سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
استادیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات
دکتر شکوه نوابی نژاد
نقش مدرسه در سلامت روان
امروز بیشتر روانشناسان تربیتی، معتقدند که کارکنان مدرسه در سلامت روان دانش‌آموزان دارای نقش‌های حساس حرفه‌ای هستند. این مطلب مبتنی بر این فرض و احتمال است که جوامع هرگز به اندازه و تعداد کافی دارای متخصصان سلامت روان نخواهند شد، تا برای کمک به جمعیت روزافزونی که به خدمات تشخیصی و یا درمانی نیاز دارند، تکاپو کند.

بنابراین باید تاکید و توجه را روی کوشش‌هایی در جهت پیشگیری از عدم سلامت روان قرار داد، و افراد را برای مواجهه با مشکلات خویش و اقدام شایسته در آن موارد آموزش داد.

بدیهی است با کمک مشورتی متخصصان، کارکنان مدرسه می‌توانند پس از گذراندن دوره‌های آموزشی لازم، علاوه بر وظایف و مسئولیت‌های خویش، در زمینه درمان مشکلات جزئی شخصیتی کودکان و نوجوانان تا حد زیادی نقش داشته باشند.

برای نیل به هدف‌های سلامت روان در کودکان و نوجوانان، مدرسه باید در جهات زیر عمل نماید:

1- از بین بردن شرایط ناسالم و نامطلوبی که در حوزه فعالیت و کنترل مدرسه است.

2- کمک به دانش‌آموزان در توجه به بهتر ساختن محیط و اجتماع

3- شناخت هرچه زودتر مشکلات روانی و عاطفی در بین دانش‌آموزان(وحتی کارکنان مدرسه) و ارجاع آنان به موسسات و مراکز تشخیص و درمان(کلنیک های روانشناسی)

4- هماهنگ ساختن برنامه مطالعه کودکان و نوجوانان و کوشش‌های آموزشی و تربیتی در مدرسه، با برنامه‌های والدین در خانه و موسسات مناسب مذهبی و اجتماعی در محیط زندگی کودک و نوجوان.

5- ارائه کمک های مختلف روانی و تربیتی به کودکانی که به آنها نیاز دارند.

6- مطالعه مداوم و سیستماتیک از شرایط سلامت روان حاکم بر مدرسه، و ایجاد تغییرات مناسب در برنامه‌های درسی، مقررات اجرایی و تدارکات لازم و غیره در مدرسه.

7- کمک به کارکنان مدرسه در فراگرفتن هرچه بیشتر درباره رشد، یادگیری، شخصیت و سازگاری کودک و نوجوان و کسب بینش بیشتر درباره نیازهای آنها و نیازهای شخصیتی خویش از طریق کلاس‌های آموزش ضمن خدمت برای آنان.


نقش معلم در رابطه با سلامت روان دانش آموز
گروهی معتقدند که اگر معلمان به مشکلات و مسایل مربوط به بهداشت و سلامت روان دانش‌آموزان بپردازند، به موقعیت آموزشی آنان، یادگیری دانش آموزان و نیز تدریس مواد درسی لطمه وارد می‌شود، و حتی توجه به مشکلات دانش آموز، انضباط و ارزشهای تحصیلی را در مدرسه درهم می‌ریزد. ضمنا این عده تاکید می کنند که معلمان نباید از نقش‌های سنتی تعیین شده برای آنان پا فراتر نهند، و در نقش روانشناس آماتور عمل کنند، زیرا به احتمال زیاد آسیب بیشتری به دانش آموزان وارد خواهد شد.

علاوه براین به علت ماهیت کار معلمان و سروکار داشتن با تعداد زیاد و گروههایی از دانش آموزان، معلمان نه وقت و نه انرژی لازم برای پذیرش مسئولیت های اضافی ندارند. ضمن آنکه همه این استدلالها صحیح به نظر می‌رسد ولی متاسفانه، همه آنها یا نقش معلم را در سلامت روان دانش آموزان نشناخته اند و یا به آن کم بها داده اند.

