مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: همه شما معشوق بودید. اینجا که نشستهای، از لای قنداق درت آوردند، آوردند اینجا. بلکه هنوز از قنداق در نیامده اینجا نشستهایم! هنوز توی قنداق هستیم، مراقبمان هستند، نمیتوانیم بیشتر جلو برویم چون توی قنداقیم.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: البتّه آخرش هم اختیار نمیآورد، محبّت میآورد. چنان مطیع او میشوی که او خودش میآید فرمان فرما میشود. خدا خودش فرمان فرماست بر من و شما. انشاء الله خدا ما را در اطاعت از خودش، در مطیع بودن و معشوق بودن ثابت بدارد. انسان اگر عاشق شد اذیّت میشود. مگر نمیدانستی عاشق زلف معشوق را شانه میکند. دست به سرش میکشد، پایش را میگیرد، جوراب پایش میکند، نمیخواهد تو اصلاً دست تکان بدهی. اسم نمیبرم عاشق کیست، مخفی است. تو معشوق هستی. بین چه جای خوبی داری! تا حالا به خیالت خودت، خودت را حفظ کردهای و حال آنکه نه! خدا حفظت کرده است. دست به سرت کشیده است. غذایی که پدر و مادر دهانت گذاشتند او گذاشته است. اصلاً سرتاپایت را از روزی که حرکت کردی خدا حرکت داده است. خودت حرکت نکردهای. عاشقهایت را حرکت داد ریختند سرت. مخلوقات همه به امر او عاشق تو شدهاند، سرت ریختهاند.
همه شما معشوق بودید. اینجا که
نشستهای، از لای قنداق درت آوردند، آوردند اینجا. بلکه هنوز از قنداق در
نیامده اینجا نشستهایم! هنوز توی قنداق هستیم، مراقبمان هستند،
نمیتوانیم بیشتر جلو برویم چون توی قنداقیم. دوستم دارد که دستم را بسته،
پاهایم را بسته و قرص گرفته است. حتّی میگفت دستش را قرص ببند که کج نشود.
پایش را قرص ببند که کج نشود. اینها را هم بابا به ننه میگفت هم ننه به
بابا میگفت تا الان. پیامبران(ص) هم آمدند گفتند بیایید اینها را تا خراب
نشوند. همین طور مومنین، متقّین، علماء، همه میگویند مواظب این باشد.
نکند ما معشوق باشیم که اینها اینگونه تقلّا میزنند. همه میخواهند نان و
آب بدهند و مملکت را درست کنند. حتّی آمریکا هم مدّعی است که میخواهد ما
را حفظ کند. البته دروغ میگوید. اما دروغ را خدا به دهانش جاری کرد و
بیچارهاش کرده است. این دروغ را باید بگوید. میگوید من میخواهم جایی به
مظلومها ظلم نشود. انگاری این هم عاشق من است. انگاری همه عاشق من هستند!
کتاب طوبای محبّت جلد دوم – ص 174
مجالس حاج محمّد اسماعیل دولابی- خبرگزاری تسنیم