ولادت :
حضرت آیت الله محمّد تقی بهجت رحمه الله در اواخر سال 1334 هـ ق، در شهر
مذهبی فومن واقع در استان گیلان، چشم به جهان گشود. شانزده ماه از عمرش
نگذشته بود که مادرش به سرای باقی شتافت و از اوان کودکی طعم تلخ یتیمی را
چشید.
درباره نام گذاری حضرت آیت الله بهجت، خاطرهای شیرینی که از نزدیکان ایشان نقل شده است که ذکر آن در این مجال سودمند است:
پدر آیت الله بهجت در سنّ حدود هفده سالگی بر اثر بیماری وبا در بستر
بیماری میافتد به گونهای که امید زنده ماندن او از بین میرود. در آن حال
ناگهان صدایی شنید که گفت : با ایشان کاری نداشته باشید؛ زیرا ایشان پدر
محمّد تقی است .
تا این که با آن حالت خوابش میبرد و مادرش که در بالین او نشسته بود گمان
میکند وی از دنیا رفته؛ اما بعد از مدتی پدر آقای بهجت از خواب بیدار میشود
و حالش رو به بهبودی میرود و کاملاً شفا مییابد.
چند سال پس از این ماجرا تصمیم به ازدواج میگیرد و سخنی را که در حال
بیماری به او گفته شده بود کاملاً از یاد میبرد. بعد از ازدواج نام اوّلین
فرزند خود را به نام پدرش مهدی میگذارد، فرزند دومی دختر بوده، وقتی فرزند
سوم را خدا به او عطا میکند، اسمش را محمّد حسین میگذارد، و هنگامی که
خداوند چهارمین فرزند را به او عنایت میکند به یاد آن سخن که در دوران
بیماری اش شنیده بود میافتد، و وی را» محمّد تقی « نام مینهد؛ ولی وی در
کودکی در حوض آب میافتد و از دنیا میرود، تا این که سرانجام پنجمین فرزند
را دوباره »محمد تقی« نام میگذارد، و بدین سان نام آیت الله بهجت مشخّص
میشود.
کربلایی محمود بهجت، پدر آیت الله بهجت از مردان مورد اعتماد شهر فومن بود و
در ضمن اشتغال به کسب و کار، به رتق و فتق امور مردم میپرداخت و اسناد مهم
و قبالهها به گواهی ایشان میرسید. وی اهل ادب و از ذوق سرشاری برخوردار
بوده و مشتاقانه در مراثی اهل بیت علیهم السّلام به ویژه حضرت ابا عبدالله
الحسین علیه السّلام شعر میسرود، مرثیه های جانگدازی که اکنون پس از نیم
قرن هنوز زبانزد مداحان آن سامان است.
آری آیت الله بهجت در کودکی در تربیت پدری چنین که دلسوخته اهل بیت علیهم السّلام به ویژه سیّد الشّهداء علیه السّلام رشد یافته بود، و نیز با شرکت در مجالس حسینی و بهره مندی از انوار آن محافل پرورش یافت. از همان کودکی از بازیهای کودکانه پرهیز میکرد و آثار نبوغ و انوار ایمان در چهره اش نمایان بود، و عشق فراوانی به کسب علم و دانش در رفتارش جلوه گر.
تحصیلات :
تحصیلات ابتدایى حوزه را در مکتبخانه فومن به پایان رساند و پس از
تحصیلات ادبیات عرب در سال 1348 هـ ق، هنگامى که تقریباً چهارده سال از عمر
شریفش مىگذشت، براى تکمیل دروس حوزوى عازم (عراق) شد. حدود چهار سال در
کربلای معلى اقامت گزید و افزون بر تحصیل علوم رسمى از محضر استادان بزرگ
آن سامان همچون مرحوم حاج شیخ ابوالقاسم خویى (غیر از آیتالله خویى معروف)
بهره برد.
آن زمان چهارده سال از عمر شریفش میگذشت که به عراق مشرّف شد و در کربلای
معلّی اقامت گزید. بنا به گفته یکی از شاگردان نزدیک ایشان، معظّم له خود
به مناسبتی فرمودند: بیش از یک سال از اقامتم در کربلا گذشته بود که مکلّف
شدم.
آری، دست تربیت حضرت ربّ سبحانه هماره بندگان شایسته را از اوان کودکی و
نوجوانی زیر نظر جهان بین خود گرفته و فیوضاتش را شامل حال آنان کرده است و
پیوسته میپاید، تا در بزرگی مشعل راهبری راه پویان طریق الی الله را به
دستشان بسپارد.
بدین سان، آیت الله بهجت حدود چهار سال در کربلای معلّی میماند و از فیوضات
سیّد الشّهداء علیه السّلام استفاده میکند و به تهذیب نفس میپردازد و در
آن مدت، بخش معظمی از کتابهای فقه و اصول را در محضر استادان بزرگ آن دیار
مطهّر فرا میگیرد .
در سال 1352 هـ ق براى ادامه تحصیل به نجف اشرف رهسپار شد و سطح عالى
علوم حوزه را در محضر آیات عظام همچون حاج شیخ مرتضى طالقانى رحمه الله به
پایان رساند و پس از درک محضر آیات عظام آقا ضیای عراقى رحمه الله و میرزاى
نایینى رحمه الله وارد حوزه درسى آیت الله حاج شیخ محمد حسین غروى اصفهانى
رحمه الله شد.
افزون بر این ایشان از محضر آیات عظام حاج سیّد ابوالحسن اصفهانى و حاج شیخ
محمّد کاظم شیرازى رحمه الله صاحب حاشیه بر مکاسب و در حوزه علوم عقلى،
کتاب الاشارات و التنبیهات و اسفار را نزد آیت الله سیّد حسین بادکوبهاى
رحمه الله فرا گرفت و در زمان شاگردی به تدریس سطوح عالى پرداخت و در تألیف
کتاب سفینه البحار محدّث کبیر، حاج شیخ عبّاس قمی رحمه الله را یاری کرد.
با این همه، همّت او تنها مصروف علوم دینی نبوده؛ بلکه عشق به کمالات والای
انسانی هماره جان ناآرام او را در جست و جوی مردان الهی و اولیای برجسته
میکشاند.
یکی از شاگردان آیت الله بهجت رحمه الله میگوید: در سالهای متمادی که در درس ایشان شرکت میجویم، هرگز نشنیده ام که جز در موارد نادر درباره خود مطلبی فرموده باشد. از جمله سخنانی که از زبان مبارکش درباره خود فرمود، این است که در ضمن سخنی به مناسبت تجلیل از مقام معنوی استاد خود، حضرت آیت الله نایینی رحمه الله فرمود: من در ایّام نوجوانی در نماز جماعت ایشان شرکت مینمودم، و از حالات ایشان چیزهایی را درک میکردم.
در زمینه تهذیب نفس در زادگاهش(فومن) از کودکى محضر عالم بزرگوار سعیدى و درکربلا از برخى علماى دیگر بهره برد تا این که در نجف اشرف در سن حدود هجده سالگی با آیت حق، سیّد علی آقای قاضى رحمه الله آشنا شد و گمشده خویش را در وجود ایشان یافت. از آن پس در سلک شاگردان اخلاقى ـ عرفانى ایشان درآمد.
هجرت :
در سال 1364 هـ ق موافق با 1324 هـ ش با قلبى صیقل یافته از معنویت و سینه اى مالامال از عشق به حضرت حق و با کوله بارى از علم و کمال راهی سرزمین خویش شد و در زادگاهش تشکیل خانواده داد و در حالى که آماده بازگشت به نجف اشرف بود، هنگام عبور از قم، در زمانى که هنوز چندین ماه از مهاجرت حضرت آیت الله بروجردى رحمه الله به قم نگذشته بود، موقّتاً مقیم شد و خبر رحلت اساتید بزرگ حوزه علمیه نجف را یکى پس از دیگرى مىشنود، از این رو در شهر مقدّس قم رحل اقامت مىافکند.
حضرت آیت الله بهجت رحمه الله پس از ورود به قم، خدمت آیات عظام کوه
کمرهاى حضور یافت و در بین شاگردان درخشید همچنین در درس حضرت آیت الله
بروجردی همچون دیگر شاگردان برجسته اش حضرات آیات امام خمینی رحمه الله ،
گلپایگانی رحمه الله ره و ... حاضر شد.
