این نوشتار نخست به تبیین اجمالی دیدگاه کالبرگ درباره نحوه تحوّل و رشد اخلاقی میپردازد و سپس نکاتی نقدآمیز را در بررسی دیدگاه او بیان میکند. هدف از پژوهش بررسی و نقد دیدگاه کالبرگ درباره رشد اخلاقی با توجه به دیدگاه اندیشمندان دیگر میباشد. کالبرگ در تبیین رشد اخلاقی همه افراد، دنبالهرو پیاژه است. دیدگاه پیاژه در زمره دیدگاههای شناختی قرار دارد و از این منظر، دیدگاه کالبرگ همانند دیدگاه اوست؛ اما تفاوتهای مهمی نیز با دیدگاه وی دارد. کالبرگ رشد اخلاقی را به سنین بالاتر از دوازده سالگی نیز سریان می دهد. وی رشد اخلاقی انسانها را در شش مرحله طبقهبندی میکند و رشد اخلاق را مترتب و موازی با رشد روانشناختی آنها میداند. این تبیین کالبرگ واکنشها و پیامدهای مختلفی در محافل علمی به دنبال داشته است. از جمله یافتههای پژوهش، نقدهایی است که در دیدگاه کالبرگ وجود دارد و به آنها کمتر توجه شده است.
مقدّمه
بحث درباره رشد اخلاقی و رابطه آن با رشد روانشناختی از پیشینه چندانی برخوردار نیست. نخستین اندیشمندی که به طور جدی به آن پرداخت پیاژه، روانشناس معروف، میباشد و پس از وی نیز کالبرگ مهمترین روانشناس در اینباره تلقّی میشود.
با توجه به اهمیت رشد اخلاقی و مراحلی که انسان در این موضوع طی میکند و اهمیت مراحل رشد در تربیت و تعلیم، ضرورت این بحث روشن میشود؛ به ویژه آنکه اندیشمندان و روانشناسانی که در این زمینه به بحث پرداختهاند از شهرت عام برخوردارند و دیدگاه کالبرگ مورد توجه همه روانشناسان پس از او قرار گرفته است. سؤالهای اصلی این مسئله سه پرسش ذیل است:
1. آیا مراحل عام و فراگیری از رشد روانشناختی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا باورها، نگرشها، عواطف، شیوههای کنش متقابل، جهتگیریهای انگیزشی و مهارتهای شناختی عامی وجود دارد که ویژگی مشترک همه انسانها در مراحل گوناگون زندگیشان باشد؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، در این صورت، بدان معناست که میتوان رشد روانشناختی همه انسانها را از منظر یکسانی ارزیابی کرد.
2. آیا مراحل عام و فراگیری از رشد اخلاقی وجود دارد؟ به تعبیر دیگر، آیا رشد اخلاقی درست برای همه انسانها یکسان است؟ آیا میتوان گفت باورهای اخلاقی، ارزشها، قضاوتها و رفتارهایی هستند که ویژگی همه انسانها در مراحل گوناگون زندگیشان است؟ پاسخ مثبت به این پرسش نیز بدان معناست که میتوان رشد اخلاقی همه انسانها را از منظر یکسانی ارزیابی کرد.
3. در صورتی که پاسخ دو پرسش مزبور مثبت باشد،
آیا این دو رشد عام روانشناختی و اخلاقی با یکدیگر ارتباط اساسی دارند یا خیر؟
لارنس کالبرگ شاخصترین اندیشمندی است که پاسخ هر سه پرسش فوق را مثبت میداند. البته در اینجا مجال مقایسه دیدگاه وی با دیدگاه اندیشمندان اسلامی یا دیدگاه برآمده از منظر اسلام نیست؛ از اینرو، در مقاله حاضر2 دیدگاه وی را تبیین و بررسی خواهیم کرد و مقایسه مزبور را به مجال دیگری موکول میکنیم.
تبیین نظریه کالبرگ درباره رشد اخلاقی
کالبرگ ـ در واقع ـ در نظریه خود دنبالهرو نظریه پیاژه است.3 وی با اینکه تغییرات عمدهای در دیدگاه پیاژهاعمال کرد و در مورد مراحل رشد اخلاقی طرحی را ارائه داد که جدید بود، اما چارچوبی که به آن پایبند است همان چارچوب نظریه شناختی است. وی مرحلهای بودن رشد اخلاقی را میپذیرد، اما تأکید میکند که رشد اخلاقی پس از سن دوازده سالگی نیز ادامه مییابد. وی اخلاق را به مفهوم «عدالت» پیوند میزند و آن را با همین مفهوم تبیین میکند.4 از نظر او، قضاوتهای اخلاقی کودکان ونوجوانان دربردارنده برداشتهای متفاوتی از عدالت است. وانگهی، در سطوح گوناگون از رشد روانشناختی درک کودکان و نوجوانان از عدالت تفاوت مییابد و بالاترین سطح آن این است که آنها به حقوق مساوی و عام برای همه مردم و تحقق ارزشهای انسانی عام دست مییابند.5
از نظر کالبرگ، رشد اخلاقی دارای مراحل مشخص و قطعی است و علاوه بر آن، میان رشد اخلاقی و رشد روانشناختی درجهای از همسانی برقرار است. وی تأکید میکند که به دنبال رشد روانشناختی، که در زمینه مهارتهای شناختی به دست میآید، رشد اخلاقی محقق میشود. مقصود از مهارتهای شناختی، اموری نظیر امور ذیل است: مهارتهای استدلالی خاص، تفکر منطقی و انتزاعی، توانایی تخیلی و توانایی دستهبندیهای مفهومی عمده (نظیر دستهبندی شن و حیوان در دو مقوله جدای اخلاقی) و نیز توانایی تفکیک آزار و اذیت اتفاقی و غیر عمدی و آزار و اذیت عمدی و آگاهانه.
کالبرگ بر آن است که رشد اخلاقی دارای سه سطح است6 که هر یک از این سه سطح دو مرحله دارد.بدینسان، به طور کلی، شش مرحله در رشد اخلاقی انسانها وجود دارد. از نظر او، این مراحل بدون هیچگونه تغییری در پی یکدیگر میآیند؛ بدین معنا که هر فردی بدون هیچگونه گریزی از یک مرحله به مرحله بعدی حرکت میکند.7 نکتهای که نباید از نظر دور داشت ایناست که وی مدعی نیست که همه انسانها ناگزیر باید به بالاترینمرحله (مرحلهششم) برسند؛ درواقع،ممکن است فرد در مرحله چهار یا پنج باقی بماند. آنچه که وی ادعا میکند این است که شخص برایدستیابیبه مرحله شش باید هر یک از مراحل پیشین را پشت سر بگذارد و این کار نیز به نحوی پیاپی و مرحله به مرحله انجام میپذیرد.
مراحل رشد اخلاقی
از نظر کالبرگ مراحل رشد اخلاقی به صورت ذیل تحقق میپذیرد:
الف. سطح اخلاق پیش قراردادی8
کودک در این سطح رفتارهای خود را بر اساس پیامدهای مادی آن (تشویق و تنبیه) و یا قدرت کسانی که قوانین را برایش وضع میکنند (مثلاً پدر و مادر) تنظیم میکند. اخلاق در این دوره هنوز درونی و نهادینه نشده است و در واقع، معیارهای اخلاقی به گونهای حقیقی برای او وجود ندارد. این سطح خود دارای دو مرحله است:
مرحله 1. مرحله مجازات و اطاعت: در این مرحله، کودک اخلاق خود را بر تنبیه و اطاعت مبتنی میکند و به دلیل اجتناب از مجازات اطاعت میکند؛ از اینرو، تنها دلیل او برای انجام کار درست دوری جستن از مجازات است و دلمشغولیها و منافع دیگران برایش اهمیتی ندارد؛ مگر آنکه در رفاه وی تأثیرگذار باشند.
مرحله 2. مرحله تبادل و هدف ابزاری فردی (مرحله اخلاق ابزارگونه نسبی و لذتگرایی نسبی): هدف فرد در این مرحله انجام چیزی است که برای پیشبرد منافع خودش میتواند انجام دهد. کار درست از نظر او جلب منافع خود است و تنها دلیل او برای انجام کار درست ارتقای منافع خویش است. ویژگی بارز اخلاق فرد در این مرحله لذتگرایی و لذتطلبی اوست و پذیرش برخی از مقرّرات اخلاقی خاص عمدتا به دلیل پاداشها و منافعی است که از انجام آنها انتظار دارد؛ از اینرو، همه چیز را به نحوی نسبی و در نسبت با جلب منافع خود مینگرد.
