سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

۱۰۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است


ای عندلیبان گلشن خراب است (2)                    آهسته نالید اصغر به خواب است

از داغ اصغر دلخون رباب است               لای لایی از سفر برگشته رودم

محمد جواد محبت در گفتگو با جام جم، ضمن ارائه نسخه جدیدی از شعر «دو کاج» به نکات جالبی در مورد این شعر اشاره کرده که خالی از لطف نیست:

در مورد شعر دو کاج برای ما بیشتر بگویید: در کنار خطوط سیم پیام/ خارج از ده دو کاج روییدند/ سالیان دراز رهگذران/ آن دو را چون دو دوست می‌دیدند...

این شعر سروده سال 62 است و سال 63 هم در کتاب‌های درسی چاپ شد.

آیا برای سرودن آن سفارشی داشتید؟


ای به ولای تو تولّای من                         وز خود و اغیار تبرّای من

سود تو سرمایه سودای من                   گر بشکافند سراپای من

جز تو نیابند در اعضای من

سر به ته افکنده من از غم خموش             هیکل من بلبله وش پر خروش

نغمه عشق است نه بانگ سروش              زمزمه بر زمزمه آید به گوش

کیست در این قالب و اعضای من

نه کره را گرم تک و دو کنی                       بر مه و خور،حکم روا رو کنی

خسته شیرین دل،خسرو کنی                  جلوه پی جلوه که نو نو کنی

صورت دیگر ز هیولای من

شعشعه روی تو رایت فراشت                   خط رقمت بر لب شیرین نگاشت

خال رخت تخم سیه دانه کاشت              نیست به مینایِ میَم چشم داشت

چشم تو بس نشإه صهبای من

دیده نظر باز تو بیجا نشد                         دل به غلط واله و شیدا نشد

این غزل از من عبث انشا نشد                 تا تو چو گل وا نشدی وا نشد

ناطقه بلبل گویای من

صادر بی واسطه عقل نخست                 آمد و بیش از همه قرب تو جست

عشق من آن روز ترا شد درست             مست تو و محو تو و مات توست

عقل من و هوش من و رای من

صورت اشیا بنگاری به خود                   سوی وجود از عدم آری به خود

ای که نفسها بشماری به خود               یک نفسم گر بگزاری به خود

وای من و وای من و وای من

بتکده و دیر و برهمن ز تو                      مُزدَلِف و وادی َایمَن ز تو

لعبت چین و بت ارمن ز تو                    گر تو تویی "من کیم" ای من ز تو

من شده تو آمده بر جای من

کون و مکان آئینه ذات تو                      سینه افروخته مشکواة تو

زاری من صیقل مرآت تو                      تا نشد از نفی من اثبات تو

سر نزد از لای من الّای من

ای تو بزرگ و همه عالم حقیر               ورد زبان چیست مرا؟"یا مجیر"

چون تو مجیریّ و منم مستجیر             پنجه ببر آمد و چنگال شیر

پیشکش آهوی صحرای من

 

من به زمین ناله من عرش گیر             سِدرِه بِدَم در کشم از یک صفیر

آوخ از آن دم که برآرم نفیر                    شه پر جبریل نشاند عبیر

از دم روح القدس آسای من

سایه عشق ار به کلیسا فتد               زلزله بر طاق سکوبا فتد

بس نه ترا رعشه بر اعضا فتد              غلغله در مسجد الاقصی فتد

"برسر منبر رسد ار پای من"

طینت "صحبت" ز چه میشد عجین         از می رضوان و بهشت برین

چند در این میکده باشم مکین              "صحبت"از این حجره برآی و ببین

عرش برین منظر اعلای من

 
این شعر از دیوان شمس تبریزی است که مولانا آن را به یاد مراد خود، حضرت شمس تبریزی سروده است. مولوی طبق اقوال قاطبه مورخین، از اهل سنت و جماعت بوده است.
به گزارش جهان، عشق اهل بیت علیهم السلام همیشه در آثار و اشعار عارفان ما جلوه‌گری می‌کرد و می‌کند. مولوی جلال‌الدین محمد بلخی نمونه‌ای عالی از عارفان و شاعران ایرانی است که در جای جای آثار او عشق و محبت اهل بیت پیامبر اکرم (ص) موج می‌زند. شعر زیر تنها قطره‌ای از دریای بی‌کران عرفان مولوی است که در آن، نام یکایک جانشینان پیامبر اسلام و فرزندان امام علی (ع) آمده است.

این شعر از دیوان شمس تبریزی است که مولانا آن را به یاد مراد خود، حضرت شمس تبریزی سروده است. مولوی طبق اقوال قاطبه مورخین، از اهل سنت و جماعت بوده است.

ای شاه شاهان جهان الله، مولانا علی
ای نور چشم عاشقان الله، مولانا علی

باز دلم آمده در پیچ و تاب
انقلب ینقلب انقلاب

همچون گیاه لب آب روان
اضطرب یضطرب اضطراب

آتش عشق است که در اصل و فرع
التهب یلتهب التهاب

نور خدایست که در شرق و غرب
انشعب ینشعب انشعاب

آب حیاتست که در جزء و کل
انسحب ینسحب انسحاب

شک که دل موهبت عشق را
اتهب یتهب اتهاب

از سر شوق است که اشک بصر
انحلب ینحلب انحلاب

صنع نگارم بنگر بى حجاب
احتجب یحتجب احتجاب

سر قدر از دل بى قدر دون
اغترب یغترب اغتراب

آمُلیا موعد پیک اجل
اقترب یقترب اقتراب



می وزد درکربلا عطر حضوراز قتلگاه
می کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه

بال دربال کبوترها ، کدامین سینه سرخ
می کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه

باز عیسی می رود تا سیر خورشیدی کند
یا کلیم آورده خورشیدی به طور قتلگاه

برگ ریزان است و پاییزان درین توفان رنگ
کاروانی می کند گویا عبور ازقتلگاه

می رود این کاروان بی آنکه همراهی کند
دود اسپندازخیام ، عطر بخور از قتلگاه

ساربان ! خورشید را با نی سواری ها چکار
راه دوری نیست تا کنج تنوراز قتلگاه

آب اینجا بر سر و بر سینه می کوبد که حیف
می برم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه

شعر ما هم چون دل ما کربلایی می شود
گر بگیرد زخمی این زخمه شور از قتلگاه

درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته است
لحظه ای سر برکن ای عشق غیور از قتلگاه

 محمدعلی مجاهد(پروانه)  


تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم

تو را به خاطر عطر نان گرم

 برای برفی که آب می شود دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت

لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم

تو را به خاطر خاطره ها دوست می دارم

برای پشت کردن به آرزوهای محال

به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به خاطر زیبایی لاله های وحشی

 به خاطر گونه ی زرین آفتاب گردان

برای بنفشیه بنفشه ها دوست می دارم

تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم

تو را برای لبخند تلخ لحظه ها

پرواز شیرین خاطره ها دوست می دارم

تو را به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم

اندازه قطرات باران ، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم

تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم

تو را برای دوست داشتن دوست می دارم

تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم

تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام ... دوست می دارم

برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود و برای نخستین گناه

تو را به خاطر دوست داشتن... دوست می دارم

تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم


پل الوار



منبع : hpersianson1.blogsky.com