سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

نقش نشاط در زندگی جوان (3)
نویسنده: کمال محمدی
 

فصل سوم:
جوان و دیدگاهها/جوان در متون دینی/شاخصه های جوان از نگاه قرآن/ شاخصه های جوان از نگاه روایات
جوان در متون دینی:شاخصه های جوان از نگاه قرآن
همانطور که میدانید در قرآن کریم دوبار(و هر دو بار در سوره کهف) کلمه فتیه (جوانان) بکار رفته است، در روایتى این چنین آمده است: امام صادق علیه‌السلام‌ «از مردى پرسیدند: «فتی» به نظر شما کیست؟ آن شخص جواب داد: جوان. امام صادق علیه‌السلام‌ فرمودند: خیر، مراد از «فتی» مؤمن است. مگر نمیدانى اصحاب کهف مردان کاملى بودند، پس خداوند آنان را جوان نامید به خاطر ایمانشان». بنابراین از دید قرآن «جوان» به قدرت بازو و سن و سال نیست؛ بلکه به قدرت ایمان میباشد و در احادیث دیگرى آمده است: «همه آنها جوان نبودند و لیکن قرآن آنها را جوان نامید (براى اینکه جوان با قدرت ایمان است که توانایى تغییر و انقلاب را دارد و میتواند راه و روش خود را عوض کند) قرآن تعبیر به «فتیه» کرد تا برساند که آنان جوانان عادى بودند نه پیغمبر، رسول و ولى خاص».

پیامها:
 

توانایى جوان، برجانفشانى در راه حق، ترجیح دادن حقیقت از غیر حقیقت، شناخت عقیده درست از نادرست، ترک لذتها و زیباییهاى دنیوى از سایرین افزون است.جوان مؤمن، با وجود فراهم بودن اسباب و وسایل ظاهرى دل به آنها نمیبندد و تنها برحمت خداوند امیدوار و به قدرت او اتکا دارد. (از مقدم شدن «مِن لَدُنکَ» بر «رَحمَةً» این نکته را مى فهمیم).جوان، آنگاه خداوند را با فطرت سلیم خویش درمییابد که همه معبودهاى دروغین را نفى کند و خود را با تمام وجود از آنها دور سازد (آنان همه چیز را رها کردند و سپس گفتند «رَبَّنا»).جوان باید همواره حقیقتجو باشد. (وَ هیِّئ لَنا مِن أَمرِنا رَشَداً).جوان نسبت به شناخت جریانهاى اجتماعى نباید بیتفاوت باشد، بلکه باید به طور دقیق حق را از باطل جدا کرده و آنرا بشناسد. (آنان از قوم و جامعه باطل به غار پناه بردند).جوان هیچگاه هضم در فضاى ناسالم نمیشود، بلکه خود را از جو جامعه فاسد با هجرت نجات میدهد.(42) هرچند در آیات کلام وحی، تعریف دقیقی به لحاظ کمی از سنین جوانی وجود ندارد، اما با دقت در مصادیق آیات،میتوان به یک جمعبندی مشخص از دوران جوانی رسید. در آیه 54 سوره مبارکه روم،خدای متعال، از این سنین تحت عنوان سنینی که پس از ضعف و ناتوانی،نیروی مضاعفی به انسان داده میشود، یاد میکند و باز در آیه 5 سوره مبارکه حج، از این دوره به دوران رشد و زورمندی پس از کودکی تعبیر میکند.همچنین در آیه 67 سوره مبارکه غافر، به طور مشخص از دوران جوانی به دوران کمال و قوت آدمی تعبیر میشود و بر همین مبناست که از این دوره به بهترین دوره و دست مایه عمر تعبیر میشود.در میان مفسران کلام وحی،اختلاف نظرهایی در مورد شروع و پایان این مقطع از عمر وجود دارد اما از مجموع آرا و نظرات آنان، میتوان سنین بین 15 تا 25 سالگی را به عنوان دوران جوانی قلمداد کرد.
شاخصه های جوان از نگاه روایات
روایات صادره از سوی حضرات معصومین علیه‌السلام‌ گویای برخی از خصوصیات سنی و نیز جسمی در آدمی است که در دوران جوانی،تجلی یافته و ظهور و بروز پیدا میکند.البته این عناوین را میبایست در ذیل واژگانی همچون: بلوغ، غلام،ذریه، فتیه، شدت، قوت و ... جستجو کرد.از این دسته روایات،به ذکر نمونههایی میپردازیم:در روایتی از امام صادق علیه‌السلام‌ آمده است که: هر گاه سن شخصی به 33سال رسید، به شدت نیرومندی خود رسیده است و هر گاه به چهلسالگی قدم گذاشت،نهایت دوره قدرتش را تجربه میکند و آنگاه که در منزل41 سالگی بار انداخت، رو به نقصان میگذارد.(43) اما میتوان به گونهای دیگر نیز به دوران جوانی نظر داشت و آن، بیان خصوصیات روحی و روانی این دوران است. از مجموع خصوصیات دوران جوانی، موارد ذیل به اختصار قابل ارزیابی است:ضمیری بسیار پذیرا و مستعد: در روایتی از وجود مقدس امیرمومنان علی علیه‌السلام‌ آمده است: دل جوان همچون زمینی ناکشته است. هر چه در آن افکنند،بپذیرد.(44) در این زمینه از امام کاظم علیه‌السلام‌ نیز اینگونه نقل شده است که فرمودند: کسی که در جوانی بیاموزد،مانند نقشی که بر سنگ کنده میشود،در دل و جان او نقش میبندد.(45) وجود تنشهای روانی زیاد: از نبیمکرم اسلام صلی‌الله علیه و آله‌‌ در این زمینه نقل شده است که خداوند متعال از جوانی که رفتارهای ناسنجیده داشته باشد،در شگفت میماند.(46) گرایش به معنویات: امام صادق علیه‌السلام‌ در این زمینه فرمودهاند، جوانان را دریاب. زیرا آنان شتاب بیشتری نسبت به هر امر نیکویی دارند.(47) علم و دانش بالفعل و اندک: امیر المومنین علیه‌السلام‌ فرمودهاند: ناآگاهی جوانان پذیرفته و آگاهی و دانش آنان ناچیز است.(48) حساسیت و زودرنجی: باز از وجود مقدس امیرالمومنین علی علیه‌السلام‌ نقل شده است که هر گاه نوجوانی را توبیخ کردی، راهی برای او در توجیه گناهش بازگذار تا موجب لجاجت و دشمنی او نشود.(49) زیباخواهی و زیباجویی: نبی مکرم اسلام فرمودند: سرتراشیدن برای جوان،شکنجه و برای پیر،سنگینی و بزرگواری است. (50)همچنین میتوان در این خصوص،به روایاتی در مورد سرشار بودن جوان از نیروی جسمی، برخورداری از تواناییهای عقلی و درک بالا،استقلالخواهی و مشارکتجویی، نرمدلی و انعطافپذیری،آرزومندی و ... اشاره کرد که هر یک مبین بخشی از خصوصیات دوران جوانی هستند.و به دلیل همین ویژگیهای منحصر به فرد است که این دوره از زندگی،به این حد مورد توجه اولیاء دین قرار گرفته و احادیث فراوان معصومین علیهم‌السلام نیز ناظر به همین امر است که مطالعه بیشتر آنها را به جستجوگران حقیقت توصیه میکنیم.(51)
فصل چهارم:
نشاط و جوان/ عوامل مؤثر در شکل گیری نشاط در زندگی جوانان/عوامل درونی/ درک توحید/نشاط و نظارت الهی/توکل/ محکم کردن پایه هاى اعتقادى و اخلاقى/توبه/تفکر مثبت/اندیشه در خاطرات خوش گذشته/اندیشه در آینده اى روشن/صبر و شکیبایى/ عوامل بیرونی/ شناخت صحیح دنیا/شناخت بهتر از سختى ها/شناخت هدف در زندگی/آگاهی از تکنیک هاى موفقیت/فعالیت/ ورزش /عوامل مؤثر در شکل گیری نشاط در زندگی جوانان:
عوامل درونی:درک توحید
یکی از عوامل نشاط که انسان را به عمل تحریک می کند و سستی و کسالت را از او زایل می سازد، باور به توحید و یگانگی خداست . آنچه در اینجا مورد نظر ماست، «توحید افعالی » است که نشاط در آن بیشتر نمود دارد . توحید افعالی بدین معناست که; تمام حوادث و وقایعی که در عالم رخ میدهد به خواست و اراده خدا ودر ید قدرت اوست . ریشه این باور و نگرش در اعتقاد به توحید افعالی است که انسان همه خوبی ها و اعمال نیک را از خداوند بداند و او را دفع کننده بدی ها بشناسد .هرگاه انسان به مقام توحید افعالی رسید و نیز به این حد از معرفت رسید که هیچ نعمتی را از خود ندید و همه فیض ها را از آن خدای سبحان دانست، در او نشاط کار و تکاپو ایجاد می شود . با این نگرش چون او می داند هر کاری را که انجام دهد بی پاداش نمی ماند; بنابر این در کارهایش نه دچار امروز و فردا کردن و آرزوهای دراز می گردد و نه خود را بر دیگران تحمیل می کند .در این زمینه باید به آیات بیانگر توحید افعالی توجه کرد . انسان فکر می کند هر کاری که خواست میتواند انجام دهد و هر گاه در آن امر به نتیجه نرسید، دچار احساس سرخوردگی می شود .قرآن می خواهد انسان را از این غفلت بیدار کند و نشان دهد که اراده خداوند فوق اراده تمام انسان هاست . از این رو قرآن می فرماید:«فلوشاء لهدیکم اجمعین .» (انعام/149) اگر خداوند بخواهد، می تواند همه مردم را از روی جبر هدایت کند اما مشیت الهی بر این نیست . هدایت تکوینی خدا این است که انسان با اراده و اختیار خود وظایف خویش را انجام دهد و هدایت را بپذیرد . کسی که اعتقاد به توحید افعالی دارد، با اینکه دارای اختیار است، اما خود را در کارهایش مستقل نمی داند . او با جدیت فعالیت می کند و هر گاه نتوانست کاری که خواسته انجام دهد یا در امور خود به نتیجه نرسید، احساس شکست نمی کند; زیرا نیک می داند که خداوند تحقق این کار را نخواسته و به مصلحت او نبوده است .البته این در صورتی است که فرد به درستی انجام وظیفه کرده باشد و از این جهت نگرانی نداشته باشد. چرا که اگر عامل به وظیفه نباشد باز ناراحتی وکسلی جای نشاط وشادی را خواهد گرفت.

نشاط و نظارت الهی
 

یکی از شئون توحید افعالی، توجه به این حقیقت است که هر کاری که از انسان سرمی زند، در محضر الهی صورت می گیرد و تمام حوادثی که برای او پیش می آید، در پیشگاه خداوند رخ می دهد و او از تمام این مسایل آگاهی دارد . آیه «و قل اعملوا فسیری الله عملکم ...» ((توبه/94) ونیز آیه 105 همان سوره) . (بگو اعمال و وظایف خویش را انجام دهید که خداوند عمل شما را خواهد دید). به این نکته اشاره دارد . شناخت نسبت به این امر باعث نشاط در انسان موحد می شود، زیرا او می داند که خداوند اعمالش را بی پاداش نمی گذارد و در دنیا یا آخرت مزد کارهای شایسته او را عنایت خواهد کرد . وعده پاداش و نیز تحقق آن از طرف خداوند، موجب امیدواری و در نتیجه لذت او در دنیا می شود; چرا که انسان ذاتا به گونه‌ای آفریده شده است که همواره در پی کسب لذت است(52) و حصول لذت برای او نشاط آور است . اگر بازیگران یک مسابقه طاقت فرسا توجه داشته باشند تعدادی از دوستانشان شاهد مسابقه هستند، تحمل سختی ها برایشان آسان می شود و با شوق و اشتیاق بیشتری برای برنده شدن به تکاپو می پردازند . توجه به این حقیقت نیز که خداوند، تلاش و فعالیت انسان را مشاهده می کند، نشاط فروانی را در او ایجاد میکند; زیرا نظارت الهی بر اعمال بندگان همراه با رحمت و مهربانی و توانایی بر اعطای هر گونه پاداش است و نیز برای برخی از افراد همراه با بالا بردن درجه آنان است .این دل گرمی که انسان در حضور پروردگار خویش است و از پشتیبانی او برخوردار است، برای پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله - نیز وجود داشته است . قرآن می فرماید:«واصبر لحکم ربک فانک باعیننا وسبح بحمد ربک حین تقوم » (طور/48)در برابر دستور پروردگارت شکیبایی پیشه کن که تو خود در حمایت مایی و هنگامی که [از خواب] بر میخیزی به نیایش پروردگارت تسبیح گوی .هنگامی که انسان احساس کند، فرد بزرگواری ناظر بر اعمال اوست و او را می بیند و او را در برابر دشمنان یاری خواهد کرد، نشاط در او ایجاد می شود . حال اگر این ناظر خداوند با آن همه عظمت و بزرگواری باشد، نشاط بیشتری را در خود احساس خواهد کرد .در آن هنگام که حضرت نوح، از طریق قوم خود، در شدیدترین فشارها قرار داشت، مامور ساختن کشتی شد . خداوند به او می فرمود: «واصنع الفلک باعیننا ...» (هود/137)(53) یعنی در برابر دیدگان ما (علم و آگاهی ما) کشتی بساز . این جمله چنان قوت قلبی به او بخشید که فشار و استهزای قومش، کمترین خللی در اراده‌ی او ایجاد نکرد و با همین سخن مشغول ساختن کشتی شد .نمود دیگر اعتقاد انسان به توحید افعالی، واقعه عاشوراست . در آن هنگام که گلوی فرزند خردسال امام حسین ( علیه السلام) با تیر شکافته می شود، آن حضرت خون او را در مشت می گیرد و به آسمان پرتاب می کند . این حادثه برای او بسیار سنگین بود، اما با این حال می فرماید:"هون علی ما نزل بی انه بعین الله" اینکه در محضر خدا واقع شده است، این مصیبت را بر من آسان میگرداند.(54) انسان به مرحله ای از اعتقاد به توحید می رسد که حتی برای توجه به خدا نیز معتقد است که پروردگار باید دل او را متوجه خویش سازد، در غیر این صورت، او به خدا توجه نمی نماید . با داشتن چنین اعتقادی است که حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام) در دعای عرفه - که لبریز از روح توحیدی است - به خداوند عرض می کند: " الهی اطلبنی برحمتک حتی اصل الیک و اجذبنی بمنک حتی اقبل الیک" (55) خدایا تو با رحمتت روی مرا به سوی خویش برگردان و دلم را متوجه خود کن، و گرنه من خود نمی توانم به سوی تو بیایم و دل خود را متوجه تو سازم و با فضل و عنایتت مرا بسوی خود جذب کن تا روی به درگاهت کنم . امام حسین ( علیه السلام) این عقیده را در مقام عمل نشان دادند . آن حضرت در سخت ترین شرایط زندگی و در آستانه شهادت در آرامش کامل بودند و هر لحظه رنگ چهره شان روشنتر و بشاشترمی گشت(56)و هیچ گاه نشاط خویش را در انجام وظیفه از دست نمی دارند، تا آنجا که می فرمایند: " گویا می بینم در سرزمین مابین نواویس و کربلا، گرگان بیابان (لشکر کوفه) مفاصل و پیوندهای مرا پاره پاره می کنند و شکمهای آمال و انبان های خالی خود را از من انباشته می کنند . از روزی که قلم قضا بر آن رقم خورده چاره ای نیست، رضایت خداوند خشنودی ما اهل بیت است(57)از مجموع مطالب بالا به دست می آید که وقتی انسان در مقام توحید افعالی، پروردگار را ناظر بر اعمال خویش می بیند و می داند که به وظیفه خویش عمل نموده است، نتیجه آن را می بیند و اگر کوتاهی از او سر بزند، با استغفار به عفو و رحمت خداوند مهربان امیدوار است . چنین انسانی با نشاط و خشنودی به کار و فعالیت می پردازد و وظایف خویش را به نیکی انجام می دهد .

توکل
 

توکل به معنای تکیه کردن واعتماد به دیگری است(58)و نیز به مفهوم مسلط کردن کسی است بر کاری تا او ـ به جای خود شخصی ـ کار را انجام دهد. توکل بر خدا به معنای اظهار ناتوانی خود وتکیه بر اوست، متوکل بر خدا کسی است که در عین تلاش و کوشش، کار خود را به خدا واگذار نموده و حل مشکلات خود را از او می خواهد و می داند که خداوند مسؤول روزی و کار اوست. کسی که دارای روحیه توکل است، هرگز یأس و ناامیدی را به خود راه نمی دهد، در برابر حوادث سخت، مقاوم است.توکل با این محتوای عمیق، روحیه شادابی در انسان به وجود می آورد. روحیه ای که همواره توأم با تلاش و کوشش است، نه تنبلی و فرار از مسؤلیت.خداوند در چند آیه به مؤمنان دستور می دهد که تنها به او توکل کنند و اعتماد و اتکایی به غیر او نداشته باشند:وعلی الله فلیتوکل المؤمنون (آل عمران ـ 122 و 160، مائده ـ 11، توبه ـ 51، ابراهیم ـ 11) «مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»مؤمنان آنچنان افق فکرشان بلند است که از تکیه کردن بر مخلوقات ضعیف و ناتوان ـ هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند ـ امتناع می ورزند. آن ها هرچه از اقیانوس بی کران هستی می خواهند، از خدا درخواست می کنند. با اینکه از اسباب و امور عادی کمک می گیرند، ولی سبب اصلی را خدا دانسته، هر تأثیری از این اسباب را به خواست خدا می دانند و بهره بردن از اسباب را عین توحید میدانند. ضمن آنکه دست نیاز پیش غیر او هرگز دراز نمی کنند و همیشه با عزّت زندگی می کنند.اکنون به چند آیه که توکل و اتکای به خدا در آن ها مطرح شده است بنگریم. خداوند می فرماید:«آنان که برخی از مردم به ایشان گفتند: سپاهی از مردم برای جنگ با شما گرد آمده اند، پس از آنان بترسید. اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و نیکو حمایت گر و پشتیبانی است.» (آل‌عمران،173)انسان برای مبارزه با سختی ها که گاه گاه در زندگی او رخ می نماید و نیز رویارویی با دشمنان و توطئه گران، نیازمند تکیه گاهی محکم و استوار است که با تکیه بر او بر دشمنان و سختی ها بدون احساس خستگی پیروز شود. این تکیه گاه، خداوند است که باور، به انحصار مالکیت خداوند بر غیب هستی و آگاهی از کردارهای انسان، به وجود آورنده نشاط و وادار کننده آدمی به پرستش خدا و سپردن امور خویش به اوست(59)فرد شاداب، شکست را مقدمه پیروزی و سختی را طلایه آسانی می داند.امام صادق( علیه السلام ) می فرماید:«غنا (بی نیازی نفس) و عزت در حرکتند، هرگاه به توکل رسیدند (آرام می گیرند و) آنجا را وطن خود قرار می دهند»(60)حضرت موسی( علیه السلام ) برای ایجاد نشاط در قوم بنی اسراییل، به آنان گفت:«ای قوم من اگر شما به خدا ایمان آورده اید و در ایمانتان راستین هستید بر او توکل و تکیه کنید، از امواج طوفان بلا و از لشکریان فرعون نهراسید. کسی که ایمان به خدا دارد و در برابر فرمان او تسلیم است، در مشکلات و تنگناها بر خدا تکیه می نماید، که توکل بر خدا مایه پایداری در دشواری ها بوده، او را بر هر امری قادر و توانا می گرداند. مؤمن حقیقی کسی است که در مقام عمل تمام دستورات الهی را بی چون و چرا بجا آورد و امور حال و آینده را به خداوند سپرده و غیر او راتکیه گاه خود قرار ندهد.»قوم موسی(علیهالسلام ) پس از توصیه او، اعلام داشتند: ما تنها بر خدا توکل کرده، جز او بر احدی تکیه نمیکنیم. آنان در نتیجه توکل، درخواستی از خدوند کردند که لباس ذلت و ضعف را از آن ها کنده وآن ها را از قوم کافر و ستم گر فرعون نجات دهد.(61) خداوند در آیه دیگری واگذاری کار را به خود چنین بیان می کند:«و من امر و کار خود را به خدا واگذار نمودم که خدا نسبت به بندگان بیناست.»(غافر، 44)«تفویض» امر به خدا یعنی کارها را به او واگذار کردن می باشد، نه بدین معناست که انسان دست از کار و کوشش بدارد، بلکه باید نهایت تلاش و جهد را به کار گیرد و هنگامی که در برابر موانع سخت قرار گرفت وحشت نکند. در نتیجه تفویض با «توکل» و «تسلیم» معنایی نزدیک به هم پیدا می کنند، با این تفاوت که در «تفویض»، بنده همه امور خود را به خدا برمی گرداند و در «توکل» خدا را وکیل خود قرار داده تا هر تصرفی را خواست در امور او بکند، و در «تسلیم» بنده رام و مطیع محض خداست، هر امری که خدا بفرماید او به جا می آورد. پس «توکل»، «تفویض» و «تسلیم» سه مرحله و سه مرتبه از عبودیت خداوند است(62)حضرت علی( علیه السلام ) می فرمایند: «ایمان دارای چهار رکن است:1ـ راضی بودن به قضای الهی 2ـ توکل کردن برخدا 3ـ تفویض و واگذار کردن کارها به خداوند 4ـ تسلیم و مطیع فرامین الهی بودن»(63)در روایتی که از امام صادق( علیه السلام ) نقل شده، اثری زیبا بر واگذار کردن امور به خدا به چشم میخورد، حضرت فرمود: «کسی که کار خود را به خدا واگذارد در راحت ابدی و زندگی جاودانه پربرکت است، و کسی که خود را حقیقتا به خدا واگذارد برتر از هر همتی(تصمیمی) غیر خدا است.... و نیز هر صبح و شام از بلایای دنیوی و اخروی سالم می ماند.»(64) حضرت علی( علیه السلام ) می فرمایند: [خداوند] اسلام را برای گروندگانش رمز امنیت،...و برای آن که توکل کند تکیه گاه، و هر کسی را که کار خود به او سپارد آسایش، و برای کسانی که صبر پیشه کنند، سپر قرار داد.»(65) اتّکا به خداوند حامی مؤمنان و عامل تقویت کننده بنیه روحی آنان در شرایط دشوار می شود. پذیرش ولایت خدا مستلزم توکل و اتکا به او در هر حال و همه امور بوده و از بین برنده هر نوع سستی و تنبلی در انجام وظایف دینی شده، زمینه ساز یاری و نصرت الهی و غلبه بر دشمن می شود. توکل به خدا از ویژگیهای مؤمنان، و لازمه ایمان به قدرت مطلقه خداست، و از طرفی پوچی و ناتوانی تمام خواسته ها و قدرتها در مقابل خواست و قدرت الهی را نشان می دهد، زیرا که پیروزی و شکست تنها منوط به خواست و قدرت خداوند است(66)ز مجموع مطالب به دست می آید که توکل دارای مفهومی هماهنگ است که آن زنده کننده و به وجود آورنده روحیه شادابی، امیدواری ونشاط در انسان است. قرآن هرگاه خواسته بشر را وادار به عمل کند و ترس ها ونگرانی ها را از او دور سازد ـ که ازجمعیت فراوان نترسد ـ وظایف خود را به جا آورد و همیشه حقیقت را بگوید، توکل را مطرح می کند، این مفهوم عکس آن چیزی است که میان مردم مرسوم شده است که توکل را یک مفهوم مرده پنداشته، هرگاه می خواهند از بار وظیفه و مسؤولیت شانه خالی کنند، به اتکای الهی دامن می زنند و خود را موکّل می دانند.(67) در صورتی که توکل یک امر قلبی است، انسان درعین این که در دل بر خداوند تکیه دارد، کارهای خود را به او وامی گذارد اما با نشاط به تلاش و فعالیت اقدام می‌کند، زیرا می داند که خداوند بر اساس حکمت خود کارها را با اسباب انجام می دهد و حکت الهی ایجاب می کند که امور این عالم با امکانات مادی پیش برود.به دیگر عبارت، توکل برگرداندن توجه از آفریده به آفریدگار یکتا، و اعتقاد به تصرف حکیمانه او در امور جهان است. ویژگی های افراد متوکل را در اموری چون امیدواری به خداوند، معنا دادن به اتفاقات و رویدادها، داشتن تعهد نسبت به انجام وظیفه و... متبلور می بینیم. پس بر جوان لازم است که اگر به دنبال زندگی سالم و پرنشاط می گردد به جای توکل و توسل به غیر خدا، که هر لحظه ممکن است آن را از دست بدهد فقط به خداوند متعال تکیه زند که اوتنها صمد(الله الصمد) وتکیه گاه عالم وجود است.
گفت آری گر توکّل رهبر است
این سبب هم سنت پیغمبر است
گفت پیغمبــــر به آواز بلنــد
با تـــوکل زانوی اشتـــر ببنـد
گر توکل می کنی در کار کن
کشت کن، پس تکیه بر جبار کن
(مولوی)

محکم کردن پایه هاى اعتقادى و اخلاقى
 

یأس و امید تا حد زیادى مربوط به جهان بینى و نگرش انسان به نظام آفرینش است. کسى که به ماوراى طبیعت اعتقاد دارد و نظام خلقت را محدود به دنیا نمى پندارد، در تاریک ترین لحظات زندگى نیز احساس تنهایى نمى کند، زیرا همیشه خدا را در کنار خود مى یابد. انسان مؤمن با داشتن این تکیه گاه مطمئن، با خود مى گوید: هرگز به خود رها نشده ام و زحماتم بى نتیجه نخواهد ماند.اما با تفکر و جهان بینى مادى و نگاه بدبینانه به طبیعت، اصل و ریشه امید به شدت آسیب مى بیند. استاد مطهرى مى گوید: (اثر فلاسفه مادى که همیشه نظر بدبینانه به طبیعت داشته و دارند، با توجه به این که به اصل آفرینش معتقد نیستند و انسان را معلول تصادفات مى دانند، چنین مى گویند که این موجود اصولاً شرّ جزء ذاتش است و از اولى که پا روى زمین گذارده شرارت کرده است و هم اکنون نیز موجودى شرور است، در آینده نیز چنین خواهد بود. امیدى به این موجود از نظر سعادت نیست. اینان هرگونه طرح اصلاحى را براى جامعه بشریت رد مى کنند و هیچ گونه امیدى نسبت به اصلاح او ندارند… وقتى از آنان سؤال شود که پس به چه امیدى باید زنده بود؟ مى گویند: اصلاً نباید زنده بود. اگر بشرى به کمال نهایى و مرحله عالى خود برسد، بایستى خودکشى کند و این است اوج ترقى یک انسان که به این مرحله برسد و درک کند که چیزى جز شرارت نیست.)(68) استاد مطهرى(ره) ایمان را منبع امید و رجا مى داند و مى گوید: (آدم با ایمان هیچ وقت خودش را تک و بى مددکار و بى غمخوار نمى بیند، همیشه در نماز مى گوید: خدایا! تو را مى پرستیم و از تو مدد مىخواهیم… دین و ایمان در عین این که در نواحى زیادى به امید و رجا قوت و وسعت مى دهد، از طرفى هم جلو یک سلسله آرزوها را مى گیرد و نمى گذارد آنها رشد کنند. آدمى در ناحیه آرزو، هیچ گونه محدودیتى ندارد. گاهى آرزوى امر محال مى کند; مثلاً حادثه اى در گذشته واقع شده و با یک کیفیت مخصوص واقع شده و آدمى آرزو مى کند که اى کاش واقع نشده بود و یا آن که آرزو مى کند که اى کاش آن حادثه به فلان کیفیت واقع شده بود. آرزو مى کند که ایام جوانى برگردد; آرزو مى کند که برادر و فامیل فلان شخص باشد; هیچ کدام از این ها واقع شدنى نیست. چیزى که در گذشته واقع شده ممکن نیست نابود شود و چیزى دیگر جاى آن را بگیرد. در عین حال جلو آرزو را نمى شود گرفت… آرزوهاى بى نظم و قاعده ،همان ها است که در زبان دین، آمال شیطانى نامیده شده، همان ها است که آدمى را مى فریبد و وقت و عمر او را تباه مى سازد.)(69) یکى از آثار ایمان به خدا، شرح صدر، بلندى افق فکر، دریا دلى و ژرف اندیشى است. مردان حق و پیروان راستین مکتب النبی، در سایه ارتباط با خدا، پر ظرفیت و پر مایه اند. برخلاف انسان هاى تربیت نایافته اى که قلبشان به نور معرفت الهى و ایمان به پروردگار و روز قیامت روشن نشده و در محدوده عالم ماده گرفتارند. قرآن مجید حال این افراد ضعیف و کوتاه فکر و کم ظرفیت را چنین ترسیم کرده است: (لایسأم الانسان من دعاء الخیر وَ إن مَسَّه الشر فیؤُس قَنوط; انسان هرگز از تقاضاى نیکى خسته نمى شود و هرگاه شر و بدى به او رسد، مأیوس و ناامید مى گردد.)(70) به هنگام روى آوردن نعمت ها، حریص، مغرور و فراموش کار شدن و به هنگام پشت کردن نعمت ها، مأیوس و بى طاقت شدن، از ویژگى هاى کسانى است که فلسفه تلخى ها و شیرین هاى زندگى را نمىدانند و ظاهر امور را مبناى قضاوت خود قرار مى دهند. قرآن مجید تنها گروه موحد و خداشناس و نمازگزار را که خود را به منبع عظیم قدرت لایزال الهى پیوند داده اند، وزین و با ظرفیت معرفى مى کند. آنها نه هنگام راحتى، سرمست و مغرورند و نه هنگام سختى، ناامید و زمین گیر.(71) قطـره چـون متصـل بـه دریـا شـد تو دگر قطره اش مخوان، دریاست .

پی نوشت ها :
 

22.الکافی ج2 ،188
23. فلق 4
http://kabulnagd.blogfa.com/post-127.aspx.24
25.المیزان، (عربی)، ج 6، 209.
26.سنن البنی، ص 328، حدیث 378.
27.وسائل الشیعه، ج 3، ص 344.
28.نهج الفصاحه، حدیث 741.
29.محمد دشتی، نهج الحیاه، ص 168، حدیث 95.
30.مقاله ای از محمد جواد طبسی
31.میزان الحکمه، ج 4، ص 439.
32.همان.
33.بحرانى، تحف العقول، ص‏49.
34.غررالحکم، ح‏2023.
35.همان، ح‏1084.
36.بحارالانوار، ج‏78، ص‏12..
37.کلینى،اصول کافى، ج‏2، ص‏663
38.همان.
39.بحارالانوار، ج‏75، ص‏321.
40.کافى، ج‏2، ص‏192.
41.وسائل الشیعه، ج‏12، ص‏112، بحارالانوار، ج‏16، ص‏298؛ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج‏8، ص‏418.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=51444.42
43.(خصال- صدوق)
44.(میزان الحکمه)
45.همان
46.(مجمع الزوائد و منبع الفوائد- ج 10)
47.(کافی ج 8)
48.(غررالحکم و دررالکلم )
49.(شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدیدج 20)
50.(سرائر ج2)
http://www.shahraranews.com/details,1389,4,31,9,01.html.51
52.ر . ک: محمود رجبی; انسان شناسی ; ج 1، مؤسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی ( رحمه الله) 1380 ش، ص 211 .
53. شبیه آیه فوق، دو آیه دیگر است که خداوند می فرماید: «فاوحینا الیه ان اصنع الفلک باعیننا ووحینا . . (مؤمنون/27) پس به او وحی کردیم که زیر نظر ما و [به] وحی ما کشتی را بساز . و نیز آیه «تجری باعیننا جزاء لمن کان کفر» (قمر/41) [کشتی] زیر نظر ما روان بود [این] پاداش کسی بود که مورد انکار واقع شده بود . در این دو آیه تاکید بر حضور خداوند و تحت پوشش حمایت او قرار گرفتن است
54.بحار الانوار، ج 45، ص 46
55.مفاتیح الجنان، دعای عرفه
56. رجوع کنید به روایت امام سجاد ( علیه السلام) در این زمینه: صدوق; معانی الاخبار; ص 288
57. بحار الانوار، ج 44، ص 367 . منتهی الآمال، ج 1، ص 600
58.ر.ک: مفردات الفاظ القرآن(راغب اصفهانی)، ص 882.
59.ر.ک: المیزان، ج 11، ص 72. تفسیر راهنما، ج 8، ص 300.
60.اصول کافی، ج 2، ص 65.
61.ر.ک: تفسیر راهنما، ج 7، ص 524. تفسیر نمونه، ج 8، ص 367.
62. ر.ک: المیزان، ج 17، ص 334.
63.اصول کافی: ج 2، ص 56.
64.بحارالانوار، ج 71، ص 148.
65. نهج البلاغه، خطبه 105.
66.ر.ک: تفسیر راهنما، ج 3، ص 42 و 146 و تفسیر نمونه، ج 7، ص 87.
67.ر.ک: مرتضی مطهری، حق و باطل به ضمیمه احیای تفکر اسلامی؛ ص 123
68.آشنایى با قرآن، ج2، ص104.
69.حکمت ها و اندرزه، ص177ـ 178.
70.فصلت(41) آیه49.
71.معارج(70) آیه20ـ22.

ادامه دارد

منبع : راسخون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی