عمل و محتوا در اروپا دو قطب یک مشکل بودند. عینىگرا که توجه خود را همیشه معطوف ماهیت هوشیارى خود دارد، وادار شد که فعالیت را بهعنوان اساس روان بپذیرد. آزمایشگر، محتوا را به دلیل اینکه مىتواند آن را بىآزماید مىپذیرد، و پس از پذیرفتن، دروننگرى هوشیارى او ممکن است قادر به قبول عمل بهعنوان مواد روان نباشد. عینىگرا، آزمایشگرا را متهم به داشتن تعصب نسبت به روش خود مىکند. آزمایشگر پاسخ مىدهد که مشاهده عینى همیشه در کشف حقیقت شکست خورده و از این رو است که علم به آزمایش متوسل مىشود. اختلاف از آنجا برمىخیزد که عمل غیرمحسوس و محتوا محسوس است. عمل از مشاهده مستقیم مىگریزد، لیکن پس از انجام به هوشیارى مىآید و این اطمینان را مىدهد که در آنجا بوده است. محتوا که در اساس حسى است قابل بررسى بهوسیله روش دروننگرى است. اما این تفاوت بین آنها در اوایل بهخوبى شناخته نشد. حال بگذارید ببینیم که حل این تضاد چگونه میسر شد.
در وهله اول، باید متذکر شویم که حرکتهائى از جانب روانشناسان "عمل" بهسوى روش آزمایشگاهى صورت گرفته بود. برنتانو تمایلى به روانشناسى آزمایشى جدید نشان مىداد. ماینونگ آزمایشگاهى را تأسیس نمود. روانشناسى ویتاسک همانند لیپس گرایش به جمعآورى دادههاى روانشناسى از طریق آزمایش داشت. ویتاسک مسلماً پیرو مکتب برنتانو و ماینونگ بود، گو اینکه او به محتوا نیز همپایهٔ عمل اهمیت داد. آزمایشهاى او در مورد ادراک فضائى بهویژه جالب هستند، زیرا که نتایج را در قاموس روانشناسى عمل ارائه داده است. بنوسى این گرایش را فراتر برد. او نیز از مکتب برنتانو و ماینونگ بود، اما در اساس یک آزمایشگر بود. در کارهاى ویتاسک و بنوسى کاملاً روشن شده که مىتوان دادههاى ادراک را در قاموس "عمل" عرضه نمود. براى اثبات این مدعا فقط لازم است به آزمایشهاى معمولى پسیکوفیزیک توجه کنیم تا ببینیم چه رخ مىدهد. در این نوع آزمایش قضاوت دادهاى اصلى است. روانشناسى محتوا این قضاوتها را به مثابه مشاهدهٔ آنچه که قضاوت شده مىگیرد. روانشناسى محتوا به عمل قضاوت اهمیت مىدهد و محتوا در نظر گرفته نمىشود. حتى وونت نیز معتقد بود که قانون وبر در مورد رابطه احساسات و قضاوت صادق است و نه بین محرکها و احساسات آنها. معهذا، با تمام این کوششها تلفیق این دو نظریه متضاد در مکتب اطریش چندان میسر نشد.
نهضتى که با پیشرفت همراه بود ازدواج اجبارى بین عمل و محتوا بوده است. کالپى این حرکت را رهبرى نمود، گرچه مىسر کاملترین نمونه آن را عرضه کرد. نفوذ هوسرل در پشت آن قرار داشت، تا حد زیادى به دلیل اینکه کالپى و مىسر عقاید هوسرل را بسیار جدى تلقى کردند. او این دیدگاه جدید عمل و محتوا را به درون روانشناسى آورد و آنها را در آنجا رها نمود تا با آنها پهلو به پهلو برخورد گردد. نتیجه را مىتوان یک روانشناسى دوقطبى نامید، زیرا اکنون ما صاحب دو نوع مواد کاملاً متفاوت یعنى اعمال غیرمحسوس و محتواهاى محسوس هستیم که باید آنها را در یک سیستم واحد روانشناسى بگنجانیم. حال بىمناسبت نیست که تحقق چنین وحدتى را در دست مىسر مشاهده کنیم. او کاملترین کتاب را از این دیدگاه دوگانه به رشته تحریر درآورد.
آگوست مىسر (August Messer) (۱۹۳۷-۱۸۶۷) فیلسوفى با گرایش به روانشناسى بود. او در سال ۱۹۱۰ به سمت پروفسورى در دانشگاه گایسن (Giessen) درآمد. در سال ۱۹۰۴، اولین کنگره روانشناسى آزمایشگاهى (Kongress Für Experimentelle Psychologie) تشکیل شد. در آنجا کالپى مقاله مهمى را ارائه داد. مىسر بسیار تحت تأثیر دیدگاه فلسفى و روانشناسى او قرار گرفت و تصمیم گرفت که تحت نظر وى فعالیت تحقیقاتى بنماید. از این رو یک تابستان را در سال ۱۹۰۵ با کالپى در وارزبرگ گذراند. علاقه مىسر همانندکالپى در معناشناسى و روانشناسى هر دو بود. در سال ۱۹۰۸ مىسر کتاب Empfindung und Denken را که حاصل فعالیتهاى او در وارزبرگ بود منتشر کرد. در آن وى سعى کرد که موضوعهائى را در برابر احساسگرائى قرار دهد. این موضوعها عبارت از ادراک، معنی، توجه، انتزاع، قضاوت و تفکر بودند، یعنى مطالبى که در مرز بین روانشناسى و معناشناسى قرار مىگیرند. مىسر در فصلى از کتاب خود تقسیمبندى بین محتوا و عمل را آغاز نموده است. این فصل مربوط به بحث درباره نقش عناصر احساسى و عناصر فکرى در ادراک است. مىسر بهویژه تحت تأثیر دیدگاه دوگانه کالپى قرار داشت و این روش به روشنى در کتاب روانشناسى او که در سال ۱۹۲۰ منتشر شد، تشریح شده است.
ازدواج عمل و محتوا که مىسر عامل آن بود، کمى پیش از اتصال این دو مکتب به یکدیگر بود. بهنظر مىسر موضوع روانشناسى "تجارب عمدی" (Intentional Experiences) یا در طیف گستردهتر آن "عمل" است. لیکن این تجارب شامل فعالیت غیرمحسوس (Impalable Activity) و محتواى محسوس (Palable Content) عمل مىگردد. بنابراین روانشناسى باید هر دو را مورد توجه قرار دهد، بدین معنى که طیف محتوا را به قدرى گسترش دهد که شامل اعمال گردد.
مىسر سه نوع تجربه عمدى را تمیز داد: دانستن (Knowing) یا هوشیارى از اشیاء (consciousness of Object)، عواطف (Feeling) یا هوشیارى از وضع (consciousness of State) و اراده (Willing) یا هوشیارى از علت (Consciousness of Cause). براى هریک از این سه دسته، او عناصر محتوائى و عناصر عملى مربوط را مورد بحث قرار داد.
براى مىسر محتواى دانستن عبارتند از احساسات، تصاویر ذهنى و محتواهاى زمانى و فضائی. احساسات و تصاویر ذهنى مواد مبرهن، حسى است که او به آنها توجه کرد. تجربه فضائى و زمانى را که همواره براى سیستمسازان دشوارى ایجاد مىکرده، جزو تجارب محسوس بهشمار آورد. مىسر به بعضى از تجارب مانند "شباهت"؛ "تفاوت"؛ "بزرگتر" و "کمتر" نام "ارتباط محسوس" (Palable Relation) را داد. حتى روانشناسان آزمایشى از حذف چنین دادههائى از فهرست محسوسات ناراضى بودند، زیرا از دیدگاه دروننگری، آنها نزدیکتر به تجارب فورى تا قضاوت درباره محتوا هستند. مىسر عمل دانستن را مورد تحلیل گسترده منطقى قرار داد. این عمل شامل ادراک، حافظه، و تخیل مىشود که همه آنها داراى محتوا هستند. همچنین سیستمى در روان ما وجود دارد که هماهنگى لازم بین تفکر مربوط به وضع حاضر و اوضاع گذشته و مفهومسازى را برقرار مىکند که البته محتوا ندارد و فقط عمل است. در سطوح بالا و پیچیدهاى اعمال دخالت مىکنند. ارتباط دادن و مقایسه کردن، اعمال سادهٔ دانستن هستند، چنانکه تأیید (Affirmation) یا نفى (Negation) نیز از اعمال محسوب مىگردند.
عواطف، محتواى احساسى دارد و هیجان و ارزشها در آن بهسوى عمل گرایش مىیابد. مىسر عواطف ساده که روانشناسان محتوا را با مشکلات فراوانى روبهرو نموده است، در مرز قرار داد، بدین معنى که گاهى محتوا هستند و زمانى نیز در زمره اعمال محسوب مىگردند، بهخصوص مواقعى که غیرمحسوس هستند.
محتواى اراده، احساسات هستند، عمل آن شامل میل، خواهش و گرایش به عمل مىگردد. خواستن و اراده کردن مجموعهاى تقریباً مساوى از احساسات و اعمال است. این روانشناسى مىسر بود. در این ارتباط براى او عمل و محتوا نه تنها همان تفاوت محسوس و غیرمحسوس را دارند، بلکه در شرایط خاصى قابل تفکیک هستند. او مىگفت که اگر مایل هستید بدانید که محتوا بدون عمل چیست، کافى است که حاشیه هوشیاری، یعنى زمانى را که محتواهاى بىمعنا و عریان وجود دارند مورد بررسى قرار دهید. در صورتىکه مایل باشید بدانید که ماهیت عمل بدون محتوا چگونه است، فقط لازم است که "فکر بدون تصویر ذهنی" (Imageless Thought) را مورد آزمایش قرار دهید.
ارتباط چنین سیستمى با روانشناسى آزمایشى در خدمات مثبتى نیست که به این علم ارائه مىکند، بلکه در برداشتن محدودیتها و قید و بندها است. تا زمانىکه تصور مىشد که روان فقط شامل محتوا و یا عمل است، روانشناسى عمل مخالف روانشناسى آزمایشى بود. در سیستمى مانند مىسر، به روانشناسى محتوا و در نتیجه روانشناسى آزمایشى سنتى گواهى صحت مزاج داده شد، و به آن تا زمانى که در کار شریک خود مداخلهاى ناروا نمىکند اجازه ادامه فعالیت داده مىشود. کاملاً روشن است که کالپى در فعالیتهاى خود در همان مسیرى که مىسر رفت گام برداشت. گرچه او از پیروان وونت بود ولى در طول بیست سال راه درازى را پیموده بود. تماس او با مکتب وارزبرگ او را بهطرف برنتانو و هوسرل کشاند. کالپى به روانشناسى اولیه خود موضوع عمل را اضافه نمود، همانطور که مىسر "عمل" را به "محتوا" افزود.
نظریات کالپى در مورد محتوا و عمل
جالبترین جنبه دیدگاه کالپى کوشش او براى ادامه معیارى جهت تفکیک محتوا از عمل است. در این مقطع بهنظر مىرسد که کالپى آزمایشگر، در یک لحظه تقریباً به آرزوى دستنیافتنى تمام آزمایشگران یعنى بررسى مضامین غیرمحسوس روان دست یافته بود. کوتاه سخن اینکه نظریات کالپى را در مورد محتوا و عمل مىتوان فهرستوار بهشرح زیر ارائه داد.
۱. محتوا و عمل متفاوت هستند زیرا آنها بهوضوح در تجربه قابل تفکیک هستند. محتوا در جائى وجود دارد که عمل به حداقل رخ مىدهد مانند رویا، و عمل زمانى حادث مىگردد که کمترین مقدار محتوا موجود است مانند صرف توجه کردن و انتظار که فاقد شیئى یا موضوع بیرونى است.
۲. بهعلاوه این دو مطلب متغیرهاى مستقل هستند. محتوا بدون عمل تغییر مىکند، مانند هنگامى که ما یک شیء را احساس مىکنیم، سپس شیئى دیگر و همچنین به ادراک اشیاء مختلف ادامه مىدهیم. عمل بدون تغییر محتوا زرمانى تغییر مىکند که ما پشت سرهم یک محتوا را درک مىکنیم، مىشناسیم و قضاوت مىکنیم.
۳. افزون بر این، محتوا و عمل از لحاظ ویژگىها متفاوت هستند. محتوا در هوشیارى قابل تجزیه و تحلیل است، در حالىکه عمل چنین نیست، زیرا تجزیه و تحلیل، کنشها را تغیر مىدهد ولى محتوا را عوض نمىکند. از اینرو محتوا بهوسیله روش دروننگرى قابل مشاهده است، لیکن عمل فقط با گذشتهنگرى (Retrospection) قابل بررسى است. بهعلاوه محتوا بهطور نسبى ثبات دارد ولى عمل بهطور نسبى بىثبات است. در این ویژگىها است که ما به روشنى معناى غیرمحسوس عمل یا کنش را درک مىکنیم.
۴. محتوا و عمل هر دو داراى "شدت" و "کیفیت" هستند، لیکن ارتباطى بین این دو دسته وجود ندارد. تفاوتهاى کیفى بین اعمال معنائى براى تفاوتهاى بین محتواها ندارد، بدین معنى که یک صداى شدید بههیچوجه قابل مقایسه با یک میل (Desier) شدید نیست. مطلبى که مشترک بین آنها است، زمان است. صدا و میل را مىتوان در گستردگى زمانى آنها با یکدیگر مقایسه نمود.
۵. بالاخره کالپى به ما مىگوید که محتوا و عمل را مىتوان تفکیک نمود زیرا که آنها تابع قوانین مختلفى هستند. قوانین محتوا عبارتند از ارتباط، درآمیختگى (Fusion) و تضاد (Contrast)، رابطه با محرک و دستگاه حسى و بهطور کلى همبستگى روانی. قوانین کنش یا عمل شامل دادههاى متأثر از یک نگرش (Aufgabe) و قوانین تعیین گرایش (Laws of The Determining Tendency) است. براى اثبات این قوانین عمل، کالپى فقط دادههاى مکتب وارزبرگ را داشت. ولى بدون شک این پیشبینى را مىکرد که با گذشت زمان و انجام آزمایشهاى بیشتر قوانین زیادى براى روشن نمودن ماهیت کنشهاى نامحسوس وضع خواهد شد.
مرگ نابههنگام کالپى بسیار مایه تأسف است. این احساس بهما دست مىدهد که اگر او آنقدر زنده مانده بود که به اندازه کافى در بطن این روانشناسى جدید فعالیت مىنمود، ممکن بود بتواند مفهوم عمل را بسیار قابل پذیرشتر نماید ولى چنانکه اتفاق افتاد، تنها گوشهاى از آنچه که مىتوانست باشد قابل رؤیت است. البته آنچه رخ داد مطلب دیگرى است؛ پدیدارشناسى آزمایشى و روانشناسى گشتالت سربرآورد. این نهضتهاى جدید به آزمایش اعمال و محتوا هر دو اهتمام ورزیدند بدون اینکه از آنها نام ببرند، زیرا پدیدارشناسى و گشتالت انواع مختلف تجارب را در پژوهشهاى خود مورد عنایت و توجه قرار مىدهند. بحث درباره روانشناسى گشتالت را به مجالى دیگر واگذار مىکنیم. نخست باید به تشریح روانشناسى جدید بریتانیا بپردازیم که تاحدى از روانشناسى اطریش متأثر شده بود.
سرنوشت روانشناسى دوقطبى این بود که نتواند تداوم یابد. علت آن هم وجود مرگبار ژن عنصرگرائى بود. حل این مشکل در روانشناسى که آیا موضوع علم محتوا است یا عمل به صرف اینکه بگوئیم هر دو را با هم جمع مىکنیم امکانپذیر نیست و فقط روشى التقاطى توأم با تنبلى را مىرساند. این رسالت بهعهده روانشناسان گشتالت بود که تاوان "محتوا" را بپردازند تا جایزهاى را که کالپى و دیگران در پى دسترسى به آن بودند بهدست آورند.
منبع: آفتاب