روانشناسان و مربیان تعلیم و تربیت، معلم را مرجع واقعیت برای کودک می دانند. در مدرسه کودکان باید بیاموزند که با زندگی آن چنان که هست مواجه شوند، نه آن گونه که میل دارند باشد، باید بیاموزند که با آداب و رسوم و ارزش‌های موجود در جامعه خود را منطبق سازند و به نیازهای دیگران توجه داشته باشند. لزومی ندارد که معلمان از نقش واقعی خویش پا فراتر نهند، بلکه از آنان انتظار می رود رفتار و فعالیت های معمولی خویش را بر اساس اصول و ضوابط سلامت روان، مورد آزمون و ارزشیابی قرار بدهند. به بیان دیگر، معلمان با آزمون نگرشها، احساسات، ارزشها و رفتار خویش از سوئی، و مشاهده کودکان و تعبیر و تفسیر رفتار آنان و کشف مشکلاتشان از سوی دیگر می توانند موقعیت های آموزشی را در جهات مثبت، پیشگیری و یا درمان از نو سازمان بدهند.

چرا کودکان بدرفتاری می کنند؟
اکثر کودکان به خوبی تشخیص می دهند که پذیرفتن نقشی که با ارزش های مجاز در جامعه در تعارض است، آنان را به مخاطره می اندازد، و برای رفتاری که از نظر اجتماعی درست و ارضاکننده نباشد، باید انتظار تنبیه و مجازات داشته باشند. با این حال چرا عده ای از کودکان و نوجوانان برای والدین و یا مدرسه مشکل می آفرینند؛ و علیرغم پند و اندرزهای مکرر، به رفتاری که به وسیله جامعه تنبیه می شود،اصرار می ورزند؟ برای پاسخ به این پرسشها به چند دلیل عمده در زیر اشاره می کنیم:


1- نیاموختن رفتارهای اجتماعی
عده‌ای از روانشناسان برنفوذ و اثرات همانندسازی و الگوبرداری در یادگیری اجتماعی تاکید می‌کنند. کودکان از همان اوان طفولیت عادات و رسوم افرادی را که به رفتار آنان پاداش می‌دهند،(در مواردی مانند غذا دادن به کودک، شیوه های کنترل ادرار و غیره) شناخته و می پذیرند. براساس این نوع مدل و الگو والدین و بعدها معلمان و همسالان، رفتار اجتماعی آنان را شکل می‌دهند. روی این اصل به احتمال زیاد والدین کینه توز فرزندان کینه توز و والدین مضطرب، فرزندان مضطرب خواهند داشت. کودکان اغلب با کنترل های درونی نامناسب و اجتماعی شدن‌های نامطلوب به مدرسه می آیند. مدرسه می تواند با ارائه ارزشهای صحیح و منطقی بزرگسالان بیشترین کمک را به آنان بنماید. دادن پاداش های مثبت مناسب، شناساندن و تدراک مدلهای صحیح اخلاقی و تربیتی، جهت همانندسازی آنان، و یاری کردن آنها در یافتن رضایت و خشنودی واقعی در مدرسه، از اهمیتی خاص برخوردار است. کودک منزوی که اغلب نیز تنبیه می شود و معجونی از شکست در خانه و مدرسه می باشد، بی شک انگیزه کمی برای پذیرش ارزش های صحیح مدرسه دارد.


