
روانشناسی یا «علم نفس» از موضوعاتی است که در میان مباحث اسلامیسازی علوم انسانی خاصه در دهه اخیر زیاد محل تأمل واقع شده است. برخی از اساس آن را انکار نموده و برخی با قیودی اطلاق صفت اسلامی بر «روانشناسی» را میپذیرند. برخی نیز ملهم از نظریات روانشناسان قرون پیشین غرب، اساساً مسئله روح و روان را در دایره مسائل متافیزیکی تحلیل نمیکنند و میکوشند آن را به فعل و انفعالات مغزی نسبت دهند. در نوشتار پیش رو ضمن بررسی نظرات فلاسفه قدیم و جدید پیرامون علم روانشناسی، به بحث پیرامون نظریههای موجود در خصوص روانشناسی اسلامی و امکان دسترسی به آن پرداخته شده است. 
یکی از خصوصیات بارز مدل شناختدرمانی بک، ایجاد پیوند محکم بین دو زمینه بالینی و پژوهشی بود و نیز پیوندخوردن بنیان نظری مدل شناختدرمانی با برخی از نگرشهای پردازش اطلاعات، ظرفیتهای جدیدی در آن به وجود آورد. استفاده از سازههای نظری مهم و کارسازی مانند طرحواره، سوگیری، فرضیهآزمایی، تحریف، افکار خود – آیند و غیره، تبیین برخی از مکانیسمهای شناختی در افسردگی و اضطراب را آسان تر ساخت. مدل بک، مخصوصا از این نظر حایز اهمیت است که پژوهشهای گستردهای را دامن زده و یافتههای حاصل از این پژوهشها نه تنها پالایشهایی در پارهای از مفاهیم اصلی شناختدرمانی پدید آوردند، بلکه مکانیسمهای احتمالی جدیدی را در فرایند درمان ارایه دادند که گاه با مکانیسمهای پیشنهادی در شناختدرمانی، در مقام تعارض قرار میگرفتند. با این همه، این مدل هنوز یکی از کارآمدترین مدلها درباره تغییر رفتار و برداشت فرد از رویدادهاست. مخصوصا اهمیتی که در آن به جنبههای رفتاری و عملی(به شکل تکلیف خانگی، یادداشت برداری و...) در ارزیابی و درمان داده میشود و سازمانبندی مناسبی که در طراحی و اجرای برنامه درمانی در آن وجود دارد، در گسترش و قابلیت کاربردی آن در افراد مختلف و متناسب با شرایط مختلف فرهنگی و اجتماعی، تاثیر داشته است.
