ولادت و ایام کودکى
عارف سالک، عالم ربّانى، حکیم فرزانه، مجتهد عادل، فقیه نامدار، حضرت آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى در خانوادهاى اصیل و مذهبى چشم به جهان گشود. او فرزند میرزا محمّد بهارى، از ستارگان تابناک آسمان علم و عرفان است. بهارى در سال 1265 ه.ق. در شهر بهار از توابع همدان متولد شد. حاج میرزا محمّد (١) بهارى که مردى وارسته بود، داراى 3 پسر به نامهاى: صادق، فرّخ و محمّد و یک دختر به نام خانم بود. همسرِ وى، زنى با ایمان بود. حاج میرزا محمّد کاسب بود و وضعیت مالى نسبتاً خوبى داشت. از قراین و شواهد پیداست که او از راه خرید و فروش و کشاورزى، امرار معاش مىکرد.
آغاز تحصیلات
شیخ محمّد بهارى همراه حاج شیخ محمّد باقر بهارى به مکتب خانه ملاّ عباس على در بهار رفته و خواندن و نوشتن را آموخت و قرائت قرآن و احکام شرعى را فرا گرفت.
او علاقه زیادى به آموختن علم داشت. وى در نوجوانى دروس حوزوى را نزد ملاّ جعفر بهارى فرا گرفت.
ملا جعفر دانشمندى وارسته بود که براى تأمین مخارج زندگى خویش، از وجوهات شرعیه استفاده نمىکرد. او از راه کشاورزى، امرار معاش مىکرد. این مرد الهى گذشته از این که از مدارج علمى بالایى برخوردار بود زاهدى با تقوا نیز بود. ضمیرِ پاک، قلب مطمئن و آرامش خاطر از ویژگىهاى اخلاقى وى بود. گویا شکلگیرى پایههاى اولیه علمى - عرفانى شیخ محمّد بهارى و آیةاللَّه حاج شیخ محمّد باقر بهارى در کلاس درس ملاجعفر بوده است.
عزیمت به بروجرد
شیخ محمّد بهارى پس از اتمام تحصیلات مقدماتى در همدان، براى ادامه تحصیل به بروجرد عزیمت مىکند و در درس آیةاللَّه حاج میرزا محمود بروجردى، پدر آیةاللَّه العظمى آقا حسین بروجردى شرکت مىکند. او پس از اخذ درجه اجتهاد در32 سالگى، به زادگاه خود برمىگردد. وى مدت کوتاهى در بهار به ارشاد مردم مىپردازد و دوران جوانى، همراه پدر به زیارت اماکن مقدّس در عراق مىرود.
هجرت به نجف اشرف
شیخ محمّد بهارى در سال 1297 ه.ق. براى ادامه تحصیلات وارد حوزه علمیه نجف اشرف مىگردد. وى در نجف از ملازمان درس آخوند ملا حسینقلى همدانى و از شاگردان ممتاز او بود. آخوند همدانى دربارهاش فرمود: «حاج شیخ محمّد بهارى، حکیم اصحاب من است.»
بهارى در درس عارف کامل و استاد بىنظیر عرفان، آخوند ملاّ حسینقلى شوندى درجزینى همدانى (متوفاى: 1311 ه.ق.) شرکت مىکنند و تا زمان وفات آن مرد بزرگ از محضر پر فیضش بهرهمند مىشود.
حاج شیخ محمّد بهارى در نجف دچار بیمارى مزمن مىشود. پزشکان راه علاج او را تغییر آب و هوا مىدانند. وى به سفارش پزشکان، به ایران بر مىگردد و مدّتى در مشهد ماندگار مىشود. باردیگر تصمیم به سفر به نجف مىگیرد، امّا بدتر شدن وضعیت جسمانىاش سبب بازگشت او به بهار مىشود و تا پایان عمر در این شهر اقامت مىگزیند.
استادان
بهارى دروس مقدماتى را در زادگاهش، زیر نظر پدرش، نزد ملاّ عباسعلى بهارى و ملاّ جعفر به پایان رسانید. آن گاه براى ادامه تحصیلات به همدان رفت و در درس استاد اسماعیل همدانى و میرزا محمود طباطبایى شرکت کرد. سپس به بروجرد رفت و دروس فقه و اصول را نزد مرحوم حاج میرزا محمود بروجردى فرا گرفت و از وى اجازه اجتهاد گرفت. بهارى در سال 1297 ه' .ق. به نجف اشرف رفت و از آموختههاى ملاحسینقلى شوندى بهرهمند شد.