 2- تعارض نقش
اگر از کودکان انتظار برود نقش‌های مختلفی را چون فرزند خانواده، دانش‌آموز،ورزشکار، عضو گروه همسالان و ... بازی کنند، و هرگاه این نقش ها با یکدیگر در تعارض باشند، این سئوال مطرح می شود که کدام یک از این نقش ها باید بیشتر مورد تاکید واقع شود. بدیهی است کودک به نقشی که بتواند بیشترین پاداش را به رفتار او بدهد، گرایش خواهد داشت. مثلا در بعضی خانواده ها فحش دادن تقریبا مرسوم است و به آن چندان اهمیتی نمی دهند، همین فحش دادن ممکن است نشانه پایگاه اجتماعی پسر در گروه همسالان باشد. در عین حال فحش دادن در مدرسه، همراه با عواقب و مجازاتهایی است. چنین اختلافات و تفاوتهای فرهنگی در معیارها، ایجاب می کند که معلم شناخت صحیحی از جمعیت مدرسه خویش داشته باشد. او باید از جایی که کودک هست، آغاز به کار کند، و با کوشش های تدریجی بدون آن که به روابط کودک با دیگران آسیب برساند، کودک را به طرف معیارهای مورد پسند جامعه سوق دهد. هرگاه معیارها تفاوت فاحش داشته باشند و فشارهای زیادی بر کودک وارد شود، تمارض های مخاطره آمیزی به وجود خواهد آمد. علاوه براین مادامی که کودکان نتوانند تحمل کردن مدرسه را یاد بگیرند، کوشش در زمینه یادگیری آنان بی ثمر خواهد بود. کودکان آسیب‌پذیر از لحاظ عاطفی را نمی توان مجبور به شرکت در فعالیت های مدرسه کرد، مگر آن که آنان بتوانند معلم و مدرسه را بپذیرند و به آن اطمینان و اعتماد کنند. فشار برچنین کودکانی تنها بر احساس تهدید در آنان می افزاید و این افزایش به نوبه خود اضطراب، نفرت و اشکال مختلف رفتار منفی گرایانه را در آنان تشدید می کند.


3- شرایط مدرسه
شرایط مدرسه که منجر به عدم سلامت روان و یا ناسازگاری کودک می گردد، همبستگی نزدیکی با مقررات اجرائی و انضباطی در مدرسه دارد. کودکی که نتواند به رضایت کافی از مدرسه دست یابد، اغلب در همانندسازی با اولیاء مدرسه شکست می خورد، و با مشکلات انضباطی و تحصیلی مواجه خواهد شد. پاره ای از این گونه کودکان و نوجوانان ترک تحصیل می کنند. کودکان تیزهوش و حتی کم هوش گاه تکالیف مدرسه را بی معنی و پوچ می یابند، عده ای دیگر خود را در رسیدن به موفقیت درسی عاجز و ناتوان می بینند، و بالاخره گروهی بی عدالتی و رفتار غیر منصفانه معلم را مسئول شکست خود می پندارند و به دنباتل راههایی جهت خالی کردن کینه و دشمنی خویش بر می ایند. مشکلاتی چون پرجمعیتی کلاسها، نبودن وسائل و امکانات لازم، اعم از کتاب و وسائل کلاس و زمین بازی و غیره، عدم سازماندهی فعالیت ها، نامناسب بودن کمی و کیفی تکالیف درسی، و بالاخره عدم شناخت معلم از دانش آموزان و یا عدم توانایی وی در تدریس و تفهیم مطالب درسی، عدم تجانس و همخوانی مواد و برنامه درسی با نیازهای کودکان و نوجوانان، از جمله مواردی است که شرایط نامطلوب و نامناسب را در مدرسه فراهم می سازد و باعث بدرفتاری دانش آموزان می شود.