آیت الله مصباح در این باره میگوید: آیت الله بهجت رحمه الله از همان زمانی
که مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله در قم درس شروع کرده بودند از
شاگردان برجسته و از مُستَشکِلین معروف و مبرّز درس ایشان بودند. معمولاً
استادانی که درس خارج میگویند، در میان شاگردانشان یکی دو سه نفر هستند که
ضمن این که بیش از همه مطالب را ضبط میکنند، احیاناً اشکالاتی به نظرشان
میرسد که مطرح و پیگیری میکنند تا مسائل کاملاً حل شود، اینان از دیگران
دقیق ترند، و اشکالاتشان علمی تر و نیاز به غور و بررسی بیشتری دارد، و
ایشان در آن زمان چنین موقعیتی را در درس مرحوم آیت الله بروجردی داشتند.
استادان برجسته فقه و اصول :
آیت الله بهجت رحمه الله پس از اتمام دوره سطح و درک محضر استادان بزرگی
چون آیات عظام آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی رحمه الله ، آقا ضیای عراقی رحمه
الله و میرزای نایینی رحمه الله ، به حوزه گران قدر و پر محتوای آیتِ حقّ
حاج شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی رحمه الله معروف به کمپانی، وارد شد و در
محضر آن علاّمه کبیر به تکمیل نظریات فقهی و اصولی خویش پرداخت. به یاری
استعداد درخشان و تأییدات الهی از تفکرات عمیق و ظریف و دقیق مرحوم علاّمه
کمپانی رحمه الله ، که دارای فکری جوّال و متحرّک و همراه با تیزبینی بوده،
بهرهها برد.
آیت الله محمّد تقی مصباح درباره استفاده آیت الله بهجت رحمه الله از
استادان خود میگوید: در فقه بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد کاظم شیرازی که
شاگردان مرحوم میرزا محمّد تقی شیرازی و از استادان بسیار برجسته نجف اشرف
بود، استفاده کرده و در اصول از مرحوم آقای نایینی و سپس بیشتر از مرحوم
آقا شیخ محمّد حسین کمپانی اصفهانی فایده برده بودند، هم مدّت استفاده شان
از مرحوم اصفهانی بیشتر بود و هم استفادههای جنبی دیگر.
سیر و سلوک و عرفان :
حضرت آیت الله بهجت رحمه الله در کنار تحصیل و پیش از دوران بلوغ، به تهذیب
نفس و استکمال معنوی همّت گمارده و در کربلا در تفحّص استاد و مربّی
اخلاقی برآمده که به وجود آقای قاضی رحمه الله که در نجف بوده، پی برده
بود. پس از مشرّف شدن به نجف اشرف نیز از استاد برجسته خویش آیت الله شیخ
محمّد حسین اصفهانی کمپانی رحمه الله استفادههای اخلاقی کرده است.
آیت الله مصباح در این باره میگوید: پیدا بود که از نظر رفتار هم خیلی تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی بودند؛ چون گاهی مطالبی را از ایشان با اعجابی خاص نقل میکردند، و بعد نمونه هایش را ما در رفتار خود ایشان میدیدیم. پیدا بود که این استاد در شکل گرفتن شخصیت معنوی ایشان تأثیر بسزایی داشته است.
همچنین در درسهای اخلاقی آقا سید عبدالغفار در نجف اشرف شرکت جسته و از آن استفاده میکرد، تا این که در سلک شاگردان حضرت آیت الله سید علی قاضی رحمه الله در آمده و در صدد کسب معرفت از ایشان بر میآید و در سن هجده سالگی به محضر پرفیض عارف کامل حضرت آیت الله سید علی آقای قاضی بار مییابد و مورد ملاطفت و عنایات ویژه آن استاد معظّم قرار میگیرد. در عنفوان جوانی چنان مراحل عرفان را سپری میکند که غبطه دیگران را بر میانگیزد.
آیت الله مصباح میگوید: ایشان از مرحوم حاج میرزا علی آقای قاضی رحمه الله در جهت اخلاقی و معنوی بهره برده و سالها شاگردی ایشان را کرده بودند. آیت الله قاضی رحمه الله از کسانی بودند که مُمَحَّضِ در تربیت افراد از جهات معنوی و عرفانی بودند، مرحوم علاّمه طباطبایی رحمه الله و مرحوم آیت الله آقا شیخ محمّد تقی آملی رحمه الله و مرحوم آقا شیخ علی محمّد بروجردی رحمه الله و عدّه زیادی از بزرگان و حتی مراجع در جنبههای اخلاقی و عرفانی از وجود آقای قاضی رحمه الله بهره برده بودند. آیت الله بهجت رحمه الله از اشخاص دیگری نیز گه گاه نکاتی نقل میکردند مثل مرحوم آیت الله آقا شیخ مرتضی طالقانی رحمه الله و دیگران ... .
خود آقای بهجت رحمه الله نقل میکردند: شخصی در آن زمان درصدد برآمده بود که ببیند چه کسانی سحر ماه مبارک رمضان در حرم حضرت امیرعلیه السّلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی میخوانند، آن طور که خاطرم هست، اگر اشتباه نکنم کسانی را که مقیّد بودند این عمل را هر شب در حرم حضرت امیر علیه السّلام انجام بدهند، شمرده بود و بیش از هفتاد نفر شده بودند.
به هر حال، بزرگانی که تقیّد به جهات عبادی و معنوی داشتند، در آن عصرها زیاد بودند. متأسّفانه در عصر ما کمتر این نمونهها را مشاهده میکنیم. البتّه علم غیب نداریم، شاید آن کسانی که پیشتر در حرمها این عبادتها را انجام میدادند، حالا در خانههای شان انجام میدهند؛ ولی میشود اطمینان پیدا کرد که تقیّد به اعمال عبادی و معنوی سیر نزولی داشته و این بسیار جای تأسّف است.
یکی دیگر از شاگردان حضرت آیت الله بهجت رحمه الله ، حجّت الاسلام و المسلمین آقا تهرانی، جریان یادشده را به صورت ذیل از حضرت آیت الله بهجت رحمه الله نقل میکند: شخصی در آن زمان شنیده بود که در گذشته هفتاد نفر در حرم حضرت امیرعلیه السّلام در قنوت نماز وترشان دعای ابو حمزه ثمالی را میخواندند، آن شخص تصمیم گرفته بود، ببیند در زمان خودش چند نفر این کار را انجام میدهند، رفته بود و شمارش کرده و دیده بود تعداد افراد نسبت به زمان سابق تقلیل پیدا کرده و مجموعاً پنجاه نفر(آن طور که بنده به یاد دارم) در حرم(اعّم از نزدیک ضریح مطهّر، و رواقهای اطراف) دعای ابوحمزه را در دعای نماز وتر خود قرائت میکنند.
فلسفه :
حضرت آیت الله بهجت رحمه الله ، اشارات ابن سینا رحمه الله و اسفار
ملاصدرا رحمه الله را نزد مرحوم آیت الله سیّد حسن بادکوبه ای رحمه الله
فرا گرفته است.
تدریس :
آیت الله بهجت رحمه الله در همان ایّام که در درس آیات عظام اصفهانی،
کمپانی و شیرازی حضور مییافت، ضمن تهذیب نفس و تعلّم، به تعلیم هم میپرداخت
و سطوح عالیه را در نجف اشرف تدریس میکرد.
پس از هجرت به قم نیز پیوسته این روال را ادامه میدادند. درباره تدریس خارج
فقه ایشان نیز در مجموع میتوا ن گفت که ایشان بیش از چهل سال است که به
تدریس خارج فقه و اصول اشتغال دارند و به سبب شهرت گریزی غالباً در منزل
تدریس کرده است و فضلای گران قدری سالیان دراز از محضر پر فیض ایشان بهره
بردهاند.
محلّ تدریس درس خارج ایشان ابتدا در حجرههای مدارس و بعد در منزل شخصى خود و سپس در مسجد فاطمیّه واقع در گذرخان تشکیل مى شد و محلّ اقامه نماز جماعت و مراجعات عمومى ایشان نیز همین مسجد بود.
شیوه تدریس :
آیت الله مصباح در مورد روش تدریس ایشان میگوید: ایشان در بیان مطالب
سعی میکردند، ابتدا مسأله را از روی کتاب شیخ انصاری رحمه الله مطرح کنند و
بعد هر کجا مطلب قابل توجّهی از دیگران به خصوص از صاحب جواهر رحمه الله
در طهارت و از مرحوم حاج آقا رضا همدانی و دیگران مطالب برجستهای داشتند آن
را نقل میکردند و بعد هر جا خود ایشان نظر خاصی داشتند آن را بیان
میکردند. این شیوه از یک سو سبب این میشد که انسان از نظر استادان بزرگ در
یک موضوع آگاه بشود و در عین حال صرفه جویی در وقت میشد. استادان دیگر هم
برای تدریس شیوههای جالبی داشتند که شاید برای مبتدی مفیدتر بود که هر مطلب
را از هر استاد جداگانه طرح میکردند؛ ولی خوب این باعث میشد که وقت بیشتری
گرفته بشود و احیاناً مطالبی تکرار بشود.
در ضمن تدریس، در میان نکتههایی که از خود ایشان ما استفاده میکردیم و
طبعاً بعضی از این نکتهها چیزهایی بود که ایشان از اساتید شان شفاهاً
دریافت کرده بودند، به مطالب بسیار ارزنده و عمیق و دارای دقّتهای کم نظیری
بر میخوردیم.
آیت الله مسعودی که خود سالها از درس حضرت آیت الله بهجت رحمه الله بهره
بردهاند درباره ویژگی تدریس ایشان میگوید: سبک درس ایشان سبک خاصّی است.
معمولاً آقایان مراجع و بزرگان در درس خارج یک مسألهای را مطرح میکنند و
اقوال دیگران را یکی یکی ذکر میکنند، سپس یکی را نقد میکنند و دیگری را
تأیید، و سرانجام یکی از آن نظرات را میپذیرند، یا نظریه دیگری را انتخاب
میکنند؛ ولی ایشان بر خلاف همه، نقل اقوال نمیکنند؛ بلکه ابتدا مسأله را
مطرح میکنند و بعد روند استدلالش را بیان میکنند. اگر شاگرد آرای علما را
دیده و مطالعه کرده باشد، میفهمد که دلیلی را که استاد ذکر میکند چه کسی
گفته است، و اشکال یا تأییدی را که میکند، میفهمد به سخن چه کسی اشکال یا
قول چه کسی را تأیید میکند. لذا هر کس بخواهد در درس ایشان شرکت کند باید
مبانی و نظرات آقایان دیگر را دیده باشد.
آیت الله محمد حسین احمدی فقیه یزدی درباره شیوه درس ایشان میگوید: نوعاً
ایشان چند مسأله اصلی یا فرعی را که عنوان میفرمودند بعد از توجه به
ظرافتهای حدیث و روایت و یا آیه شریفهای که دلالت بر موضوع بحث داشت،
مقایسهای بین موضوع بحث و سایر بحثهای مشابه میکردند و دقت عقلی و فکری
خاصی در تعادل آن دو انجام میدادند، آن گاه نتیجه میگرفتند که انصافاً
نتیجه علمی و جدید بود. و حقیقتاً مطلبی را که ذکر میکردند ناشی از اوج و
عظمت دید و فکرشان بود که از ائمّه علیهم السّلام و اسلام گرفته بود و
اجتهاد صحیح نیز هم این گونه بحث و تجزیه و تحلیل کردن است.
موعظه در درس :
حجّت الاسلام و المسلمین قدس، امام جمعه کلاچای که خود سالها در درس
ایشان حضور داشته است میگوید: روال حضرت آیت الله بهجت رحمه الله این بود
که پیش از شروعِ درس، حدود ده دقیقه موعظه میکرد؛ ولی نه با عنوان موعظه؛
بلکه با عنوان حکایت حال بزرگان گذشته. و معلوم بود که منظور اصلی آیت الله
مصباح یزدی که سالها در درس خارج فقه ایشان شرکت میکردند(15سال)، افزون بر
استفاده علمی، استفاده از روحیه ملکوتی آقا بوده است.
آیت الله مصباح در این باره میگوید: حضرت آیت الله بهجت رحمه الله گاهی
داستانی را یا حدیثی را نقل میکردند که برای ما تعجّب آور بود، ایشان چه
اصراری دارند که بر مطالب معلوم و روشن تکیه میکنند، از جمله مطلبی که
ایشان در تذکّرات پیش از درس اصرار میکردند؛ امامت امیرالمؤمنینعلیه
السّلام بود، ما تعجّب میکردیم که ما مگر در آن حضرت شک داریم که ایشان این
قدر اصرار دارند که دلائل امامت حضرت علی علیه لسّلام را برای ما بیان
کنند. یک خورده ته دل مان گله مند بودیم که چرا به جای این مطالب یک
چیزهایی که بیشتر حاجت ما است (در امور اخلاقی و معنوی) مطالبی را
نمیگویند. امّا بعد از این که به پنجاه ـ شصت سالگی رسیدیم، در بسیاری از
مباحث دیدیم که آن نکتههایی که ایشان چهل سال پیشتر در درس شان درباره
امامت علی علیه السّلام میفرمودند به دردمان میخورد. گویا ایشان آن روز را
میدید که یک مسائلی بنا است در آینده مورد غفلت و تشکیک قرار بگیرد.
شاید اگر توجّههای ایشان نبود، ما انگیزهای نداشتیم درباره این مسائل
مطالعهای داشته باشیم، حتّی از نکتههایی که ایشان چهل سال پیش بیان
میکردند، امروز بنده در نوشته هایم در مورد مسائل اعتقادی یا جاهای دیگر
استفاده کردهام.
جایگاه علمی :
گواهی استادان و هم دوره ایها و نیز شاگردان برجسته که بخشی از آن در ذیل میآید، نمایانگر دقّت نظر و نبوغ برجستگی علمی ایشان است:
روزی ایشان در درس کفایه یکی از شاگردانِ مرحوم آخوند خراسانی به چگونگی
تقریر مطالب آخوند خراسانی از سوی استاد اعتراض میکند؛ ولی با توجّه به این
که از همه طلاّب شرکت کننده در درس کم سنّ و سال تر بوده در جلسه بعدی پیش
از حضور استاد مورد اعتراض و انتقاد شدید شاگردان دیگر قرار میگیرد، ولی
در آن هنگام ناگهان استاد وارد و متوجّه اعتراض شاگردان به ایشان میشود.
سپس خطاب به آنان میفرماید: با آقای بهجت کاری نداشته باشید . همه ساکت
میشوند آن گاه استاد ادامه میدهد: دیشب که تقریرات درس مرحوم آخوند را
مطالعه میکردم متوجّه شدم که حقّ با ایشان است. و پس از این سخن، از جدّیت
و نبوغ آیت الله بهجت تمجید میکند.
یکی از دانشمندان نجف میگوید: ایشان در درس، به مرحوم آیت الله کمپانی
رحمه الله امان نمیداد، و پیوسته بحثها را مورد نقد قرار میداد.
مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری نیز میگوید: ایشان با اظهار نظرهای
دقیق و اشکالات مهمّ، چنان نظر استاد را جلب کرده بود که چند روزی مجلسِ
درس از حالت درس خارج شده بود، آن ایرادها برای ما هم مفید بود؛ ولی آقای
بهجت برای گریز از شهرت دیگر به انتقاد نپرداختند و اگر ادامه میدادند
معلوم میشد اگر بالاتر از دیگران نباشند، بی شک کمتر از آنان نیستند.
مرحوم علاّمه محمّد تقی جعفری رحمه الله میگوید: آن هنگام که در خدمت آقا شیخ کاظم شیرازی مکاسب میخواندیم، آیت الله بهجت نیز که اینک در قم اقامت دارند، در درس ایشان شرکت میکردند، خوب یادم هست که وقتی ایشان اشکال میکردند، آقا شیخ کاظم با تمام قوا متوجّه میشد، یعنی خیلی دقیق و عمیق به اشکالات آقای بهجت توجّه میکرد، و همان موقع ایشان در نجف به فضل و عرفان شناخته شده بود.
آیت الله سیّد محمد حسین طهرانی در کتاب انوارالملکوت مینویسد: آیت الله حاج شیخ عبّاس قوچانی، وصیّ سیّد علی آقای قاضی رحمه الله میفرمودند : آیت الله العظمی حاج شیخ محمّد تقی بهجت رحمه الله در فقه و اصول به درس مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ محمّد حسین غروی اصفهانی حاضر میشدند و چون به حجره خود در مدرسه مرحوم سیّد باز میگشتند، بعضی از طلاّبی که در درس برای آنها اشکالاتی باقی مانده بود به حجره ایشان میرفتند و اشکال شان را رفع میکردند و چه بسا ایشان در حجره خواب بودند و در حال خواب از ایشان میپرسیدند و ایشان هم مانند بیداری جواب میدادند، جواب کافی و شافی، و چون از خواب بر میخاستند و از قضایا و پرسشهای در حال خواب با ایشان سخن به میان میآمد، ابداً اطّلاع نداشتند و میگفتند: هیچ به نظرم نمیرسد و از آنچه میگویید در خاطرم چیزی نیست.
آیت الله مشکینی رحمه الله میگوید: ایشان از جهت علمی(هم در فقه و هم در اصول) در یک مرتبه خیلی بالایی در میان فقهای شیعه قرار دارند.
حجّت السلام و المسلمین امجد میگوید: ایشان در علمیت در افق اعلی است. فقیهی است بسیار بزرگ، و معتقدم که باید مجتهدین پای درس شان باشند تا نکته بگیرند و بفهمند، و حق این است که درس خارج را باید امثال آیت الله بهجت بگویند نه آنهایی که به نقل اقوال بسنده میکنند.
تشویق بزرگان به شرکت در درس ایشان :
آیت الله مصباح میگوید: اوّلین چیزی که ما را جذب کرد؛ آن جاذبه معنوی و روحانی ایشان بود. ولی تدریجاً متوجّه شدیم که ایشان از لحاظ مقامات علمی و فقاهت هم در درجه بسیار عالی قرار دارد. این بود که سعی کردیم خدمت ایشان درسی داشته باشیم تا وسیلهای باشد هم از معلومات ایشان بهرهای ببریم، و هم بهانهای باشد که هر روز خدمت ایشان برسیم و از کمالات روحی و معنوی آقا بهره مند شویم. کتاب طهارت را در خدمت ایشان شروع کردیم، ابتدا در یکی از حجرات مدرسه فیضیه چند نفر از دوستان شرکت میکردند، و بعد از گذشت یک سال، یکی دو سالی هم در حجرهای در مدرسه خان(مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله) خدمت ایشان درس داشتیم. بعدها که ضعف مزاج ایشان بیشتر شد، از آن به بعد در منزل، خدمتشان میرفتیم که یک دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم و بعد یک دوره هم مکاسب و خیارات را که تقریباً حدود پانزده سال ادامه پیدا کرد. ما در درس ایشان استفادههایی میبردیم که در بسیاری از درسها کمتر یافت میشد.
شهید بزرگوار استاد مطهّری رحمه الله نیز به درس ایشان عنایت خاصّی داشتند. آیت الله محمّد حسین احمدی یزدی در این باره میگوید: آیت الله شهید مطهری درباره درس آیت الله بهجت به ما خیلی سفارش میکرد و میفرمود: حتماً در درس ایشان شرکت کنید مخصوصاً در اصول، چون آقای بهجت درس آقا شیخ محمّد حسین اصفهانی را دیده حتماً در درس ایشان شرکت کنید.
استاد خسرو شاهی میگوید: بنده در درس فقه خارج خیارات حضرت آیت الله شیخ
مرتضی حائری شرکت میکردم. ایشان اواخر عمر مریض بودند و درس شان تعطیل شد.
یک روز وقتی که آیت الله حایری از حرم بیرون میآمدند، به خدمتشان رفتم و
پس از سلام عرض کردم: ان شاء الله درس را شروع میفرمایید؟
فرمودند : نه. بعد فرمودند: شما که جوان هستید من یک ضابطهای را در اختیار
شما قرار بدهم، و آن این که درس کسانی شرکت بکنید که فقط نقل اقوال نکنند؛
بلکه اقوال را بررسی کرده و نکاتی را در درس بیان کنند که در فعلیت رساندن
ملکه اجتهاد خیلی سودمند باشد. چون درسی برای شما مفید است که این ملکه
اجتهاد را از قوه به فعلیت برساند، و تنها به نقل اقوال کفایت نکند.
من همان جا به ایشان عرض کردم: جناب عالی کسی را با اسم برای ما معرّفی
بفرمایید. فرمودند: من از اسم بردن معذورم. عرض کردم: من در درس آیت الله
العظمی بهجت شرکت میکنم. ایشان اظهار رضایت نمود و تبسّم کردند و فرمودند:
درس ایشان از نظر دقّت و محتوا همین قاعده و ضابطهای را که به شما گفتم
دارد، خوب است که در درس ایشان شرکت میکنید. درس ایشان از هر جهت سازنده
است، هم از جهت علمی هم از جهت اخلاقی، این درس را ادامه بدهید.
مرجعیت :
با این که ایشان فقیهی شناخته شدهاند و بیش از سی سال است که اشتغال به
تدریس خارج فقه و اصول دارند؛ ولی هماره از پذیرش مرجعیت سرباز زدهاند.
آیت الله مصباح درباره علت پذیرش مرجعیت از سوی ایشان و نیز پیرامون عدم
تغییر وضعیت آیت الله بهجت بعد از مرجعیت میگوید: بعد از مرجعیت، منزل آیت
الله بهجت رحمه الله هیچ تغییری نکرده است، ملاقات و پذیرایی از
بازدیدکنندگان در منزل امکان ندارد؛ لذا در اعیاد و ایام سوگواری، در مسجد
فاطمیّه از ملاقات کنندگان پذیرایی میشود. اصولاً قبول مرجعیت ایشان به نظر
من یکی از کرامات ایشان است، یعنی شرایط زندگی ایشان آن هم در سنّ هشتاد
سالگی به هیچ وجه ایجاب نمیکرد که زیر بار چنین مسؤولیتی برود و کسانی که
با ایشان آشنایی داشتند هیچ وقت حدس نمیزدند که امکان داشته باشد آقا یک
وقتی حاضر بشوند پرچم مرجعیت را به دوش بکشند و مسؤولیتش را قبول بکنند.
بدون شک جز احساس یک وظیفه متعیّن چیزی باعث نشد که ایشان این مسؤولیت را
بپذیرند. باید گفت که رفتار ایشان در این زمان با این وارستگی و پارسایی،
حجّت را بر دیگران تمام میکند که میشود در عین مرجعیت با سادگی زندگی کرد،
بدون این که تغییری در لباس، خوراک، مسکن، خانه و شرایط زندگی پیش بیاید.
تا این که بعد از رحلت مرحوم آقای سیّد احمد خوانساری رحمه الله جلد
اوّل و دوم کتاب ذخیره العباد (جامع المسائل کنونی) را به قلم خود تصحیح و
در اختیار خواص گذاشتند، و پیش از رحلت مرجع عالی قدر، حضرت آیت الله اراکی
رحمه الله اجازه نشر رساله عملیه خویش را دادند، سرانجام وقتی جامعه
مدرّسین با انتشار اطلاعیهای هفت نفر از آن جمله حضرت آیت الله بهجت را به
عنوان مرجع تقلید معرّفی کرد و عدّهای از علمای دیگر از جمله آیت الله
مشکینی رحمه الله و آیت الله جوادی آملی و... مرجعیت ایشان را اعلام کردند،
به دنبال درخواستهای مصرّانه و مکرّر راضی شدند تا رساله عملیه ایشان در
تیراژ وسیع به چاپ برسد، با این حال از نوشتن نام خویش بر روی جلد کتاب
دریغ ورزیدند.
در همین ارتباط یکی از نزدیکان ایشان میگوید: ایشان پیش از درگذشت حضرت آیت
الله اراکی، چون مطّلع شدند جامعه مدرّسین نظر به معرّفی ایشان را دارند،
پیغام دادند که راضی نیستم اسمی از بنده برده شود.
پس از رحلت آیت الله اراکی و پیام جامعه مدرّسین و اطّلاع از انتشار اسم
شان فرمودند: فتاوای بنده را در اختیار کسی قرار ندهید. از ایشان توضیح
خواسته شد فرمودند: صبر کنید، همه رساله خود را نشر دهند، بعدها اگر کسی
ماند و از دیگران تقلید نکرد و فقط خواست از ما تقلید کند آن وقت فتاوا را
منتشر کنید. چندین ماه پس از این رخداد رساله ایشان از سوی بعضی از اهل
لبنان به چاپ رسید.
آثار مکتوب :
حضرت آیت الله بهجت رحمه الله دارای تألیفات متعدّدی در فقه و اصول هستند که خود برای چاپ اکثر آنها اقدام نکردهاند و گاه به کسانی که میخواهند آنها را حتّی با غیر وجوه شرعیّه چاپ کنند، اجازه نمیدهند و میفرمایند: هنوز بسیاری از کتابهای علمای بزرگ سالها است که به گونه خطّی مانده است، آنها را چاپ کنید نوبت اینها دیر نشده است.
برخی از آثار این عالم عارف عبارتند از یک دوره کامل اصول، حاشیه بر مکاسب شیخ انصارى رحمه الله و تکمیل آن تا پایان مباحث مربوط به مکاسب و متاجر، دوره کامل طهارت، دوره کامل کتاب صلاه، دوره کامل کتاب زکات، دوره کامل کتاب خمس و حج، حاشیه بر کتاب ذخیره العباد مرحوم شیخ محمّد حسین غروى، چندین مجلد تقریباً یک دوره فقه فارسى، حاشیه بر مناسک شیخ انصارى رحمه الله و...
فهرست عمده تألیفات ایشان که برخی نیز با اصرار و پشتکاری برخی از شاگردان شان به چاپ رسیده، عبارتند از:
آثار منتشر شده :
1- رساله توضیح المسائل(فارسی و عربی)
2- مناسک حجّ،
دو کتاب یاد شده از سوی برخی از فضلا بر اساس فتاوای ایشان تألیف و پس از تأیید آقا به چاپ رسیده است.
3- وسیله النّجاه،
این کتاب دربردارنده نظرات فقهی ایشان در بیشتر ابواب فقه است که در متن
وسیله النّجاه حضرت آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانی رحمه الله گنجانده شده و
نهایتاً جلد نخست آن با تأیید ایشان به چاپ رسیده است.
4- جامع المسائل.
این کتاب مجموعه حواشی ایشان بر کتاب ذخیره العباد استادش حضرت آیت الله
محمّد حسین غروی اصفهانی، و نیز تکمیل آن تا آخر فقه است، که قسمتهایی از
آن ابتدا با نام ذخیره العباد با حروف چینی نه چندان زیبا و در تعداد نسخه
اندک در اختیار برخی از شاگردان و خواصّ ایشان قرار گرفت، و بعداً جلد اوّل
از این مجموعه که قرار است در پنج مجلد به چاپ برسد، به سبب کثرت فروع
فقهی که از سوی حضرت آیت الله بهجت رحمه الله بر اصل کتاب افزوده شده و
جامعیت آن جامعُ المسائل نام گرفته که به همّت برخی از شاگردان ایشان به
چاپ رسید.
تألیفات آماده چاپ و نشر :
1- جلد اوّل از کتاب صلوه .
آیت الله بهجت رحمه الله در این کتاب با سبکی ویژه و تلخیص مطالب به ترتیب
مباحث جواهر الکلام به بیان نظریات نو و ابتکاری خویش پرداختهاند.
2- جلد اوّل از دوره اصول .
این کتاب تقریبا" به ترتیب کفایه الاصول نگارش یافته است، و بارها توسط
ایشان مورد مداقّه و تجدید نظر قرار گرفته، و نظریاتی نو در بسیاری از
مباحث اصول را در بردارد.
3- تعلیقه بر مناسک شیخ انصاری .
این کتاب در بردارنده نظرات ایشان درباره مناسک حجّ است.
آثاری که چاپ و منتشر نشده است :
1- بقیّه مجلّدات دوره اصول .
2- حاشیه بر مکاسب شیخ انصاری .
که به ترتیب مکاسب شیخ انصاری رحمه الله از اوّل تا انجام، و پس از اتمام
آن ادامه مباحثی که در مکاسب مطرح نشده بر اساس متن شرایع الاسلام نگارش
یافته است، ایشان در این دوره از مباحث فقهی نظرات جدیدی را ارائه دادهاند.
3- دوره طهارت،
در این کتاب نیز آیت الله بهجت رحمه الله بسان دوره کتاب الصّلوه به ترتیب
مباحث جواهر الکلام با تلخیص و نوآوری نظرات خویش را مطرح کردهاند.
4- بقیّه مجلّدات دوره کتاب الصّلوه.
همچنین ایشان در تألیف سفینه البحار با مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی رحمه الله
همکاری داشتهاند و قسمت زیادی از سفینه البحار خطّی، به خطّ ایشان نوشته
شده است.
مصاحبه با فرزند ایشان
حجتالاسلام علی بهجت با اشاره به مواضع سیاسی آیتالله بهجت گفت: پدرم
مخالف با دو دستگی بود. در زندگی شخصی نیز بسیار مخالف منیت بود و هیچوقت
دوست نداشت عکسی از خود داشته باشد. حتی رساله ایشان 7 بار بدون اسم چاپ
شد.
آیتالله بهجت به زیارت بسیار علاقه داشت
حجتالاسلام
والمسلمین علی بهجت در ابتدای بخش دوم گفتوگوی خود با فارس اظهار داشت:
حضرت آیت الله بهجت به زیارت بسیار علاقه داشت. همین اواخر با ایشان به سفر
مشهد رفتیم. وقتی ایشان به حرم میرفت و برمیگشت، خیلی حال او فرق
میکرد. ما که همراه ایشان بودیم، با اینکه دو ـ سه ساعت بیدار بودیم، خسته
میشدیم و دیگر حتی حال صبحانه خوردن نداشتیم.
وی افزود: ایشان
حداقل پنج یا شش ساعت بیداری کشیده بود، ولی در راه برگشت از حرم انگار
تازه همین الآن صبح اول وقت ایشان است. با همه شوخی میکرد و حالشان را
میپرسید. آیت الله بهجت هر روز در تمام عمرشان دو ساعت به حرم حضرت معصومه
سلام الله علیها میرفت. یکساعت و خردهای را ایستاده نماز و زیارت
میخواند و سپس مینشست. ما پاهایمان درد میگرفت و مینشستیم ولی ایشان
نه.
وی ادامه داد: حتی روزی در مشهد یکی از اطرافیان گفت من چشمم
شور است میخواهی آقا را چشم بزنم تا ایشان هم بنشیند؟ گفتم به ایشان چه
کار داری؟ او گفت آخر آبروی ما میرود ما که جوانیم نشستهایم ولی این پیر
مرد ایستاده است. آیت الله بهجت در حرم شارژ میشد و به اصطلاح دوپینگ
میکرد. ایشان در حرم سرمست میشد و گاهی یقین میکردیم در حرم چیزی
گرفتهاند که اینقدر سرحال هستند.
آیتالله بهجت: مرحوم نخودکی اصفهانی هنوز هم وساطت میکند
فرزند
آیتالله بهجت گفت: ایشان در مشهد پس از زیارت به مزار علما میرفت و
فاتحه میخواند. خصوصا به کنار مزار آقای نخودکی اصفهانی میرفتند و برای
مردم دعا میکردند و میگفتند که مرحوم نخودکی هنوز وساطت میکند. لذا بنده
از کودکی تجربه کرده بودم که پس از زیارت میشود یک سری حرفهایی را از
ایشان پرسید و میپرسیدم چون بسیار سرحال بودند و میشد چیزی از زبانشان
شنید.
آیتالله بهجت میگفت از کودکی در نمازم چیزهایی را میدیدم که فکر میکردم همه میبینند
وی
بیان داشت: یکی از آقایان که الآن از مقامات است، سالها قبل به من گفت
روزی وقتی آقای بهجت از حرم آمد، به من گفت ما وقتی کودک بودیم و سالها قبل
از بلوغ، هنگام خواندن نماز چیزهایی را میدیدیم که فکر میکردیم همه
دارند میبینند. یعنی در نماز ایشان آن پردههای باطنی کنار میرفته است.
این حرف مدرک هم دارد. خود ایشان در جایی اقرار کردهاند. البته آن هم برای
اینکه مقام یک آقایی را اثبات کنند.
وی اضافه کرد: پدرم در خاطراتش
میگوید که من روزی که به کربلا وارد شدم، دیدم آقایی نماز فوقالعادهای
میخواند. در یک رواق کوچک که شاید دو تا فرش جا میگرفت عدهای نیز با
ایشان نماز میخواندند. تصمیم گرفتم تا فردا صبح به اینجا بیایم. فردا صبح
که آمدم، آنقدر کوچک بودم، که کنار چهار پایهای که آنجا در صف اول بود و
با آن چون برق نبود، شمعهای حرم را روشن میکردند، ایستادم.
حجتالاسلام
علی بهجت ادامه داد: فکر کردم که اگر بروم در چهار پایه جایم میشود. چون
اگر بایستم اینجا مردم مرا بیرون میکنند و میگویند جا کم است. آخر به این
نتیجه رسیدم که کنار چهار پایه بایستم تا اگر بیرونم کردند داخل چهار پایه
بروم. اتفاقا کسی بیرونم نکرد. همان آقا برای نماز آمد و روز جمعه بود و
ایشان سوره جمعه را خواند. خدا میداند در نمازش چه احوالاتی را سیر
میکرد؛ نگفتنی ... این عین جمله پدرم است.
وی ادامه داد: آیتالله
بهجت در آن موقع تازه یک سال و چند ماه بعد، پانزده ساله میشده. در آن سن
ایشان آن احوالات و معراج آن آقا را در نماز درک کرده بود. پدرم میگفت
چنان نمازی را در تمام عمرم جز برای دو سه نفر ندیدم. حتی شاگردان برجسته
آن آقا که ده سال پیش ایشان درس خوانده و مرجع تقلید شدند، مثل آیات عظام
خوئی و میلانی، خبر از احوالات آن آقا نداشتند. پدر از آنها پرسیده و
فهمیده بود، خبر ندارند و برای آنها نگفته بود.
آیتالله بهجت دنبال روزی معنوی خود بود و برای آن کار هم میکرد
فرزند
آیت الله بهجت تأکید کرد: آیتآلله بهجت در اثر عبادت به اصطلاح عرفا،
سالک مجذوب بود و خودش راه افتاده بود. ایشان مرتب به نماز آن آقا میرفته
تا آن احوالات را ببیند. پدرم همه عشقش نمازش شده بود و در اثر کثرت این
کار قبل از اینکه بالغ شود، آن بینایی کامل برایش محقق شده بود.
اگر کسی واقعا احتیاج به راهنما داشته باشد خداوند راهنما را میرساند
وی
افزود: ایشان آمادگی قبلی داشته و وقتی از ایشان در مورد آشنایی با آقای
قاضی میپرسیدیم و ایشان میگفت برادر علامه طباطبایی نام ایشان را آورد و
مرا با ایشان آَشنا کرد، متوجه هدایت خدا میشدیم. خود پدرم نیز میگفت که
اگر کسی به مراحلی از ترقی برسد که احتیاج به راهنما داشته باشد و چون بر
خداوند روزی همه بندگان واجب است، به او میدهد.
فرزند آیتالله
بهجت گفت: خداوندی که روزی کوچکترین موجودات عالم مثل کرمها و ... را
میدهد، آن وقت روزی انسانی را که غذایش اینها نیست و شکارش در آسمان است
را نمیدهد؟ سپس با قاطعیت شدید تأکید میکرد اگر دنبالش باشید، یقینا خدا
خواهد داد. هرگز نمیگفت مثلا گفتهاند که خدا میدهد؛ نه بلکه با قاطعیت و
یقین صد درصد میفرمود.
بهجت ادامه داد: شما اگر چیزی را در
آزمایشگاه خود آزمایش کنید، دقیقا میتوانید بگویید که اگر این دو ماده با
هم ترکیب شوند، فلان ماده بدست میآید. برای شما که آزمایش کردهاید، جای
شکی نیست. ایشان نیز همیشه با باور میگفت کسی که خدا را یاد کند خدا
همنشین اوست.
وی اشاره کرد: این مراتب را در کودکی طی کرده بود. آیت
الله بهجت میگفت اگر کسی در معنویات به مرحلهای رسید که دیگر نمیداند
کدام راه را برود، یقینا اگر آنجا برای خدا بایستد و حتی با نود درصد
اطمینان نیز حرکت نکند غیر ممکن است که خدا برایش معلمی نفرستد و راه را
نشانش ندهد.
آیتالله بهجت کسی بود که راه را با آقای قاضی تمام کرد
وی
ادامه داد: روزی ایشان معنوی بود و به دنبال آن روزی بود و برایش کار هم
انجام میداد. ما میبینیم که شاگردان معنوی آقای قاضی همه با ایشان استارت
را زده و شروع کردهاند و آیت الله بهجت تنها کسی بود که راه را با استاد
تمام کرد. لذا وقتی هنوز آنجا بوده دیگر درس استاد نمیرفته چون مراحل را
تمام کرده بود.
وی اضافه کرد: استاد ایشان، آقای قاضی در نامه ای که
به برادر علامه طباطبایی نوشته بود، گفته که «آقا شیخ محمد تقی، ترقیات
فوقالعاده کرده است». یعنی در حالت عادی نباید تا اینجا رفته باشد. ایشان
به همه توصیه میکرد از نظر علمی چنان باید درس بخوانید که همه استاد باشید
و بعد از اتمام این واحد درسی، استاد آن باشید و هیچ کم نیاورید. اگر کم
آوردید دو مرتبه بخوانید.
وی گفت: به دو دلیل دوباره بخوانید: 1. تا
وقتی را که در گذشته صرف آن کردید بیهوده نباشد 2. پایه آیندهتان را محکم
تر کنید. وقتی میخواهیم ساختمانی را بسازیم و علم را بر آن انبار کنیم،
باید پایه ریزی آن محاسبه شده و محکم باشد. ایشان میگفت اگر مراتب علمی را
پله پله طی میکنید، از انسانیت نیز عقب نمانید.
ملاک ارزیابی اعمال انسان، نماز است
حجتالاسلام
علی بهجت افزود: انسانیت فقط به تحصیل علوم نیست. علوم ابزار است و با آن
باید پرواز کنید. مراتب ترقی روحی را نیز باید پله پله بالا بروید. نشانه
حرکت شما و اینکه به جایی رسیده اید، نماز شماست. نماز همان نمودار و
تابلوی کارخانه شماست که اگر در جایی مشکل دارید آن را نشان میدهد. اگر
نماز این ماه شما با ماه گذشته فرق کرد یعنی در حرکت هستید والا یا درجا
زدهاید و یا پایین آمدهاید.
آیتالله بهجت با همه اهمیت دادن به نماز، وصیت کرد یک دور کامل نماز و روزه برایش بجا بیاورند
وی
تأکید کرد: پدرم در نماز چنان بود که واقعا بیجان میشد. حتی در زمستان
در هنگام نماز لباس ایشان خیس عرق میشد. نمازی که ایشان با این حالت
میخواند و احساس میشد که اینقدر سختی و بی حالی به ایشان وارد میشود، آن
وقت ببینیم حرفشان راجع به نماز چه بود. آیت الله بهجت میگفت: نماز
لذیذترین لذایذ عالم هستی است.
وی گفت: خداوند در عالم هستی از نماز
لذیذتر نیافریده است. اگر سلاطین عالم لذت نماز را چشیده بودند، به دنبال
لذایذ دیگر و عشرتکدهها و شب نشینیها و ... نمیرفتند. ایشان بعد از نماز
تا چند دقیقهای بی حال بود و کمی مینشست تا دوباره جان بگیرد. با وجود
این نمازی که میخواند و درک میکرد، باز در وصیت خود گفت در کنار مراسم
روضهای که مداومت آن باید حفظ شود، یک دور کامل برای ایشان نماز و روزه
بدهیم. اینقدر برای نماز اهمیت قائل بودند.
آیتالله بهجت «خود»ها را میکشت تا تنها «خدا» بماند
وی
اینچنین ادامه داد: مریضهایی را پیش ایشان میآوردند ولی آیت الله بهجت
هیچ گاه به آنها نگفت که برو دیگر خوب شدی. حتی اگر مطمئن میشدیم که برای
آن مریض انجام داده است، حواس مریض را به جای دیگر متوجه میکرد. مثلا
میگفت برو و آب زمزم تهیه کن و با تربت بخور و یا به حرم امام رضا علیه
السلام و یا حضرت معصومه سلام الله علیها و یا جمکران برو، خوب میشوی.
فرزند
آیت الله بهجت گفت: هر کسی را طوری توجه میداد تا توجه به خود او نباشد و
«خود» او کشته شده باشد. خودش را محو میکرد و فقط میخواست تنها خدا باشد
و ائمه که باب الله هستند.
آیتالله بهجت: تا به حال احدی را به خودم نخواندم
وی
بیان داشت: در یک مجلس که آیت الله بهجت در محضر یکی از علما بود، پزشک
جراحی هم حضور داشت. وی، ایشان را خیلی در منگنه گذاشت و بارها و بارها
پرسید که چرا من وقتی متوسل به خدا و معصومین شدم جواب نگرفتم. ولی در اوج
جراحی که انجام میدادم و مشکلی پیش میآمد، تا میگفتم آیت الله بهجت و
نام شما را میبردم، کارم حل میشد. این رسم را یاد گرفتم تا هر موقع دیگر
در جراحی گیر میکنم، آقای بهجت را صدا میزنم.
وی ادامه داد: بنده
فکر میکردم که این شخص پزشک 5-6 بار که من بودم پدرم را سوال پیچ کرد، ولی
بعد خودش به من گفت که وقتی شما میرفتی تا چای بیاوری باز من میپرسیدم.
خلاصه شاید ده باری پرسیده بود. در آن مجلس هم به خاطر حضور آن عالم پدرم
نمیتوانست آنجا را ترک کند و خلاصه تحت فشار شدید فقط یک جمله گفت و جواب
آن پزشک را داد. آیت الله بهجت فرمود: «شاید سرّ آن در این باشد که تا به
حال احدی را به خودم نخواندم».
وی تأکید کرد: بنده فکر میکنم شاید
ما و بعضی از آدمها به آن مرحله نرسیدیم که مستقیم به بالا وصل شویم و باید
با فیلتر به آنها نزدیک شویم و آن فیلتر آقای بهجت است. این پزشک شاید فکر
کرده بود که آقای بهجت از آنها بالاتر است، ولی نه این طور نیست. این
مسئله برای او حل نشده بود که آیت الله بهجت اتصال و واسط بوده است.
