سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
استادیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

 نظریه ی آدلر- روان شناسی فردی



مقدمه و شرح حال-

ظهور « جامعه شناسی » و « مردم شناسی » در اواخر قرن نوزدهم و گسترش دامنه ی این دو علم جدید مبنای زیستی و فیزیکی روان شناسی و روان کاوی را متزلزل ساخت.
توضیح آنکه علوم « فیزیک » و « زیست شناسی » سده ی نوزدهم که بر اندیشه ی بشر حکومت می کرد « روان شناسی » و « روان کاوی » را نیز تحت تأثیر قرار داد. از این رو شخصیت آدمی ساخته و پرداخته ی غرائز و استعدادهای فطری او از یکسوی، و چگونگی واکنش و سازش اینها در برابر عوامل محیط طبیعی از سوی دیگر، پنداشته می شد و نظریه ی تحول و تکامل داروین (1)، مبتنی بر تنازع بقا و انتخاب طبیعی، بر روان شناسی و روان کاوی نیز سایه افکنده بود. خلاصه اینکه تحرک شخصیت منحصراً بر مبنای نیازهای زیستی ( بدنی ) و محرکهای خارجی قرار داشت.
جامعه شناسان و مردم شناسان به استناد اطلاعاتی که در نتیجه ی تحقیقات خود به دست آورده بودند مدعی شدند که آدمی بیشتر محصول اجتماعی است که در آن زندگی می کند. یعنی موجودی است بیشتر اجتماعی تا زیستی- چند تن از روان کاوان با اعتراف به اینکه فروید نسبت به عوامل اجتماعی در تشکیل و تحول شخصیت بقدر کافی التفات نداشته است لازم دیدند به روان کاوی صورت تازه ای بدهند. آدلر یکی از معروفترین دانشمندان این گروه است.

آلفرد آدلر (2) نخستین کسی بود که جنبه ی اجتماعی بودن آدمی را خاطرنشان ساخت. او در سال 1870 در شهر وینه ( اطریش ) چشم به جهان گشود و در سال 1937 چشم از جهان فروبست. در آغاز کار با فروید هم فکر بود و در انجمن روان کاوی وینه عضویت و چندی هم ریاست داشت؛ ولی در سال 1911 نظر تازه ی خود را که درباره ی جنسیت با نظر فروید مغایرت داشت به آن انجمن عرضه نمود، و ضمناً ادعا کرد که آدمی حیوانی است پرخاشگر و برای زنده ماندن باید پرخاشگر باشد. چون نتوانست نظر خود را به انجمن بقبولاند از ریاست و از عضویت انجمن کناره گرفت و به کار « روان درمانی » خود ادامه داد و بتدریج پیروانی پیدا کرد و سیستم خود را، در برابر روان کاوی فروید، « روان شناسی فردی (3) » نام گذاشت.

آدلر و فروید هر دو در شهر وینه به روان پزشکی اشتغال داشتند. ولی قطع رابطه ی آنها که از سال 1911 شروع شده بود همچنان باقی ماند. آدلر پس از تسلط نازیها بر اطریش در سال 1935 وطن را ترک گفت و عازم آمریکا شد و در آنجا به تدریس پزشکی پرداخت و بر تعداد پیروان خود بیفزود. دو سال بعد در سفری که برای ایراد سخنرانی به انگلستان رفت ناگهان در اسکاتلند درگذشت. از فرزندان او دو تن به اسامی کرت آدلر (4) و الکزاندرا آدلر (5) روان پزشکان عالیقدر هستند که در آمریکا به کارهای تحقیقی اشتغال دارند.
آدلر در کارهای علمی خود غالباً تجدید نظر می کرد و به تغییر یا اصلاح آنها می پرداخت و آنها را به صورتی مناسبتر درمی آورد و به اصول اصلی نظریه ی خود استحکام می بخشید و نمونه ی این تغییر و تحول فکری این است که او نخست محرک رفتار آدمی را جنبه ی شهوی ( شهوت جنسی ) او، که نتیجه اش پرخاشگری است، می پنداشت؛ ولی چیزی نگذشت که معتقد شد به اینکه انگیزه ی اصلی « قدرت طلبی » است و سرانجام انگیزه ی واقعی رفتار آدمی را « برتری جوئی » اعلام داشت. انگیزه ی دیگر آدمی که برتری جوئی از آن ریشه می گیرد، به اعتقاد آدلر، « احساس حقارت » و کوشش در رفع موجبات این احساس، یعنی از بین بردن نقص و کمبود است. او خود در واقع نمونه ی عالی نظریه ی خود بوده است، زیرا، چنانکه اشاره شد، پیوسته می کوشید به رفع نقص بپردازد، تحقیق را کاملتر و کار خود را بهتر کند.
نوشته های آدلر، بخصوص کتاب مهم او به نام « عمل و نظر روان شناسی فردی (6) » برای سیستم روان شناسی او نام « روان شناسی فردی » را مسجل ساخته است.
آدلر درست برخلاف فروید که غریزه ها را انگیزه ی اصلی رفتار می دانست، برخلاف یونگ که « مفاهیم کهن » را رهبر رفتار می پنداشت، جنبه ی اجتماعی بودن آدمی را دارای این خاصیت اعلام می دارند و بسنده نمی کند به اینکه مانند ارسطو انسان را مدنی الطبع بداند، بلکه مصلحت اجتماع را بالاتر از مصلحت و منفعت او قرار می دهد. بنابراین می توان گفت که آدلر، به یک اعتبار، مانند فروید و یونگ است: به این اعتبار که نظریه اش مبنای زیستی دارد. این هر سه معتقدند به اینکه آدمی دارای طبیعت اولیه یا فطری است که در تشکیل شخصیت او نقش مهم ایفا می کند، با این فرق که فروید غریزه ی جنسی را، یونگ مفاهیم کهن را و آدلر مصلحت اجتماعی را ذاتی آدمی می پندارند و در تشکیل و تحول شخصیت او مؤثر می دانند.

