می وزد درکربلا عطر حضوراز قتلگاه
می کند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
بال دربال کبوترها ، کدامین سینه سرخ
می کند پرواز تا آفاق نور از قتلگاه
باز عیسی می رود تا سیر خورشیدی کند
یا کلیم آورده خورشیدی به طور قتلگاه
برگ ریزان است و پاییزان درین توفان رنگ
کاروانی می کند گویا عبور ازقتلگاه
می رود این کاروان بی آنکه همراهی کند
دود اسپندازخیام ، عطر بخور از قتلگاه
ساربان ! خورشید را با نی سواری ها چکار
راه دوری نیست تا کنج تنوراز قتلگاه
آب اینجا بر سر و بر سینه می کوبد که حیف
می برم با خود فقط چشمی نمور از قتلگاه
شعر ما هم چون دل ما کربلایی می شود
گر بگیرد زخمی این زخمه شور از قتلگاه
درک سرخ ما ز عاشورا تو را کم داشته است
لحظه ای سر برکن ای عشق غیور از قتلگاه
محمدعلی مجاهد(پروانه)