مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: چقدر خوب است که آدمی وقتی حق را پیدا کرد پشتکار داشته باشد. وقتی قلبت حق را میبیند، در باطنِ خودت عقبش برو. اگر در نماز است یا در روزه است یا در کارهای خیر است عقبش برو.
چرا این هرچه میبیند دلش میخواهد؟ فرمود غَضّوُا ابصارَکم عمّاحرَّمَ اللهُ (چشمهایتان را از آنچه حرام کرده است بپوشانید). یعنی چشمهایتان را از قشنگی نپوشانید و نگاه کنید. هرچه به چشم دلت زیبا بود نگاه کن، فرمان دلت را ببر و هرچه دلت گفت زیباست آن را نگاه کن. بدن نه! دلت. دلت هرجا خواست برو که آن اذن الله است و متعلق به ولایت و محبّت اهل بیت(ع) است. آن معصوم است و جای اشتباه نمیرود. حتّی اگر جایی اشتباه کند و کسی را بکُشد. - ولو دوست اهل بیت(ع) را کشته باشد – خدا به او جزا میدهد. به خیالش دشمن اهل بیت است، کارد را گذاشت و به او مزد هم دادند. تعزیه گرفته بودند شمر میخواست سر امام حسین(ع) را با خنجر ببرد. یک تبریزی آنجا بود و خنجر همراه داشت آن را درآورد و سر شمر را برید. بختِ شمر بود. شمر دارد سر امام حسین(ع) را میبُرد، آیا اگر شما بودید میایستادید؟ الان من دیدهام فوتبال که پخش میکنند آنها که پای تلویزیون نشستهاند، خود را این طرف آن طرف میکنند. آیا این بابا نکُشد؟ شما در تلویزیون، عکس توپ را که مربوط به بازی دیروز است میبیند. بچه من در اطاق، خودش را این طرف آن طرف میکند که توپ را بزند. وجود بشر خیلی پشتکار دارد. علی ایّ حال این رفیق ما که تعزیه را نگاه میکرد یک مرتبه خنجر را بر میدارد و سر شمر را میبُرد و او را زندان میبرند. کسی را کشته بود و باید او را محاکمه میکردند. او را که محاکمه می کردند گریه میکرد و میگفت آیا بایستم تا شمر سر امام حسین(ع) را ببرد؟ بلکه نزدیک بود سر قاضی را هم ببرد. قاضی دید نمیشود او را از کربلا بیرون آورد. خدا ان شاء الله ما را هم شمائل شناس کند که مثل او چنان داخل تعزیه برویم که اصلاً بیرون نیاییم.
چقدر خوب است که آدمی
وقتی حق را پیدا کرد پشتکار داشته باشد. وقتی قلبت حق را میبیند، در
باطنِ خودت عقبش برو. اگر در نماز است یا در روزه است یا در کارهای خیر است
عقبش برو. یا اینکه در کار نیست بلکه در سکوت و نشستن است. روزها دو ساعت،
یک ساعت، نیم ساعت جایی بنشین، تفکر و تعقّل کن. راست است که تفکر ساعه
افضلُ مِن عبادهِ سَبعینَ سَنهٍ. بیشتر عمر این امت بین شصت و هفتاد است .
لذا از هفتاد زیاد میفرمایند. کسی که یک ساعت فکر کند یک مرتبه ممکن است
دری را باز کند که هفتاد سال عمر، آن را باز نکند. یک ساعت فکر کرد و کلید
را یافت و در را باز کرد. تازه منظور، ساعت هم نیست. همان وقت که کلید را
پیدا میکند را ساعت میگویند. میگوید اینجاست. والا ممکن است آدمی ده
ساعت، بیهوده این طرف و آن طرف را نگاه کند. آن ساعت نیست. ساعت قرآن «آنی»
است که آدمی چیزی را پیدا میکند. امیدوارم خیلی وقت شناس باشید. پی آن،
«آن» بگردید که آدمی چیزی را پیدا میکند.
کتاب طوبی محبت؛ جلد3 – ص 206
مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی-خبرگزاری تسنیم