هیجان بخشی از تاریخچه اولیه تجربه انسان است، هیچ موجودی بدون احساس نمی باشد. در تعریف از هیجان می توان گفت که هیجان از الگوی واکنشی پیچیده تشکیل شده که شامل جنبه های های فیزیولوژیکی، تجربهای (Experiential) و رفتاری و عناصر است، و به افراد کمک میکند اهمیت موقعیت ها را برای شادمانی (Well-Being) خود ارزشیابی کنند.
هیجانات به دو دسته پایه و پیچیده تقسیم می گردد. هیجانات پایه شامل غم، خشم، ترس، شرم، نفرت، شادی می باشند. هیجانات پیچیده شامل عشق، احساس غرور، احساس گناه و تقصیر، شفقت، غبطه و شعف هستند که تجربه می گردند. اینها منبع هوش هیجانی هستند و بیشتر منبع اطلاعات می باشند.
از اولین گریه نوزاد تا آخرین روز حیات یک انسان، هیجان در تجربه انسان غالب است. انسان ها می بایست به هیجانات خود توجه کرده و برای آنها جایگاهی را قائل باشند چنانچه برای فکر و رفتار خود قائلند. هیجانات همانند قطب نما در زندگی می باشند، وقتی نمیدانیم چه هیجانی داریم، از زندگی بدون قطب نمای هیجانی گذر خواهیم کرد.
برخی هیجانات در پاسخ به یک موقعیت بیرونی احساس می شوند در حالی که برخی دیگر عمدتا" به خاطر دلایل درونی مرتبط با طریقی که افراد خودشان را می بینند پیش می آیند. بسیاری از هیجاناتی که افراد در لحظه اکنون تجربه می کنند، پاسخ های آنها به نشانه های بیرونی است.
این هیجانات به زندگی در جهان معنا می دهند و اطلاعاتی را درباره موقعیت ها فراهم می آورند. هیجانات برای بقا، برقراری ارتباط و حل مسئله ضروری و حیاتی می باشند. آنها دارای سیگنال و سیستم اطلاعدهنده اولیهی ما هستند. می توانیم آنها را نمادگذاری کنیم، به این معنا که با ابراز بدنی هیجانات، وضعیت (State) هایمان را به دیگران به صورت غیرکلامی اطلاع دهیم. برای مثال، زمانی که ترس فعال شود، برای ما یک تمایل رفتاری را فراهم میکند: فرار کردن. زمانی که خشم فعال گردد، تمایل رفتاری دفاع از حریم خود فراهم می گردد و یا هنگامی که صمیمیت ایجاد گردد، فرد می تواند عشق را نثار دیگری کند.
درمان متمرکز بر هیجان (emotional focused therapy) همانگونه که از نام آن پیداست رویکردی متمرکز بر هیجانات نه افکار افراد می باشد که توسط لزلی گرینبرگ و سوزان جانسون به دنیا معرفی شد.
EFT یک رویکرد انسانگرایانه و یک روش تجربی برای درمان است که با توجه به تئوری های مدرن هیجان و علوم اعصاب مرتبط با عواطف بازسازی و تکمیل شده است. این رویکرد از اصول نظریه های درمان انسان گرایانه-پدیدارشناختی و مراجع محور راجرز، گشتالت درمانی پرز، نظریه هیجان و شناخت، علوم اعصاب مرتبط با عواطف، نظریه داینامیک و نظریه سیستمی خانواده سرچشمه گرفته و بنا نهاده شده است.
با این رویکرد به افراد کمک می شود تا نسبت به هیجانات شان آگاه شده آنها را پذیرفته و بعد از شناسایی و پردازش هیجانات، آنها را تجربه کنند و در ادامه نسبت به تغییر آن با روشی انعطاف پذیر اقدام نمایند.
درک نیازها و استفاده از آن با بروز هیجان ایجاد می گردد. بدین صورت افراد می دانند چه وقت می توانند از هیجاناتشان به عنوان راهنما برای جستجوی نیازهایشان استفاده کنند و چه وقت نیاز دارند تا هیجاناتشان را تغییر دهند و چه وقت لازم است تا هیجاناتشان تنظیم گردد. در واقع با تامل بر روی هیجانات، معنای داستان های پر آسیب زندگی افراد تغییر کرده و خلق معنای روایت جدید ایجاد می گردد.
حالت های مختلف هیجان
در درمان متمرکز بر هیجان، بین حالت های متفاوت هیجان، تفکیک های بالینی صورت پذیرفته است. در طبقه بندی هیجانات می توان گفت: هیجانات به سه دسته اولیه یا ثانویه و یا ابزاری تقسیم می شوند. هیجانات اولیه نیز می توانند سازگار (Adaptive) یا ناسازگار(Maladaptive) باشند هریک از این طبقات، فرآیند های بوجودآمدن متفاوتی را اشاره میکنند و مداخله های متمایزی را میطلبند.
هیجانات اولیه: پاسخ های احشایی و هسته ای افراد به موقعیت ها که هم اکنون در حال رخ دادن می باشند و برای بقا و سلامت ارزشمندند. به طور مثال زمانی که با حیوان درنده ای روبرو شویم، ترس و فرار را تجربه خواهیم کرد.
هیجانات اولیه سازگار:
هیجاناتی خودکار هستند که مناسب موقعیت بوده و بلافاصله به وجود آمده و خیلی سریع ناپدید می گردند. و به فرد کمک می کنند تا نیازهایشان را برآورده کنند. مثل خشم (به واسطه نقض حقوق فرد)، ترس (از تهدید)، انزجار ( به واسطه تعدی)
هیجانات اولیه ناسازگار: اولین پاسخ هیجانی خودکار افراد به یک موقعیت هستند، آنها بیشتر بازتابی از مقوله های حل نشده گذشته می باشند نه واکنش به موقعیت فعلی. اغلب به واسطه شکست ها، آسیب ها و اتفاقات ناگوار گذشته ایجاد می گردند مثل ترس فلج کننده، احساس عدم امنیت ناهشیار، غم ناشی از تنهایی و طرد، خشم مخرب و سوگ حل نشده.
هیجانات ثانویه:
پاسخ ها یا مکانیزم های دفاعی در برابر یک احساس می باشند که از فکر نشات می گیرند. آنها دردسر ساز بو ده و افراد می خواهند از شرشان خلاص گردند. چرا که اغلب آنچه را که افراد در عمق وجود احساس می کنند را مبهم میگردانند. ناامیدی، افسردگی، ناکامی، یاس، اضطراب، نشانه های احساسات دردسرسازی هستند که اغلب از تلاش در جهت قضاوت و کنترل پاسخ های اولیه نشات می گیرند. به طور مثال اضطرب ممکن است از تلاش برای اجتناب از احساس خشم ایجاد گردد و یا سرکوب خشم که اغلب باعث می گردد تا فرد احساس ناامیدی کند. در نتیجه افراد ممکن است از خشم شان بترسند یا از ترسشان شرمنده گردند.
هیجانات ابزاری: رفتارهای یا تجربیات اکتسابی هستند که برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران یا سوء استفاده کردن از دیگران مورد استفاده قرار می گیرند. این فرایند می تواند هوشیارانه یا ناهشیارانه باشد. می بایست منافع ثانویه آن را در نظر داشت. مثل اشک تمساح برای برانگیختن احساس همدردی و یا ابزار خشم به منظور کنترل یا تسلط پیدا کردن بر دیگران.
تمایزهای بیشتری در خصوص شناخت هیجانات برای رسیدن به هیجانات اولیه سازگار لازم می باشد.
در چه مواردی می توان از این رویکرد بهره برد؟
درمان هیجان مدار یک رویکرد جدید در روان درمانی است که به صورت کوتاه مدت و ساختارمند در خانواده درمانی، زوج درمانی و یا به صورت فردی به کار میرود و درمانگر پس از برقراری رابطه کارآمد با مراجع، به او مهارتهای تنظیم هیجان را آموزش میدهد.
در این رویکرد درمانگر به سبک دلبستگی و کیفیت روابط افراد طبق الگوهای ارتباطی آنها توجه دارد و بر اساس آن مراحل درمانی را به گونهای تنظیم میکند تا به ایجاد دلبستگی ایمن منجر شود و افراد بتوانند با اعتماد بیشتری به سمت رابطهای مثبت و سازنده قدم بردارند و همچنین بتوانند به شیوهای سازنده هیجانهای خود را ابراز کنند.
نویسنده : دکتر فریما رضوانی ، روانشناس و مشاور -میگنا
هیجانات به دو دسته پایه و پیچیده تقسیم می گردد. هیجانات پایه شامل غم، خشم، ترس، شرم، نفرت، شادی می باشند. هیجانات پیچیده شامل عشق، احساس غرور، احساس گناه و تقصیر، شفقت، غبطه و شعف هستند که تجربه می گردند. اینها منبع هوش هیجانی هستند و بیشتر منبع اطلاعات می باشند.
از اولین گریه نوزاد تا آخرین روز حیات یک انسان، هیجان در تجربه انسان غالب است. انسان ها می بایست به هیجانات خود توجه کرده و برای آنها جایگاهی را قائل باشند چنانچه برای فکر و رفتار خود قائلند. هیجانات همانند قطب نما در زندگی می باشند، وقتی نمیدانیم چه هیجانی داریم، از زندگی بدون قطب نمای هیجانی گذر خواهیم کرد.
برخی هیجانات در پاسخ به یک موقعیت بیرونی احساس می شوند در حالی که برخی دیگر عمدتا" به خاطر دلایل درونی مرتبط با طریقی که افراد خودشان را می بینند پیش می آیند. بسیاری از هیجاناتی که افراد در لحظه اکنون تجربه می کنند، پاسخ های آنها به نشانه های بیرونی است.
این هیجانات به زندگی در جهان معنا می دهند و اطلاعاتی را درباره موقعیت ها فراهم می آورند. هیجانات برای بقا، برقراری ارتباط و حل مسئله ضروری و حیاتی می باشند. آنها دارای سیگنال و سیستم اطلاعدهنده اولیهی ما هستند. می توانیم آنها را نمادگذاری کنیم، به این معنا که با ابراز بدنی هیجانات، وضعیت (State) هایمان را به دیگران به صورت غیرکلامی اطلاع دهیم. برای مثال، زمانی که ترس فعال شود، برای ما یک تمایل رفتاری را فراهم میکند: فرار کردن. زمانی که خشم فعال گردد، تمایل رفتاری دفاع از حریم خود فراهم می گردد و یا هنگامی که صمیمیت ایجاد گردد، فرد می تواند عشق را نثار دیگری کند.
درمان متمرکز بر هیجان (emotional focused therapy) همانگونه که از نام آن پیداست رویکردی متمرکز بر هیجانات نه افکار افراد می باشد که توسط لزلی گرینبرگ و سوزان جانسون به دنیا معرفی شد.
EFT یک رویکرد انسانگرایانه و یک روش تجربی برای درمان است که با توجه به تئوری های مدرن هیجان و علوم اعصاب مرتبط با عواطف بازسازی و تکمیل شده است. این رویکرد از اصول نظریه های درمان انسان گرایانه-پدیدارشناختی و مراجع محور راجرز، گشتالت درمانی پرز، نظریه هیجان و شناخت، علوم اعصاب مرتبط با عواطف، نظریه داینامیک و نظریه سیستمی خانواده سرچشمه گرفته و بنا نهاده شده است.
با این رویکرد به افراد کمک می شود تا نسبت به هیجانات شان آگاه شده آنها را پذیرفته و بعد از شناسایی و پردازش هیجانات، آنها را تجربه کنند و در ادامه نسبت به تغییر آن با روشی انعطاف پذیر اقدام نمایند.
درک نیازها و استفاده از آن با بروز هیجان ایجاد می گردد. بدین صورت افراد می دانند چه وقت می توانند از هیجاناتشان به عنوان راهنما برای جستجوی نیازهایشان استفاده کنند و چه وقت نیاز دارند تا هیجاناتشان را تغییر دهند و چه وقت لازم است تا هیجاناتشان تنظیم گردد. در واقع با تامل بر روی هیجانات، معنای داستان های پر آسیب زندگی افراد تغییر کرده و خلق معنای روایت جدید ایجاد می گردد.
حالت های مختلف هیجان
در درمان متمرکز بر هیجان، بین حالت های متفاوت هیجان، تفکیک های بالینی صورت پذیرفته است. در طبقه بندی هیجانات می توان گفت: هیجانات به سه دسته اولیه یا ثانویه و یا ابزاری تقسیم می شوند. هیجانات اولیه نیز می توانند سازگار (Adaptive) یا ناسازگار(Maladaptive) باشند هریک از این طبقات، فرآیند های بوجودآمدن متفاوتی را اشاره میکنند و مداخله های متمایزی را میطلبند.
هیجانات اولیه: پاسخ های احشایی و هسته ای افراد به موقعیت ها که هم اکنون در حال رخ دادن می باشند و برای بقا و سلامت ارزشمندند. به طور مثال زمانی که با حیوان درنده ای روبرو شویم، ترس و فرار را تجربه خواهیم کرد.
هیجانات اولیه سازگار:
هیجاناتی خودکار هستند که مناسب موقعیت بوده و بلافاصله به وجود آمده و خیلی سریع ناپدید می گردند. و به فرد کمک می کنند تا نیازهایشان را برآورده کنند. مثل خشم (به واسطه نقض حقوق فرد)، ترس (از تهدید)، انزجار ( به واسطه تعدی)
هیجانات اولیه ناسازگار: اولین پاسخ هیجانی خودکار افراد به یک موقعیت هستند، آنها بیشتر بازتابی از مقوله های حل نشده گذشته می باشند نه واکنش به موقعیت فعلی. اغلب به واسطه شکست ها، آسیب ها و اتفاقات ناگوار گذشته ایجاد می گردند مثل ترس فلج کننده، احساس عدم امنیت ناهشیار، غم ناشی از تنهایی و طرد، خشم مخرب و سوگ حل نشده.
هیجانات ثانویه:
پاسخ ها یا مکانیزم های دفاعی در برابر یک احساس می باشند که از فکر نشات می گیرند. آنها دردسر ساز بو ده و افراد می خواهند از شرشان خلاص گردند. چرا که اغلب آنچه را که افراد در عمق وجود احساس می کنند را مبهم میگردانند. ناامیدی، افسردگی، ناکامی، یاس، اضطراب، نشانه های احساسات دردسرسازی هستند که اغلب از تلاش در جهت قضاوت و کنترل پاسخ های اولیه نشات می گیرند. به طور مثال اضطرب ممکن است از تلاش برای اجتناب از احساس خشم ایجاد گردد و یا سرکوب خشم که اغلب باعث می گردد تا فرد احساس ناامیدی کند. در نتیجه افراد ممکن است از خشم شان بترسند یا از ترسشان شرمنده گردند.
هیجانات ابزاری: رفتارهای یا تجربیات اکتسابی هستند که برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران یا سوء استفاده کردن از دیگران مورد استفاده قرار می گیرند. این فرایند می تواند هوشیارانه یا ناهشیارانه باشد. می بایست منافع ثانویه آن را در نظر داشت. مثل اشک تمساح برای برانگیختن احساس همدردی و یا ابزار خشم به منظور کنترل یا تسلط پیدا کردن بر دیگران.
تمایزهای بیشتری در خصوص شناخت هیجانات برای رسیدن به هیجانات اولیه سازگار لازم می باشد.
در چه مواردی می توان از این رویکرد بهره برد؟
درمان هیجان مدار یک رویکرد جدید در روان درمانی است که به صورت کوتاه مدت و ساختارمند در خانواده درمانی، زوج درمانی و یا به صورت فردی به کار میرود و درمانگر پس از برقراری رابطه کارآمد با مراجع، به او مهارتهای تنظیم هیجان را آموزش میدهد.
در این رویکرد درمانگر به سبک دلبستگی و کیفیت روابط افراد طبق الگوهای ارتباطی آنها توجه دارد و بر اساس آن مراحل درمانی را به گونهای تنظیم میکند تا به ایجاد دلبستگی ایمن منجر شود و افراد بتوانند با اعتماد بیشتری به سمت رابطهای مثبت و سازنده قدم بردارند و همچنین بتوانند به شیوهای سازنده هیجانهای خود را ابراز کنند.
نویسنده : دکتر فریما رضوانی ، روانشناس و مشاور -میگنا