من، مفضل بن عمر، داود بن کثیر رقی، ابوبصیر و ابان بن تغلب بر مولایمان امام صادق علیه السلام وارد شدیم; پس آن حضرت را در حالی بس عجیب دیدیم که بر روی خاک نشسته بود و لباسی پشمین بر دوش انداخته و بسان مادری جوان مرده با سوز تمام می گریست؛ به گونه ای که آثار حزن و اندوه سراسر وجود مبارکش را فرا گرفته بود و اشک بر پهنای صورتش جاری بود و چنین می فرمود:
«سیدی غیبتک نفت رقادی، وضیقت علی مهادی وابتزت منی راحة فؤادی . سیدی غیبتک اوصلت مصائبی بفجایع الابد وفقد الواحد بعد الواحد بفناء الجمع والعدد فما احس بدمعة ترقا من عینی وانین یقشا من صدری»
سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده... خاطرم را پریشان ساخته و آرامش دلم را سلب کرده..
سرور من غیبت تو مصیبت های مرا به مصیبتهای دردناک همیشگی متصل ساخته و از دست دادن یک به یک [یاران]، جمع [دوستان را] به نابودی کشانده است.
[بلاها و سختی ها، رنج ها و اندوه ها آنچنان بر دلم سنگینی می کند که] دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم .»
منبع: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، مؤسسة المعارف الاسلامیة، ص 167