ب. سطح اخلاق قراردادی9
رفتار فرد در این سطح برای سازگاری و هماهنگ شدن با نظم اجتماعی است. از اینرو، اخلاق او از تمایلی سرچشمه میگیرد که وی برای حفظ و نگهداری این نظم دارد. در این مرحله نیز معیارهای اخلاقی هنوز درونی و نهادینه نشده است. دو مرحله این سطح عبارتند از:
مرحله 3. مرحله سازگاری، ارتباطات و انتظارات فیمابینی متقابل: در این مرحله، انتظارات دیگران برای فرد اهمیت پیدا میکند. دلمشغولیهای اطرافیان ممکن است بر منافع او اولویت یابد. در این مرحله، فرد قادر است که خود را در جایگاه دیگران قرار دهد؛ از اینرو، میتواند در قضاوتهای اخلاقی خود احساسات دیگران را در نظر بگیرد. در نتیجه، فرد به دنبال سازگاری و هماهنگی با معیارهای اخلاقی دوستان یا اعضای خانواده است. به تعبیر کالبرگ، فرد سعی میکند برای جلب انتظارات دیگران پسر خوب و دختر خوبی باشد.10 انجام کاردرست به معنای پیروی از انتظارات کسانی است که به وی نزدیکند؛ از اینرو، کار درست را به منظور آنکه مورد پذیرش آنها قرار گیرد انجام می دهد. در واقع، فرد در این مرحله بیشتر به جای کسب لذت مادی به دنبال لذت روانی، یعنی لذت از رضایت و خرسندی اطرافیان، است. میان نیت فرد و عمل او تفاوت مینهد و تنها ملاک او برای ارزیابی عمل نتایج و پیامدهای آن نیست.
مرحله 4. مرحله حفظ نظام اجتماعی و وجدان: این مرحله در واقع، مرحله اخلاق بر اساس قانون و نظم است و فرد در این مرحله پایبند به حفظ نهادهای اجتماعی خود است. انجام کار درست به معنای اجرای وظایف و الزامهای نهادی است. وی به این درک رسیده است که همه باید از یک نظام قانون اجتماعی پیروی کنند، وگرنه نظم جامعه برهم میخورد. برای او حفظ قانون مهمتر از هر چیز است؛ از اینرو، دلیل او برای رعایت قانون، نه هماهنگی و سازگاری با معیارهای فردی، بلکه حفظ نظم اجتماعی و هماهنگی با آن است.
ج. سطح اخلاق پساقراردادی و مبتنی بر اصول اخلاقی
در این سطح، اخلاق فراتر از قراردادهای اجتماعی میرود و بر اساس اصول عام و فراگیر مبتنی میشود. فرد تصمیمهای اخلاقی خود را مستقل از قدرت اطرافیان و پدر و مادر میگیرد و سرپیچی از اصول عام و جهانی باعث احساس گناه و محکومیت او میشود. دو مرحلهای که در این سطح مطرح هستند عبارتند از:
مرحله 5. مرحله حقوق پیشین و تعهد اجتماعی: در این مرحله، فرد منظر عقلیای میپذیرد که بر اساس آن ارزشها و حقوقی نظیر حق حیات و آزادی11 وجود دارند که اهمیت خود را مدیون نهادهای اجتماعی نیستند و باید در همه جوامع تأیید شوند. دلمشغولی فرد آن است که قوانین و وظایف ناظر به جامعه بر پایه آرمان بیشترین خیر برای بیشترین افراد مبتنی گردد. فرد به این دلیل کار درست را انجام می دهد که در مقام موجودی عاقل، مکلّف به وفاداری به احکامی است که شامل حق حیات و آزادی میگردد. فرد در این مرحله، رفتاری را درست تلقّی میکند که در چارچوب حقوق عمومی افراد و بر پایه معیارهای پذیرفته شده بیشتر افراد جامعه انجام گرفته باشد. به دلیل آنکه قوانین اخلاقی در این مرحله نوعی تعهد و قرارداد اجتماعی محسوب میشوند، اگر افراد متوجه شوند که غیر از هنجارهای رایج در جامعه، هنجارهای دیگری وجود دارند که میتوانند برای بیشتر افراد جامعه مفید باشند، هنجارهای رایج قابل تغییر و اصلاح خواهند شد.
مرحله 6. مرحله اصول اخلاقی عام: در این مرحله، اصول اخلاقی عامی وجود دارد که بر همه الزامهای قانونی و نهادی ترجیح دارد. انجام کار درست به معنای عمل بر اساس این اصول عام است. فرد از آنرو کار درست را انجام می دهد که به منزله موجودی عاقل، ارزش این اصول را درک کرده است و خود را موظف به تبعیت از آنها میداند.
مهمترین ویژگی افراد قرار گرفته در این مرحله این است که از قابلیت شناختی (به تعبیر کالبرگ) برگشتپذیری12 برخوردارند. کالبرگ تأکید میکند کهقضاوتهای اخلاقی باید برگشتپذیر باشد؛ یعنی ما باید به گونهای باشیم که اگر در جایگاه و موقعیت کسانی قرار گرفتیم که مورد قضاوت ما قرار گرفتهاند، بتوانیم همان قضاوتها یا تصمیمهای خود را بپذیریم. همه کسانی که در مرحله شش قرار دارند میتوانند به توافق برسند؛ چراکه قضاوتهای آنها کاملاً برگشتپذیر است: آنها تا آنجا که ممکن است در مواردی که تعارضی پیش میآید، دیدگاه دیگران را نیز لحاظ میکنند؛ بدینسان، یک قضاوت اخلاقی کاملاً برگشتپذیر قضاوتی است که خودمحورانه نباشد.
بدینسان، برگشتپذیری از نظر کالبرگ توان ما برای همدلی با دیگران است و کاملترین و منطقیترین نمود آن در بستر تعامل اجتماعی تحقق مییابد. در این مرحله، عمل هرگز به عنوان ابزار تلقّی نمیشود، بلکه فینفسه «هدف» تلقّی میشود. البته مردم به ندرت به این مرحله میرسند.13
نکته دیگر آنکه کالبرگ گاه متذکر این نکته میشود که ممکن است برخی از مردم به مرحله بالاتر از مرحله شش، یعنی مرحله هفتمی هم برسند (مرحله اخلاق استعلایی یا اخلاق جهتگیری جهانی) که دین را به استدلال اخلاقی پیوند می دهد.14 اما به دلیل آنکه ویمشکل یافتن شواهد تجربی برای این مرحله و حتی مرحله شش دارد،15 تأکید میکند که بسیاری از ایننکات مربوط به مرحله هفت نظری است.16
کالبرگ برای آنکه از دلایل افراد در توجیه رفتارهای خود آگاه شود داستانها یا معماهایی را برای آنها مطرح میکرد که هر یک از آنها دربردارنده یک معمای اخلاقی بود. پس از طرح این داستانها، پرسشهایی را در مورد این معماها مطرح میکرد که فرد برای پاسخ به آنها ملزم به استدلال میشد و بدینسان، کالبرگ از استدلال وی به میزان رشد اخلاقی و مرحله اخلاقیاش پی میبرد. یکی از مشهورترین این معماها «معمای هاینز»17 است. براساس این معما، زنی بر اثر ابتلا به سرطان در حال مرگ است. دارویی وجود دارد که ممکن است وی را از مرگ نجات دهد؛ اما داروفروش در قبال پرداخت اندکی از آن هزینهای میطلبد که هم ده برابر هزینه تولید است و هم بسیار گران است که همسر او، هاینز، از پرداخت آن عاجز است. پس از آنکه تقاضاهای مکرّر او از داروفروش به نتیجه نمیرسد و از تهیه دارو ناامید میگردد، وارد فروشگاه میشود و داروی مزبور را سرقت میکند.
از نظر هاینز تنها افرادی که در مرحله شش هستند میتوانند به درستی به تحلیل موقعیت خود بپردازند؛ از اینرو، کالبرگ با در نظر گرفتن بالاترین مرحله رشد اخلاقی، یعنی مرحله شش، معتقد است که در اینجا هاینز کار درستی انجام داده است؛ زیرا حق حیات بسیار ارزشمندتر از حق مالکیت است. به تعبیر خود وی، «هر کس که ارزشهای حق حیات و حق مالکیت را درک کرده باشد، اذعان میکند که از نظر اخلاقی حق حیات بسیار مهمتر از حق مالکیت است.» مهمتر آنکه کالبرگ مدعی است که تنها کسانی که به مرحله شش رسیده باشند میتوانند به این استدلال پرداخته و این معضل را حل کنند؛ چراکه استدلال اخلاقی در مرحله پنج، هرچند وجود ارزشهای مستقل از جامعه را میپذیرد، نمیتواند به گونهای رضایتبخش به این مهم بپردازد؛ زیرا افراد در این مرحله، اخلاق را اساسا مبتنی بر توافق عقلانی برای تأمین بیشترین خیر برای بیشترین افراد میدانند و البته حق حیات را به منزله خیرهای مطلق و تغییرناپذیر تلقّی میکنند. از اینرو، این مرحله فاقد منابع لازم برای حل آن دسته از تعارضاتی است که بر اثر ادعاهای رقیب و میان ترجیح حق حیات یا آزادی پیش میآیند. استدلال افراد در مرحله چهار نیز از پرداختن به این مهم عاجزند؛ چراکه طبق اندیشه اخلاقی مرحله چهار، درست و نادرست صرفا اموری ناظر به قانوناند و قانون هم ممکن است اهمیت زندگی را به رسمیت بشناسد و ممکن است به امور نشناسد. مرحله یک تا سه نیز ـ در واقع ـ حتی نمیتواند این مسئله را اثبات کند که حق حیات باید محترم باشد. افراد در مرحله سه از درست و نادرست بر اساس انتظارات یکدیگر جانبداری میکنند. کسانی که در مرحله دو هستند معتقدند: انجام آنچه درست است فرع بر پیشبرد منافع است. کسانی هم که در مرحله یک هستند، صرفا دغدغه دوری از مجازات را دارند، و روشن است که در این سه مرحله، هرگز اهتمامی به حق حیات مطرح نیست.
همچنانکه از تأمّل در این تبیین برمیآید، از نظر کالبرگ انسانها زندگی خود را با منظری خودمدارانه آغاز میکنند و بر اثر تلاشی که برای حل تعارضات بسیار پیچیده زندگی انجام میدهند و نیز به دلیل قابلیتی که برای همدردی دارند، به رشد شناختی دست مییابند و از طریق این رشد اخلاقی از یک منظر اخلاقی دگرگرایانه یا دگرمحور برخوردار میشوند که همواره رو به گسترش است و به نمود کامل این منظر در مرحله ششم دست مییازد. برخی از اندیشمندان این نکته را شالوده دیدگاه کالبرگ دانستهاند.
کالبرگ بر آن است که رشد شناختی و اخلاقی به دلایل ذیل با یکدیگر برابرند:
1. تعارضات، بخش غیر قابل حذف از ساختار کنش و واکنشهای اجتماعی هستند.
2. توسل به اخلاق، در نهایت تنها راه مناسب برای حل این تعارضات میباشد.
3. به دلیل آنکه تعارضات به نحوی فزاینده مشکل و پیچیدهتر میشوند، برای حل این تعارضات، حرکت به مرحله بالاتر و در نتیجه، حرکت به سمت نوع رضایتبخشتری از استدلال اخلاقی ضروری و گریزناپذیر است.
از همین روست که از دید کالبرگ، استدلال اخلاقی در سطوح بالاتر به لحاظ اخلاقی رضایتبخشتر و به لحاظ شناختی یا ادراکی پیچیدهتر میشود. از نظر کالبرگ، هر یک ازمراحلبالاترنوعیرشدشناختی به دست می دهد که در واقع، پدیدآورنده نوعی رشد اخلاقی نیز هست.
در اینجا باید به چند نکته اساسی درباره دیدگاه کالبرگ توجه کرد:
1. کالبرگ بر آن نیست که همه افراد به مرحله شش میرسند؛ اساسا از نظر وی، بسیاری از مردم در مرحله چهار قرار دارند.
2. هرچند به نظر میرسد که کالبرگ رشد اخلاقی را به دنبال رشد روانشناختی میداند، اما وی معتقد است که توازی18 میان مراحل شناختی و اخلاقی مطلق و کاملنیست؛ چراکه خود وی تصریح میکند: شخصی که در مرحله ادراک خاصی است، ممکن است در اخلاق یک یا چند مرحله پایینتر باشد. او درباره مرحله شش مینویسد: «اما شاید کسانی که قادر به استدلال به این شیوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند که همچون سقراط، لینکلن یا کینگ شهید شوند و در واقع، استدلال در مرحله پایینتر را ترجیح دهند.
3. تبیین کالبرگ از رشد اخلاقی درباره نظریههای اخلاقی بیطرف محسوب نمیشود. وی مینویسد: «مرحله شش درباره اخلاق، یک نظریه وظیفهگرایانه19است.» در حالی که در مرحله پنج به نظریه اخلاقی سودگرایانه میرسیم. و از آنرو که کالبرگ مدعی است هر مرحله بالاتر کاملتر از مرحله پایینتر است، نتیجه آن میشود که از نظر وی نظریه اخلاقی وظیفهگرایانه کاملتر از نظریه اخلاقی سودگرایانه است.
4. در مورد تفاوت مراحل ششگانه در تکامل اخلاقی باید گفت: از نظر کالبرگ، مهارتهای شناختی مرحله پنج و شش مضمون اخلاقی غنیای دارند که مراحل یک تا شش فاقد آن هستند. البته از میان این دو مرحله (پنج و شش)، مرحله شش بیش از مرحله پنج از غنای اخلاقی برخوردار است. افراد با تمرین و ممارست درمییابند که ارزشهای اخلاقی خاصی باید پذیرفته شوند؛ مثلاً، افراد در مرحله پنج میپذیرند که جامعه باید همیشه حق حیات و مالکیت را محترم شمارد و در مرحله شش میپذیرند که حق حیات بر حق مالکیت مقدم است. اما وی بر خلاف مرحله پنج و شش درباره مراحل پیش از آنها اساسا مدعی نیست که این مراحل از مضمون اخلاقی غنیای برخوردارند. از دید وی، هیچ مجموعه مشخصی از ارزشها وجود ندارد که پذیرش آنها مشخصه افراد در مراحل پیش از مرحله پنج و شش باشد. در واقع، افراد در مراحل یک تا چهار با همان شیوهای قابل شناساییاند که در قالب آن به ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش خود رسیدهاند.
