عزیز دلم! با آقاجان حرف بزن، مولای خوبیهاست. بگو: آقاجان! من خودم به تنهایی نمیتوانم، دنیا فریبنده است، جلوات و ظواهر دنیا من را با خودش میبرد. اگر شما عنایت کنی، درست میشود. یابن الحسن! آقاجان! به قربانت بروم. عرض کردم یک دقایقی حرف بزن، به تعبیر عامیانه مسواکت را هم زدی، میخواهی بخوابی، دقایقی حرف بزن.
سرّش را هم یکی دو مرتبه بیان کردم. گفتم: برای این که اگر موقع خواب، آخرین حرفها را با آقاجان بزنی، وقتی خوابیدی، اگر آن لحظه ملکالموت آمد، چون میدانید: «النوم اخ الموت»، سینه شما را بو میکند، روایت داریم، اگر مؤمن باشی معلوم است آخرین حرفها را با آقاجان زدی، میگوید: معلوم است این عبدالمهدی است، این عشق آقاجان است، راحت جانش را بگیرید.
اصلاً بعضی از اولیاء خدا بعد از جان دادن، در مکاشفات بیان کردند: ما اصلاً چیزی به نام جان کندن و درد نفهمیدیم. چیزی را مانند رفتن جان احساس کردیم امّا دردی متوجّه نشدیم، به همین راحتی تمام شد و بعد ملائکه به استقبال ما آمدند. جالب است که تازه اینها ناز میکنند و میگویند: ما آقاجانمان را میخواهیم، آنهایی که با زیارت عاشورا مأنوس بودند، میگویند: حسین را میخواهیم، ابیعبدالله را میخواهیم. آنها را محضر ابیعبدالله و امیرالمومنین میبرند.
کسی که عاشق شد، دیگر حورالعین چه کار میخواهد؟! بهشت چه کار میخواهد؟! آقاجان را میخواهد. بیا من و تو هم در این دنیای وانفسا، عاشق آقاجان شویم. بیا من و تو هم هر شب مدام بگوییم: یابن الحسن! یابن الحسن! در این دورانی که آقا تنهاست، غریب است.
خدا گواه است آقاجان خیلی دوست دارد اسمش را صدا بزنی، آقا خیلی غریب است. به خصوص جوانها. بارها گفتم و باز به شما میگویم، به حالتان هم غبطه میخورم، آقا، جوانپسند است. بارها هم به آن هایی که محضر مبارکشان رسیدند، فرموده است: جوانها را با من مأنوس کنید. من جوانها را دوست دارم.
عزیزم! شما یک یابنالحسن بگویید، آن قدر این آقا کریم است، آقا میگوید: جانم، چه میخواهی عزیز دلم؟
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
«یا وصیّ الحسن و الخلف
الحجّة أیّها القائم المنتظر المهدی، یابن رسول اللّه یا سیّدنا و مولانا،
إنّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک إلی اللّه و قدّمناک بین یدی
حاجاتنا، یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه»
برگرفته از درس_اخلاق #آیت_الله_قرهی ( دامت برکاته ). جلسه ۳۰۱ در تاریخ (24/10/93)