براساس آنچه تاکنون اعلام شده، یکی از
برنامههایی که در قالب این بسته به اجرا درمیآید، استفاده از
فارغالتحصیلان روانشناسی درمقطع لیسانس و فوقلیسانس بهعنوان کارشناس
سلامت در تیم سلامت خانواده است. با توجه به آمار بالای دانشآموختگان این
رشته درکشور، کمبودی در این زمینه وجود ندارد...
-
مبتلایان به اختلالات روانی به دلایل مختلفی چون کمبود تخت، حمایت نکردن بیمهها، درآمد کم روانپزشکان و… از محرومترین بیماران در نظام سلامت کشور به شمار میروند. بیمارانی که حتی طرح تحول نظام سلامت هم نتوانسته مرهمی برای کمبودهایشان باشد.
-
در ادامه مشروح این گفتوگو را میخوانید:
آیا وضع سلامت روان درجامعه ایران نگرانکننده است؟
متاسفانه باید گفت، بله وضع سلامت روان درکشور واقعا نگرانکننده است. شاخصهای سلامت و بهداشت روان درجامعه ما بسیار پایین است. استرس، خبرهای بد و ناامیدکننده، فقر، فشار اقتصادی، سرخوردگی و بسیاری از عوامل دیگر درچند سال گذشته باعث شده میزان ابتلا به اختلالات روانی درکشور افزایش پیدا کند. براساس آمار رسمی 23/6 درصد ایرانیها بین جمعیت ١۵ تا ۶۴سال کشور به اختلالات روانی دچار هستند. آمار بسیار نگرانکنندهای که در هیچ یک از بیماریهای دیگر دیده نمیشود اما با این همه همچنان این بیماران در ردیف مظلومترین و محرومترین گروه بیماران قرار دارند. هزینههای بالای درمان، نبود پوشش مناسب خدماتدرمانی ازسوی بیمهها، کمبود بیش از ۴٠هزار تخت بستری، پایینبودن درآمد روانپزشکان و کادردرمانی این حوزه، نبود آگاهی و شناخت کافی جامعه نسبت به بیماریهای مختلف و متنوع روانی که هرساله نیز بر تعداد و تنوع آنها افزوده میشود، فقط بخش عریان کمبودها در این حوزه است. از طرف دیگر بیماریهای روانی «امالامراض» است. تحقیقات علمی و پزشکی ثابت کرده، ریشه بیشتر بیماریهای قلبی و سیستم اعصاب مرکزی، اختلالات و بیماریهای روانی است. بیماریهایی که به دلیل درمان نشدن به موقع علاوه بر مشکلات روحی و روانی، دستگاههای مهم و حیاتی بدن را هم دچار مشکل میکند. با وجود تمام این مسائل متاسفانه درکشور از سه سطح درمان بیماریهای روانی فقط و فقط به سطح دوم، آن هم در شکل بسیار ناقص توجه شده است. به عبارت دیگر تمام کمبودهایی که من به آن اشاره کردم، مربوط به سطح دوم درمان است. سطح یک «پیشگیری» و سطح سوم «بازپروری، حمایت و بازگشت به زندگی عادی و اجتماع» اصلا در ایران وجود ندارد.
یکی از مشکلات قدیمی بیماران مبتلا به اختلالات روانی کمبود تخت بستری است. آیا طرح تحول نظام سلامت در کاهش این کمبود موفق بوده است؟
کمبود تختهای بستری برای مبتلایان به اختلالات روانی که نیاز به بستری دارند، مسأله امروز و دیروز نیست، این نقص سالهای متمادی درکشور وجود داشته است. درحال حاضر ٨هزار تخت روانپزشکی درکشور وجود دارد و در خوشبینانهترین حالات به همین اندازه کمبود تخت داریم. وزیر بهداشت هم بارها به این مسأله تأکید داشته و برنامههایی نیز درخصوص جبران این کمبود ازسوی وزارت بهداشت اعلام شده است. یکی از این برنامهها استفاده از ظرفیت موجود در بیمارستانهای عمومی است. برهمین اساس قرار است تعداد قابل توجهی تخت در بیمارستانهای عمومی برای این گروه از بیماران اختصاص پیدا کند. البته اختصاص ٧ تا ١٠درصد تختهای بیمارستانهای عمومی به بخش سلامت روان سابقهای ٢۵ساله دارد، ولی تاکنون به جز چند بیمارستان معدود، این کار به صورت گسترده در سایر بیمارستانهای دولتی انجام نشده است اما اینبار امیدواریم با بودجه مناسبی که برای این کار درنظر گرفته شده، تعداد تختهای بستری افزایش پیدا کند.
اما بستریشدن مبتلایان به اختلالات روانی در بیمارستانهای عمومی، چندان منطقی و کارشناسی به نظر نمیرسد.
اگر بخواهیم براساس استانداردهای کشورهای پیشرو درحوزه سلامت صحبت کنیم، بله این اقدام درستی نیست، ولی ما شرایط خاص خودمان را داریم. کمبود ۴٠هزار تخت بستری را نمیشود یکساله رفع کرد. از طرف دیگر ما در این حوزه با مسأله مهم «انگ اجتماعی» هم مواجه هستیم. یکی از دلایل قرارگیری تختهای جدید بستری در بیمارستانهای عمومی به جهت انگزدایی از بیماران روانی است. انجمن روانپزشکان و وزارت بهداشت همه تلاششان بر افزایش آگاهی عمومی و انگزدایی درخصوص این گروه از بیماریهاست و تلاش میشود که شأن و جایگاه این گروه از بیماران حفظ شود. البته انگ اجتماعی برای این گروه از بیماران فقط با افزایش آگاهی جامعه یا به عبارت دیگر با بالارفتن سواد سلامت روان درجامعه برطرف میشود که در این میان رسانهها نقش بسیار موثری دارند. هنوز بسیاری از مردم حتی درمیان اقشار تحصیلکرده جامعه کوچکترین اطلاعی از مشکلات و بیماریهای روانی ندارند، درحالی که ممکن است همین افراد خودشان به یکی از اختلالات روانی دچار باشند.
اما سواد سلامت جامعه ایرانی یکی از موضوعاتی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و تاکنون هم اقدامی نتیجهبخش از مسئولان و سیاستگذاران نظام سلامت در این خصوص انجام نگرفته است.
اطلاع مردم از مسائل و نکات مربوط به سلامت بسیار اهمیت دارد چراکه هرچه آگاهی مردم در این حوزه افزایش یابد، به همان میزان تشخیص، درمان به موقع و پیگیری درمان بهتر و کاملتر انجام میشود. سواد و آگاهی عمومی جامعه درحوزه سلامت، حساسیت و توجه جامعه را نسبت به سلامت بالا میبرد و این به معنای ارتقای کیفیت زندگی است و سیاستگذاران نظام سلامت باید به این حوزه توجه بیشتری داشته باشند اما درکشور متاسفانه در این حوزه کار موثری انجام نشده است. برای نمونه درخصوص بهداشت و سلامت روان آگاهی و شناخت مردم نسبت به بیماریها و اختلالات روانی با وجود آمار بالای ابتلا، بسیار پایین است. متاسفانه بسیاری از مردم، حتی اقشار تحصیلکرده از بیماریهای روانی و بهداشت روانی اطلاع چندانی ندارند و همین مسأله باعث بروز مشکلات جدی و پیشرفت بیماری در افراد مبتلا میشود. این مسأله دلایل متعددی دارد که جوان بودن تخصص روانپزشکی به نسبت سایر تخصصهای پزشکی یکی از آنهاست. انگ اجتماعی و انکار بیماری ازسوی فرد مبتلا درکشور به دلیل همین ناآگاهی است. متاسفانه درتمام اقشار جامعه نوعی مقاومت برای شناخت و درمان بیماریهای روانی وجود دارد. ریشه این مسأله همان پایین بودن سواد سلامت است و این هیچ ارتباطی با سواد عمومی ندارد. وقتی قشر تحصیلکرده جامعه مشکلات روحی و روانی خود را به دلیل ترس از انگ اجتماعی انکار میکنند، دیگر چه انتظاری از سایر اقشار جامعه میتوان داشت. البته این ترس هیچ مبنا و پایه درستی ندارد و تأکید میکنم دلیل اصلی آن پایین بودن سواد سلامت عمومی درجامعه است.
برای کاهش هزینههای درمانی این گروه از بیماران چه اقداماتی انجام گرفته است؟
واقعیت این است که از هزینه های روان درمانی حمایت معناداری نمی شود. در هردو بخش بستری و ویزیت سرپایی این گروه از بیماران هزینهها بسیار بالاست. هرچند با آغاز طرح تحول سهم پرداختی بیماران بستری دراین گروه به مانند سایر بیماران به ١٠ تا ۶درصد کاهش پیدا کرده است ولی همچنان پوشش بیمههای پایه برای بیماران روانی که نیاز به بستری دارند، بیش از ۵۶روز درسال نیست. وزیر بهداشت در این خصوص رایزنیهای زیادی با بیمهها داشته است، ولی تاکنون بیمههای پایه درمانی با این وزارتخانه به توافق نرسیدهاند. از طرف دیگر ارایهدهندگان خدمات یعنی روانپزشکان جوان هم مشکلات مالی زیادی دارند. روانپزشکان طرحی نه حق تأسیس مطب دارند و نه به اندازه سایر همکارانش در شهرستانها درآمد دارند. چون در این مناطق مراجعه به روانپزشک مرسوم نیست و مردم از این کار به دلیل همان انگ اجتماعی ابا دارند. به همین دلیل بسیاری از روانپزشکان جوان تمایلی به حضور در این مناطق ندارند. به این مسائل باید پایین بودن تعرفههای خدمات روانپزشکی را هم اضافه کرد. این رشته به دلیل شرایط خاصی که دارد، زمان و انرژی زیادی از ارایهدهندگان خدمات میگیرد، درحالی که تعرفههای این گروه از خدمات به نسبت سایر رشتههای پزشکی بسیار پایین و غیرواقعی است. بهطورکلی هزینههای درمانی در این بخش برعهده مردم و روانپزشکان است.
-
چرا بیمهها تمایلی برای پوشش کامل خدمات روانپزشکی ندارند؟
واقعیت این است که مسئولان و مدیران حوزه سلامت و بیمههای درمانی شناخت و درک درستی از بیماریها و اختلالات روانی ندارند. متاسفانه ما گاهی صحبتهایی را ازسوی مسئولان بلندپایه نظام سلامت درخصوص این بیماریها میشنویم که مربوط به ١٠٠ گذشته است. دیدگاه بسیاری از دستاندرکاران بسیار قدیمی و منسوخ شده است. البته شخص وزیر بهداشت نگاه بسیار منطقی، علمی و بهروزی به این حوزه دارد ولی متاسفانه بخشی از بدنه و مدیران وزارت بهداشت هنوز هم بیماریهای روانی را فقط در سطح روانپریشی حاد میشناسند. درحالی که این نگاه مربوط به یک قرن پیش است. در بیمههای درمانی هم این مشکل وجود دارد. بیمههای تکمیلی نیز هزینههای بستری این بیماران را تقبل نمیکنند. درحال حاضر بخش قابل توجهی از هزینه درمان بر دوش مردم و پزشکان است، درحالی که اگر درکشور بیمه به معنای واقعی خود آنطور که درکشورهای دیگر رایج است، وجود داشت، رابطه مالی بیمار و پزشک باید قطع شود. شاید یکی از دلایل کمکاری بیمهها به نبود فضای رقابتی مربوط باشد، چون تمام بیمههای معتبر فعلی دولتی هستند.
-
از بسته سلامت روان وزارت بهداشت چه خبر؟
خوشبختانه وزارت بهداشت بسته سلامت روان را در قالب طرح تحول نظام سلامت تعریف کرده است. براساس آنچه تاکنون اعلام شده، یکی از برنامههایی که در قالب این بسته به اجرا درمیآید، استفاده از فارغالتحصیلان روانشناسی درمقطع لیسانس و فوقلیسانس بهعنوان کارشناس سلامت در تیم سلامت خانواده است. با توجه به آمار بالای دانشآموختگان این رشته درکشور، کمبودی در این زمینه وجود ندارد، البته این افراد قبل جذب در نظام سلامت باید یکسری آموزشهای مرتبط با بسته سلامت روان را طی کنند؛ تا پس از آن وارد نظام سلامت شوند اما این افراد روانشناس بالینی نیستند و همین موضوع باعث میشود تا این طرح با مشکل مواجه شود. من اعتقاد دارم میتوان از پزشکان عمومی بیکار که تعداد بالایی هم دارند، برای اجرای هرچه بهتر این طرح استفاده کرد. هرچند این کار بار مالی بیشتری دارد ولی بازدهی بهتری دارد.
-
شما در صحبتهایتان به نبود سطح اول و سوم درمان درحوزه بیماریها و اختلالات روانی درکشور اشاره کردید. در این مورد بیشتر توضیح دهید.
همانطور که گفتم تمام این اقدامات وزارت بهداشت درخصوص بهبود شرایط درمان و بستری بیماران دچار اختلالات روانی به سطح دوم درمان یا همان درمان بیماری معطوف است. حال آنکه پیشگیری از ایجاد و شیوع اختلالات روانی یکی از مهمترین قسمتهای بهداشت و سلامت روان درجامعه است. برخورد درسطح اول یا همان پیشگیری اولیه مسألهای است که باید بیش ازپیش مورد توجه قرار گیرد. البته وزارت بهداشت به تنهایی نمیتواند در این زمینه موفق عمل کند. کاهش آمار مبتلایان به اختلالات روانی نیاز به هماهنگی بین دستگاههای مختلف اجرایی، برنامهریزی و پایش مستمر میدانی دارد. این مرحله از درمان درکشور انجام نمیشود. درسطح سوم درمان هم اختلاف زیاد است. مدتی مسئولیت آن برعهده بهزیستی بود، بعد به وزارت بهداشت واگذار شد. الان هم دقیقا مشخص نیست متولی این بخش چه سازمانی است. عملا بیماران پس از طی دوران درمانی در این سطح خدماتی را دریافت نمیکنند و رها میشوند. درمجموع باید درمان بیماریها و اختلالات روانی درکشور ما چرخه بسیار ناقص و ضعیفی دارد.
-
کار تصویب لایحه سلامت روان در مجلس به کجا رسید؟
این لایحه که مراحل تهیه و تدوین آن از ۵سال پیش در وزارت بهداشت آغاز شد، درنهایت پس از کشوقوسهای فراوان و بررسیهای حقوقی و کارشناسی ازسوی حقوقدانان و انجمنهای روانپزشکی درنهایت در ۴٠ ماده آماده شده تا با تصویب مجلس شورای اسلامی کشور ما نیز در زمره کشورهای دارای قانون سلامت روان قرار بگیرد. درواقع این لایحه ابزار قانونی لازم را برای احقاق حقوق و حفظ شأن و جایگاه اجتماعی بیماران مبتلا به اختلالات روانی را فراهم میکند. متاسفانه مبتلایان به بیماریهای روانی جدا از کمبودهای یادشده، از فقدان قوانین حمایتی و شفاف نیز رنج میبرند. نبود این قوانین درکشورما دربسیاری از موارد این گروه از بیماران را از ابتداییترین حقوق انسانی محروم کرده و درکنار آن مشکلات متعددی را برای خانوادهها و پزشکان معالج این گروه از بیماران به وجود آورده است.
همچنین تصویب این لایحه چرخه کار درمان این گروه از بیماران را تسهیل میکند. با تمام اینها قانون سلامت روان یکی از موضوعات بحثبرانگیز درحوزه بیماریهای روانی است، به همین دلیل تهیه و تدوین پیشنویس این قانون به درازا کشید. این قانون بر مسائل حقوقی و حفظ شأن و منزلت انسانی و اجتماعی بیماران روانی تمرکز دارد. دلیل این موضوع هم آسیبپذیری بالای این گروه از بیماران است. چگونگی بستری، بحث خدمات، قیومیت، حملونقل بیمار، روند درمانی و مسائلی از این دست در این لایحه مورد توجه قرار گرفته است. یکی از مواردی که همواره بین حقوقدانان، قضات، وکلا و روانپزشکان جای بحث و مناقشه بوده، موضوع بستری اجباری برخی از بیماران روانی است. نبود قانون مشخص و کارآمد دراین خصوص مشکلات زیادی را برای خانوادههای بیماران، تیم پزشکی و خود بیمار به وجود میآورد. به همین دلیل یکی از مواردی که در تهیه لایحه سلامت روان به آن توجه شده، فراهم آوردن ابزار قانونی مشخص و شفاف درخصوص بستری این گروه از بیماران است. بستری اجباری الزاماتی را ایجاب میکند، از طرف دیگر باید شأن و حقوق بیمار تحت هرشرایطی حفظ شود و درکنار اینها روند درمانی بیمار بیهیچ خللی در سریعترین زمان ممکن انجام پذیرد.
مجموعه این مسائل نیاز به ساختار قانونی شفاف و دقیقی دارد که در تهیه لایحه قانون سلامت روان به آن توجه شده است. از طرف دیگر در بسیاری از قوانین کشور و حتی در روند بررسی دعاوی حقوقی از برخی اصطلاحات چون، جنون، اختلال حواس و مهجور بودن استفاده میشود که این عبارت چندان روشن و واضح نیست. مضاف بر اینکه درطی چندین دهه گذشته انواع و اقسام بیماری روانی در دنیا شناخته شده است که هرساله نیز بر تعداد آنها افزوده میشود، ولی هنوز در دادگاههای ما از اصطلاحات قدیمی درخصوص بیماریهای روانی استفاده میشود. این لایحه در برطرفکردن این مشکلات حقوقی نیز راهگشاست.
منبع : میگنا