4- ویژگی های شخصیتی کودکان
در بین ویژگی های شخصیتی که در ایجاد رفتار کلاسی نامناسب سهیم هستند به موارد زیر می توان اشاره کرد: تمایل به استقلال، نیاز به توجه و پایگاه اجتماعی،احساس گناه، نفرت و ناکامی دائمی و اضطراب مداوم. مهمترین تمایلات بنیادی کودکان یعنی نیاز به تعلق داشتن و احساس امنیت، ناشی از نیاز به ارزشمند بودن است. نیاز به تعلق داشتن بیشتر به ویژه در مورد جوانان و در رابطه با گروه همسالان دیده می‌شود، در حالی که احساس امنیت اساسا در خانواده بنیان گذاشته می شود. کودکی که به مدرسه می رود و به دنبال احساس تعلقی مشابه آنچه در خانه تجربه کرده است، می گردد، و در صورتی که در خانواده به این احساس دست نیافته باشد، در صدد جبران آن در مدرسه است. هرگاه کودک نتواند در گروه خود به احساس ارزشمند بودن برسد، در صدد جلب توجه برای نشان دادن این که فرد با ارزشی است بر می آید. این جلب توجه ممکن است به شیوه های مختلفی تجلی کند؛ برخی از کودکان از طریق پیشرفت تحصیلی، درسی، ورزشی، اجتماعی و غیره، این نیاز به توجه را در خود بر می آورند؛ عده ای با کوشش کردن در جهت جذابیت و شیرینی رفتار خود توجه معلم را جلب می‌کنند، و بالاخره گروهی این توجه را از طریق نامناسب و نامطلوب یعنی با ایجاد مزاحمت و دردسر و بی انضباطی کسب می کنند، حتی عده‌ای از دانش آموزان و شاگردان به اصطلاح تنبل کلاس، در حقیقت با رفتار خویش توجه معلم و همکلاسان را به خود جلب می کنند.

عده ای از دانش آموزان، دلقک کلاس می شوند به این طریق احساس حقارت و ناامنی خویش را می پوشانند. عده ای با بلوف زدن در کلاس و مدرسه برای خود در بین گروه، پایگاهی ایجاد می کنند، بعضی به علت وجود اضطراب درونی بیش از حد، تظاهر به فعال بودن می کنند. باید دانست در هریک از این موارد و همه موارد مشابه دیگر برای رفتار کودکان دلیل یا دلایلی وجود دارد. یکی از انواع رفتار دشوار کودکان که نیاز به توجه خاص دارد، پرخاشگری است؛ بدین معنی که به صورت رفتار خصمانه، عصبی و نفرت انگیز، دیگران را رنج می دهد. عده ای از روانشناسان معتقدند که پرخاشگری معلول احساس طردشدگی، بی کفایتی و گاه طغیان و شورش مشروع بر شرایط غیرقابل تحمل است. باید دانست که رفتار پرخاشگرانه در مفهوم کلینیکی، بر رفتار عقب نشینی و انزواطلبی مزیت و برتری دارد، زیرا اولی در واقع حمله به مشکل است نه پذیرش شکست. کودک پرخاشگر را باید در دوباره اندیشیدن درباره روشهای غلبه بر مشکل یاری کرد. در حالی که کودکی که عقب نشینی می کند، فاقد انگیزش لازم برای غلبه بر مشکل است و در نتیجه کمک به او ممکن است دشوارتر باشد.


 5- شخصیت و رفتار معلم
روانشناسان معتقدند معلمی که پیوسته با کودکان در مبارزه بر سر قدرت است، و به رفتاری چون استهزاء و تمسخر، سرزنش و تحقیر و ... دست می زند، نفرت را به جایی می رساند که اکثر دانش‌آموزان و حتی بچه های خوب کلاس را به شورش و رفتار خصمانه می کشاند. عده ای از معلمان آن چنان عمل می کنند که گویی کمترین توجهی به احساسات دانش آموزان ندارند. گروهی آن چنان به وسیله کودکان مورد تهدید قرار می گیرند که به رفتار خشونت‌آمیز دست می زنند، و خود را پشت میز پنهان می کنند. چنین معلمانی رفتاری غیر انسانی دارند، و از کمترین تخلف از مقررات کلاسی شدیدا مضطرب و عصبانی می شوند. دلایل رفتار معلم نیز همانند رفتار دانش آموز در انگیزه‌های آموزشی، میراث فرهنگی، عواطف، احساسات و ویژگیهای شخصیتی او ریشه دارد. بدیهی است مسئولان امر موظفند در حد امکان افراد شایسته و سالم از نظر روانی را استخدام و تربیت کنند تا بتوانند از عهده رسالت این حرفه تخصصی مهم آموزشی و پرورشی بر آیند.



روابط معلم با دانش آموز
کارل راجرز، در تعریف نگرش ها و رفتار معلم، از اصطلاح «روابط کمکی» استفاده می کند. او این اصطلاح را در مورد روابط والدین و فرزند، مشاور و مراجع و در بیشتر موارد معلم و دانش آموز، که هدف اصلی آن کمک است، به کار می برد. او نگرش آزاد منشانه و پذیرا را پیشنهاد می کند، به بیان دیگر معلم باید کودک را بپذیرد، هر چند که نمی تواند رفتار او را بپذیرد. کودک را باید به عنوان یک شخص احترام نمود و به عنوان انسانی با توانایی های بالقوه برای آینده ارج نهاد؛ هرچند او کوچکتر و ناپخته تر و کم دانش تر و کم تجربه تر از معلم است. معلم نباید کوشش خویش را صرف حکمروایی بر کودک کند، بلکه باید سعی در جهت دادن اعمال کودک به سوی پیشرفت موفقیت‌آمیز و سازگاری هرچه بیشتر نماید. ماهیت این رابطه کمکی، بستگی به احساسات واقعی معلم دارد، معلم باید قادر به بیان و ابراز احساسات واقعی خویش باشد، تا آن که کودک بتواند او را به عنوان یک انسان شریف و قابل اعتماد ببیند و نه فردی که پیوسته چیزی را از او پنهان می دارد. چنین معلمی در عین حال که در صدد ایجاد تغییر مطلوب در رفتار کودک است، هرگز برای او تهدیدآمیز نیست. او نسبت به زندگی گذشته و حال کودک هرگز تعصبی ندارد، بلکه آینده کودک را برحسب توان هایش در نظر دارد. لازم به یادآوری است معلم درمانگر نیست، با این حال اغلب به طور غیر رسمی کودکان را مورد مشاهده قرار می دهد. اگر معلم بتواند به کودک تفهیم کند که سعی دارد به او کمک کند و اگر بتواند به کودک نشان دهد که صفات و عادات خوب کودک را می شناسد، بیشتر قادر خواهد بود به نتایج مطلوب دست یابد. بدیهی است در موارد حاد و مشکلات جدی، معلم باید با اگاهی کامل از محدودیت های خویش، کودک را به مشاورمدرسه(در صورت بودن مشاور) و یا روانشناس در مراکز و موسسات (روانشناختی)موجود در جامعه ارجاع نماید.


همکاری متقابل خانه و مدرسه
مدرسه خانه نیست و خانه نیز مدرسه نیست؛ به همین جهت لازم است که تفاوت این دو در رابطه با انتظارات و توقعات از کودک و رفتار و شیوه‌های مقابله با او، مورد بررسی قرار گیرد. هرچند کودک احتمالا سالانه متجاوز از یک هزار ساعت وقت در مدرسه صرف می کند، ولی کودک زمانی بیش از این را در خانه سپری می کند. (6ساعت در مدرسه و 18 ساعت در خانه).

اگر والدین در مورد نوع رفتاری که مدرسه سعی در القای آن به کودک دارد، بی توجه باشند و یا اگر مدرسه کوشش در ایجاد ارزش‌هایی داشته باشد که در خانه وجود ندارد، احتمال یادگیری ناچیز می باشد. هرگاه خانه و مدرسه بتواند روی رفتار مطلوب درباره کودک توافق کنند، از ایجاد تضاد در وجود کودک جلوگیری خواهد شد. همخوانی و هماهنگی خانه و مدرسه در تربیت کودک، او را در نیل به تماس و درک بهتر واقعیت و مآلاً در تثبیت شخصیت یاری می دهد. در حالی که ناهمخوانی و ابهام در ارزش ها و فعالیت‌های خانه و مدرسه احتمالا به تعارض، ناکامی و حتی اضطراب و رفتار دفاعی در کودک می انجامد. migna.ir بنابراین نه والدین و نه معلمان، در اعمال کوشش های خویش برای کمک به کودک و نوجوانان، در نیل به هدف‌های رشد و تکامل، تنها نیستند بلکه هردو گروه متعلق به یک تیم واحد می باشند. مدرسه بهترین فرصت ها را در اختیار دارد تا نه تنها روی کودکان و نوجوانان، بلکه با والدین آنان نیز کار کند.

بنابراین درصورت امکان با ایجاد کلاس های رسمی در مدرسه و یا حداقل با تشکیل کلاس های توجیهی برای والدین(یک یا دو بار در هفته) و نیز آموزش غیر رسمی به آنان از طریق رسانه های همگانی، می تواند در نزدیکترساختن این دو نهاد آموزشی و تربیتی نقش موثری داشت.



انجمن خانه و مدرسه
انجمن های خانه و مدرسه با ایفای نقش فعال تر باید والدین را در درک و شناخت فرزندانشان کمک کنند. یکی از بهترین انواع این انجمن ها، جلساتی است که با حضور والدین، فرزندان و معلمان تشکیل می شود، و احتمالا در آنها نیز فیلمی و یا نمایشی از کودک و نوجوان و مسائل آنها ارائه می گردد. این گونه برنامه‌ها نیاز به یک گرداننده ماهر و آشنا به اصول تربیتی و روانی نوجوانان و بزرگسالان دارد. برنامه های آموزشی بزرگسالان همگام با نظام مدارس، باید دروسی متناسب با فهم والدین برای درک بهتر کودک و نوجوان ارائه دهد.

علاوه براین، با آموزش فعالیت های هنری و ذوقی به والدین می توان زندگی داخلی آنان را غنی تر ساخت. انجمن های خانه و مدرسه باید در رسیدن به هدف های زیر برنامه ریزی کرده و آنها را اجرا کنند:
1- ایجاد یک رابطه دوستانه و صمیمانه بین معلمان و والدین.
2- کمک به والدین در درک هرچه بیشتر فرزندان خود.
3- کمک به والدین در شناخت این که مدرسه برای کودک چه می کند
4- آشنا ساختن معلمان با شرایط و وضع خانوادگی دانش آموز، که رفتار مدرسه ای او متاثر از آن است.
5- قادر ساختن والدین و معلمان به برنامه ریزی مشترک در رابطه با استفاده هرچه بیشتر از امکانات هر دو نهاد، برای ایجاد تسهیل در رشد کودک و نوجوان برای نیل به این هدفها، معلم باید والدین را تشویق به حرف زدن کند، آنان اغلب با شکایت و گلایه از کودک آغاز سخن می کنند. پس از آن معلم می تواند اطلاعات حقیقی که درباره کودک در مدرسه دارد بازگو کند. آنگاه هردو با هم کوشش کنند تا درباره اقدام بعدی بیندیشند.

هرگاه معلم در مشاوره، مهارت و تبحر لازم را داشته باشد، می تواند با تجزیه و تحلیل تفسیری از رفتار کودک، دید تازه ای به والدین بدهد تا درباره ویژگی ها و صفات خوب فرزندشان بیندیشند. در چنین مصاحبه هایی نقش معلم آگاه و با مشاوره، آنست که به گفته های والدین گوش بدهد، با انان هم احساسی کند، یعنی کوشش کند تا مسائل را از دیدگاه آنها بنگرد، آنگاه در صورت لزوم به تعبیر و تفسیر بپردازد، و فراموش نکند که پیشنهادات مثبت والدین، هرچند اندک، باید مورد تشویق و تقویت قرار گیرد.

در نهایت ممکن است والدین در رابطه بین نگرش های خود و رفتار کودک، به بینش جدیدی دست یابند که این بینش احتمالا به ایجاد تغییراتی هرچند جزئی در رفتارشان نسبت به کودک می انجامد.


برگرفته از کتاب:
*رفتارهای بهنجار و نابهنجار کودکان و نوجوانان و راه های پیشگیری و درمان نابهنجاری ها
نویسنده : دکتر شکوه نوابی نژاد

منبع: میگنا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی