1. مرحله هوشی حسی _ حرکتی (از تولد تا 2 سالگی). در این مرحله رفتار کودک اساساً حرکتی است. کودک از لحاظ درونی (روانی) وقایع را ارائه نمیدهد و بصورت مفهومی «فکر» نمیکند، اگر چه رشد شناختی بصورت طرحها ساخته میشود.
2. مرحله پیش عملیاتی فکر (2 تا 7 سالگی). ویژگی این مرحله رشد زبان و صورتهای دیگر نمادی(ارائه) و رشد سریعمفهومی است. استدلال یاتعقل در این مرحله نیمه منطقی است.
3. مرحله عملیات حسی (7 تا 11 سالگی). در طول این سالها، کودک استعداد کاربرد فکر منطقی را در مسائل حسی خود رشد میدهد.
4. مرحله عملیات صوری (تجریدی) (11 تا 15 سالگی). در این مرحله ساختارهای شناختی به بزرگترین سطح رشد میرسد، و کودک میتواند استدلال منطقی را در مورد همه مسائل بکار ببرد.([1])
پیاژه وضع مراحل را نسبت به یکدیگر در یکی از کتابهای خود چنین بیان میدارد:
بطور کلی، این امر باید مورد تأکید قرار گیرد که طرحهای رفتار مخصوص هر مرحله بصورت طولی پشت سر یکدیگر قرار نمیگیرند (به اینصورت که طرحهای رفتار بعدی پس از نابودی طرحهای قبلی ظاهر شوند) اما طرحهای جدید رفتار بصورت لایههای یک هرم (بصورت عمودی یا معکوس) بمنظور تکمیل، تصحیح یا ترکیب به صورتهای قبلی افزوده میشوند.([2])
مؤلف کتاب نظریة پیاژه در زمینه رشد عقلانی (شناختی) و عاطفی، نظر پیاژه را دربارة هوش یا عقل و جنبههای شناختی و عاطفی آن بیان میدارد. از نظر پیاژه جنبه شناختی دارای سه جزء است: محتوا، کارکرد، و ساختار. پیاژه سه نوع دانش را مطرح میسازد: دانش ویژگیهای اشیاء است و از عمل روی اشیاء ناشی شده است. دانش منطقی_ ریاضی دانشی است که از عمل روی اشیاء ساخته شده است. دانش اجتماعی دانش مربوط به اشیائی است که از فرهنگ بوجود آمدهاند. هرنوعی از دانش وابسته به عمل یا اقدام است، چه اقدام بدنی و چه اقدام روانی. اقداماتی که در رشد جنبة وسیلهای دارند اعمالی هستند که عدم تعادل را بوجود میآورند و منجر به کوشش برای ایجاد تعادل خواهند شد. جذب و تطابق عوامل تعادل هستند و نظم رشد را بوسیله خود این فرایند فراهم میسازند.
چهار عامل و تأثیر متقابل یا تعامل آنها در یکدیگر برای فرایند رشد ضروری هستند: رشد کامل، تجربه فعال، تعامل اجتماعی، تعادل. رشد عقلانی یا شناختی، در حالیکه فرایندی دائمی است، بمنظور تحلیل و توصیف ممکن است به چهار صورت تقسیم شود. رشد عاطفی (عواطف، احساسها و رغبتها) مانند رشد عقلانی بوجود میآیند. بسخن دیگر ساختارهای عاطفی مانند ساختار عقلانی بوجود میآیند. عاطفه مسئول تحریک یا فعال ساختن فعالیت عقلانی است و برای انتخاب آن روی اشیاء و وقایع اقدام میشود.([3])
نکتههایی دربارة رشد عقلانی در مرحلة حسی _ حرکتی
توجه به این نکته مهم است که رشد عقلانی یک فرایند خود انتظامی است. فرایندهای جذب و تطابق از درون کنترل میشود نه از خارج و رشد عقلانی جنبه سازگاری دارد.
نکتههایی دربارة رشد عقلانی در مرحلة پیش عملیاتی
در 6 و 7 سالگی مکالمات کودکان بیشتر جنبه ارتباطی و اجتماعی پیدا میکند. تفکر بیشتر در کنترل محیط حاضر و ادراک حسی قرار دارد.
استدلال عقلانی با شناختی در مرحله پیش عملیاتی نیمه منطقی است، همینطور فهم کودکان مقررات،عدالت و دیگر عناصر استدلال اخلاقی نیمهمنطقی است.
نکتههایی دربارة رشد عقلانی در مرحلة عملیات حسی
نکتههایی دربارة رشد عقلانی در مرحلة عملیات صوری
تفکر عملی حسی تفکر قابل برگشت است. برگردانی و تقابل بصورتی مستقل بکار میروند، و این دو برگشت در تفکر صوری هماهنگ میشوند.
چندین ساختار در ضمن انجام عملیات صوری ظاهر میشود. استدلال فرضیهای - قیاسی قوه تعقل درباره امور فرضی و امور عینی است و همچنین توانایی استخراج نتایج از مقدمات فرضی است . تفکر علمی - استقرائی استنتاج از جزئی به کلی است، این نوع تفکری است که معمولاً دانشمند انجام میدهد. تعقل صوری همه روابط احتمالی را در مسائل حسی یا فرضی بررسی میکند. تجرید فکری تجرید دانش جدید از دانش موجودی است که بوسیله تفکر بدست آمده است. تجرید فکری پیوسته فراتر از امور قابل ملاحظه سیر میکند و سازوکار اولیه دانش منطقی - ریاضی است.
دو محتوای اساسی در ضمن عملیات صوری بوجود میآیند: قضیهای یا ترکیبی و طرحهای عملی صوری. استدلال قضیهای شبیه منطق قضیهای عادی است. این نوع عملیات مجرد و نظام یافته است. طرحهای عملی صوری مانند تناسب و احتمال، شباهت بیشتری به استدلال علمی دارند. آنها کمتر از استدلال قضیهای مجرد هستند. طبق نظر پیاژه همه افراد عادی در دورة بلوغ و بزرگسالی توانایی عملیات صوری را دارند. رشد احساسات هنجاری، استقلال و اراده در دوره عملیات حسی منجر به ساختار احساسهای آرمانی و رشد بیشتر شخصیت در دوره عملیات صوری است. تشکیل شخصیت ریشههای خود را در سازمان مقررات و ارزشهای مستقلاً ساخته شده کودک آغاز میکند. شخصیت کوشش فرد را در زمینه سازگاری نسبت به دنیای اجتماعی بزرگسالی منعکس میسازد. این امر تا اندازهای تسلیم «خود» به انضباط است.([4])
نظریات ملاصدرا دربارة رابطه نفس با بدن
فالحق ان النفس الانسانیه جسمانیه الحدوث و التصرف روحانیة البقاء والتعقل.
طبق این نظر نفس ابتدا جنبه بدنی دارد و بر اساس حرکت جوهری و تکامل نفس، نفس جنبه روحی و عقلی پیدا میکند.
پیاژه نیز برخلاف روانشناسان اثباتگرا که همة فعالیتهای انسانی را محدود به فعالیتهای حواس میکنند وقوع فعالیتهای عقلانی را از ابتدای رشد بدنی مورد توجه قرار میدهد و ادراکات حسی را همراه با ادراکات عقلانی مطرح میسازد.
ملاصدرا در باب چهارم در فصل هشتم درباره صورتهای ادراکی در صفحه 192 میفرماید:
ولکنا قد اقمنا البرهان علی ان المحسوس لکل حاسة هو الصورة الادراکیة المفارقة عن المادة لا التی هی فی مادة جسمانیة.
همانطور که ملاحظه میشود ملاصدرا صورتی را که در اثر برخورد انسان به اشیاء خارجی بوجود میآید غیر مادی تلقی میکند.