وی
گفت: ما فهمیدیم در این 85 سال کار ایشان این است که تا کسی جلو میآید
ایشان یک فلش میگذارد تا او را از توجه به خود دور کند. پدر من با اینکه
به واقع از لحاظ رتبه علمی در بالاترین سطح ممکن بود، ولی در خانه حاضر
نبود حتی بگوید مثلا در حد دیپلم هستم. برای خانواده هیچ وقت اقرار نکرد که
من حتی دیپلم دارم حالا اجتهاد ایشان هیچ و نمیگفت که کسی هستم.
آیتالله بهجت: من تنها یک طلبهام
حجتالاسلام
بهجت افزود: موقعی میخواستم در جلسهای شرکت کنم. پدرم به من گفت من یک
طلبهام . تو خودت آیت الله هستی باش. استاد حوزهای باش. خودت را هر چه
میخواهی بگویی من به تو کار ندارم ولی پدر تو یک طلبه بیشتر نیست. حق
نداری بیشتر از آن، برایش جا باز کنی.
وی ادامه داد: لذا مجلسی که
میخواهی بروی، اگر از طرف خودت میروی، هر کجای مجلس میخواهی بنشین. اگر
از طرف پدرت میروی، پدر تو یک طلبه است پس پایینترین جای مجلس بنشین.
وقتی به آن مجلس رفتم و میخواستم یک جای متوسطی بنشینم، دیگران آمدند و
اصرار کردند که باید بیایی و بالا بنشینی.
وی اضافه کرد: مرحوم پسر
آیتالله اراکی آمد و بازوی مرا گرفت و تا جای مرا عوض کند. من گفتم که
والله دستور آقاست که گفته برو و پایینترین جا و کنار دست فلانی بنشین.
یادم هست که اینها نتوانستند از خنده خود را نگه دارند و یکی از آنها از
خنده نشست که آقا گفته برو زیر دست فلانی بایست.
وی این طور ادامه
داد: مثلا آن فرد که ایستاده بود، جزء شاگرد شاگردان ما حساب میشد. کسی
نمیتوانست بپذیرد که کسی باشد که حاضر نباشد جایگاه خود را معرفی کند.
اینقدر نگوید که زن و بچهاش هم خیلی باور نکنند که شاید او حتی علومی هم
داشته باشد. ایشان اطلاعات چندانی به کسی نمیداد. اگر هم شخص کنجکاوی را
میدید، از او فاصله میگرفت.
چرا نماز واقعی را نشان نمیدهید؟/ فیگور آقای بهجت برای تلویزیون مناسب نیست!
فرزند
آیت الله بهجت در ادامه بیان کرد: ایشان خود وجودش را شکانده بود. لذا آیت
الله بهجت از نظر ظاهری و آرایش لباس، خودش را به ساده ترین و پایین ترین
مرتبه میرساند و در شأن خودش نبود. خیلیها اصرار میکردند که چرا صدا و
سیما نماز ایشان را نشان نمیدهد.
وی افزود: خیلیها با دیدن یک
نماز ایشان زندگیشان فرق کرده بود. بعد از رحلت پدرم آقایی گفت که چند سال
قبل به معاونت صدا و سیما رفتم و به ایشان این اعتراض را کردم که شما که
بهترین هر چیز را نشان میدهید پس چرا بهترین نماز که مثلا نماز آیت الله
بهجت باشد را نشان نمیدهید؟ او در جوابم گفت آخر یک مشکلی هست که فیگور
آقای بهجت برای تلویزیون مناسب نیست.
وی ادامه داد: آن آقا میگفت
من یکدفعه انگار آتش گرفتم و خیلی ناراحت شدم و به او گفتم حالا من متوجه
شدم. اگر در صدر اسلام هم شما متصدی نمایش بودید، حتما نماز علیبن
ابیطالب علیهالسلام را نشان نمیدادید. چون ایشان لباس وصله دار میپوشید
و دور آستین لباسش ریش ریش بود!
ماجرای فیلمگرفتن از آیتالله بهجت
وی اضافه کرد: من ایشان را اصلاح میکردم و در آرایش ظاهری تمیز و مرتب میکردم. این اواخر قیچیها را از ایشان دور میکردم.
وی
گفت: معمولا علما و روحانیون هر چه مسنتر میشوند، عمامههای بزرگتر و
محاسن بلندتری دارند. ولی ایشان ساده بود و برعکس همه رفتار میکرد. عمامه
ایشان اوایل 5/7 متر بود که ایشان اینقدر بریده بود تا به 5/4 متر رسانده
بود. چند سال بود عمامه ایشان را من میبستم چون ایشان موقع بستن کوتاه
میکرد. آیت الله بهجت تمام نشانهها و برچسبها و مسائلی را که اهل ظاهر
میپسندد از خود دور میکرد.
وی اشاره کرد: آیت الله بهجت حتی به
مقامات بزرگ مملکتی اجازه نمیداد تا دوربین را به منزل بیاورند. بنده یکی
دو سال بعد از انقلاب دوربین عکاسی داشتم ولی نمیتوانستم از ایشان عکس
بگیرم. یکی دو تا عکس گرفتم آن هم به این صورت که یک عکس میگرفتم و فرار
میکردم و تا چند ساعتی پیدایم نمیشد.
حجت الاسلام والمسلمین علی
بهجت گفت: در سال 75 دوربین خیلی پیشرفته ای به منزل ما آوردند که آقایی از
پست سیاسی وزارت خارجه برایم آورده بود. آن زمان ورودش به ایران ممنوع
بود. من روزها سعی داشتم از ایشان فیلم بگیرم و نمیشد. آنها گفته بودند که
یک وضو و یا نماز از آیت الله بهجت را ضبط کن. من تشخیص دادم که در این
فصل ایشان کنار حوض و رو به روی آفتاب مینشیند و وضو میگیرد.
وی
افزود: من درست مقابل ایشان در اتاقی دوربین را پشت شیشه گذاشتم و شیشه را
خوب تمیز کردم. راه اتاق از حیاط بود و میخواستم از حیاط رفت و آمد نکنم
تا ایشان متوجه شود. لذا در دیگر اتاق را که به انباری بود، آن روز باز
گذاشتم و از آن رفت و آمد کردم. آقا که آمد برخلاف همه روزها طرف دیگر حوض
ایستاد و پشت به دوربین بود.
وی تأکید کرد: من تعجب کردم که بچهها
که در خانه از همه کنجکاوترند، متوجه کار من نشده بودند، آقا چه طور فهمیده
بود. کنار ایشان رفتم و همین طور که صحبت میکردم، طوری که ایشان نفهمد
آبی را که برای وضو تهیه کرده بود را در سمت دیگر گذاشتم تا ایشان به جای
مود نظر برود.
وی ادامه داد: پدرم گفت آن را چرا از اینجا برداشتی؟
گفتم مگر جلوی آفتاب وضو نمیگیرید؟ پدرم گفت همین جایم نمیگذاری وضویم را
بگیرم؟ گفتم آقا من به شما کاری ندارم. گفت بله هیچ کاری نداری...هیچ کاری
نداری... گفتم آقا جان من با شما چه کار دارم؟ ایشان گفت خودت میدانی که
چه کار داری! واقعا پیش رو و پشت سر برایش یکی بود.
مفقودالاثرهای خانه آیت الله بهجت
وی
اضافه کرد: خلاصه نگذاشت تا فیلم بگیرم و بعد هم آن دوربین در خانه ما
مفقود الاثر شد. مفقودالاثرها فقط در جبهه نبود. در خانه ما خیلی از این
چیزها مفقود الاثر شد که کسی آنها را از خانه بیرون نبرد ولی دیگر در خانه
نبود. مانند همان چمدان شخصیشان که قبل از رحلت از من گرفتند و نامه های
علمای بزرگ به ایشان و اسناد و مدارکی در آن بود و دیگر پیدا نشد. دوربین
هم مفقودالاثر شد.
وی گفت: بعدها هرچه به ایشان میگفتم این دوربین
امانت است و مال کسی است و باید برگردانم، تا بلکه ایشان دوربین را
برگرداند، فقط میگفت بله، حالا شما فلان ذکر را بگو تا پیدا شود. ایشان در
تمام عمر چیزی از خود باقی نمیگذاشت.
مردم حدود 23 هزار عکس از آیتالله بهجت به ما فرستادند
وی
اشاره کرد: آیت الله بهجت در طول عمرش برای گذرنامهها و یا از بچگی اگر
پدرشان به ایشان پولی میداد تا عکسی بگیرند، جمعا به اندازه انگشتهای دست
راضی نشده تا عکس بگیرد. یکبار جوانی آمد و گفت من پسر عم آقای مرعشی نجفی
و ساکن سوئیس هستم. آنجا دنیای غفلتهاست و من در آنجا با شما خوش هستم.
