کاتل هم مانند آیزنک برای دست یافتن به متغیرها، یا عوامل اصلی شخصیت، در تحقیقات خود روش تحلیل عوامل را به کار می برد و نسبت به آن علاقه ی شدید نشان می دهد و می گوید اگر بحث از شخصیت نتواند چیزی را به اثبات برساند و اندازه بگیرد و به حساب درآورد باید نامش را فلسفه یا هنر گذاشت، نه نظریه ی شخصیت در روان شناسی.
کاتل تحلیل عوامل را به صورت اصلی و معمولی آن به کار می برد در صورتی که آیزنک در این روش تصرف کرده و آن را به صورت خاصی درآورد و نامش را « تحلیل معیار (1) » گذاشته است. فرق دیگری که میان این دو قهرمان تحلیل عوامل وجود است این است که آیزنک در تحقیقات خود سه متغیر با عامل اصلی به دست می دهد، در صورتی که عده ی متغیرها یا عوامل اصلی که کاتل به آنها می رسد از 16 تا 21 عامل است و در پاره ای موارد از این هم تجاوز می کند.
از جمله ی تستهای بسیاری که کاتل و همکارانش برای بررسی شخصیت تهیه و تعبیه کرده اند اینها هستند:
1- پرسشنامه های مربوط به عوامل شانزده گانه ی شخصیت. 2- پرسشنامه ی مربوط به شخصیت کودکان. 3- پرسشنامه ی مربوط به شخصیت دانش آموزان دبیرستانها. 4- تستهای تحلیلی انگیزش ( MAT ) (2) ...
باید دانست که علاقه و اعتقاد شدید کاتل به روش « تحلیل عوامل » مانع نیست که او نسبت به اطلاعاتی که توسط روشهای دیگر تحقیق به دست می آیند توجه داشته باشد.
ماهیت شخصیت:
کاتل معتقد است که نظریه ی شخصیت باید هدفش این باشد که رفتار آدمی را در شرایط و اوضاع و احوال مختلف پیش بینی کند. از این رو در تعریف شخصیت می گوید: « شخصیت چیزی است که اجازه می دهد پیش بینی کنیم آدمی در اوضاع و احوال معین چه رفتاری خواهد داشت. » (3) این تعریف البته بسیار کلی است. کاتل خود متوجه هست که این تعریف دقیق نیست، ولی تعریف دقیق شخصیت را هم موکول به آن می داند که پژوهنده قبلاً مفاهیمی را که می خواهد در مطالعه ی رفتار به کار برد بتواند در نظر آورد، و این کار البته خالی از اشکال نیست. این مفاهیم را که کاتل شخصاً به کار می برد و به اعتقاد او ماهیت شخصیت از آنها درست شده است بدین قرارند: 1- صفت یا خصلت (4) 2- ارگ (5) 3- متا ارگ (6) 4- خود (7) 5- معادله ی تشخیص (8).1- صفت:
صفت در اصطلاح کاتل معنی بس وسیع دارد و مفاهیم یادشده ی دیگر را دربر می گیرد، یعنی آنها در واقع موارد خاصی از این مفهوم عام کلی هستند، کاتل صفت را « یک ساخت ذهنی و یک استنتاجی » می داند که از ملاحظه ی رفتار به دست آمده اند و انتظام و تشابه و پایداری آن رفتار را می رسانند. او صفت ها را به یک اعتبار سه دسته می کند:1- صفات منشی:
که سرعت و قوت و هیجان انگیزی را می رسانند.2- صفات تحریکی:
که شخص را به سوی هدفی به حرکت درمی آورند.3- صفات توانی:
که نمودار زیرکی، مهارت و زبردستی هستند.به اعتبار دیگر صفات به گفته ی کاتل بر دوگونه خواهند بود. صفات عام و صفات خاص. « صفات عام »، صفاتی هستند مشترک میان همه ی افراد آدمیان، یا لااقل میان همه ی افراد یک جامعه. « صفات خاص » صفاتی هستندکه اختصاص به یک فرد معین دارند و به آن صورد در افراد دیگر دیده نمی شوند. این صفات خاص خود نیز دو نوعند: یا نسبی هستند، یا مطلق. « صفت خاص » نسبی است اگر ترکیب عناصر و اجزای آن در هر کس به صورتی باشد که در کسان دیگر به آن صورت نیست. صفت خاص مطلق است در صورتی که منحصراً به فردی واحد تعلق داشته و هیچ کس دیگر آن صفت را نداشته باشد.
کاتل باز نیاز به اعتبار دیگر صفات را دو دسته می کند. یک دسته صفات سطحی و دسته ی دیگر صفات عمقی. صفات سطحی (9) گروهی از رویدادهای رفتار هستند که آشکارا و نمایانند و دوام آنها و توصیف پذیری آنها خیلی کمتر از صفات عمقی است، و از این رو کاتل به آنها کمتر اهمیت می دهد. صفات عمقی (10) موجبات واقعی رفتار و سرچشمه ی صفات سطحی هستند، با دوامند و شناخت آنها برای مطالعه ی شخصیت ضرورت اساسی دارد.
فهم طبیعی عامه سر و کارش با صفات سطحی است و فقط آنها را می شناسد و معتبر می داند. شناخت صفات عمقی کاری است دشوار و آنها را به وسیله تحلیل عوامل می توان معلوم داشت. تحلیل عوامل پژوهنده را قادر می سازد به اینکه به آن صفات، یعنی به متغیرها و عواملی که منشأ صفحات سطحی هستند، دست بیابد و آنها را ارزش یابی کند.
صفات عمقی دو دسته اند: سرشتی (11) و محیطی (12). صفات سرشتی یا ارثی را شخص با خود به دنیا می آورد؛ صفات محیطی در نتیجه تأثیر محیط و تربیت به وجود می آیند.
برای معلوم داشتن صفات اصلی، یعنی موادی که باید روی آنها با تحلیل عوامل عملیاتی صورت گیرد کاتل سه روش را به کار می برد. شرح حال (13) ارزش یابی خویشتن (14) و تستهای عینی (15).
1- شرح حال، یعنی رفتار روزانه در برابر رویدادهای گوناگون زندگی، مانند چگونگی معاشرتها و تعهدات اجتماعی عده و نوع انجمنهائی که شخص عضویت آنها را دارد، شماره ی تصادفهای اتومبیل، درجات علمی و جز آن ...
2- ارزش یابی خویشتن به وسیله ی پاسخ گفتن به سؤالاتی صورت می گیرد که ضمن آن شخص حالات خود را بیان می کند و ارزش آنها را معلوم می دارد. این روش مکمل روش شرح حال است. البته ارزش واقعی پاسخها باید با وسائل عملی دیگر تعیین گردد.
3- تستهای عینی، یعنی ملاحظه ی رفتار شخص در شرایط معین، بی آنکه او مطلع باشد، به وجهی که بتوان از روی این گونه مطالعات رفتار آن شخص را در موارد مشابه پیش بینی نمود.
کاتل برای تعیین صفات عمقی اطلاعات و موادی را که به وسیله ی شرح حال به دست آورده بود به تحلیل عوامل سپرد و به نتایجی رسید. آنگاه اطلاعات یا موادی را هم که به دو وسیله ی دیگر، یعنی ارزشیابی خویشتن و تستهای عینی، به دست آورده بود نیز به تحلیل عوامل داد و ملاحظه کرد که نتایج در بسیاری از موارد با آنچه که به وسیله ی تست شرح حال معلوم گردیده بود تقریباً مطابقت دارد. بر اثر این تحقیقات کاتل نخست به تعیین 16 صفت عمقی توفیق یافت و چندی بعد چهار صفت عمقی دیگر بر آنها اضافه نمود.
کاتل در بادی امر از اینکه روی صفات عمقی که مکشوف داشته بود نامهائی بگذارد خودداری می کرد، زیرا معتقد بودکه الفاظ برای بیان این مفاهیم روان شناسی نارسا هستند. این بود که آنها را با حرف الفبا معرفی می نمود. ولی بعدها خود را راضی کرد که به آنها اسامی دهد. ما برای نمونه به ذکر چند صفت عمقی که توسط کاتل سرانجام تعیین گردیده و روی آنها نامهائی گذاشته شده است، و به مختصر معرفی صاحبان آن صفات می پردازیم:
1- خون گرمی(16)
( با مسامحه، اصل معاشرت )، ضد آن: خون سردی:(17) ( سختگیر، بی علاقه، سرد برخورد )2- استعداد:(18)
( باهوش، اهل تفکر، درخشان )، ضد آن: بی استعدادی (19) ( کم هوش، عمل بی نظر، بی فکر )3- زنده دلی:(20)
( شورانگیز، بانشاط )؛ ضد آن: افسرده دلی (21) ( دلواپس، قانع، کم حرف )4- من برتر نیرومند: (22)
( باصفت، رعایت کننده ی اصول اخلاقی)، ضدآن: من برتر ضعیف(23) ( بی اعتنا به تعهدات و به اصول اخلاقی )
5- قلندری: (24)
( بی بندوبار، بی اعتنا به امورمادی و معنوی )؛ ضد آن: متانت (25) ( با اعتنا به امور، به صحت و درستی و به شایستگی )6- تشابه عاطفی:(26)
( آرام، پخته، بی باک در روبرو شدن با واقعیت )، ضد آن: عدم تشابه عاطفی (27) ( از نظر عاطفی ناراضی، زودانگیخت ).7- جنبه ی قوی اجتماعی:(28)
( اهل معاشرت، حادثه جو، بی باک )؛ ضد آن: گوشه گیری(29) ( انزوادوست، گوشه گیر، خیال پرور ):8- برتری جوئی:(30)
( استقلال طلب، پرخاشگر، یک دنده )؛ ضد آن، فرمانبری(31) ( ملایم، سازشجو، صلح طلب )
9- اصلاح طلبی:(32)
( انتقادکننده، آزادفکر، آزادی خواه )؛ ضد آن: محافظه کاری(33) ( احترام گذار به افکار موجود، سنت پوست )
10- درون گرائی: (34)
( دیرآشنا، در خود فرو رفته، دیرجوش ولی پایدار در دوستی و دشمنی )؛ ضد آن: برون گرائی (35) ( زودآشنا، سریع در دوستی و دشمنی، و در عمل )به دنبال این گونه تحقیقات و معلوم داشتن این عوامل یا صفات عمقی، کاتل به تهیه و تنظیم چندین تست مهم، که به وسیله ی آنها اندازه گیری آن صفات میسر می گردید، همت گماشت.
صفات سطحی:
کاتل با مطالعه ی دقیق صفات بسیار فراوانی که اسامی آنها در کتابهای لغت و فرهنگها ضبط شده است، نخست به این نتیجه رسید که می توان همه آنها را شصت دسته کرد و روی هر دسته عنوانی گذاشت و آنها را نمودار تمام صفات سطحی دانست. پس از آن با مطالعاتی بیشتر، و توجه به وجه مشترکی که شصت دسته ی یادشده با هم داشتند، عده ی آنها را به بیست و سه تقلیل داد. از آن جمله اند:درستی و دلبستگی به دیگران (36)؛ ضد نادرستی و بی علاقگی نسبت به دیگران (37). حالت کودکی و توقع از دیگران. خودمداری (38)؛ ضد پختگی عاطفی و تحمل ناکامی (39).
آقا منشی و وقار، انضباط در فکر (40)؛ ضد سبک سری و ضعف نمایان اراده (41). گردن کشی و طلبکاری، خودنمائی (42)؛ ضد اطاعت از مقامات صاحب قدرت، حجب و فروتنی (43).
2- ارگ:
کاتل همه ی انواع وضع و حالها و واکنشهای آدمی را ناشی از دو نوع صفت عمقی انگیزه ای می داند. یکی از آن دو نوع را ارگ می خواند و دیگری را متا ارگ. واژه ارگ را، که در فیزیک به معنی واحد انرژی است، کاتل برای رساندن انگیزه های ارثی برمی گزیند و در تعریف آن می گوید: « استعدادی است فطری که به دارنده ی آن اجازه می دهد برای واکنش در برابر طبقات معینی از امور آمادگی بیشتری پیدا کند تا در برابر امور دیگر، و نسبت به آنها انگیختگی و هیجان خاصی داشته باشد و عملی را آغاز کند که در برابر هدف معین و مخصوص توفیقش کاملتر است تا در برابر هدف دیگر (14) ... » به عبارت دیگر ارگ صفتی عمقی، سرشتی و با تحرک است. برگزیدن واژه ی ارگ از طرف کاتل برای رساندن این معنی بدین علت بوده که او می خواسته است از استعمال الفاظ instinct وdrive به نظراو مفهو روشنی ندارند اجتناب کرده باشد. واقع این است که ارگ در نظریه ی کاتل همان نقشی را ایفا می کند که غریزه در نظر ماک دوگال (45) دارد، زیرا که ماک دوگال هم درتعریف غریزه جنبه های ادراکی وعاطفی و حرکتی را در تعریف کاتل از ارگ آمده است منظور داشته است.کاتل درباره ی این که چگونه می توان با وسائل تجربی، فطری بودن ارگ ها را مدلل داشت و قوت و شدت آنها را اندازه گیری کرد توضیحات مفصلی می دهد، و ضمناً چگونگی رشد و شکفتگی آنها را بیان می کند و در این مورد انگیزه ی جنسی را مثال می آورد. توضیحات او دراین زمینه نزدیکی نظر او را با نظریه روان کاوی به خوبی معلوم می دارد.
کاتل همچنین برای مبنای فیزیولوژیک و شیمیایی ارگ ها، و ارتباط رفتار ناشی از آنها با فعالیتهای زیستی، اهمیت فراوان قائل است و در این باب نیز به تأکید بلیغ سخن می گوید.
مطالعات و تحقیقات تجربی به اعتقاد کاتل هنوز کافی نیستند برای اینکه بتوان فهرست دقیق و کاملی از ارگ ها تنظیم نمود. با این وصف او به طور موقت فهرستی شامل ده ارگ به دست می دهد، بدین قرار:
1- میل جنسی (46). 2- تأیید وجود خویشتن (47). 3- ترس (48). 4- نیاز به حمایت ( والدین ). (49) 5- روح اجتماع ( فرار از تنهایی ) (50) 6- نیاز به استراحت (51). 7- کنجکاوی (52). 8- خوددوستی ( عشق به خویشتن ) (53) 9- عاطفه انگیزی (54). 10- سازندگی (55).
3- متاارگ و عواطف:
متاارگ صفتی عمقی است که جنبه ی انگیزش دارد و ناشی از محیط است. بنابراین فرق آن با ارگ از این جهت است که ارگ صفت عمقی سرشتی است و آدمی آنرا هنگام زادن با خود به دنیا می آورد، در صورتی که متاارگ در جریان زندگی، در نتیجه ی تجارب شخصی و تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی به وجود می آید. همه ی انگیزه های غیرسرشتی، مانند وضع و حالها و رغبتها، و عواطف گوناگون در زمره ی متاارگها هستند و همه از ارگ ها ریشه می گیرند.کاتل از میان متاارگها اهمیت خاصی به عواطف می دهد، زیرا آنها زودتر از سایر متاارگها به ظهور می پیوندند و از همه ی آنها با دوام ترند. تشخیص دقیق اقسام متاارگها دشوار است، ولی قدر مسلم این است که عواطف بر همه ی آنها سایه می افکنند و آنها همه متفرع از عواطف هستند. از مهمترین عواطفی که کاتل اسم برده است اینها هستند: علاقه به پیشه و کار خویشتن، علاقه به ورزش و به اقسام بازیها، احساسات مذهبی و دینی، عواطف خانوادگی، علاقه به کارهای مکانیکی، حس وطن پرستی، و جز آن ...
فعالیت آدمی همیشه توجه به هدفی دارد، ولی راهی را که او برای وصول به هدف دنبال می کند همیشه مستقیم نیست. ممکن است در این راه موانع و مشکلات و ناکامیها در انتظار او باشند و او ناچار شود به اینکه برای وصول به هدف اصلی خود را متوجه هدفهای فرعی که احیاناً نامطلوب می باشند بنماید. یعنی راه مستقیم را کنار بگذارد و از راه غیرمستقیم، که گاهی بسیار دور و دراز و پرپیچ و خم است، بگذرد تا به مقصود اصلی برسد.
سرچشمه ی همه ی صفات و هدفها را، ارگ ها، یعنی صفات عمقی سرشتی، با جنبه ی انگیزش طبیعی که دارند، تشکیل می دهند. یعنی با بررسی دقیق می توان متوجه شد که همه ی آن صفات و هدف ها، چنانکه گفته شد، ارگ ها ریشه می گیرند.
4- خود و آگاهی به خود-
شبکه ی پیچ در پیچ صفات وعمل متقابل آنها ایجاب می کرد که کاتل مفهوم دیگری به میان آورد تا ثبات و سازمان عالی را که در رفتار آدمی دارای اهمیت بسیار است تأمین نماید. او برای تعبیر این مفهوم، واژه های خود و آگاهی به خود را به کار برده است. این مفاهیم البته با آنچه در نظریه ماک دوگال و در روان کاوی آورده شده است چندان فرقی ندارند.عمل هر یک از صفات تحرکی معمولاً وقتی به ظهور می رسد و صورت می پذیرد که با سازمان عادی خود منافات نداشته باشد. اگر گاهی خلاف این امر روی دهد، یعنی صفات و عمل آنها از خود و سازمان عادی آن دوری جویند، این تشابه عقده های عصبی یا ناراحتیهای روانی خواهد بود و چنین می رساند که در سازمان عادی خود خللی روی داده است.
خود دو نوع است. یک خود واقعی، یک خود خیالی یا ارمانی. خود واقعی آن است که آدمی به هنگامی که عقلش بجا است به آن معرفت دارد و قبول دارد که همان موجودی است که می شناسد. « خود آرمانی » یا خیالی آن است که شخص آرزو دارد باشد. رشد و نمو طبیعی آدمی سبب می شود که این دو نوع خود بهم بپیوندند و آمیختگی پیدا کنند و یکی شوند تا آنجا که آگاهی به خود شامل آن هر دو گردد.
5- معادله ی تشخیص:
کاتل می کوشد به اینکه صفات عمقی را معلوم بدارد و وسیله ی اندازه گیری دقیق آنها را پیدا کند و تأثیر عوامل محیط را روی آن صفات معین کند، و این همه را در قالب یک فرمول ریاضی بریزد، و مثلاً بگوید: فلان رفتار یا عمل ( ر ) مساوی است با فلان صفات عمقی ( علیه السلام ) به اضافه ی فلان صفات سطحی یا محیطی ( س )، و به این شکل درآورد:ر= ع + س
رشد شخصیت- تأثیر وراثت و محیط.
نظریه کاتل درباره ی رشد و تحول شخصیت در بسیاری موارد همان نظریه ی روان کاوی و نظریه های معروف یادگیری است، البته به اضافه ی بعضی مطالب تازه. این رشد و تحول او بیش از هر چیز مربوط به تغییر یافتن ارگها و برقرار شدن متاارگها و سازمان یافتن خود می داند. سرعت و وسعت این رشد و تحول هم به اعتقاد او وابسته به عمل هوش و درجه ی استعداد و قدرت حافظه است.کاتل درباره ی هوش تحقیقات وسیعی به عمل آورده و سرانجام بر این عقیده شده است که هوش دو نوع است و روی هر یک از آن دو نوع اسمی گذاشته است که در فارسی می توان از آنها، با اندکی مسامحه، به الفاظ هوش متحجر (56) ( یا جا افتاده و نسبتاً ثابت )، و هوش متغیر یا متحول (57) تعبیر نمود. کاتل در عین حال ترجیح می دهد تا ممکن است از استعمال واژه ی هوش خودداری کند و هوش های دوگانه را « استعدادهای کلی » بخواند. هوش متحول به کار یادگیری می رود و معمولاً با تستهای سنجش هوش اندازه گیری می شود. این هوش زیر تأثیرمحیط قرار می گیرد و با تمرین و درجه ی علاقه مندی شخص به موضوعهای مختلف کم و زیاد می شود، بهرحال تا حدود سی سالگی قابل رشد و ترقی است، به خصوص در زمینه ی فعالیت لفظی و سخن گوئی.
هوش ثابت استعدادی است که برای سازگار ساختن شخص با اوضاع و احوال جدید به کار می افتد و جنبه ی فطری و اثی دار و وابسته به اعمال حیاتی بدن ( فیزیولوژیک ) است و رشد آن تا 16 سالگی است و در این تاریخ متوقف می شود و از آن پس احیاناً از میزان آن اندکی می کاهد.
در مورد یادگیری، کاتل « قانون مجاورت » یا « انعکاس شرطی » و قانون « تقویت » را قبول دارد؛ ولی به قانون تقویت که آن را قانون تحریکی اثر (58) می خواند بیشتر اهمیت می دهد و معتقد است پاسخهائی زودتر یادگرفته می شوند که فاصله ی میان شخص و هدف منظور را کوتاه تر سازند.
کاتل درباره ی تأثیر وراثت و محیط در تشکیل شخصیت پس از تحقیقات فراوان این نظر را پیدا کرده است که هر گروهی از آدمیان صفت یا صفات ممیزه ای دارد که می توان آن را هویت یا روح آن گروه (59) خواند. با آگاهی به این صفت یا صفات ممیزه، چگونگی عمل گروه مربوط، در اوضاع و احوال معین، قابل پیش بینی خواهد بود.
باری، نخستین گروهی که با صفات ممیزه اش در چگونگی تشکیل و تحول شخصیت آدمی اثر می گذارد خانواده است. پس از آن گروه ها و مؤسسات دیگر اجتماعی و فرهنگی، مانند آموزشگاه ها، انجمن دوستان و همگنان، هم پیشه گان، هم صنفان، هم کیشان، هم حزبان، هموطنان ... می آیند. بنابراین، برای شناخت شخصیت هر فردی و چگونگی رشد و تحول او، جمع آوری اطلاعات کافی از گروه ها و مؤسسات اجتماعی، که آن فرد خواهی نخواهی زیر نفوذ آنها بوده است، ضرورت خواهد داشت.
تحلیل عوامل، به اعتقاد کاتل، در دست یافتن و به وصف آوردن هویت روح گروه ها همان نقش را ایفا می کند که در مکشوف داشتن و توصیف کردن شخصیت فردی می کند.
نخستین تحقیقی که در این باب با گروه های معدودی به عمل آمده هفت عامل بدست داده است که کاتل آنها را برای وصیف روح ( ویژگیهای روانی و اخلاقی ) خانواده مفید می پندارد.
این عوامل بدین قرارند:
1- « توجه به عالم خارج و گشاده روئی » که ضد آن « خودداری و کناره گیری » است.
2- « هم آهنگی هشیارانه و بستگی بدیگران » « فقدان هم آهنگی هشیارانه »
3- « واقع بینی و وابستگی » « ناپایداری و دوری جوئی »
4- « آرامش واقع بینانه » « جنب و جوش و پرخاشگری »
5- « زیرکی و پایداری » « ادراک دلخواه و سرعت تأثر »
6- « جرأت و دلیری در رفتار » « سهولت در فعالیت لفظی، در گفتار »
7- « رعایت آداب و مردم داری » « نقصان مردم داری و غفلت از آداب معاشرت »
با این متغیرها یا عوامل و به وسیله ی اندازه گیری آنها ممکن است رابطه ی میان خانواده هائی را که به اعتبار آن متغیرها از حیث ساخت با هم فرق دارند معلوم داشت. به عبارت دیگر به وسیله ی این متغیرها یا عوامل می توان در توصیف و معرفی گروه های اجتماعی همان نتیجه را به دست آورد که به وسیله ی صفات عمقی در تعریف و توصیف شخصیت های فردی به دست می آید.
کاتل برای توصیف هویت یا روح ( ویژگیهای روانی و اخلاقی ) ملت های مختلف و پاره ای مؤسسات اجتماعی نیز تحقیقاتی صورت داده و به نتائجی رسیده است. تأثیر شگرف محیط و گروه های اجتماعی در تحول شخصیت و رفتار آدمی، از نقش عوامل ارثی غفلت ندارد و برای این عامل نیز اهمیت و تأثیر فراوان قائل است و معتقد است به اینکه بررسی این عوال باید پایه و مبنای تحقیق درباره ی شخصیت باشد. بحث مفصل او در این باب در این عبارت خلاصه می شود: « روان شناسی که بر مبنای اطلاع دقیق درباره ی سازمانهای فطری و تأثیری آنها نباشد در اصول نظری که به دست می دهد ورشکست است و در کاربرد بالینی و تربیتی جنبه ی شارلاتانی دارد (60).
کاتل بر مبنای همین اعتقاد با کمک همکارانش، برای معلوم داشتن سهم وراثت در رشد و تحول شخصیت، به تحقیق وسیعی پرداخته و به نتایجی رسیده است که صحت آنها را تحقیقات بعدی باید روشن سازند.
اما با وجود همه ی مطالعات و تحقیقات مفصلی که تاکنون در زمینه ی تأثیر وراثت و محیط در تشکیل و تحول شخصیت به عمل آمده است کاتل اعتقادش این است که « ما هنوز از جزئیات عل این دو عامل به قدر کافی اطلاع دقیق به دست نیاورده ایم. »
پینوشتها:
1- Criterion analysis
2- The Motivation Analysis Test ( MAT )
3- از کتاب « شخصیت: بحث منظم نظری و عملی، چاپ 1950 ص 2 و 3
Personality: A systematic, Theoretical, and Factual Study, New York, 1950
4- Trait
5- Erg
6- Metaerg
7- Self
8- Specification eqution
9- Surface traits
10- Source traits
11- Constitutional traits
12- Environmental- mold traits
13- Life record
Self rating -14
15- Objective tests
16- Cyclothymia
17- Schizothymia
18- General intelligence
19- Mental defect
20- Surgency
21- Desurgency
22- Super- ego Strength
23- Lack of Internal Standards
24- Bohenmianism
25- Conventional practicability
26- Emotional Stabiltiy
27- Dissatisfied Emotionality
28- Adventurous Cyclothymia
29- Withdrawn Schizophrenia
30- Dominance
31- Submission
32- Radicalism
33- Conservatism
34- Introversion
35- Extraversion
36- Integrity, Altruism
37- Dishonesty, undependability
38- Infenfentile, demanding, Self- cnteredness
39- Emotional maturity, frustration tolerance
40- Gentlemanlty, disciplined thoughtfulness
41- Foolish, extraverted lack of will
42- Crude social assertion
43- Obedience to authority, modesty
44- از همان کتاب « شخصیت، بحث منظم نظری و عملی »، ص 199
45- Me Dougall
46- Sex
47- Self Assertion
48- Fear
49- Protectiveness
50- Gregariousness
51- Rest- seeking
52- Exploration ( curiosity )
53- Narcistic Sex
54- Appeal
55- Construction
56- Cristallized intelligence
57- Fluid intelligence
58- Dynamic law of effect
59- Group syntality
60- ساخت شخصیت انسان ( The Structure of Human Personality )
سیاسی، علی اکبر؛ (1390)، نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم
منبع : سایت راسخون