پیاژه نیز در ضمن گفتگویی با برنگیه که زیر عنوان گفتگوی آزاد با ژان پیاژه به فارسی ترجمه شده است در پاسخ به سؤال برنگیه از اهمیت عوامل برونی یعنی محیط و عوامل درونی میگوید:
ارزش آنها کاملاً برابر است. از هم تفکیک ناپذیرند. شناخت یک تعامل بین انسان و شیء است. اما فکر میکنم انسان را نمیتوان در یک ساخت معین، برای همیشه و به گونه پیشاپیش نگران محبوس دانست بتصور اینکه همه چیز در ذهن از پیش تعیین شده است. من فکر میکنم که انسان، شناختهای خود را میسازد، ساختهای خود را میسازد و ما فرصت صحبت کردن دربارة این مسائل را خواهیم داشت.([5])
در بخش دیگر همین کتاب میگوید:
شیء بمعنای ریاضی یک حد است. انسان لاینقطع به عینیت شیء نزدیک میشود ولی هرگز به خود شیء نمیرسد. شیئی که انسان گمان میکند به آن میرسد همواره آن شیئی است که توسط هوش (عقل) آزمونی مجسم و تفسیر شده است.([6])
در بخش دیگر در زمینه «بناشدنی نگری» یا ساختاری نگری میگوید:
بله همینطور است . عیناً همینطور است. شناخت نه نسخهای (روبرداشتی) از شیء است و نه یک هشیاری پیشاپیش نسبت به شکلها که در آزمونی از پیش تعیین شده باشد، بلکه یک ساختن دائم است از راه مبادلات بین ارگانیسم و محیط از نظر زیستشناختی، و بین فکر و شیء از نظر شناختی.
ملاصدرا در فصل پنجم فیقاعده نستعلم منها تعدد القوی میفرماید:
وایضاً البرهان قائمٌ و علی ان المدرک للصور الجزئیه الحاصله فیالحواس لیس هو الا النفس دون الحس و دون آلته ...(صفحه 66)
و نیز برهان اثبات میکند که درک کنندة صورتهای جزئی که در حواس حاصل میشود نه حس و نه ابزار حس، بلکه همان نفس است.([7])
و در فصل 10 راجع به مراتب نفس میگوید:
و اذا خرج الطفل من جوف امه صارت نفسه فی درجة النفوس الحیوانیة الی اوان البلوغ الصوری، والشخص حینئذٍ حیوان بشری بالفعل، انسان نفسانی بالقوه، ثم یصیر نفسه مدرکه للاشیاء بالفکر و الرؤیة مستعملة للعقل العملی و هکذا الی اوان البلوغ المعنوی. (صفحه 136).([8]) زمانی که کودک از شکم مادرش خارج شد، نفس او در حدّ درجة نفوس حیوانی یا اوایل شروع بلوغ صوری است و شخص در این هنگام، بطور بالفعل، حیوان بشری است و بطور بالقوّه، انسان نفسانی است، سپس نفس او مدرک اشیاء میگردد بواسطة فکر و رؤیت که در عقل عملی بکار میرود، و تا اوایل بلوغ معنوی، اینچنین است.
در فصل سوم در مورد متخیله و واهمه و ذاکره اختلاف واهمه را با عقل در اضافه شدن عقل به امر جزئی تلقی میکند و آن را قوه مغایر با عقل نمیداند:
واعلم ان الوهم عندنا و ان کان غیرالقوی التی ذکرت الا انه لیس له ذات و مغایرة للعقل بل هو عبارة، عن اضافة الذات العقلیة الی شخص جزئی و تعلقها به و تدبیرها له، فالقوه المتعلقة بالخیال هو الوهم. کما ان مدرکاتة هی المعانی الکلیة المضافة الی صور الشخصیات الخیالیة و لیس للوهم ذات اخری غیر العقل کما ان الکلی الطبیعی و الماهیة من حیث هی حقیقة لها غیر الوجود الخارجی او العقلی. (صفحه 215-216).([9]) بدان که اگرچه وهم از نظر ما، غیر از قوایی است که ذکر شد بجز اینکه برای او ذاتی نیست و مغایرت با عقل ندارد، بلکه آن عبارت از اضافة ذات عقلیه به شخص جزئی و تعلّق به جزئی و تدبیر امور جزئی است، پس قوّه ای که متعلق به خیال است، همان وهم میباشد، همانطور که مدرکات وهم، همان معانی کلّی است که اضافه به صور شخصیّات خیالی است و وهم ذات دیگری غیر از عقل ندارد، همانطور که کلّی طبیعی و ماهیت، از جهتی که حقیقتی دارند، غیر از وجود خارجی یا عقلی میباشند.
منبع:www.mullasadra.org