شما برای یک سرماخوردگی ساده به پزشک مراجعه میکنید چراکه معتقدید او با توجه به تخصصش میتواند...
نویسنده : دکتر معصومه طالقانی *
شما برای یک سرماخوردگی ساده به پزشک مراجعه میکنید چراکه معتقدید او
با توجه به تخصصش میتواند با تجویزی درست شرایط بهبود سریع شما را فراهم
کند. وقتی شوفاژ منزلتان آب میدهد یا آب روشویی پایین نمیرود بدون آنکه
دست به آچار ببرید اولین گزینهای که به ذهنتان میرسد تماس با لولهکش
است. حتی نصب پردههای خانه که شاید کار چندان سختی نباشد را به کسی
میسپارید که شغلش نصب پرده است.اما جالب اینجاست وقتی به مسائل بغرنجی در ارتباط خود با همسر و فرزندانتان مواجه میشوید تصور میکنید خودتان به تنهایی از پس مشکل برمیآیید و درست اینجاست که به جای حل مسئله بر پیچیدگی آن میافزایید. نکته مهمتر اینکه برای مواجهه با مسائل و مشکلات خانوادگی خود را از هر نوع مهارتآموزی بینیاز میدانید. برای روشنتر شدن موضوع اول به سراغ ذکر مثالهایی عینی و محسوس میروم و بعد ابعاد دیگر موضوع را بررسی میکنم.
همه چیز گواهینامه میخواهد
مثال اول: تصور کنید شما پولدارترین فرد کشور هستید. اراده میکنید بهترین ماشین را که مجهز به پیشرفتهترین سیستم رانندگی است بخرید. این ماشین کاملاً خودکار است و حتی نیاز به حرکت یا فرمان شما ندارد؛ کاملاً اتومات. شما برای رفتن از نقطهای به نقطه دیگر کافی است مسیر را روی نقشه تعریف کنید و بقیه کار را به خود ماشین واگذار کنید. با این وجود، با شرایطی که شما کمترین دخل و تصرف را در عملکرد ماشین دارید آیا باز هم پلیس جلوی شما را نمیگیرد؟ قطعاً میگیرد. پلیس از شما گواهینامه رانندگی نمیخواهد؟ قطعاً میخواهد و اگر شما نداشته باشید خودرویتان توقیف میشود و شما مجرم شناخته میشوید. در این مثال به دو نکته دقت کنید؛ اول اینکه قطعاً ماشین نیازی به هدایت شما نداشته و دوم اینکه شما هم در ایدهآلترین نوع ممکن رانندگی کردهاید؛ پس چرا با این وجود پلیس از شما گواهینامه مطالبه میکند؟ مگر گواهینامه چیست که حتی از عملکرد ماشین و مهارت شما بالاتر است؟
مثال دوم: تصور کنید انگیزه و علاقه شما به علم آشپزی از کودکی همراهتان بوده است. همین انگیزه باعث شده شما آشپزی را به هر کار دیگری ترجیح دهید. در نوع خودتان آشپز حرفهای هستید که کلی کتاب خواندهاید، لوح فشرده دیدهاید و حتی از اساتید این علم آموختهاید، با وجود همه این تخصصها به شما پیشنهاد کار در بهترین هتل یا رستوران تخصصی شهر میشود. از شما تست میگیرند. مهارت آشپزی شما از پخت، تهیه، تزئین و سرو عالی ارزیابی میشود اما در نهایت در قبال همه دانستههای علمی شما چیزی که طلب میشود گواهینامه یا دانشنامه مرجعی است که این اطمینان را به کارفرما بدهد که مهارت شما زیرنظر یک مقام بالاتر در حوزه آشپزی ارزیابی شده و به شما گواهینامه مهارت آشپزی دادهاند. در حقیقت مادامی که شما از اعتبارنامههای علمی و مهارتی آشپزی برخوردار نباشید امکان فعالیت در این حرفه را آن هم در سطح عالی ندارید. سؤالی که مطرح میشود این است که مگر شما مطالعه نداشتید؟ مگر عملکردتان مطلوب ارزیابی نشد؟ پس چرا کارفرما روی گواهینامه یا اعتبارنامه تخصصی آشپزی تأکید میکند؟
اجازه بدهید توضیح دهم. زمانی که رانندگی شما خوب است وقتی میخواهید گواهینامه بگیرید باید دوره تخصصی پشت سر بگذارید، زیرنظر یک آدم اهل فن آموزش ببینید، آزمون تخصصی پشت سر بگذارید تا بتوانید گواهینامه بگیرید. دقیقاً به همین دلایلی که گفتم گواهینامه سند اثباتی است برای اینکه شما در یک سطح عالی آموزش دیدهاید، رصد شدهاید و در نهایت از آزمون تخصصی با موفقیت بیرون آمدهاید پس برای «رانندگی کردن» قابل اعتماد هستید. این توضیح در مورد هر مهارت و علم دیگری مانند آشپزی هم صادق است. یعنی شما با همه داشتهها و مهارتتان تنها زمانی میتوانید یک حرفهای در عرصه مورد نظر به حساب بیایید که گواهینامه یا اعتبارنامه مخصوص همان مهارت و هنر را داشتهباشید.
حالا تصور کنید ما در کشورمان که روند بالای ازدواج، رشد هرم جوانی و موفقیت در زندگی مشترک زمانی جزو افتخاراتمان بود، چیزی به اسم گواهینامه یا اعتبارنامه تخصص ازدواج نداریم. ما برای یک فعالیت ساده مثل رانندگی چون تصور میکنیم با جان خودمان و دیگران در ارتباط است گواهینامه داریم؛ برای مهارت آشپزی که فکر میکنیم با سلامت جسم چند نفر در ارتباط است اعتبارنامه تخصصی داریم اما برای امر ازدواج که با روح و جسم، امروز و فردا، روحیه و انگیزه دو انسان جوان در ارتباط است هیچ گواهینامه یا اعتبارنامهای نداریم.
البته ناگفته نماند بخش مهمی از این عدم آیندهنگری برای گواهینامه ازدواج مربوط به این است که متأسفانه مردم ما از قدیم نسبت به علوم روانشناختی آگاهی کامل نداشتند و همیشه با یک گارد و فاصله حتی از پزشکان و دانشجویان این رشته عبور میکردند. وقتی چنین دید و نظری نسبت به پزشکان یک رشته وجود داشته باشد طبیعی است که نسبت به اعتبارنامه تخصصی هم که قرار است این قشر مجری و اعطاکننده آن باشد، هم بیزاری وجود داشته باشد.
اعتماد کنید تا مشکل حل شود
یکی از تجربههایی که من در این عرصه بسیار با آن روبهرو هستم این است که هنوز مراجعهکنندههایی دارم که برای تشریح مشکل و صحبت راجع به چالشهای پیش رو از خود مقاومت نشان میدهند و تلاش میکنند بدون اینکه خود را وارد بحث کنند از من کمک بخواهند. این در حالی است تا من شناخت کاملی از ابعاد مشکل نداشته باشم نمیتوانم یک نسخه و دستورالعمل خوب تجویز کنم. طبیعی است در کار روانشناسی، مجرب بودن یک مشاور بسیار اهمیت دارد. مشاوری که بتواند رشته اعتماد بین خود و مراجعهکننده را در دست گیرد، برنده است.
البته قطعاً در فرایند روان درمانی و مشاوره باید یک اعتماد دوسویه شکل بگیرد. به مراجعهکننده اطمینان داده میشود که هیچ گونه اطلاعی بیرون از این اتاق نخواهد رفت. یک مشاور میتواند از راههای متفاوت و سرنخهایی که طی جلسات به دست میآورد، به آن گرهها اشاره کرده و فرد مراجعهکننده اقدام به تشریح صورت مسئله میکند. اما نکته مهم همان اعتمادی است که به وجود میآید و سد بین مشاور و مراجع را میشکند، مگر آنکه مراجع با توجه به اعتمادی که وجود دارد، دست به انکار بزند. در اینجا با توجه به تجربهای که به دست آوردهام، به مراجع میگویم شما در حال حاضر در مرحله انکارید، هر موقع مسئله را پذیرفتید، ما وارد مرحله درمان میشویم.
یک مورد امیدوارکننده این است که امروز برخلاف گذشته این دو زوج هستند که همپای هم برای مشکلاتشان اقدام میکنند در این موارد هر دو نفر پشت به پشت هم و خیلی صبورانه و همدلانه برای حل مشکلاتشان اقدام میکنند، نه تنها مشاجره و دلخوری پیش نمیآید، بلکه از یکدیگر حمایت نیز میکنند. البته این را نیز متذکر شوم، معمولاً در کار مشاوره زن و شوهر هر دو باید حضور داشته باشند و صحبتهای هر دو باید شنیده شود. قضاوتهای یک طرفه کاملاً نادرست است و من معمولاً وقتی تنها یکی از زوجین مراجعه میکند، فقط نقش شنونده را بازی میکنم. زمانی به ارائه راهکار میپردازم که هر دو نفر با هم به جلسه بیایند. در غیر این صورت برداشت و درک متفاوتی از صورت مسئله به وجود میآید. در روند مشاوره و روان درمانی جذابیتهای بسیار دیگری هم وجود دارد مثلاً مواجهه با گروهها و طبقات مختلف که درگیریهای ذهنی متفاوتی دارند از موارد جذاب حرفه ماست.
چرا روانمان را بیمه نمیکنند؟
از آنجاکه وظیفه یک روانشناس واقعی تغییر رفتار و الگوی اصلاح رفتار مراجعهکننده است پس ما قرار است یکسری رفتارها را که یک یا دو دهه در فرد ایجاد و بعضا ماندگار شدهاند را تغییر دهیم. طبیعی است که تغییر چنین رفتارهای ماندگاری زمان زیادی میبرد پس قطعاً این عملکرد ما بسیار زمانبر و از طرفی هزینهبر است. مثلاً در مقوله ازدواج و اعطای گواهینامه تخصصی ازدواج مسئلهای است که ذهن من را بسیار درگیر کرده؛ ما باید یکسری رفتارهای مهم و بزرگ در هر شخص را که امکان ایجاد مشکل در زندگی زناشویی را چندبرابر میکند در وهله اول شناسایی کنیم و در مرحله بعد به دنبال تغییر یا حذف آنها باشیم. پس طبیعی است زمانی که به بیماری با این مشخصات اختصاص میدهیم بسیار باشد ساعتی هم اگر بخواهیم هزینهها را حساب کنیم زیاد میشود. اینجاست که از نظر من ورود بیمهها به این عرصه ضروری است چون با آینده خانوادگی و زندگیهای مشترک جامعه ما در ارتباط مستقیم است.
مشکلی که در اینجا بسیار به چشم میخورد، عدمتمایل بیمهها برای ورود به این عرصه است. مردم معمولاً به خاطر هزینههای بالای روانشناسی خود را کنار کشیده و از رفتن به مراکز مشاوره صرف نظر میکنند. در اینجا دولت میتواند با حمایت مالی از افراد جامعه در ترغیب مردم به حل گرههای ذهنی و روانی بسیار کمککننده باشد. زمانی ما جسم سالم خواهیم داشت که از روان سالم برخوردار باشیم. وقتی روح و روان در آسایش است، درست فکر میکنیم، درست احساس میکنیم و به شکل شایسته از نیروی جسمانی خود بهره میبریم. نکته دیگر علاوه بر هزینه بالا، این است که درمانهای روانشناسی زمان زیادی را میطلبد و متأسفانه این موضوع از حوصله افراد جامعه خارج است. مردم دوست دارند در یک جلسه یا حداکثر تا یک ماه بعد از مراجعه نتیجه کار را ببینند. در صورتی که رواندرمانی نیاز به اراده قوی و زمان دارد، تا بتوان رفتارهای ریز تا درشت را تغییر داد. اما مراجعان ما عمدتاً بیحوصله شدهاند، آستانه صبر و تحمل آنها فوقالعاده پایین است. بنابراین این نقیصه میتواند بازده کاری ما را پایین بیاورد.
مردم آگاهتر شدهاند
خوشبختانه بالارفتن آگاهی مردم نسبت به آموزشهای روانشناختی و اهمیت مشاوره در حال افزایش است. تا پیش از این اکثر مراجعهکنندگان ما بزرگسالانی بودند که بعد از زندگی مشترک به فکر میافتادند اما خوشبختانه در چند سال اخیر من شاهد کم شدن بازه سنی مراجعهکنندگان و افزایش رو به رشد آنها به مراکز شناخت درمانی هستم. من معتقدم به دلیل بالا رفتن اطلاع و آگاهی اکثریت مردم در هر طبقه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مراجعهکننده وجود دارد. دختر خانمی به من مراجعه کرده بود که به لحاظ اقتصادی در وضعیت بالایی قرار نداشت.
به نظر من در حالت استاندارد دستکم برای هر 100 نفر یک مشاور باید وجود داشته باشد که این حداقل در شهر تهران رعایت نشده است. البته تعداد روانشناس و مشاور در نقاط شمالی شهر خوب است اما درجنوب شهر این تعداد کم است. از طرفی چون افراد، بیمه روانشناختی ندارند، ممکن است روی مراجعه آنها به مطبهای روانشناسی تأثیر بگذارد و عملاً اجازه دریافت این خدمات را ندهد.
به جرئت میتوانم بگویم موضوع طبقه اجتماعی الان دیگر مسئله نیست و تنها دلیل نیامدن افراد به سمت کارهای رواندرمانی و مشاوره، بیشتر به دلیل هزینه بالای آن است. همه مردم دوست دارند، سالم زندگی کنند.
بنابراین مشورت با یک مشاور خبره را هم میپسندند. از لحاظ سنی، بیشتر مراجعهکنندگان در بازه سنی 19 تا 30 سال قرار گرفتهاند و از لحاظ جنسیت هر دو گروه زن و مرد، به انجام امور روانشناسی تمایل نشان میدهند. مخصوصاً که مشاورههای پیش از ازدواج رو به افزایش است و افراد زیادی به ضرورت و مهم بودن این امر واقف شدهاند، بنابراین نمیتوان گفت تعداد زنها بیشتر است یا مردها. هر دو جنس میپذیرند که انجام امور روانشناسی میتواند در بهبود کیفیت زندگی آنها مؤثر باشد.
فراموش نکنید ما مشاورها و روانشناسان از معدود افرادی هستیم که در هر زمانی با اکثریت افراد جامعه به شکلی روبهرو هستیم و از کم و کیف مشکلاتشان باخبریم. دقیقاً به دلیل تعدد مراجعات ما روانشناسان و مشاورهای مرجع آماری از جامعه و مشکلات افراد آن هستیم.
به همین دلایلی که گفتم بیشترین مشکلات و دغدغههایی که افراد جامعه ما امروز با آن دست به گریبانند دخالتهای خانوادگی در زندگی زوجین، بالا رفتن توقعات زن و شوهر از همدیگر، خیانتهای زناشویی و وجود روابط موازی در هر دو جنس که البته در آقایان بسیار بیشتر است، طلاق عاطفی و اعتیاد از مواد مخدر گرفته تا انواع محرکهاست.
تهدید اینترنت و ماهواره علیه فضای خانوادگی
امروزه با توجه به حضور انواع فناوریهای مجازی ارتباطی از جمله قابلیتهای رو به رشد فضای اینترنت، موبایل و برنامههای ماهواره که تداخل فرهنگی ایجاد میکند و نوع مشکلات زوجین و افراد مختلف جامعه با 10 سال پیش فرق کرده است. تردید نکنید یکی از عوامل جدایی عاطفی خانوادهها، حضور ماهواره، اینترنت و موبایل در فضای خانوادگی است. متأسفانه نه تنها در خانوادهها بلکه در بین همکاران یک اداره، به جای گفتوگو و صحبت، ترجیح این است که با رد و بدل پیامکهای مختلف، با همدیگر حرف بزنند. فناوریهای مختلف جای تعاملات فعال بین افراد را پر کرده است و این به عنوان یک معضل اجتماعی بسیار پررنگ شده است. خیلی از افراد اذعان میکنند همسر من وقتی به خانه برمیگردد، مینشیند جلوی ماهواره و بین ما هیچ صحبتی رد و بدل نمیشود یا همسر من از صبح چشم به فیلمهای ماهواره میدوزد و انتظار دارد من هم مانند هنرپیشههای تلویزیون لباس بپوشم. مردم آگاهی ندارند که اینها همگی فیلم است و اصلاً خود هنرپیشهها هم بدین شکل زندگی نمیکنند. در واقع ماهواره، یک الگوبرداری غلط را در اذهان شکل میدهد که این موضوع رو به گسترش است.
برخی مردم استفاده صحیح از ماهواره، اینترنت و موبایل را هنوز یاد نگرفتهاند. استفاده از انواع فناوریها باید منطبق با فرهنگ و ارزشهای یک کشور باشد. افراد پشت فرهنگهای وارداتی، رفتارهای ضد و نقیضی از خود نشان میدهند. در حال حاضر عمده مشکلات زوجها، نداشتن مهارت ارتباطی است. این ارتباط به شکل سرزنشگر یا سازشگر که بعداً فرد احساس اجحاف میکند، تبدیل شده است. از این رو رابطه همتراز و سالمی را بین آنها شاهد نیستیم. نتیجهای که من از زندگی مراجعانم میگیرم این است که استفاده بیش از حد ماهواره، تعاملات بین زن و شوهر را مخدوش میکند و نهایتاً طلاق عاطفی بار میآورد.
خودبرتربینی، یک مانع بزرگ
یکی از مواردی که بیشترین درگیری را میان زوجین ایجاد میکند خودبرتربینی است. خاطرتان هست در ابتدای بحث گفتم اگر کسی گواهینامه رانندگی میگیرد در حقیقت یک سند دارد که اثبات کند او مهارت رانندگی ارزیابی شدهای را آموخته است؟ در این مورد خاص میتوانم بگویم شما چون گواهینامه رانندگی دارید نمیتوانید یک آشپز خوب یا معلم خوب باشید چون گواهینامه ملاک ارزیابی یک مهارت دیگر است. حالا تصور کنید متأسفانه ما در زندگی زوجهای امروزی به وفور با زنان و مردانی روبهرو هستیم که بر اساس موقعیت و مهارت شغلیشان تصور میکنند مهارت زندگی مشترک را نیز بدون آموزش دارند.
مثلاً در بین مراجعان من زن و شوهری وجود دارند؛ خانم مدیر بانک است و آقا یک رئیس کارخانه. خانم به تصور اینکه قدرت حسابرسی و مدیریت عالی در بانک دارد فکر میکند در خانه هم قدرت مدیریت و عملکرد زندگی مشترک مطلوبی دارد پس در مواجهه با هر مشکلی این تصور را میکند که همسرش مقصر است.
در طرف دیگر آقا قرار دارد، مردی که بیش از 100 کارگر نیرو دارد و چون در بدترین شرایط مالی، روحی و کاری توانسته همه این کارگرها را بدون مشکل کنار هم نگه دارد تصور میکند در خانه همچنین مهارتی را دارد. اشتباه ما این است که چون فکر میکنیم در یک زمینه عملکرد خوبی داشتهایم پس در بقیه عرصهها هم میتوانیم یکهتاز باشیم این اشتباه است. علاوه بر این همه باید بدانند که در هر عرصهای هرچقدر مهارت داشته باشند زندگی زناشویی و مشترک میدانی است که تا وارد آن نشوی و تجربیات دیگران را نشنوی نمیتوانی مهارت کسب کنی.
مشاوره برای افزایش کیفیت زندگی
من دوست دارم شرایط جامعه ما، زندگی فردی و مشترک تک تک افراد به درجهای از رضایت برسد که مراجعهکنندگان به دفترم از فردی که به خاطر یک مشکل حاد نزدم آمده به کسی تبدیل شود که تنها بهخاطر افزایش کیفیت زندگی و بهتر شدن شرایط فعلیاش به من مراجعه کرده است. متأسفانه با شرایطی که میبینم این آرزو یا دست نیافتنی است یا دیرهنگام محقق میشود.
من همین سؤال را سر کلاس از دانشجویانم میپرسم که چرا همیشه ما باید به یک مشکل برخورد کنیم و بیاییم پیش مشاور، چرا ما نباید برای داشتن یک زندگی شاد و بالا بردن مهارتهای زندگی نزد یک مشاور برویم. اینکه چطور میتوانیم بهتر زیستن را بیاموزیم، چطور میتوانیم یک فرد خلاق و کمالگرا باشیم، چه کار کنیم حالمان از اینی که هست بهتر شود، من با چنین افرادی تا به حال برخورد نداشتهام.
من به عنوان یک مشاور و روانشناس که کار رواندرمانی تخصصی را هم پیگیری میکنم همیشه دغدغه ذهنیام این بوده که کاش درایت دولتمردان و مسئولان ما به جایی برسد که بهجای انعکاس آمار رو به رشد طلاق بهخصوص طلاقهای توافقی سراغ روشهای بالابردن شناخت و کم کردن مشکلات ریشهای زندگی زوجین بروند. روزی برسد بهجای سخت کردن مراحل جداشدن و طلاق در دادگاه و محضرها به دنبال راهی برای ماندگارتر کردن زندگی زوجین باشیم. امیدوارم با درایت و آگاهانه همدیگر را انتخاب کنند و در مسیر زندگی، صحیح قدم بردارند.
امیدوارم روزی برسد که به شعار پیشگیری بهتر از درمان است اعتقاد کامل پیدا کنیم و بهجای درمان زخمهای متعدد طلاق و درگیری در جامعهمان بهدنبال پیشگیریها با روان درمانی و اصلاح رفتارها باشیم چون بسیاری از مسائل و مشکلاتی که برای ما پیش میآید، به دلیل نبود اراده، قدرت انتخاب و افت اعتقادات درونی است. گاهی ما تظاهر میکنیم که خوب هستیم، خوب عمل میکنیم، خوب حرف میزنیم اما متأسفانه نابهنجاری رفتاری میان ما زیاد دیده میشود. برخی از رفتارهای ما مقطعی و به دور از اخلاقیات بوده و روابط به سمت مقطعی شدن کشیده میشود. پس بیاییم ارزشها و فرهنگ پربارمان را به فرزندانمان آموزش دهیم تا آنها هم اخلاق و صفات پسندیده را درونیسازی کنند.