اصول مهم نظریه ی آدلر

آدلر هم مانند سایر روان پزشکانی که درباره ی شخصیت نظریه آورده اند مطالعات خود را سخت روی افراد نابهنجار صورت داد، و سپس به استناد این اصل که « فرق نابهنجاری و بهنجاری کمی است نه کیفی »، نتایجی را که بدست آورده بود شامل حال همه ی افراد، چه بهنجار و چه نابهنجار قرار داد. اصول عمده ی نظریه او را می توان عبارت دانست از:
1- حقارت. 2- برتری جوئی. 3- غایت و غرض خیالی. 4- مصلحت اجتماعی. 5- خودآگاهی. 6- شیوه ی زندگی. 7- خود خلاق.
اینک مختصر توضیح درباره ی هر یک از این اصول.

1- اصل حقارت-

آدلر چون در ضمن طبابت متوجه شد که بیماران غالباً از ضعف یا نقص یکی از اعضاء بدن خود شکایت دارند این عقیده را پیدا کرد که هر کسی هنگام زادن یکی از اعضاء بدنش بالقوه ضعیف است و ممکن است در جریان زندگی پیش آمدها و عوامل گوناگون آن ضعف یا نقص را بالفعل کنند، یعنی نمایان سازند و آدمی را برای جبران آن به فعالیت وادارند، و گاهی نیز آدمی آن نقص یا ضعف ( چشمان ضعیف، سردرد، زخم معده، تنگی نفس ( آسم ) ... ) را بهانه قرار دهد و برای خودداری از انجام کارهای دشوار یا برای توجیه شکستی که در به ثمر رساندن آن کارها خورده است دلیل تراشی کند.
چه بسا اشخاصی که در کودکی دچار نقص بدنی بوده اند و به جبران پرداخته و توفیق کامل حاصل کرده اند. از مشهورترین نمونه ی آنها، در دوران باستان، دموستن (7) یونانی است که لکنت زبان داشته ولی با تمرینهای مخصوص و پی گیر بر این نقص فایق آمده و از بزرگترین خطبای یونان و جهان گردیده است. از نمونه های دیگر، در دوران معاصر، یکی فرانکلین روزولت (8) آمریکائی است که در جوانی بسیار ضعیف بوده و در نتیجه تمرین منظم مردی قوی بنیه گردیده و در زندگی چنان پیشرفت کرده که به ریاست جمهوری کشور خود رسیده است. دیگر هلن کلر (9) معروف است که با وجود نقایص متعددی که داشت ( کر و کور بود ) توانست خود را به مقامی ارجمند برساند، مصدر خدماتی مهم گردد و شهرت جهانی بدست آورد.
آدلر که پیوسته به اصلاح و تکمیل نظریات خود می پرداخته است، زمانی بر این عقیده بود که بطور کلی « احساس حقارت » در زنها ناشی از ضعف خلقت آنها و در مردها ناشی از جنبه ی مادینه گی آنهاست. ولی بعد نظرش تغییر کرد و معتقد شد به اینکه عقده ی حقارت ارتباطی به جنبه ی زنی و مردی ندارد. بلکه آدمی، چه مرد، چه زن، علی الاصول با کمبود و حقارت به دنیا می آید و این احساس را هنگام زادن با خود دارد. به عبارت دیگر آدمی هم از نظر زیستی و هم از نظر روان شناسی موجودی است که احساس حقارت را به ارث می برد. این احساس، چه ناشی از نقص بدنی باشد و چه ناشی از نقص روانی، تمام عمر با او همراه است و او را به فعالیت و پیشروی وامی دارد. باری، آدمی از همان خردسالی خویشتن را ضعیف و حقیر احساس می کند، همه چیز را از خود بزرگتر و قوی تر و ماهرتر می یابد؛ هرچه سن او بالا می رود بر تمایل او، به اینکه بر ضعف خود غلبه کند و همانند دیگر شود و کارهائی کند که آنها می کنند، می افزاید. او به پیشرفت های خود قانع نیست و پیوسته احساس حقارت می کند و به دنبال هدفهای تازه تر و عالیتر می رود. هرگاه این احساس شدت زیاده از حد پیدا کند، مانند مواردی که کودک بیش از اندازه نازپرورده یا برعکس، به خود رها شده و بی غمخوار باشد، نتایج نامطلوبی به بار خواهد آمد. مثلاً احساس حقارت تبدیل به « عقده ی حقارت » یا « عقده ی برتری » خواهد گردید.
پس احساس حقارت یا کمتری در صورتی که از حدی تجاوز نکند سبب پیشرفت و ترقی است. بنابراین آدلر، برخلاف فروید، معتقد است به اینکه آدمی می تواند پیوسته بهتر از آن که هست بشود و راه کمال بپیماید. اصل برتری جوئی این مطلب را روشنتر می کند.

2- اصل برتری جوئی-

آدلر در آغاز تحقیقاتش، مانند فروید، جنسیت را مهمترین انگیزه ی رفتار آدمی می دانست؛ ولی چیزی نگذشت که نظرش تغییر کرد و این مقام را برای « پرخاشگری » قائل شد، یعنی آدمی را در درجه ی اول موجودی پرخاشگر معرفی کرد و این نظر را، چنانکه پیش از این اشاره کردیم، به انجمن روان کاوی شهر وینه عرضه داشت. چندی بعد، پس از تحقیقات تازه تر، « قدرت طلبی (10) » را بجای پرخاشگری گذاشت، ولی سرانجام اصل « برتری جوئی (11) » را اصیل ترین انگیزه ی زندگی دانست و این نظر را تا آخر عمر حفظ کرد.
« برتری جوئی » البته از احساس حقارت ریشه می گیرد و این دو از یکدیگر تفکیک ناشدنی هستند. نکته ی مهم اینست که مقصود آدلر از برتری جوئی تسلط بر دیگران یا ریاست طلبی و کسب امتیازات اجتماعی و نظایر آن نیست، بلکه وحدت بخشیدن به شخصیت است، چیزی است نظیر تحقق پذیرفتن « خود » در نظریه ی یونگ، کوششی است برای آنکه شخص از آنچه هست بهتر وکاملتر شود، استعدادهای ذاتی و بالقوه ی خود را بالفعل سازد. بنابراین مفهوم « برتری جوئی » آدلر با مفهوم انسان برتر نیچه و انتخاب طبیعی داروین فرق دارد. برتری جوئی در نظر آدلر یعنی گام برداری در راه کمال نفس. برتری جوئی را آدلر جزء سرنوشت آدمی بلکه عین زندگی می داند و معتقد است که همین انگیزه است که آدمی را از هنگام زادن تا واپسین دم زندگی از مرحله ای به مرحله ی دیگر پیش می برد و، چنانکه خواهیم دید، جنبه ی اجتماعی او را تقویت می کند. البته انگیزه های دیگر یا، به گفته ی ماری، نیازهای متعدد دیگری هم هستند که آدمی را به کار وامی دارند، ولی آدلر معتقد است که آنها همه نیروی خود را از « برتری جوئی » که انگیزه ی اصلی است می گیرند.

3- شیوه ی زندگی-

اصل « برتری جوئی »، که می توان گفت، مادر انگیزه های دیگر است، هر کسی را به وجهی خاص به حرکت درمی آورد و به عمل وا می دارد. این راه و روش خاص را، که از فردی به فرد دیگر متفاوت است، آدلر شیوه ی زندگی می خواند و عقیده دارد که نمی توان دو فرد آدمی یافت که یک شیوه ی زندگی داشته باشند. علت اختلاف آدمیان از این حیث این است که در آنها، علاوه بر احساس حقارت و « برتری جوئی » که همه مشترکاً دارند، سه عامل دیگر نیز در کار هستند: یکی عامل بدنی، یکی عامل روانی و یکی عامل اجتماعی. به عبارت دیگر ساختمان بدن و عمل اعضاء آن، صفات و استعدادهای روانی، و ارتباط های اجتماعی در هر فردی صورت خاصی دارند و به وجه خاصی او را برای جبران احساس حقارت و برای برتری جوئی به کار و کوشش می گمارند، یعنی شیوه ی زندگی او را معین می کنند ... شیوه ی زندگی پیروزی طلبانه ی ناپلئون شاید موجبش جثه ی نسبتاً کوچک او بوده است؛ سیادت طلبی و اعمال وحشیانه آغامحمدخان قاجار را شاید اختگی او باعث گردیده است و حرص هیتلر هم به تسلط بر عالم شاید از نقص جنسی او آب می خورده است.
باری غرض و هدف هر کسی در برتری جوئی با هدف و غرض دیگران فرق دارد. این انگیزه یکی را به کسب معلومات و نیل به مقامات عالی علمی هدایت می کند، دیگری را به سوی ورزشهای بدنی و بدست آوردن عنوان قهرمان وزنه برداری یا مشت زنی ... سوق می دهد. مرد دانشی که به مطالعه و تحقیق و تألیف علاقه دارد جزئیات زندگی خانوادگی، تفریحات و سرگرمی های روزانه و روابط با دوستان و بستگان و فعالیتهای اجتماعی خود را مطابق و متناسب با هدف برتری جوئی علمی یا ادبی خود تنظیم می کند. کسی که علاقه مند به سیاست است روش یا شیوه ی زندگیش صورت دیگری بخود می گیرد؛ و بر همین قیاس ...
شیوه ی زندگی هر کسی مبنایش صفات واستعدادهای موروث است و به اعتقاد آدلر پنج یا شش سال اول زندگی بر اثر چگونگی به کار افتادن آن صفات و استعدادها پایه گذاری می شود و تثبیت می گردد و در بقیه عمر به ندرت تغییر می پذیرد. آدلر در ضمن فعالیتهای « روان درمانی » متوجه شد که پاره ای عوامل که در کودکی به کار بوده اند باعث گونه هائی از شیوه ی زندگی شده اند که همه ی عمر آدمی را قرین ناراحتی و بدبختی ساخته اند. این عوامل عبارتند از: نقص بدنی یا روانی، نازپروردگی، بخود رهاشدگی کودک و محرومیت او از محبت و تربیت.
الف- کودکانی که دارای نقص بدنی هستند خود را برای روبرو شدن با پیش آمدهای زندگی ناتوان احساس می کنند و این احساس ممکن است آنها را از کار و کوشش بازدارد و بر ناتوانی آنها بیفزاید. اما اگر این کودکان دارای مربیان آزموده و فهمیده باشند که به راهنمائی و تشویق آنها بپردازند ممکن است به جبران نقائص خود قیام کنند و بر آنها چیره گردند. افرادی که نقص یا ضعف بدنی داشته و آن را جبران کرده تبدیل به قدرتش ساخته اند فراوانند و ما اندکی پیش از این نام چندین از آنها را ذکر کردیم. اما نقص یا ضعف روانی جبرانش البته به مراتب دشوارتر است. به هر حال تشویق و راهنمائی برای جبران ضرورت کامل دارد.
ب-کودکان نازپرورده مردمانی می شوند مستبد و خود رأی، با حس اجتماعی پرورش نیافته و رشد نکرده. این افراد انتظار دارند که اجتماع خود را با خواهشهای خودپسندانه ی آنها موافق کند و سازش دهد. آدلر مکرر و به شدت ضد نازپروردگی کودکان سخن می گوید و این امر را بزرگترین دشمنی نسبت به آنها و به اجتماع می داند و بهرحال این گونه افراد را بالقوه خطرناکترین طبقه ی اجتماع معرفی می کند.
آدلر به عنوان نمونه ی این گونه افراد مرد جوانی را حکایت می کند که دچار بحرانهای شدیدی از اضطراب بود و برای درمان به او مراجعه کرده بود. چون آدلر معتقد بود که خاطره های دوران کودکی مفتاح مهمی برای درک مبانی شیوه ی زندگی است از آن جوان می خواهد که خاطره ای از گذشته بسیار دور خود بیاد بیاورد و برای او شرح دهد. جوان چنین می گوید: « چهار ساله بودم، روزی از پنجره اطاق خودمان کارگرانی را که در عمارت روبروی خانه ی ما مشغول بودند تماشا می کردم؛ در این مدت مادرم مشغول بافتن جوراب بود ... » آدلر می گوید این خاطره را می رساند که این جوان در کودکی نازپرورده بوده. زیرا خاطره ی او شامل مادر است که مراقب و محافظ اوست و نیز معلوم می دارد که شیوه ی زندگی او بیشتر از آن یک تماشاگر است تا از آن کسی که خودش فعال باشد و در کارها عملاً شرکت کند. به همین دلیل بوده که هر وقت می خواسته است که شغلی انتخاب کند دچار تشویش و ناراحتی می شده است.
آدلر، چنانکه اشاره شد، اینگونه افراد را بالقوه خطرناک می داند. بالفعل شدن خطرناکی آنها در صورتی است که به موقع کمک نبینند و راهنمائی نشوند و به حال خود باقی بمانند. آدلر به کمک و ارشاد جوان یادشده پرداخت و به او توصیه کرد شغلی را در نظر بگیرد و برگزیند که بتواند ذوق او را به مشاهده و ملاحظه به کار اندازد. جوان توصیه را پذیرا شد و بازرگانی اشیاء هنری را انتخاب کرد و در این حرفه بسیار موفق از آب در آمد.
ج-کودکان به خود رها شده، یعنی کودکانی که بر اثر جدائی پدر و مادر از یکدیگر، یا بر اثر غفلت و بی اعتنائی نسبت به تربیت آنها، از راهنمائی و تشویق محروم بوده اند، نمی توانند شیوه ی زندگی خود را گسترش دهند، و این برای آنها عواقبی بسیار ناخوش آیند به بار می آورد. افرادی که در کودکی مورد بی مهری و بدرفتاری بوده اند در بزرگسالی دشمنان اجتماع می شوند و شیوه ی زندگی آنها زیر سلطه ی نیاز به انتقام جوئی درمی آید.
باری نقص بدنی و نازپروردگی و به خود رها شده گی مفاهیمی نادرست از جهان به آدمی می دهند و در نتیجه روش یا شیوه ی زندگی او را نابهنجار می سازند. اعتقاد به این اصل سبب شد که آدلر نسبت به تربیت کودکان خردسال و بهبود وضع دبستانها توجه خاص مبذول بدارد و از نخستین کسانی باشد که به دائرکردن کلینیک های راهنمائی کودکان همت گماشته اند.
آدلر شخصیت فرزندهای اول و دوم و سوم یک خانواده را نظر به کم و زیادی محبت و توجهی که به آنها می شود و رقابت و حسادتی که نسبت به یکدیگر پیدا می کنند متفاوت می داند و معتقد است به اینکه فرزند اول که پس از آمدن فرزند دوم ناگهان خود را کمتر مورد محبت می بیند ممکن است احساس ناایمنی کند و نسبت به اشخاص تنفر حاصل نماید. روان نژندان، جنایتکاران، دائم الخمران، فاسدالاخلاقان ... غالباً از میان فرزندان اول خانواده ها برخاسته اند. البته اگر والدین عاقلانه عمل کنند و فرزند نخستین را برای ظهور رقیب آماده سازند، او برای خود مسئولیتی قائل می شود و خود را حامی و پشتیبان تازه وارد احساس می کند و از مفاسد و معایبی که به آنها اشاره شد مصون و محفوظ می ماند. فرزند دوم صفت ممیزه اش جاه طلبی است. او پیوسته می کوشد از فرزند اول پیشی گیرد؛ تمایل به سرکشی و حسادت نیز در او دیده می شود؛ ولی بهتر و بیشتر از فرزند اول و سوم سرسازگاری دارد. کوچکترین فرزند معمولاً بچه ای لوس و پر توقع است و بعد از فرزند ارشد احتمال اینکه دچار روان نژندی گردد بیشتر است.
نظریه ی آدلر را، درباره ی این گونه اختلاف شخصیت فرزندان یک خانواده، آزمایشها و تحقیقات دیگری که در این زمینه صورت گرفته اند مورد تأیید قرار نداده اند.
بهرحال اعتقاد آدلر به اهمیت و تأثیر اساسی سالهای اول زندگی در تشکیل و تحول شخصیت و اخلاقی که افراد از این حیث با یکدیگر دارند سبب شده است که او هر فردی از افرادآدمیان را بی همتا بداند و درباره ی این یکتائی یا بی همتائی به تأکید فراوان سخن براند و روان شناسی او به حق « روان شناسی فردی (12) » خوانده شود.

4- خودآگاهی-

آدلر نظر فروید را درباره ی اهمیت « نیمه خودآگاه » و « ناخودآگاه » قبول ندارد و همه ی اهمیت را به « خودآگاه » می دهد و معتقد است که آدمی متوجه اعمال خود هست و با خودنگری می تواند بفهمد چرا رفتارش چنین یا چنان است. البته حافظه هم مانند سایر دستگاههای ذهن ممکن است دچار نقص و ضعف گردد و وظیفه ی خود را چنانکه باید خوب انجام ندهد. علت این امر ممکن است وضع و جریان نامناسب اعمال بدنی و نقص تمرین اعمال مربوط به حافظه بوده باشد. بهرحال اینکه آدمی نمی تواند همیشه در موقع لزوم مطلب گذشته ای را بیاد بیاورد معنیش این نیست که آن مطلب و مطالب گذشته ی دیگر در انبار یا در دریائی از کیفیات واپس زده مدفون شده باشند. واقع این است که آنچه در بوته ی فراموشی قرار گرفته ممکن است در موقع مناسب، با فراهم شدن شرایط لازم، به یاد بیاید.
باری، آدمی می داند چه می کند، چرا می کند و به کجا می رود؛ می تواند هدفهای خود را در نظر بگیرد و راه وصول به آنها را خودآگاه برگزیند.
همین انکار وجود و اهمیت نیمه خودآگاه و ناخودآگاه از طرف آدلر بود که، علاوه بر تردید او نسبت به اهمیت جنسیت، سبب اختلاف او با فروید و پایان بخشیدن به همکاری این دو مرد دانشی گردید.

5- علاقه ی اجتماعی-

آدلر در سالهای آخر عمر اصل تازه ای به نظریه ی خود درباره ی شخصیت افزود و آن « علاقه ی اجتماعی » است. او در سال 1929 اعلام داشت که آدمی اجتماعی به دنیا می آید و به اجتماع علاقه مند است. این علاقه مندی فطری البته غریزه های دیگر برای اینکه آشکارا و ثمربخش گردد احتیاج به تماس با عالم خارج و راهنمائی و تربیت دارد. اما تماس با عالم خارج و اجتماع از هنگام زادن آغاز می شود: افراد دیگر ( والدین یا قائم مقام آنها ) به او غذا می دهند، ترو خشکش می کنند، از سرما و گرما محفوظش می دارند، اگر بیمار شود به درمانش همت می گمارند... این مراقبت تأثیر عمیق در کودک می گذارد و حس اجتماعی او را بیدار می کند.
کودک بعدها در اجتماع وسیعتر، یعنی در آموزشگاه، در جمع دوستان، در حوزه ی همکاران حرفه ای، در انجمن ها و احزاب و جز آن ... خود را باز محتاج به یاری دیگران احساس می کند. ضمناً حس « برتری جوئی » او سبب می شود که در پیش آمدهای مناسب، خود نیز به یاری دیگران که نیاز به کمک دارند قیام و اقدام کند. اینها همه حس اجتماعی او را تقویت می کنند. ولی برتری جوئی آدمی هیچگاه ارضا نمی شود، زیرا او تا به هدفی می رسد، هدف و مقصد دیگری نظرش را جلب می کند و به سوی آن سوق داده می شود. چون این احساس ناتمامی را همه ی افراد بشر دارند خواه ناخواه این فکر در آنها پدید می آید که کمال آنها و برتری قطعی آنها فقط با برتری کمال و اجتماع تحقق پذیر خواهد بود. از اینرو آدمیان به مصلحت اجتماع قدم برمی دارند، یعنی علاوه بر همکاری با همنوعان و حس تفاهم آنان، مصلحت اجتماع را بر مصلحت خویشتن ترجیح می دهند. باری آدلر کمال اجتماع را متضمن کمال فرد می داند و می گوید: « مصلحت اجتماعی جبران واقعی و اجتناب ناپذیری است برای همه ی ضعف ها و نارسائیهای افراد بشر ».
حاصل اینکه برتری جوئی آدمی که نخست شخصی و خصوصی است به تدریج جنبه ی اجتماعی پیدا می کند و نفع شخصی تحت الشعاع قرار می گیرد. آدمی که برای خیر عموم کار می کند ضعف شخصی خود را بدین وسیله جبران می کند و نتیجه این می شود که علاقه مندی به اجتماع و دنبال کردن مصلحت آن بر شیوه ی زندگی و خود خلاق آدمی اضافه می گردد و در آنها اثر می گذارد، یعنی رفتار مؤثر واقع می شود.

6- غایت و غرض زندگی-

آدلر هم مانند یونگ نظریه اش بر پایه ی علت غائی استوار است، یعنی برخلاف فروید معتقد است به اینکه رفتار آدمی را هدفهای او صورت می بخشند. او هم البته از اهمیت گذشته آدمی و تأثیری که در خود خلاق دارد غافل نیست، ولی اعتقادش این است که گذشته فقط حدود صحنه ی عمل را نشان می دهد، در صورتی که آینده است که در این صحنه چگونگی عمل بازیگران را معین می کند. آدلر در کتاب « روان شناسی فردی » خود در این باب چنین می گوید: « روان شناسی فردی ضرورت اصل غایت و غرض را برای هم کردن پدیده های روانی بطور قطع و یقین و با تأکید فراوان اعلام می دارد. علت های غیر غائی، قدرت ها، غریزه ها، سائقه ها (13) و نظایر آنها موجه و مبین رفتار نیستند؛ این عنوان فقط به غایت و غرض نهائی اختصاص دارد. تجارب گذشته، رنجوری ها، رشد مکانیسم های جنسی، چیزی را روشن و مدلل نمی سازند، بلکه دورنمائی که در آن، این چیزها منظور هستند و طریقی که فرد آدمی به آنها می نگرد و همه ی زندگی را تابع هدف نهائی قرار می دهد، می تواند این کار را بکند. »
باری این هدف نهائی است که آدمی را به دنبال خود می کشاند. مثلاً هدف و غرض نهائی دانشجو ممکن است رسیدن به مقامی باشد در اجتماع، در صنعت، در تجارت، در سیاست، در قضا، در تعلیم و ترتیب ... این هدف سبب می شود که دانشجو سختیهای تحصیل را به خود هموار کند و وصول به هدفهای مقدماتی را که توفیق در امتحانات و دریافت درجات علمی است یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد تا خود را به هدف نهائی- کسب مقام یا جز آن ... برساند.
هدف ها ممکن است واقعی باشند یا خیالی واهی، یعنی کمال مطلوبی باشند قابل وصول یا غیرقابل وصول. این هدفها بیشتر ناشی از تعالیمی هستند که فلاسفه و علمای اخلاق و مشاهیر جهان داده اند و بی شباهت نیستند به آنچه که بیکن (14) آنها را بتهای نمایشی می خواند، یا به آنچه که در منطق صوری، در باب صناعات خمس، عنوان مشهورات و مقبولات دارند. (15) از این گونه اند: « صداقت بهترین سیاست است »؛ « هدف مجوز وسائل است »؛ « راستی موجب رضای خداست »؛ « همه آدمیان مساوی خلق شده اند »؛ « هر عملی کیفری دارد »؛ « آزار زیردستان بد است »؛ « آدم درستکار به بهشت می رود و آدم بدکار به جهنم » ...
بهرحال هدفها، چه واقعی و چه خیالی، آدمی را به کار و کوشش و تکاپو وا می دارند و روش زندگی او را معین می کنند، یعنی از شیوه ی زندگی و خود خلاق جداناشدنی هستند. حاصل اینکه آدمی توسط شیوه ی زندگی و خود خلاق و احساس حقارت به سوی برتری می رود در حالی که مجذوب هدف ها یا غایات و غرضهای واقعی یا خیالی خویشتن می باشد.
آدلر معتقد است که شخص بهنجار می تواند خود را از زیر تأثیر هدف های خیالی و موهوم برهاند و با واقعیت روبرو شود و بطور کلی این هدفها یا اصول و افکار را تا زمانی که سودمند می داند دنبال کند و همینکه آنها یا یکی از آنها را دیگر سودمند ندید از آن چشم بپوشد و خود را از قید و بند آن خلاص کند. این کاری است که اشخاص بهنجار به آسانی انجام می دهند، ولی از عهده ی نابهنجاران خارج است.

7- خود خلاق-

مطالعات و تحقیقات پی گیر آدلر سرانجام او را صاحب این این عقیده کرد که شخصیت آدمی فقط از استعدادهای غریزی و ارثی و تأثیرات محیط خارجی و فعل و انفعالاتی که حاصل می کنند تشکیل نمی شود و تحول نمی پذیرد، بلکه در این میان خلاقیت و ابتکاری هم در کار است. به این معنی که آدمی برای ارضای تمایل برتری جوئی خود عوامل زیستی و اجتماعی را در تجارب تازه و فعالیت های ابتکاری مورد استفاده قرار می دهد: این ابتکار و خلاقیت مظاهر « خودخلاق » هستند، یعنی مفهومی که مانند همه ی علل اولیه توصیفش دشوار است و دیده نمی شود و فقط به واسطه ی آثارش به وجود آن پی می بریم.

خود خلاق

با همه ی شباهتی که با شیوه ی زندگی دارد بجز آن است. شیوه ی زندگی بخودی خود، چنانکه اشاره شد، جنبه ی واکنشی و مکانیکی دارد، در صورتی که خود خلاق میان محرکهای خارجی و پاسخهائی که باید به آنها داده شود قرار دارد و در چگونگی و صدور پاسخها دخالت می کند، یعنی ابتکار به خرج می دهد، شیوه ی خاص زندگی هر کس را با شیوه ی زندگی کسان دیگر فرق دارد می سازد، به ابتکار و خلاقیت می پردازد و چیزی را که نبوده است به وجود می آورد.
باری، طبق این نظریه هر کسی معمار و سازنده ی بنای شخصیت خویشتن است و این بنا را با مواد خام وراثت و تجارب زندگی به وجود می آورد: هم پدیدآورنده ی هدف است، هم ایجادکننده ی وسائل نیل بدان. به عبارت دیگر آدمی می تواند حاکم بر سرنوشت خود باشد نه محکوم آن.
همین که آدلر « خود خلاق » را- که بی شباهت به مفهوم قدیمی نفس ناطقه یا روان نیست- کشف کرد سایر مفاهیم سیستم خود را تحت تأثیر قدرت وحدت دهنده ی آن قرار داد. این کشف رضایت خاطر او را فراهم ساخت و به عنوان پاداشی تلقی گردید که به مطالعات و تحقیقات پی گیر او داده شد.

اصول عمده نظریه آدلر

اصول عمده ی نظریه ی آدلر اجمالاً بدینقرارند:
1- آدمی موجودی است اجتماعی و مصلحت اجتماع را برتر از مصلحت شخصی قرار می دهد. فروید آدمی را موجودی جنسی می پنداشت، آدلر او را موجودی اجتماعی اعلام می دارد و مصلحت اجتماعی را انگیزه ی رفتار او می داند نه مصلحت جنسی را. در شیوه ی زندگی هر کس انگیزه ی جنسی نقش کوچکی ایفا می کند. طریقه ی ارضای احتیاجات جنسی را شیوه ی زندگی معین می کند، نه شیوه ی زندگی را احتیاجات جنسی. آدلر با این نظر خود جنسیت را از فراز تختی که فروید برایش ساخته بود به زیر کشید و کسانی را که از نظر مبالغه آمیز و یکنواخت فروید درباره ی جنسیت خسته شده بودند آرامش و راحتی بخشید.
2- خودآگاهی مرکز شخصیت است؛ آدمی فردی است خودآگاه و همه ی اهمیت او به خودآگاهی اوست؛ او از کمبودها و از نارسائیهای خویشتن آگاهی دارد و از هدفهائی که دنبال می کند نیز مطلع است؛ می داند چه می خواهد، می داند چه می کند و می داند به کجا می رود؛ برای کارهائی که خواهد کرد نقشه می کشد و طرح می ریزد و به عمل می پردازد. در این زمینه « احساس حقارت » و لزوم جبران آن و اصل « برتری جوئی » انگیزه های رفتار او واقع می شوند.
3- آدمی صاحب خود خلاق است. خود خلاق فعالیتهای ارگانیسم را تعبیر و تفسیر می کند، به دنبال کارهای تازه و ابتکاری می رود و شیوه ی زندگی اختصاصی هر کس را معین می کند. و این برخلاف من فروید است که اسیر و بنده و اجرا کننده ی هدفهای غرائز فطری پنداشته شده است.
4- هر فرد آدمی هیأتی است واحد، واحدی است کل، یا کثرتی است وحدت یافته، تشکیل شده از انگیزه ها و ویژگیهای روانی و علاقه مندیها و ارزشها و، با این همه، دارای یک روش یا شیوه ی خاص زندگی که سبب می شود او از افراد دیگر بکلی ممتاز باشد.
آدلر درباره ی این یکتائی یا بی همتائی شخصیت تأکید فراوان دارد و روان شناسی او، به همین علت، « روان شناسی فردی » نام گرفته است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Darwin
2. Alfred Adler
3. Individual paychology
4. kurt Adler
5. Alexander Adler
6. The practice and Theory of Individual psychology
7. Demosthene
8. Franklin Roosevelt
9. Hellen keller
10. will to power
11. Striving for Superiority
12. Individual psychology
13. Impulses
14. Francis Bacon حکیم انگلیسی ( 1626-1561 ).
15. مشهورات قضایائی هستند که همه یا بیشتر مردم در آنها اتفاق دارند. مقبولات قضایائی هستند که به پیشوایان دین یا علما و سایر بزرگان مورد اعتماد و احترام مردم نسبت داده می شوند. مانند استدلالاتی که مبتنی بر احادیث و اخبار است. ( برای توضیح بیشتر ر.ک. « منطق و روش شناسی » به قلم دکتر علی اکبر سیاسی، از انتشارات دانشگاه تهران، نشریه ی شماره ی 392 صفحه ی 50 ) درباره ی بتهای نمایشی بیکن، ر.ک. به همان کتاب ص 52.

منبع مقاله :
سیاسی، علی اکبر؛ (1390)، نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم

منبع : سایت راسخون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی