مرحله اول: مرگ را منکر میشوند
همه
آنها که در مجلس سوگواری پسرش بودند، حالا او را بعد از چند ده سال به یاد میآورند
و خیلیها هنوز هم وقتی یادش میافتند بیاختیار اشک مینشیند گوشه چشمهایشان.
پیراهنی سبز زمردی پوشیده بود، بزککرده و آراسته، مثل مادری که پسرش را داماد
کرده باشد. میان سیاهپوشها که گریه میکردند، میگشت، کِل میکشید، نقل میپاشید
و میگفت: «چرا ناراحتید؟ پسرم نمرده است! داماد شده...» انکار معمولا نخستین مرحله پس از
شنیدن خبر مرگ یک عزیز است. وصفی که از این زن کردیم البته برای همه سوگوارها با
این شدت رخ نمیدهد. برخی از آنها فقط وقتی خبر مرگ محبوبشان را میشنوند، تا مدتی
به دیگران التماس میکنند، حقیقت را بگویند و اعتراف کنند او نمرده و همه این
جریان شوخی تلخ و بیمزه بوده است. نمونه دردناکتر انکار، زن سوگواری است که به
سردخانه بیمارستان رفته بود و به مسئولش میگفت پزشک معالج مادرش اشتباه کرده و در
حالی که او زنده بوده، به سردخانه تبعیدش کرده است. او حتی پس از آن که مسئول سردخانه ناچار شد جسد مادر را به او
نشان بدهد، نهیب مرگ را باور نکرد و ضجه میزد که «گوش کنید... دارد نفس میکشد....
چطور نمیبینید؟!»
شکل سادهتر
این مرحله، خوابهایی است که دقیقا پس از شنیدن چنین خبرهایی میبینیم. در این
خوابها معمولا کسی که مرده، ناگهان زنده میشود و توضیح میدهد دربارهاش اشتباه
کردهاند و در همه مدتی که برایش عزاداری میکردید، زنده بوده است. کم اتفاق میافتد
کسی در مرحله انکار بماند، اما برخی افراد هم ممکن است تا پایان عمر در این مرحله
تثبیت شوند مثل مادری که تا پایان عمر، غروبها روی چهارپایهای چوبی جلوی در خانهاش
مینشست و چشم انتظار پسر میماند؛ هرچند به او خبر داده بودند پسرش فوت شده است.
مرحله دوم:
خشمی که عقل ندارد
برخلاف
انکار که برخی سوگوارها شاید اصلا آن را نگذرانند، خشم پس از شنیدن خبر سوگ مرحلهای
است که بیشتر سوگوارها تجربهاش میکنند. سوگوارها خشمگین و ناراضیاند که چرا
برای چشیدن جام بلا انتخاب شدهاند؟ چرا باید قربانی شوند؟ چرا از میان صدها
میلیون آدم روی کرهزمین، عزیزشان را از دست بدهند؟
خشم
سوگواری گاهی متوجه خدا و مقدسات میشود و سوگوارها یا کاملا بیایمان میشوند یا
به خدا و پیامبر و ائمهاطهار به تلخی گلایه میکنند که چرا پروردگار، عزیزشان را
حفظ نکرده است؟
آنها در
این شرایط فراموش میکنند میلیونها انسان تاکنون به دل خاک فرو رفتهاند که هر
کدام عزیزترینهای کسانی بودهاند و پروردگار از پیش با بندگانش این قصه را در
میان گذاشته است که «همه از خداییم و به سوی او بازمیگردیم». البته توجه داشته
باشید خشم سوگواری، فقط معطوف به دیگران نیست، بلکه گاهی معطوف به خود است. در این
شرایط شاید مصیبدیدهها به خودشان ناسزا بگویند یا حتی به جسمشان آسیب برسانند
مثلا به صورتشان چنگ بیندازند یا بر سر و سینه میکوبند.
مرحله سوم:
بده بستان با خدا
به
این مرحله معامله گفته میشود. البته در برخی متون روانشناسی به این بخش اشاره
نشده و آن را زیر گروه بخشهای دیگر فرض کردهاند و در گروهی از منابع علمی نیز
درباره آن نوشته شده است.
در مرحله
معامله، فرد خطاب به خداوند میگوید میخواهد همه چیزش را ببخشد تا محبوبش
برگردد.او حتی به دیگران مثلا به پزشکان معالج هم التماس میکند که حاضر است پول
بیشتر بدهد به شرط آن که عزیزش را زنده کنند.
مرحله
چهارم: من مقصرم، تو مقصری
در
مرحله گناهکاریابی، مه سیاهی که دنیای آدمهای سوگوار را احاطه میکند، قدرت تحلیل
منطقی رویدادها را از آنها میگیرد تا جایی که همه را در مرگ محبوبشان مقصر
بدانند. میخواهید بدانید سوگوارها در این مرحله چگونهاند؟
باید پای
درددل پرستارها و پزشکان در بیمارستانها بنشینید تا بشنوید خیلی وقتها پس از مرگ
بیمار، حتی وقتی از نظر حرفهای کوتاهی نکردهاند، جرات نمیکنند موضوع را به
بستگانش خبر بدهند، چون آنها بشدت پرخاش میکنند و حتی به کادر بیمارستان حملهور
میشوند. آنها حتی خودشان را در مرگ عزیزشان مقصر میدانند. برای نمونه پدری که
پسرش در تصادف فوت کرده بود، میگفت: «اگر برایش ماشین نخریده بودم شاید حالا زنده
بود.» در حالی که همه میدانیم میلیونها خودرو در خیابانها در حال رفت و آمد است
و هر کدام از آنها شاید دچار سانحه شود، اما احتمال وقوع سانحه نمیتواند بهانهای
برای سوارنشدن بر خودرو باشد.
مرحله
پنجم: آه غم... غم لعنتی
مرحله
افسردگی هم از دورههای رایجی است که با از دست دادن کسی تجربهاش میکنیم.
بارزترین علامت افسردگی، اندوه شدید و تمامنشدنی است که زندگی طبیعی فرد را کاملا
مختل میکند. در این شرایط تلاش دیگران برای خارج کردن مصیبتدیده از گرداب غم
فایدهای ندارد.
نکتهای که
باید در این مرحله به آن توجه کرد این است که احساس غم شدید را در فرد مصیبتدیده
نمیشود با زور کاهش داد و حتی شاید برای او لازم باشد این دوره را بگذراند. این
مرحله نسبت به مراحل دیگر روانی پس از سوگواری طولانیتر است، اما اگر به شش ماه
برسد و فرد بهتر نشود، حتما باید با روانپزشک و روانشناس مشورت کند.
بستگان هم
در این مرحله بهتر است سوگدیده را به امور جانبی مشغول کنند تا تمرکزش را بر مرگ
عزیزش و مرور خاطرههایش از دست بدهد.
مرحله ششم: من بیتو میترسم
هیچوقت در
کودکی گم شدهاید؟ میدانید چهجور حسی است؟ شما تنها و غریب و بییاور شده بودید
و دنیا ترسناک و بیرحم. این دقیقا حسی است که سوگوارها پس از افسردگی در مرحله
تنهایی تجربهاش میکنند.
آنها
اعتقاد دارند از دسترفتهشان پشت و پناهشان بوده یا تنها دلگرمیشان یا امیدشان
برای زندگی و حالا او دیگر نیست تا دلخوششان کند و در ناملایمات تکیهگاهشان
باشد یا بهانهشان برای مقاومت کردن. شاید باورکردنی نباشد، اما روانشناسی تعریف
میکرد یکی از مراجعانش بانویی سالخورده بود که پس از مرگ شوهرش تا ده سال از منزل
خارج نشده بود و فرزندانش که هر کدام تشکیل خانواده داده بودند، اقلام مورد نیازش
را تامین میکردند. این زن پس از مرگ شوهرش آنقدر دنیا را ناامن میدید که حاضر
نبود حتی برای خرید از خانه بیرون برود. در پروندهای دیگر، زن جوان و زیبایی پنج
سال از زندگیاش را صرف نگهداری از پدرش کرد که به علت فلج زمینگیر شده بود. پدر
قرار نبود سالم شود و این هشدار را پزشکان پیشتر به زن داده بودند، اما فکر میکنید
واکنش او به مرگ پدر چه بود؟ خودکشی کرد و در نامهاش نوشت دیگر دنیا را نمیخواهد،
چون پشتوپناهی ندارد. به نظر شما استدلالش منطقی بود؟ پدر او در آن پنج سال حتی
هوشیار هم نبود و بنابراین از همان زمان که بیمار شده بود، زن حمایتش را از دست
داده بود، اما مرگ یادش انداخته بود که حضور فیزیکی پدر را هم دیگر ندارد؛ حضوری
که به تنها دلخوشیاش تبدیل شده بود و به همین علت، زندگی را بعد از مرگ پدر بیهدف
میدانست. طبیعی است در مرحله ترس، فرد سوگوار نباید تنها باشد و به همین علت است
که معمولا توصیه میشود پس از مرگ کسی، دوستان و آشنایان تا مدتی در کنار بستگان
درجهیک باقی بمانند و به آنها اطمینان بدهند گرچه محبوبشان را از دست دادهاند،
اما هنوز کسانی هستند که تکیهگاهش باشند.
مرحله
هفتم: ناچاری باور کنی
تقلا
فایده ندارد. جاده زندگی یکطرفه است. آن که رفته، برنمیگردد، حتی اگر هزار بار،
چشمها را ببندید و تصورش کنید یا سعی کنید خاطراتش را با جزئیات به یاد بیاورید
یا دنبال یادگارهایش بگردید یا دیگران و خودتان را بابت مرگش مقصر بدانید یا حتی
بخواهید رفتنش را انکار کنید.
این
استدلالی است که اگر از ذهن سوگدیدهها بگذرد آنها را وارد مرحله پذیرش و تسلیم
میکند؛ مرحلهای که در آن به تعادل روانی میرسند و سعی میکنند با مصیبت کنار
بیایند و ادامه جاده زندگی را بدون محبوبشان گز کنند. کاملا اشتباه است اگر در
این مرحله از کسی که به مرحله تسلیم و پذیرش رسیده است، انتظار داشته باشید همان
آدم پیش از مصیبت شود، طبیعتا او حق دارد تا حدی اندوهگین باشد و جای خالی عزیزش
را حس کند، اما تحولی مهم در او این است که نهیب مرگ را به عنوان جزئی از روال
زندگی پذیرفته و تصمیم گرفته است به زندگی عادیاش برگردد.
مرحله
هشتم: سلام زندگی
هیچکس
تا ابد اشک نریخته، هیچکس تا ابد سیاه نپوشیده است، هیچکس قرار نیست با مرگ
عزیزش، خودش را زندهزنده دفن کند و به همین علت است که سوگدیدهها هم اگر از
سلامت روانی برخوردار باشند و به شیوهای صحیح از حمایت اطرافیان و خدمات روانشناسی
برخوردار شوند سرانجام اندوه را کنار میگذارند؛ یعنی پیراهنهای سیاه را عوض میکنند،
آراسته میشوند و تصمیم میگیرند دیگر در تنهایی برای از دسترفتهشان اشک نریزند.
غم که برود، شادی که بیاید، آهستهآهسته امید مثل گیاهی نحیف باز در دل مصیبتدیدهها
ریشه میدواند، قد میکشد، جوانه میزند و آنها مثل گذشته عاشق زندگی میشوند.
چشم
انتظارید که بدانید چه وقت قرار است آن دانه امید به زندگی در دل مصیبتدیدهای که
میشناسید، جوانه بزند؟
زمان دقیقش
معلوم نیست. آدمها درد را یکسان درک نمیکنند، آدمها مثل هم با غم گلاویز نمیشوند،
آدمها باهم فرق دارند و به همین علت نمیشود پیشبینی کرد دقیقا چهوقت از غم
خلاص میشوند. با این حال در متون روانشناسی تاکید شده است هر چه بیشتر سوگدیدهها
را همراهی کنید، زودتر به این مرحله میرسند.
مشاوره و درمان سوگ |
تالیف: جی. ویلیام. وردن |
مشاوره و درمان سوگ |
تالیف: جی. ویلیام. وردن در بیست سال اخیر متخصصان مراقبت از سلامتی به مسایل مرتبط با مرگ و مردن علاقه زیادی نشان داده اند. این امر با افزایش علاقمندی به موضوع مرگ و داغداری توام بوده است. هدف این کتاب مساعدت به متخصصان سلامت روانی برای درک بهتر پدیده بغرنج داغداری می باشد تا به ماتم زدگان کمک شودف سوگواریشان را به طرز سالمی حل و فصل نمایند. سوگواری در قبال مرگ، فرآیندی طبیعی و لازم می باشد که اکثر مردم آن را تجربه می کنند اما مردم غالبا فاقد حمایت های لازم برای حل و فصل کردن درد ماتم زدگی هستند و سوگ غالبا به عنوان علت زیربنایی مسایل مختلف روان شناختی ظاهر می گردد. داغدیدگان جوان در مقایسه با افراد داغ دیده متاهل بیشتر دچار ناراحتی جسمانی می شوند و برای تسکین نشانه های خود داروی بیشتری مصرف می کنند و معمولا تفاوت های ناچیزی از لحاظ سلامت جسمانی، ملاقات با پزشک و دفعات بستری شدن بین زنان و مردان وجود دارد و اگرچه تمام بیوه زنان و مردان بیوه در اولین سال داغداری از نشانه های افسردگی چشمگیری رنج می برند، بیوه زنان و بیوه مردان جوان ممکن است دچار ناراحتی جسمانی بیشتری باشند. و به دنبال مرگ همسر، نشانه هایی از قبیل سردرد، لرز، سرگیجه، طپش قلب و انواع نشانه های معده ای- روده ای افزایش می یابند. اما در بیماری های ویژه ای از قبیل آسم، دیابت یا سرطان این نشانه ها افزایش نمی یابند. در صورت توجه به انواع احساسات بدنی افسردگی، این گونه نشانه های حاکی از کاهش بهزیستی می توانند تظاهرات خود سوگ باشند. هنگام توجه به پیامدهای داغداری برای سلامتی، باید سوگ پنهان شده یا آنچه که گاهی بیماری تصویر شده، نامیده می شود مد نظر قرار گیرد. شخص بازمانده ممکن است نشانه هایی مانند نشانه های شخص محبوب را در پیش از مرگ وی تجربه نماید. پیش از آن که بتوان درک کاملی از تاثیر فقدان و رفتار انسانی مربوط به آن پیدا کرد باید تا حدی معنای دلبستگی را دانست. حیوانات جوان و کودکان خردسالی که در حین رشد به منظور جستجوی دوردست محیط خود مدت های طولانی مظهر دلبستگی را ترک می گویند به بهترین نحو رفتار دلبستگی را به نمایش می گذارند. اما آنها همیشه برای حمایت و امنیت به سوی مظهر دلبستگی بازمی گردند. وقتی مظهر دلبستگی ناپدید یا مورد تهدید واقع می شود با اضطرابی شدید و اعتراض هیجانی قوی پاسخ می دهند. اگر هدف از رفتار دلبستگی حفظ پیوند عاطفی است، وضعیت های مخاطره آمیز برای پیوند حتما واکنش های بسیار ویژه ای را برمی انگیزد. هرچه پتانسیل فقدان بیشتر باشد، این واکنش ها شدیدتر و متنوع تر خواهد بود. در چنین موقعیت هایی نیرومندترین شکل های رفتار دلبستگی فعال می شوند، چسبیدن، گریستن و شاید خشم و... در صورت موفقیت آمیز بودن این اعمال، پیوند اعاده می شود و این فعالیت ها متوقف می گردند و از حالت استرس و درماندگی کاسته می شود. حیوانات نیز همانند انسان چنین رفتاری دارند. تمام رشد و نمو انسان را می توان تحت تاثیر تکالیف مختلف دانست. این تکالیف هنگام رشد و نمو کردن مشهودند و به سریع ترین شکل خود دیده می شوند. همچنان که کودک نمو می کند تکالیف رشدی معینی وجود خواهد داشت در صورت عدم انجام تکلیفی در یک سطح معین توسط کودک، انطباق کودک هنگام سعی برای انجام تکالیف سطوح بالاتر مختل می گردد. همین طور نیز می توان ماتم زدگی- انطباق با فقدان را شامل چهار تکلیف بنیادی دانست. ضروری است تا شخص سوگوار پیش از خاتمه یافتن ماتم زدگی این تکالیف را با موفقیت انجام دهد. تکالیف انجام نشده سوگ می توانند موجب مختل شدن رشد و نمو بعدی شوند. اگرچه این تکالیف اساسا نظم و ترتیب خاصی ندارند اما از لحاظ تعریقی به ترتیب ارائه می شوند. از آنجا که ماتم زدگی یک فرآیند است و نه یک حالت، تکالیف بعدی مستلزم انجام کوشش هستند. چهار تکلیف ماتم زدگی عبارتند از: تکلیف اول: پذیرش واقعیت فقدان، تکلیف دوم: گذراندن درد سوگ، تکلیف سوم: سازگاری با محیطی که متوفی در آن نیست، تکلیف چهارم: جابه جا سازی عاطفی متوفی و حرکت به سوی زندگی. ماتم زدگی وقتی خاتمه می یابد که شخص مرحله نهایی ماتم زدگی یعنی اعاده را می گذراند و یا به عبارتی ماتم زدگی وقتی خاتمه می یابد که تکالیف ماتم زدگی انجام شوند و تعیین تاریخ معین برای این کار غیرممکن است. اصطلاح سوگ بهنجار گاهی به سوگ بدون عارضه ای اطلاق می شود که مرکب از طیق وسیعی از احساسات و رفتارهایی است که پس از فقدان شایعند: تظاهرات سوگ بهنجار عبارت است از احساسات که شامل غمگینی، عصبانیت، اضطراب، احساس گناه و سرزنش فرد، تنهایی، خستگی، درماندگی، شوک، اشتیاق، رهایی، تسکین می باشد. احساس های جسمی مانند فشار سینه، گرفتگی گلو، خشکی دهان، فقدان انرژی، ضعف عضلات و... می باشد. الگوهای تفکر مشخص کننده تجربه سوگ بسیار متفاوت و متعددند. در مراحل اولیه سوگواری افکار معینی ظهور می کنند و معمولا پس از مدت کوتاهی ناپدید می شوند اما گاهی این افکار تداوم می یابند و موجب احساساتی می شوند که ممکن است به افسردگی یا اضطراب بینجامد. ناباوری- آشفتگی- اشتغال ذهنی، احساس حضور متوفی ، توهمات از این جمله اند. برخی از رفتارهای ویژه با واکنش های سوگ بهنجار همراهند. دامنه این رفتارها می تواند بین اختلالات خواب و اشتها تا فراموشکاری و گوشه گیری اجتماعی تغییر نماید. معمولا پس از فقدان رفتارهای به شرح زیر گزارش می شوند و با گذشت زمان خود را تصحیح می کنند مانند اختلالات خواب، اختلالات اشتها، رفتار فراموشی، کناره گیری و... بسیاری از رفتارهای سوگ بهنجار ممکن است مانند تظاهرات افسردگی به نظر رسند. افسردگی می تواند دفاعی در برابر ماتم زدگی باشد در صورت معطوف گردیدن عصبانیت بر علیه خود، از متوفی برتافته می شود و این امر بازمانده را از برخورد با احساسات دوسوگرایه نسبت به متوفی بازمیدارد. تمایزات اصلی بین سوگ و افسردگی عبارتند از در افسردگی و سوگ ممکن است شاهد نشانه های کلاسیک اختلال خواب، اختلال اشتها و غمگینی شدید باشیم. اما در واکنش سوگ، فقدان عزت نفس که معمولا در افسردگی های بالینی مشهود است وجود ندارد، یعنی آنهایی که شخصی را از دست داده اند خود را به خاطر آن فقدان خوارتر نمی بینند، مگر شاید برای مدتی کوتاه و در صورت وجود احساس گناه بازماندگان، معمولا این احساس گناه با جنبه خاصی از فقدان مرتبط است نه با احساس کلی و عمومی مقصر بودن. سوگ برای برخی از مردم تجربه ای بسیار شدید است در حالی که برای عده ای تجربه ای نسبتا خفیف محسوب می شود. برای عده ای سوگ از هنگام شنیدن خبر فقدان آغاز می شود در حالی که برای برخی دیگر تجربه ای درنگیده است. در برخی موارد سوگ برای مدت زمان نسبتا کوتاهی ادامه می یابد در حالی که ظاهرا در عده ای دیگر برای همیشه ادامه می یابد. در این کتاب با سرفصل هایی چون دلبستگی فقدان و تکالیف ماتم زدگی، واکنش های سوگ نابهنجار، سوگ و نظام های خانواده، طرح سوگ، مشاوره سوگ و... آشنا خواهیم شد.
|
بسمه تعالی
روانشناسی سوگ
واکنش طبیعی است همراه با اندوه شدید که در نتیجه عوامل زیر به وقوع می پیوندد: فقدان فردی که به لحاظ عاطفی به او وابسته بوده ایم، فقدان بخشی از خود، فقدان اشیاء مادی، پایان مرحله ای از چرخه زندگی، رویدادی نظیر طلاق یا جدایی، فقدان عضوی از بدن یا یکی از حواس مثل کوری یا کری، از دست دادن شغل( استوارت،ترجمه بوستانی پور و همکاران،1386،ص 217) و فقدان های تجربه شده توسط قربانیان خشونت( وردن، ترجمه فیروزبخت،1374،ص 11).
جورج انگل[1] معتقد است که فقدان فردی محبوب از لحاظ روانشناختی به همان اندازه دردناک است که جراحت یا سوختگی شدید از لحاظ فیزیولوژیک.استدلال وی این است که سوگ نمایانگر دور شدن از حالت سلامتی و بهزیستی است و درست همانگونه که در حوزه فیزیولوزیک شفا یافتن برای بازگشت به حالت تعادل ضروریست، همین طور همزمانی مشابه لازم است تا ماتم زده به حالت تعادل برگردد.( وردن، ترجمه فیروزبخت،1374،ص 16)
انواع سوگ
سوگ پیش بین
به هنگام وقوع فقدان حقیقی پایان می یابد.نوعی از این سوگ می تواند مرگ تدریجی یک فرد دوست داشتنی باشد. سوگ پیش بین ممکن است در ملایم کردن ضربه روحی پس از مرگ مفید باشد. از سوی دیگر وقتی سالها قبل از مرگ جدایی اتفاق افتاده باشد ممکن است هنگام مرگ واکنشی دیگر رخ دهد و احساس فقدان تشدید شود.( استوارت،ترجمه بوستانی پور و همکاران،1386 ،ص 218).
سوگ شدید
این نوع سوگ دارای چندین مرحله است: 1- شوک(ضربه): در این مرحله تمرکز فرد بر زمان گذشته است و از خصوصیات آن می توان به هراس و انکار اشاره کرد .2- واقعیت گرایی: در این مرحله تمرکز فرد برزمان حال می باشد و از مشخصه های آن می توان موارد زیر را نام برد؛ انکار ادواری، رفتار جستجو گرانه، اشتغال ذهنی، همانند سازی با شیءاز دست رفته، آرمان گرایی، خشم، گریه، علائم بدنی، افسردگی، درماندگی، احساس گناه و شرمندگی3- یکپارچگی: در این مرحله تمرکز فرد بر زمان آینده است و از مشخصه های این مرحله پذیرش واقعیت و بازگشت به سلامتی جسمی و اجتماعی است.( استوارت،ترجمه بوستانی پور و همکاران،1386، ص 218)
سوگ مرضی (نابهنجار)
سوگ نابهنجار وقتی اتفاق می افتد که شدت ماتم به اندازه ای باشد که فرد را تحت فشار قراردهد به طوری که به رفتارهای غیر تطابقی پناه برد یا آنکه مدتی طولانی اسیر ماتم باشد بدون آنکه با گذشت زمان فراگشت ماتم پایان پذیرد.احتمال بروز واکنش ماتم نابهنجار در افراد زیر بیشتر است: کسانی که مرگ عزیز آنها به طور ناگهانی و یا در یک شرایط هولناک رخ داده است، کسانی که از لحاظ اجتماعی منزوی هستند، کسانی که خود را مسئول مرگ متوفی می دانند(چه خیالی و چه واقعی)، کسانی که تاریخچه ای از فقدان ها یا مرگ های تروماتیک یا آسیب آفرین را پشت سر گذاشته اند و کسانی که رابطه ای به شدت وابسته یا دوگانه از لحاظ احساسی با متوفی داشته اند.( معتمدی،1387،ص 261)
اشکال مختلف سوگ مرضی عبارتند از1- سوگ بازداری شده: عدم بروز واکنشهای سوگواری و یا بروز واکنشهای تحریف شده،2- سوگ مزمن: واکنشهای شدید سوگواری که برای مدت طولانی به طول انجامد،3- سوگ درنگیده(به تاخیر افتاده) : واکنشهای شدید سوگ بعدا رخ دهد .سوگ مرضی در اثر عوامل زیر بوقوع می پیوندد : فقدان یا جدایی در دوران کودکی، عدم حمایت موثر، مرگ های ناگهانی یا خشونت آمیز، از دست دادن فرزند.( استوارت،ترجمه بوستانی پور و همکاران،1386، ص 218 و 219).
سوگ بهنجار
سوگ بدون عارضه ای که مرکب از طیف وسیعی از از احساسات و رفتارهایی است که پس از فقدان شایع اند.سوگ بهنجار در برابر فقدان فردی مورد علاقه ایجاد می شود.تظاهرات شناخته شده ای دارد و برای کامل شدن و به عبارت فنی تر رفع یا انحلال خود نیاز به گذشت زمان دارد؛مدت زمانی که طول آن بسته به شرایط وعوامل گوناگون متغیراست.برای آنکه بتوان توصیف بهنجار را در مورد واکنش ماتم به کار برد، فرد داغدیده باید مراحل بخصوصی را طی کندو تکالیف مشخصی را به انجام رساند.تکالیفی که نیازمند مشارکت فعالانه اوست و انجام هریک به عواملی بستگی دارد.وجود هرگونه اختلال در سپری کردن مراحل و یا انجام دادن تکالف هر مرحله موجب بروز واکنش ماتم نابهنجار خواهد شد.( معتمدی،1387،ص 250)
کلید های تشخیص سوگ نابهنجار
1- بیمار قادر به گفتگو از متوفی نیست مگر آنکه واکنش ماتم شدید و تازه ای را تجربه کند.2- هنگامی که برخی وقایع نسبتا خفیف و بی اهمیت موجب برانگیختن یک واکنش ماتم شدید شوند.3- فرد نمی تواند از اشیاء مادی متعلق به متوفی دست بکشدویا اینکه بازمانده محل مرگ متوفی را به همان صورت حفظ می کند.4- بروز تغییرات بنیادی در شیوه زندگی به دنبال مرگ فردی مورد علاقه، مانند کنار گذاشتن دوستان، خانواده و یا فعالیت هایی که به نوعی با متوفی ارتباط داشته اند.5- وجود سابقه طولانی افسردگی تحت بالینی که اغلب با احساس گناه مقاوم و کاهش اعتماد به نفس همراه است.حالت عکس آن هم دارای ارزش تشخیصی است یعنی فردی که سال هال پس از مرگ متوفی حالت سرخوشی کاذبی را احساس می کند. 6- احساس اجبار به تقلید از متوفی بخصوص اگر در بازمانده احساس علاقه آگاهانه برای این رفتار تقلیدی وجود نداشته باشد.این حالت از نیاز به جبران فقدان به وسیله همانندسازی با متوفی حاصل می شود.حتی گاه برخی از ویژگی های شخصیتی متوفی که قبلا توسط بازمانده مورد انتقاد قرار گرفته و یا طرد شده است مورد تقلید قرار می گیرد.7- احساس غمزدگی بدون دلیلی که در اوقات بخصوصی از سال رخ می دهد.ممکن است در روزهایی که با متوفی به سر می رفته است مانند تعطیلات یا سالگردها این احساس غمزدگی ظاهر شود.( معتمدی،1387،ص 264 و 265)
تظاهرات سوگ
1- علائم عاطفی ( Feeling ) : همچون غم ، خشم ، احساس گناه ، اضطراب ، خستگی ، کرختی و پریشانی.
2- علائم جسمانی ( Physical ) : احساس فشاردرقفسه سینه، تنگی نفس ، ضعف عضلانی و تشنگی دهان ، خالی بودن معده .
3- علائم شناختی : همچون ناباوری ، توهم و احساس حضور متوفا .
4- علائم رفتار : اختلال در خواب و خوردن ، حواس پرتی ، بی قراری ، آه کشیدن وحفظ اشیای متوفا، فراموشی ، کناره گیری ، دیدن رویای متوفا ، گریه کردن .
نشانه های سوگ:
افسردگی،عصبانیت،انزوا،ازدست دادن شور و انگیزه و فعالیت،خشم،احساس بهت و حیران بودن، توهم، احساس گناه،اندیشه های متمایل به خودکشی،ترس از جداشدن از فرد متوفی،مردم گریزی،اشتغال ذهنی،شک و ناباوری، نداشتن میل به زندگی.
مراحل سوگ:
فردی که دچار سوگ میشود به لحاظ روانی مراحل زیر را تجربه میکند که با توجه به تیپولوژی افراد مثلا برونگرا یا درونگرا بودن، جنسیت، سن، چگونگی حادثه و شخصی که از دست رفته است، فرق میکند و دارای شدت و ضعف است و بین 4 تا 6 ماه ادامه دارد البته افسردگی ناشی از سوگ گاهی تا4-3 ماه طول می کشد،اما به طور طبیعی و بر اساس یافتههای روانشناسی، مراحل زیر فرآیند تجربه سوگ را نشان میدهد که معمولا در همه افراد قابل ردیابی است:
● ضربه:در این مرحله شخص تقریبا از انجام کار دست می کشد،بی حس است،در گیجی به سر می برد و قادر به هیچ کار سازنده ای نیست.
● انکار:فرد سوگوار نمی تواند آنچه که برای او اتفاق افتاده است را باور کند. در این مرحله بازمانده واقعه از دست دادن فرد و نزدیکان خود را باور نمیکند و دست به انکار آن میزند مثلا اینکه:مطمئنم که زنده است یا امکان نداره،مگه میشه،او نمیمیره
● نشانه های هیجانی،روانی و جسمانی: مانند نا امیدی، گریه کردن، کرختی و سستی، گیجی و منگی،مشکل در تصمیمگیری، احساس نا آرامی، بی خوابی، از دست دادن اشتها،بیماری قلبی،تحریکپذیری، از دست دادن کنترل خود و فراموشکاری،غم و غصه خوردن و یادآوری مداوم عزیز یا عزیزان از دست رفته(غمگینی رایجترین احساس داغدیدگان غمگین است که الزاماً از طریق گریستن متجلی نمی شود،اما اغلب اینگونه است)
● افسردگی
● احساس گناه: در این مرحله فرد بشدت دچار احساس گناه شده و خود را به خاطر اتفاق افتاده مقصر دانسته و سرزنش میکند مثل اینکه من دارم تقاص پس میدهم. چرا من نتونستم کمکش کنم؟احساس گناه نسبت به فرد فوت شده،احساس گناه در مورد مهربانی ناکافی،زودتر نرساندن شخص به بیمارستان.
● عصبانیت
● آرمانی ساختن(آرمان پروری):فرد بازمانده فرد فوت شده را به صورت کمال مطلوب و آرمانی تصور می کنند و موقتاً هر اشتباه یا ویژگی متوفی را فراموش می کند و تنها یک فرد ایده آل را به یاد می اورد.
● واقعگرایی
● پذیرش:پذیرش واقعیت فقدان
● سازگاری مجدد
● رشد شخصی
نکته مهمیکه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که بدانیم موارد فوق از همدیگر کاملا جدا نیستند و گاهی شاهد بروز چندین مورد از آنها با همدیگر هستیم. این وضعیت ممکن است حدود 4 تا 6 هفته طول بکشد. البته این به شرایط بیرونی افراد نیز بستگی دارد؛ یعنی اگر فرد مورد حمایت و روانی قرار بگیرد سازگاری زودتر ایجاد میشود و هر چقدر تنها بماند و به حال خود رها شود، سازگاری دیرتر اتفاق میافتد.
سوگ در حالت طبیعی یک واکنش منطقی به حساب میآید و غم و اندوه ناشی از فقدان یک عزیز را نمیتوان نشانه بیماری یا اختلال حساب کرد، اما اگر مرحله سوگواری و داغداری طولانی شود و از زمان منطقی و طبیعی خود فراتر رود آنگاه باید به وجود علائم افسردگی و بیمارگونه در فرد شک کرد و برای مقابله با آن به روانشناس یا روانپزشک مراجعه کرد.اما یک نوع سوگ عمیقتر و پیچیده هم داریم که اگر فرآیند سوگ بدرستی طی نشود، به سراغ آدمی میآید. یعنی اگر فرد در یکی از مراحل سوگ باقی بماند یا اینکه مراحل را به کندی طی کند و یا شدت واکنشهایش بیش از حد معمول باشد، اصطلاحا میگوییم سوگ پیچیده شده است. در این موارد سوگ منجر به بروز مشکلاتی در زندگی معمولی شخص شده و عملکرد او را تحت تأثیر قرار میدهد.
اهداف مشاوره سوگ
هدف کلی مشاوره سوگ کمک به بازمانده است جهت خاتمه بخشیدن به هرگونه اشتغال ذهنی ناتمام با متوفی و کمک به تودیع نهایی.( وردن، ترجمه فیروزبخت،1374،ص 55)
دو دسته هدف را می توان برای مشاوره سوگ در نظر گرفت:
الف) اهداف دراز مدت
1- آغاز به سوگواری پیرامون فقدان پیش آمده.2- کنار آمدن با مسئله فقدان فرد مهم3- سوگواری کردن و کنار آمدن با فقدان پیش آمده تا از سرگیری زندگی شادمانه گذشته.4- تخلیه غم و اندوه ناشی از فقدان پیش آمده در معیت حمایت هیجانی اطرافیان.5- حل و فصل مشکل فقدان و برقراری مجدد روابط با دیگران و مشارکت در فعالیت های متناسب با سن.6- حل و فصل احساس گناه، افسردگی یا خشم در رابطه با فقدان پیش آمده و بازیافتن عملکرد بهنجار.( کلینک، ترجمه بوستانی پور و همکاران،ص 172)
ب) اهداف کوتاه مدت
1- بازگو کردن داستان فقدان پیش آمده.2- ایجاد رابطه ای قابل اعتماد با درمانگر که خود را در قالب در میان گذاشتن آزادانه احساسات و افکار پیرامون فقدان پیش آمده با درمانگر نشان می دهد.3- شناسایی احساسات مربوط به فقدان پیش آمده.4- بیان و تجربه کردن احساسات مربوط به فقدان پیش آمده.5-شرکت در یک گروه حمایتی در زمینه سوگ.6- شناسایی فعالیت هایی که به اجتناب از احساسات مرتبط با فقدان پیش آمده کمک می کنند.7- پایان دادن به مصرف الکل و داروهای غیر قانونی.8- ثبت روزانه احساسات غم و انئوه و عوامل سبب ساز آن ها.9- طرح سوالاتی درمورد فقدان و تلاش برای یافتن پاسخ هریک از این سوالات.19- افزایش درک مراجع از فرآیند سوگواری و کنارآمدن با مسئله فقدان.11- شناسایی موارد مثبت درباره شخص محبوب یا روابط از دست رفته و چگونگی به خاطر سپردن این موارد.12- کاهش موارد ابراز احساس گناه و سرزنش خود به خاطر اتفاقی که افتاده است.( کلینک، ترجمه بوستانی پور و همکاران،ص 172و 173)
نکاتی که در مشاوره سوگ باید از آنها اجتناب کرد
1-ترس از مواجه شدن با درد مراجع اغلب فرد را مجبور می سازد تا متوسل به حسن تعبیرهای شوند نظیر" متاسفم که شما شوهر خود را از دست داده اید" یا " او از زندگی رخت بربسته است."به کار بردن کلمه مرگ یا مرده است به مراجع کمک می کند تا با واقعیت روبرو شود.باید مراجع بداند که فرد محبوب مرده است نه اینکه گم شده یا از دست رفته است.این جملات باعث می شود تا فرد از واقعیت پرهیز نکند.2- به جای اینکه بگوییم شما سوگوارید، بگوئیم شما در حال طی کردن فرآیند سوگ هستید.با جمله دوم فرد درمی یابد که سوگ یک فرآیند است و بخش جدائی ناپذیر مراجع نیست و اینکه بعد از مدتی رفع خواهد شد.3- شاید جالب باشد که بدانیم کودکان اغلب نسبت به بزرگسالان درک واضح تر و روشن تری از واقعیت دارندو خیلی سریع دروغ را تشخیص می دهند.به جای اینکه به کودک بگوئیم پدرت بیرون رفته و دیگر برنمی گردد، بهتر است بدانیم که هرگونه ناآرامی در کودک به دلیل ناتوانی بازماندگان در پذیرش فقدان و چگونگی کنار آمدن با آن است.به جای طفره رفتن و درغ گفتن بهتر است کودک حقیقت را به زبان ساده و کلی بداند.( استوارت،ترجمه بوستانی پور و همکاران،1386، ص 222 و 223)
روشهای درمانی: خاطره پردازی - روایت درمانی – شناخت درمانی- تربیت بدنی(ورزش)- گروه درمانی و رفتار درمانی-دارودرمانی(برای موارد بی خوابی ،توهم و رفتارهای آشفته)
مداخلات درمانی
1- فعالانه و از طریق تماس چشمی مداوم، گوش دادن فعال، توجه مثبت بدون قید و شرط و پذیرش گرم در مراجع اعتماد ایجاد کنید و از او بخواهید تا احساسات خود پیرامون فقدان پیش آمده را شناسایی و ابراز کند.(رون درمانی نوجوانان ص 172)
2-از مراجع بخواهید نامه ای به فرد از دست رفته بنویسد و در آن احساسات خود را بیان کند و این نامه را برای درمانگر بخواند.( رون درمانی نوجوانان ص 173) این کار می تواند به بازماندگان کمک کند تا با ابراز چیزهایی که نیاز دارند به متوفی بگویند مراقب اشتغال ذهنی ناتمام خود باشند.( وردن، ترجمه فیروزبخت،1374،ص 77)
3- رسم تصاویری که منعکس کننده احساسات و نیز تجارب مرتبط با متوفی است می تواند همچون نوشتن مفید باشد .این تکنیک برای استفاده درمورد فرزندان شخص متوفی خوب است ولی درمورد بزرگسالان نیز موثر است.( وردن، ترجمه فیروزبخت،1374،ص 77)
4- به مراجع و والدین او درباره مراحل فرآیند سوگواری آموزش دهید و والدین را درمود اینکه چگونه به پرسش های مراجع پاسخ دهند یاری رسانید.(جانگسما، ترجمه آقامحمدیان و کیمیایی،1390، ص 173)
5- از مراجع بخواهید فیلم های شرایط عزیز بودن، مردم معمولی، دختر من و...را که به موضوع سوگواری می پردازد، تماشا و سپس در مورد آن بحث کند که چگونه بازیگران این فیلم ها با مسئله فقدان مقابله و غم و اندوه خود را ابراز کرده اند.( جانگسما، ترجمه آقامحمدیان و کیمیایی،1390، ص 174)
6- مراجع را به یک گروه حمایتی در زمینه سوگواری به دنبال وقوع مرگ یا طلاق در خانواده ارجاع دهید.( جانگسما، ترجمه آقامحمدیان و کیمیایی،1390، ص 174)
7- بررسی کنید که آیا مراجع برای رهایی از غم و اندوه خود از مواد تغییر دهنده خلق استفاده می کند یا خیر، اگر پاسخ مثبت بود با مراجع قراردادی مبنی بر ترک کلیه مواد تغییر دهنده خلق ببندید.با کنترل مراجع و والدین بر اجرای درست قرارداد نظارت کنید و اگر مراجع قادر به اجرای قرارداد نیست او را برای ارزیابی سوء مصرف مواد ارجاع دهید.( جانگسما، ترجمه آقامحمدیان و کیمیایی،1390، ص 175)
8- مراجع را مکلف کنید که افکار و احساسات خود پیرامون مسئله فقدان و نحوه انگیخته شدن آن ها را به صورت روزانه ثبت کند این یادداشت ها را در جلسه درمان بررسی کنید.( جانگسما، ترجمه آقامحمدیان و کیمیایی،1390، ص 175)
تکنیک های مفید
از تکنیک های مفید در انجام سوگ درمانی تکنیک صندلی خالی گشتالت درمانی است، در اجرا ی این تکنیک بیمار تصور می کند که متوفی روی صندلی نشسته است و درباره احساسات و افکار مرتبط با فقدان و رابطه خودش مستقیما با متوفی صحبت می کند. تکنیک دیگر که از شقوق صندلی خالی است عبارتست از نشاندن بیمار روی صندلی و بستن چشم ها و تصور صحبت کردن با متوفی.آنچه به این تکنیک اهمیت می دهد باز یا بسته بودن چشم های بیمار نیست بلکه این حقیقت است که بیماران خواهند توانست مستقیما با متوفی به شکل اول شخص و در زمان حال صحبت کنند.تکنیک بعد این است که بیمار را وابداریم تا هم نقش خودش و هم نقش متوفی را بازی کند، به محاوره و پرسش و پاسخ بپردازد تا آنکه تعارض حل و فصل شود.استفاده از تصاویر متوفی هم می تواند اهداف درمان را تسهیل کند.بیمار به دلخواه عکس را به جلسه درمان بیاورد و ازآن برای برانگیختن خاطرات و عواطف استفاده می شود.( وردن، ترجمه فیروزبخت،1374،ص 122)
آنچه اطرافیان داغدیده باید بدانند:
بدیهی است کسانی که عزیزی را از دست دادهاند، از شرایط عادی و منطقی روحی روانی برخوردار نیستند و نزدیکان و اطرافیان آنان باید با رفتار و واکنش صحیح به سازگاری و حل مشکل آنها کمک کنند.
به یاد داشته باشید بهبود اثرات عاطفی حادثه، نیاز به زمان زیادی دارد. انتظار نداشته باشید که سریعا به وضعیت سابق برگردید.
گاهی نداشتن اطلاع کافی و استفاده از شیوههای غلط و غیرعلمی از سوی اطرافیان فرد مصیبت دیده، وضع را از چیزی که هست بدتر میکند و فرآیند عبور از مرحله سوگ را به تاخیر میاندازد لذا نزدیکان این افراد باید به نکات زیر توجه داشته باشندوبه آن عمل کنند:
به افراد اجازه بدهید در صورت امکان جنازه عزیزانشان را ببینند
فرصت سوگواری و گریه و زاری را برای داغداران فراهم کنید
سعی کنید افراد مصیبت دیده را دور هم جمع کنید تا با هم عزاداری کنند
به فرد اجازه و فرصت صحبت کردن بدهید ولی در صورت تمایل نداشتن وی را مستقیما وادار به صحبت نکنید
از سکوت نهراسید، اما بتدریج و آرام سعی کنید به بهانههای مختلف به افراد ساکت نزدیک شوید ابراز حمایت و کمک کنید یا از آنها در کارها کمک بخواهید
بازماندگان (بویژه در حوادث) بیشتر نیاز دارند داستان فاجعه را بارها و بارها بازگو کنند. شما میتوانید با سوالات بجا و مناسب و با استفاده از روشهای مناسب گوش دادن مثل توجه کردن، نگاه کردن و تکرار جملات، این فرآیند و تخلیه هیجانی آنها را ادامه دهید
از دادن قول و وعدههای بیجا بشدت پرهیز کنید. بهترین جمله میتواند این باشد «درست است که اوضاع مثل سابق نخواهد شد، ولی مثل الان هم نمیماند
داغدیدگان ممکن است احساسات و واکنشهای مختلف و گاه عجیبی نشان دهند. تمام این احساسات و واکنشها را بپذیرید و عکسالعمل منفی نشان ندهید
سعی کنید از وابسته شدن فرد به خودتان جلوگیری کنید
شرکت در مراسم مذهبی و دعا در حفظ سلامت روانی حادثه دیدگان نقش بسزایی دارد
افراد خانواده و بخصوص کودکان را تا حد امکان از همدیگر جدا نکنید.
شرایط و فرصتی را برای بازی کردن و سرگرم شدن برای کودکان فراهم کنید.
نکات مهم در مشاوره سوگ:
●فرد سوگوار را مطمئن سازیم که احساساتی را که او تجربه می کند برای فردی که سوگوار است طبیعی است و اینکه احساس سوگ مدتی به طول می انجامد.
●در پاسخ به سوالات فرد سوگوار داستان سرایی نکنید.
●اطلاعات مبهم به فرد سوگوار ندهید.
●حقایق را بگویید.
●اجازه دهید کودک بداند که متوفی برنمی گردد.
●به کودک اطمینان بدهید که همراه او هستید.
●اجازه صحبت و طرح سوال را به فرد سوگوار بدهید.
●اجازه ابراز احساسات و کلامی نمودن آنها را به فرد سوگوار بدهید.
●اجازه شرکت در مراسم خاکسپاری و ختم را به فرد سوگوار بدهید.
●احساسات خود را نشان دهید و از ابراز آنها در حضور فرد سوگوار نهراسید.
●می توانید اجازه دهید در صورتی که خودش بخواهد جنازه متوفی را ببیند.
●از مناسک و آداب و رسوم در حل سوگ استفاده کنید.
●فرد سوگوار با متوفی صحبت کند.
●سعی کنیم از طریق شناختی،نوع جهان بینی فرد عوض شود که به مرگ جور دیگر نگاه کند.
●سعی نکنید که فرد داغدار را آرام کنید و یا تسکین دهید و سعی نکنید که به او روحیه شاد بدهید یا به او کمک کنید که بر ترسش غلبه کند،در عوض به او کمک کنید که احساساتش را آزادانه بیان کند،اگر می خواهد گریه کند و به طور کامل سوگواری کند، درد و رنجش را به جای پنهان کردن تجربه کند و به طور کلی آنچه را که در درون او در حال روی دادن است همانگونه که فقدانش را تجربه می کند،کشف کند.
●بهتر است به فرد کمک کنیم که روند طبیعی سوگ را طی کند.
با سلام
بسیازر اموزنده و مفید بود
ممنونم