سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات
حاج اسماعیل دولابی

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آهسته به مومن گفته است که تو هم قاطی با مردم باش، خیلی قاطی، مَعَ الناسِ. مَعَ خیلی مخلوط است، خونت قاطی با خونش، رگت قاطی با رگش، همه چیز، قاطی با برادرت باشد و لکن از آنها نباش.

به مومن فرمود کُن مَعَ الناسِ و لاتکُن مِنهُم این از صفات خداست. آهسته به مومن گفته است که تو هم این جور باش. قاطی با مردم باش، خیلی قاطی، مَعَ الناسِ. مَعَ خیلی مخلوط است، خونت قاطی با خونش، رگت قاطی با رگش، همه چیز، قاطی با برادرت باشد و لکن از آنها نباش. چگونه؟ با مردم باش اما از مردم نباش.

مبادا جایی بگویید مردم بدند. به شما چه مربوط است که بدند. شما که خوبی با آنها باش، آنها همه خوب می‌شوند؛ زیرا با آنها قاطی می‌شود. تو یک جنسی هستی که خودت نمی‌دانی چقدر خوشگلی زیبایی. قاطی شوی همهخوشگل می‌شوند. من این را قول می‌دهم. الان یک دوست نداری که به تو سلام کند. با مردم قاطی شو؛ همه‌اش سلام می‌شود. اگر چهل سال بگردی و بخواهی که کسی عاشق تو بشود، خبری از آن نیست – این دندان را بکن با مردم عاشق و معشوق، قاطی شو؛ آن وقت ببین که خبرهاست. این او را و او این را می‌بوسد. این جیب ان را و آن جیب این را می‌زند. بگذارید همه جای داستان را بگویم. پس انتظار دارید فقط آنجا را که قشنگ است بگویم؟ خیلی رو دارید! انتظار دارید که عاشق باشید و عاشقتان باشند؛ آیا جای خوبش باشند و جای بدش نباشند تا جیبتان را بزنند؟ اولین کاری که مومن می‌کند این است که جیب برادرش را می‌زند! منتهی به اختیار می‌زند و نه به زور، که بخواهد کلک بزند.

آیا می‌دانید حدیث آن کجاست/ می‌دانم که نمی دانید. چند نفر دوست حضرت(ع) بودند. حضرت خیلی آنها را معطل کرده بود. مدتی آنها را سر دوانده و اسخوان‌هایشان نرم شده بود. خیلی ادّعا داشتند و وقتی می‌آمدند، می‌گفتند که در آسمان، شما جز ما دوست ندارید. ولی حضرت آنها را راه نداد و پشت در نگاه داشت. چند روزی که آمدند و رفتند، بعد راهشان داد. وقتی که آمدند، حضرت گفت جلوتر بیایید. گفتند بیست رو است که آمده‌ایم و هرچه داشتیم خرج کردیم. حضرت به غلامش فرمود برو وضو بگیر و بیا سلام کن. باز فرمودند برگردد و سلام کند. تا بیست مرتبه‌ یا هر چند روزی که انها در آن شهر مانده بودند. یعنی حضرت تلافی کرد. بعد فرمود آیا شما در آبادی‌تان خیلی با هم دوست هستید؟ گفتند آقا نمی‌دانید! ما دوستانی داریم چون ماه؛ همه آبادی ما عشّاق شمایند. یعنی ما برجسته‌های آن آبادی هستیم که آمده‌ایم – آنجا پر است. حضرت فرمود آیا طوری شده که دست در جیب یکدیگر کنید، پول بردارید؟ یا پولتان مثلا روی طاقچه است، دوستان آن را بردارد و خرج کند و به صاحب آن نگوید؟ گفتند این جور نشده‌ایم. حضرت(ع) فرمود این اول راه دوستی ماست.

کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم - ص 67

مجلس حاج محمد اسماعیل دولابی-خبرگزاری تسنیم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی