فرو میریزد و محمد و اسب به
داخل رودخانه میافتد چهره پدر را میبینیم که با تعجب افتادن محمد را در
رودخانه نگاه میکند و ابتدا برای نجات محمد مردد است ولی بعد بر تردید خود
غلبه میکند و خود را به داخل رودخانه میاندازد نمای نقطه نظر پدر در
میان امواج خروشان آب به خوبی موقعیت دشوار و از جان گذشتگی او را برای
فرزندش نشان میدهد در این سکانس گویی امواج آب خروشان پدر را پالایش
میکند
بعد این صحنه قطع میشود به تصویری از آرامش رودخانه پدر به سمت پسرش میرود و محمد را در آغوش میگیرد ابتدا فکر میکند او مرده است از دید پدر پرواز پرندگان را در آسمان میبینیم به نشان عروج محمد بعد تصویر آن دو را کنار دریا از ارتفاعی بالا میبینیم با حرکت تدریجی دوربین به سمت پایین به تدریج به آنها نزدیک و نزدیکتر میشویم تا به نمای نزدیکی از دست محمد میرسیم که به تدریج نور بر آن میتابد و دست محمد آرام به حرکت درمیآید گویی نوری الهی از آسمان بر دستش فرود آمده و میدرخشد و به او جان دوباره میبخشد و این نماهای ماورایی است که موکدترین جلوه معناگرا در فیلم است و در پایان فیلم در حقیقت در همین نماها است که رحمت الهی جاری میشود.
منبع: : old.ido.ir - سایت سازمان تبلیغات اسلامی
حسین آریانی منتقد سینمایی و عضو انجمن منتقدین خانه سینما