فرزند
آیت الله بهجت در ادامه گفت: او اجازه خواست تا عکس آقا را داشته باشد.
پدرم گفت آقا عکس نمیخواهد. آن جوان اصرار کرد که من آنجا که هستم با دیدن
عکس شما به یاد معنویات میافتم شما ناراحت میشوید؟ من برای خودم و در
اتاق خودم میخواهم. این با شما بودن را میخواهم در آنجا نیز حس کنم.
خلاصه آقا اجازه داد.
وی افزود: از ایشان عکس دیگری داریم که ایشان
درست به دوربین نگاه میکنند. ولی هیچ کس نمیداند که آقا در آن زمان در
بدنش نیست و در عوالم دیگری سیر میکند. درست وقت پردهبرداری ضریح بود که
ایشان چند دقیقهای مبهوت بود و در آنجا این عکس گرفته شد.
وی ادامه
داد: وقتی آیتالله بهجت رحلت کرد ما در سایت اعلام کردیم اگر کسی عکسی از
ایشان دارد بفرستد و 17 هزار عکس آمد. جالب است کسی که حاضر نشده 17 تا
عکس بگیرد حالا 17 هزار عکس از او آمده بود! حدود 6 هزار عکس دیگر هم بعدا
آمد. پیدا کردن کسی که تا این حد خودش را مخفی می کند خیلی مشکل است.
یاسین مرا نفرستادی؟ مومنان بعد از مرگ نیز ارتباطشان را حفظ میکنند
وی
تأکید کرد: هنوز مردم از ایشان چیزهایی میگویند و ارتباطاتی دارند که من
اینها را ضبط نمیکنم و گرنه خیلی جالب است. مثلا در فروردین سال گذشته که
من عراق بودم و به دنبال کسی یا نشانی از سالهای حضور پدرم به همه آن
مکانها رفتم، و بعد که برگشتم گاهی نمیشد سوره یاسینی را که هر شب
برایشان میخواندم را بخوانم. البته نماز نجف یک سوره یاسین و الرحمانی
دارد که من به پدرم هدیه میکردم.
وی گفت: روزی جوانی که کمک آشپزی
در حوالی اراک بود پس از 5 بار مراجعه آمد و گفت که از پدرم پیغامی دارد.
من آن جوان را دیدم و او سه پیغام داشت که دو تای اول درست بود و در پیغام
سوم گفت آیت الله بهجت گفته به پسرم بگو که یاسین مرا نفرستادی! جوان از من
پرسید یاسین کیست؟ و من گفتم منظور پدرم سوره یاسینی است که هدیهاش
میکنم.
وی اضافه کرد: یک ماه بعد دوباره جوان را دیدم و گفت آیت
الله بهجت را دیدم و از من تشکر کرد که پیغامم را رساندی ولی پسرم هنوز
گاهی تخلف میکند (درخواندن یاسین) راست میگفت و خندهام گرفت. خود ایشان
میگفت که مومنین بعد از مرگشان هم ارتباطشان را حفظ میکنند.
مسائل سیاسی را نیز رسانهای نمیکرد
وی اشاره کرد: آیت الله بهجت از لحاظ سیاسی هم مواضع اساسی داشتند.
وی
تأکید کرد: ایشان با دو دستگی مخالف بود و صلاح نمیدانست و میگفت در
برابر خارجیها همه باید یک دست باشیم. البته اگر مطلب خاصی داشتند، تذکر
میدادند و همان شخصی را که باید آگاه میکردند منتها از رسانهای کردن
خوششان نمیآمد.
فقط «العبد محمد تقی بهجت»
وی ادامه داد: ایشان
حاضر نشد اسمش را حتی در یک هفته نامه و یا ماه نامه و در یک روستا ثبت
شود. اگر میخواست در کتابی چیزی از استاد ایشان و به نقل از ایشان
بنویسند، شرطشان این بود که نامی از ایشان برده نشود. حتی راضی نمیشد اسمش
را روی رسالهاش بنویسند. رساله 7 مرتبه بدون اسم چاپ شد!
وی
افزود: تا اینکه مردم خیلی ناراحت شدند و گفتند مگر زمان ساواک است که
اجازه نمیدادند کتابی به اسم روح الله موسوی خمینی چاپ شود و وقتی بدون
اسم میآمد معلوم میشد کتاب ایشان است. مردم درک نمیکردند پدرم برای چه
این کار را میکند و برایشان سوال بود. تا اینکه من با چه زحمتی توانستم
فقط امضای ایشان را داشته باشم که برای چاپ هشتم رساله با این عنوان آمد:
«العبد محمد تقی بهجت». فقط همین را راضی شد بنویسد.
ارتباط آیت الله بهجت با خانواده چگونه بود؟
حجت
الاسلام علی بهجت گفت: ارتباط ایشان با همسر و اعضای خانواده خصوصا با
نوهها بسیار خوب بود. نوهها در پناه ایشان آزادی خیلی بهتری داشتند و
ایشان خیلی به آنها میرسیدند. عبارت ایشان در مورد نوهها این بود که
اینها جدیدالورود از عالم بالا هستند و معصومند و چون معصومند آدم را به
خودشان جذب میکنند.
همه موجودات در پناه آیت الله بهجت بودند
وی
اشاره داشت: نه تنها بچهها که همه موجودات و جنبندههایی که در خانه
بودند در پناه ایشان آزادی داشتند. اصلا اجازه سم پاشی و کشتن موجودات را
نمی داد و بارها بنده را توبیخ میکرد که مگر نگفتم مگس را نکش! در فصل
بهار معمولا مگس به اتاق ایشان میآمد. صبحها هنگام کارها و مطالعاتشان
بوسیله بادبزن و یا عصا مگسها را این طرف و آن طرف میکردند.
وی
گفت: گاهی بنده زودتر از ایشان میرفتم و حساب همه مگسها را میرسیدم تا
ایشان اذیت نشوند. یک بار به من توبیخ کردند که مگر نگفتم اینها نکش و فقط
بیرونشان کن. من به شوخی گفتم نمیشود دانه دانه آنها را بگیری و بیرون
کنی، باید چند نفر را بیاوریم که فقط اینها را بیرون کنند تازه دوباره از
یک سوراخ دیگری به داخل میآیند. خوب من هم آنها را بیرون کردم فقط از هستی
بیرونشان کردم. پدرم گفت پناه بر خدا.
وی افزود: وقتی با موجودات
این طور بودند، بچهها را که دیگر خیلی دوست داشتند. آیت الله بهجت خیلی
سفارش میکرد که برای بچه کوچک چیزی بگیرید تا سرگرم باشند. چون مایل نبود
بچهها سرگرمیهای تلویزیونی داشته باشند، میگفتند پرندهای بگیرید تا
مشغول باشند.
آیتالله بهجت میفرمود: خروسها در سحر ندای قدوسی سر میدهند
وی
بیان کرد: یکبار از مراسمی در خیابان میآمدیم و حاج آقا هم بودند و
بچهها گفتند و 3 جوجه برایشان گرفتم. این جوجهها که به منزل ما آمدند
حضورشان برای ما عذاب علیم شد. باید دائما و روزی چند بار احوالات اینها را
به پدرم گزارش میدادیم.
وی ادامه داد: ایشان میپرسید آیا چیزی
خوردهاند یا نه، جایشان خوب است و ... اگر موقعی از احوال اینها
میپرسیدند و ما جواب سردی میدادیم، خودشان گاهی در هوای سرد به حیاط
میرفتند و از جای آنها خیالشان راحت میشد تا دورشان پوشیده باشد.
وی
افزود: روزی به من گفت اینها را داخل بیاور. مبادا گربه آنها را بخورد. من
هم گفتم پدر جان شاید اینها روزی گربه باشند. ما نباید روزیاش را بگیریم و
ایشان گفت پناه بر خدا؛ سپس بلند شد و آنها را به داخل آورد. الان یکی از
آنها مانده و تبدیل به یک خروس شده است.
وی گفت: ایشان مقید بود که
در منزل یک خروس باید باشد. میفرمود اینها در سحرها ندای قدوسی سر میدهند
منتها ما زبان آنها را نمیفهمیم. آنهایی که باید بفهمند، میفهمند. ایشان
دوست داشت که خروس خوشصدا و سفید باشد و به موقع بخواند و مرغی هم کنار
او باشد.
منبع : خبرگزاری فارس و azha.ir و http://akhlagh.porsemani.ir/