همچنانکه اشاره شد، از نظر کسانی که در مرحله چهار هستند، کار درست چیزی است که جامعه آن را خوب میداند، نه کم و نه بیش. از نظر کسانی که در مرحله سه میباشند کار درست چیزی است که گروهی که وی خود را با آن یکدل میداند آن را درست بداند. از نظر کسی که در مرحله دو قرار دارد کار درست آن است که باعث پیشبرد منافع خود وی باشد؛ هرچند که عمل وی توأم با این شناخت است که دیگران نیز دارای منافع خاص خود هستند. از نظر شخصی که در مرحله یک قرار دارد، انجام آنچه درست است، تنها به منظور دوری از مجازات میباشد. بدینسان، آنچه که اساسا در مرحله یک تا چهار داریم، عبارت است از سیر در امتدادی خاص؛ یعنی احساس یکدلی کردن با منافع و ارزشهای دیگران. در واقع، در هریک از مراحل بعدی رشد اخلاقی، فرد منافع خود را در پیوند با منافع حلقه بسیار گستردهای از مردم میبیند. در این مراحل، درباره اینکه منافع و ارزشها را میتوان با چه مقاصدی مبتنی ساخت یا چگونه رتبهبندی کرد مطلقا هیچگونه محدودیتی وجود ندارد. بدین ترتیب، از منظر مربوط به مرحله چهار، جامعهای که درصدد است یکنواختی و همگونی خود را به بهای زیان دیدن اقلیت گروههای قومی حفظ کند، به اندازه جامعهای خوب است که میکوشد با همه مردم فارغ از زمینه قومی آنها به نحوی مساوی برخورد کند. بنابراین، در هریک از دو جامعه، رشد اخلاقی درست برای کودکان این است که در مرحله چهار منافع و ارزشهای جامعه خود را بپذیرند؛ چراکه آنان به قدر کافی خود را با اعضای جامعه خود یکدل انگاشتهاند. اما با آغاز مرحله پنج، افراد دچار تغییر کیفی در ویژگی رشد اخلاقی میشوند. این تغییر نوع چندان جدیدتر و عمیقتری از یکدلی با دیگران نیست، بلکه قضاوت درباره محتوا و رتبه منافع و ارزشهاست. میتوان گفت: در حالی که حق حیات و آزادی در مراحل پایینتر قابل بحث بود، در مرحله پنج غیرقابل بحث و بیچون و چرا میگردد. رشد اخلاقی، برای نخستین بار دربردارنده یک عنصر انتقادی میشود و این عنصر به عنوان بعدی از ابعاد این رشد، در مرحله پنج ابزار لازم برای نقد کسانی میگردد که فرد خود را با آنان یکدل میبیند.
فرد در مرحله پنج به این عقیده میرسد که جامعهای که حق حیات را بپذیرد ولی آزادی عضوی از اعضای خود را محدود کند، جامعهای نکوهیده است. وی در این مرحله، این حکم را بدون توجه به تعداد اعضایی از جامعه که برخلاف وی میاندیشند انجام خواهد داد و بدینسان، شجاعت اخلاقی نیز پا به عرصه میگذارد؛ چراکه افراد در مرحله پنج، برخلاف کسانی که بیچون و چرا منظر اخلاقی جامعه را اقتباس کردهاند، هیچگونه دغدغهای ندارند و افرادی که حاضرند به عنوان کسانی شناخته شوند که باورهای اخلاقیای مغایر با باورهای اکثریت همشهریان خود دارند، حدی از شجاعت اخلاقی را بروز دادهاند. مثلاً، در جامعهای که معتقد به بردهداری است، اظهار عقیدهای مخالف با این کار نشاندهنده شجاعت فرد است. اما تفاوت مرحله پنج و شش به ویژه در دو امر است: نخست آنکه مهارتهای شناختی مرحله شش از محتوای غنیتری برخوردار است و از اینرو، منظر انتقادی وسیعتری را نتیجه می دهد و دیگر آنکه در مرحله شش شجاعت اخلاقی نیز کاملاً بروز مییابد. از اینرو، افراد در مرحله شش حاضرند به خاطر باورهای اخلاقی خود، دست از زندگیشان بشویند. اگر کسانی حاضر به چنین کاری نباشند، باید نتیجه گرفت که هنوز وارد مرحله شش نشدهاند. این نکته بیانگر آن است که از نظر کالبرگ شجاعت از نقش محوریتری در رشد اخلاقی برخوردار است.
نقد
نحوه تبیینی که کالبرگ از رشد اخلاقی انسانها ارائه کرد، پیامدهای گوناگونی را در محافل علمی به دنبال آورد. در اینجا به برخی از نکاتی اشاره میکنیم که در واقع نقدی بر دیدگاه کالبرگ میباشد:
1. به نظر میرسد در انتقال از مرحله پنج به مرحله شش دو چیز به طور مساوی مهم است: الف. رشد مهارتهای شناختی لازم؛ ب. اکتساب ساختار انگیزشی خاصی برای برخورداری از شجاعت دفاع از باورهای خویش، حتی در صورتی که مستلزم به خطر افتادن زندگی باشد و کالبرگ بنا به اعتراف خود، هرگز نمیتواند ادعا کند که امر اول مستلزم دومی است؛ چراکه وی میپذیرد ممکن است افراد قادر به استدلال در مرحله شش باشند، اما استدلال در مرحله پایینتر را ترجیح دهند. خود کالبرگ در اینباره مینویسد: «شاید کسانی که قادر به استدلال به شیوه مورد نظر در مرحله شش هستند، نخواهند همچون سقراط یا لینکلن یا کینگ در راه عقیده خود شهید شوند و ترجیح دهند که در سطح پایینتری به استدلال بپردازند.» از اینرو، پرسشی که مطرح میشود این است که افراد چگونه واجد شجاعت موردنظر در مرحله شش میشوند؟ متأسفانه کالبرگ پاسخی به این پرسش بسیار مهم نمی دهد و این نقدی است که بر وی وارد است.
2. کالبرگ هیچگونه دلیلی ارائه نمیکند که چرا نظریه اخلاقی وظیفهگرایی، به لحاظ شناختی کاملتر از سودگرایی است.20
3. از نظر کالبرگ،21 و اساسا از منظر هر نظریه شناختی، رشد و تحوّل اخلاقی در جوامع گوناگون از توالی منظم و مشخصی برخوردار است. به تعبیر دیگر، این رشد با تغییر جوامع تغییری نمیکند و در همه جوامع از همین مراحل برخوردار است. اما پژوهشهایی که در اینباره صورت گرفته است بیانگر این واقعیت است که هرچند توالی مراحل رشد اخلاقی کودکان و نوجوانان در همه جوامع و فرهنگها ثابت و تغییرناپذیر است، تسریع یا تأخیر در چگونگی دستیابی کودکان به این مراحل بر اساس قابلیتها و تفاوتهای فردی و بر اساس ویژگیهای فرهنگی و اجتماعی قابل تغییر است.
4. یکی دیگر از محدودیتهای پژوهش وی22 ایناست که وی در تحقیقات خود بیشتر بر بررسی تحول اخلاقی پسران متمرکز بوده است. برخی از پژوهشهای صورت گرفته در مورد رشد اخلاقی دختران نشاندهنده الگوهایی متفاوت از چیزی است که مورد نظر کالبرگ است؛ به این معنا که رشد اخلاقی پسران بیشتر بر مفهوم عدالت و درونی شدن آن متمرکز است، اما دختران عمدتا به مراقبت از دیگران و مسئولیتپذیری توجه دارند. از نظر گیلیگان (1982) و گیلیگان و آتانوسی (1988)، پسران بیشتر بر حقوق فردی افراد تأکید دارند، ولی استدلالهای اخلاقیای که دختران ارائه میکنند عمدتا متمرکز بر مسئولیتپذیری در برابر دیگران است. از همینرو،دختراندرپاسخگوییبه معماهایاخلاقی، عمدتا بر رعایت حال دیگران و فداکاری تأکید کردهاند و نه بر حقوق افراد و احترام به قانون که مورد توجه پسران است.
5. یکی از نقدهایی که بر کالبرگ وارد است مربوط به پایه بودن مفهوم عدالت در رشد تکاملی اخلاق است. برخی از محققان گفتهاند: این تأکید او بر عدالت و نه سایر ارزشهایاخلاقی، از اینرو، مورد اشکال است که ممکن استجوامعیباشندکهبرسایرارزشهاتأکیدکنندونهعدالت.23
6. همچنانکه سراسر دیدگاه کالبرگ نشان می دهد، رفتار اخلاقی پیوند ناگسستنی با استدلال اخلاقی دارد؛24 اما این امر جای تأمّل دارد؛ چراکه تحقیقات برخی از محققان نشاندهنده آن است که ممکن است کودکان در سنین مختلف یاد بگیرند که چیزهایی را در مورد تصمیمهای اخلاقی خود بگویند ولی آنچه که آنها انجام میدهند متفاوت از گفتارشان باشد.
7. یکی از اموری که در قضاوتهای اخلاقی از اهمیت خاصی برخوردار است، توجه به موقعیتهای مختلف افراد است. تحقیقات نشان می دهد که پاسخ افراد به موقعیتهای گوناگون، متنوع و متفاوت است و حتی در تفسیر عناصر یک موقعیت خاص نیز قضاوتهای اخلاقی متفاوتی به کار گرفته میشود. نظریهپردازان شناختی ـ اجتماعی نیز به نظریه کالبرگ دیدی انتقادی داشتهاند. این روانشناسان معتقدند که کالبرگ در کنار سایر انتقادهایی که بر وی وارد است، تأکید اندکی بر رفتار فرد در موقعیتهای مختلف و گوناگون میکند و رفتار افراد را در همه موقعیتها یکسان میانگارد.25
جمع بندی
همچنانکه دیدیم، کالبرگ میان رشد اخلاقی و رشد روانشناختی پیوند می دهد. همچنین رشد روانشناختی را دارای مراحل عام و فراگیری میداند که درباره همه انسانها به طور یکسان قابل اطلاق است. علاوه بر این، رشد اخلاقی انسانها نیز از مراحل عام و فراگیری برخوردار است که میتوان در همه انسانها به یک میزان تطبیق کرد. کالبرگ میان مراحل رشد روانشناختی و رشد اخلاقی ارتباط وثیقی برقرار کرده، با ترسیم مراحل و سطوح مختلف به تبیین این ارتباط میپردازد. و البته چنانکه ذکر شد، این دیدگاه وی، مورد بررسی و نقد روانشناسان و فیلسوفان اخلاق قرار گرفته است.
-
پى نوشت ها
- 1- دانش آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکترى فلسفه دین.
- 2ـ براى بررسى بیشتر و آشنایى بیشتر با منابع این بحث ر.ک. منصور نصیرى، جستارهایى در روانشناسى اخلاق، 1384.
- 3- See: William C. Crain, Theories of Development, 2Rev Ed, 1985, p. 52;
- براى بررسى بیشتر نظریه پیاژه ر. ک. در دفاع از پیاژه، تألیف و ترجمه پرویز شریفى درآمدى، 1385، ص 55ـ120.
- 4- See: Lawrence, Kohlberg, "The Development of Modes of Thinking and Choices in Years 10 to 16". Ph. D. dissertation, University of Chicago, 1985, p. 57.
- 5ـ پروین کدیور، روانشناسى اخلاق، 1378، ص 43ـ44.
- 6- See Lawrence Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70 (Septamber 1973), pp. 464-630.
- 7- See: Lawrence Kohlberg, From Is to Ought: How to Commit the Naturalistic Fallacy and Get Away with It in the Study of Morla Development, 1971, p. 102 / Lawrence Kohlberg; T. Likona, ed., "Moral Stages and moralization: The congnitive-developmental approach", Moral Kewelopment and Behavior, Theory Research and Social Issues, 1976, pp. 43-44.
- 8- preconventional.
- 9- conventional.
- 10- William C. Kohlberg, "The Claim to Moral Adequacy of a Highest Stage of Moral Judgment", Journal of Philosophy 70, pp. 630-464.
- 11ـ مقصود از حق حیات حقى است که هر انسان براى زیستن و زنده ماندن دارد. همه انسانها به طور یکسان از حق زیستن و زنده ماندن برخوردارند و هیچ کس نباید این حق را از دیگرى سلب کند.
- 12- reversibility.
- 13-See: Anne Colby; Gibbs, J, Lieberman, M, and Kohlberg, L, A Longitudinal Study of Moral Judgmint: A Monograph for the Society of Research in Child Development, 1983, p. 108.
- 14- See: Power, Clark; Lawrence Kohlberg, ed. "Moral Development, Religious Thinking, and the Question of a Seventh Stage", Essays on Moral Development, 1981, p. 121.
- 15- Ibid.
- 16- Lawrence Kohlberg, Essays on Moral Development, vl.1.: The Philosophy of Moral development, 1981, p. 125.
- 17- Heinz dilemma.
- 18- parallelism.
- 19- deontological theory.
- 20- Thomas, Laurence, "Morality and Psychologicsl Development" in: A companion to Ethicsd, edited by Peter Singer, p. 98.
- 21ـ ر.ک. پروین کدیور، روانشناسى اخلاق، ص 98.
- 22- See: Gilligan Carol, "In a Different Voice: Women's Conceptions of Self and Morality", Havards Educational Review 47 (4), 1977.
- 23- See: "Kohlberg's stages of moral development" wikipedia, the free encyclopedia. htm.
- 24ـ ر.ک. همان، ص 99.
- 25ـ همان، ص 100.
منبع : سامامه نشریات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی قدسسره