سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

 


با خودآگاهی  شناخت بهتری از توانمندیها، نقاط ضعف و احساسات خود بدست می آوریم و می توانیم در جهت برطرف کردن نقاط ضعف و پررنگ کردن توانمندیها و مشخص کردن اهداف واقع بینانه پیش برویم.

خودآگاهی

خودآگاهی چیست؟ فواید آگاهی از انواع آگاهی از خود چیست و چگونه بما کمک می کند تا شناخت بیشتری نسبت به خود پیدا کنیم؟ ویژگی های افراد خود آگاه چیست؟

خودآگاهی یعنی شناخت نقاط ضعف و قوت، خواست ها، ترس، نیازها، تمایلات و رغبت های خود است. یعنی اینکه فرد از خود چه برداشتی دارد و چه احساسی از این برداشتهای خود پیدا می کند.

خودآگاهی مهارتی است که به ما کمک می کند تصور درستی از خود داشته باشیم و با تعمق نسبت به خود، به تمام ویژگی های فردی خود بنگریم و خود را بهتر بشناسیم، از حقوق و مسئولیتهای خود آگاه باشیم و تصمیم بگیریم چگونه باشیم و از کسی که هستیم شاد و راضی باشیم.

 

آگاهی از خود انواع مختلفی دارد:


زندگی ما از چهار گوشه مختلف تشکیل شده است: معنویت، روان، احساس و جسم.

آرامش

به گفته بزرگان، انسان از دو قسمت تشکیل شده است، روح و جسم، این که کدامیک مهمتر است و باید بیشتر روی سلامت آن تمرکز کنیم، پرواضح و مشخص است، چه بسیار انسان هایی که به دلیل سلامت روان و روح، با بیماری هایشان مثل سرطان و تومور و ام اس به راحتی زندگی می کنند و به گفته خودشان با آن دوست هستند و چه بسیار انسان هایی که جسم شان سالم است اما روح بیمارشان، آنها را مجبور به استفاده از قرص های آرام بخش و ... می کند و زندگی را به کام خود و اطرافیانشان تلخ تر از زهر می کند.

روح و وجود آدمی ابعاد مختلفی دارد. واقعیت به کمال رسیدن هر انسان در قسمت ها و ابعاد متفاوتی که او را به سوی آگاهی رهنمون می شود خلاصه می گردد. اساس و شالوده وجودی انسان از احساس، جسم، روان و معنا تشکیل شده است و تلفیقی از این چهار مورد، وجود واقعی انسان را تشکیل می دهد.

زندگی ما از چهار گوشه مختلف تشکیل شده است: معنویت، روان، احساس و جسم.

 


 

گفت­‌وگو مهم‌ترین اصل برای یادگیری همیشگی و در ‌‌نهایت توانایی اجتماعی در کودکان است و از آن­جایی که در گفت وگو، افراد به مشاهده­‌گرانی فعال تبدیل می‌شوند، می‌توانند اندیشه و فرآیند تفکر خود را نیز مشاهده کنند و به همین دلیل است که آن‌ها می‌توانند رویداد‌ها را از اندیشه خود جدا کنند و شروع به گرفتن موضعی خلاقانه‌تر و کمتر منفعل نسبت به تفکر خود کنند؛ در نتیجه نه ­تنها یادگیری بهتر آغاز می‌شود، بلکه موضع­گیری همراه با پیش داوری قطع و به­‌جای آن جست‌­وجو برای یافته‌های بیشتر جایگزین می‌شود. گفت­‌وگو نوعی خاص از صحبت کردن و گوش سپردن به یکدیگر است. نوعی ارتباط متقابل و تعامل با هم. برای این کار بایستی قبل از هر چیز بتوانیم صحبت‌های درونی خود را بشنویم و به عکس­ العمل­های خود توجه کنیم و به بررسی منشا احساسات خود بپردازیم تا قضاوت‌ها و ارزیابی ­های خود را خوب ببینیم

 و آن‌ها را برای شنیدن کامل حرف دیگری به کناری بگذاریم. البته این به معنای نادیده گرفتن آن‌ها نیست بلکه فقط کمی صبر کردن و جست­وجوی موارد جدید است.



تا خدا فاصله ای نیست


 بیا

 

باهم از پیچ و خم سبز گیاه


 تا ته پنجره بالا برویم

 

و ببینیم خدا

 

پشت این پنجره ها

 

لحظه ای کاشته است؟!

 

تا خدا فاصله ای نیست


 بیا


 باهم از غربت این نادانی

 

سوی اندیشه ادراک افق

 

مثل یک مرغ غریب

 

لحظه ای٬ پر بزنیم...

 

کاش  می شد همه سطح پر از روزن دل

 

بستر سبز علف های مهاجر می شد

 

یا همان فهم عجیب گل سرخ

 

یا همین پنجره گرد غروب

 

تا مرا با تو از این سادگی مبهم ترس

 

ببرد تا خود آرامش احساس پر از فهم وصال!

 

تا خدا  فاصله ای بود اگر

 

من چه می دانستم که اقاقی زیباست!

 

یا گل سرخ٬ پر از سِر خداست!

 

یا اگر بود که من


 لای اوراق پر از سجده ی برگ

 

رمز تسبیح٬ نمی نوشیدم!

 

و از آن رویش مرطوب شعور من و تو٬

 

در دل گرم و پر از شور امید

 

خطی از عشق نمی فهمیدم!

 

من٬

 

به پرواز خدا در دل من٬ در دل تو

 

مثل هر صبح پر از آیه و نور٬ بارها! معتقدم!

 

و قسم می خورم این بار٬ به هر آیه ی نور

 

تا خدا

 

فاصله ای نیست

 

    بیا



ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪ ﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻯ، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ

ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ .

ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ

ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!!

 


کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران

یه مدرسه اسمم را نوشتند

شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب

ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا

معضلی بود برای من، هیچی نمی فهمیدم

البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی می خواندم

تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس

معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من

هر کس درس نمی خواند می گفت:می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم

با هزار زحمت رفتم کلاس دوم

آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان

همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم!!

دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد

کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان

لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند

من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم

میدانستم جام اونجاست

درس داد، مشق گفت که برا فردا بیاریم

انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم

ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست

فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها

همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن

وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم

دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد

زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت

خدایا برا من چی می نویسه؟

با خطی زیبا نوشت: عالی

باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود

لبخندی زد و رد شد

سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم

به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم

به خودم قول دادم بهترین باشم...

آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد

همیشه شاگرد اول بودم

وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم

یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد

چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم به ویژه ما مادران، معلمان، استادان، مربیان...

 

یک خاطره از

استاد محمد شاه محمدی

استاد مدیریت و روانشناسى

به آلبرت اینشتین گفتند؛
خوشبختی چیست؟
گفت؛
حاصل یک کسری است که صورتش تلاش و مخرجش توقع است!
هر چه صورت نسبت به مخرج بیشتر باشد جواب بزرگتر میشود!
یعنی زمانی که توقع به صفر نزدیک شود؛ خوشبختی به بی‌نهایت نزدیکتر می‌شود!