بهارى در عرفان و قرآن، از محضر آیةاللَّه العظمى آخوند ملاحسینقلى شوندى همدانى بهرهها برد. شاگردان مکتب تربیتى آخوند را بیش از 300 نفر ذکر کردهاند.
سید احمد کربلایى، سید ابوالقاسم اصفهانى، شیخ محمّد بهارى همدانى، دولت آبادى، شیخ باقر آقا موسى، میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، سید محمّد سعید حبوبى، شیخ آقا رضا تبریزى، شیخعلى (فرزند آخوند)، شیخ على قمى، شیخ مولى شراره، از شاگردان مشهورِ آن عارفِ وارسته هستند. شیخ محمّد بهارى از برجستهترین شاگردان آخوند ملاحسینقلى همدانى بود. به تعبیر شیخ آقا بزرگ تهرانى، هو اجلهم اعظمهم. او شاگرد (٢)آخوند بود.
آیةاللَّه سید محمّد حسین طهرانى او و سید احمد کربلایى را ممتازترین شاگردان آخوند همدانى دانست و درباره سید احمد کربلایى فرمود: «از اعاظم فقهاء شیعه امامیه و از اساتید حکمت و عرفان الهى بوده است.» اما در حکمت و عرفان او همین بس که پس از رحلت مرحوم عارف بىبدیل و حکیم و مربى و مدرس و فقیه بىنظیر حضرت آیةاللَّه آخوند ملاحسینقلى همدانى - رضواناللَّه تعالىعلیه - در نجف اشرف، با عدیل و همردیف خود، مرحوم شیخ محمّد بهارى در میان سیصد تن از شاگردان آن مرحوم، سرآمد و شاخص بود.
پس از مهاجرت بهارى به همدان، سید احمد کربلایى، یگانه عالِم اخلاق و مربى نفوس در طى طریق الهى و سیر در معارج و مدارج کمال نفس انسانى و ایصال به کعبه مقصود و حرم معبود بود. (٣)
شیخ محمّد بهارى و حاج سید احمد کربلایى از تربیت شدگان مکتب عرفان آخوند ملاحسینقلى همدانى و از شاگردان توانمند او بودند. آخوند ملاحسینقلى همدانى عرفان را از آیةاللَّه آقا سید على شوشترى آموخته بودند و سید على شوشترى نیز از مرد «جولا».
حاج سید محمّد حسین طباطبایى قاضى مىنویسد:
من از پدرم پرسیدم: «شما عرفان را از که اخذ کردهاید؟ فرمودند: از مرحوم سید احمد کربلایى طهرانى. عرض کردم: او از چه کسى؟ فرموند: از آقا سید على شوشترى. عرض کردم: او از چه کسى؟ فرمودند: از «جولا» عرض کردم: او از چه کسى فرا گرفته؟ ایشان با تغیر فرمودند: من چه دانم! تو مىخواهى سلسله درست بکنى.» (٤)
اخلاق و کرامات شیخ محمّد بهارى
اسرار الهى در دل تابناک بهارى موج مىزد. آن بزرگوار از حیث اخلاق، متواضع، مؤدب و در حفظ آداب معاشرت و سعه صدر، سعیى بلیغ مىنمود.
بهارى در اخلاق، حسن رفتار، حلم، بردبارى و خوش خُلقى از بین شاگردان مرحوم آخوند، زبانزد و نمونه و بارز بود. او در نجف، شیوه تربیتى استادش را ادامه داد. بسیارى از عالمان و تاجران ایرانى، عرب و هندى شیوه سلوک و خود سازى را از او طلب مىکردند وى نیز با کمال گشادهرویى و مهر و محبّت، شفاهى یا کتبى آنان را هدایت و ارشاد مىنمود و بدین ترتیب مکتب آخوند را استمرار و تداوم مىبخشید.
میرزا جواد آقا ملکى تبریزى که از بزرگان اهل معرفت زمان خویش بود، درباره استاد خویش، آخوند همدانى مىنویسد:
در یک برخورد اعجاب آنگیز، مرحوم آخوند یک فرد منحرف را دگرگون مىساخت. گویند: آقایى آمد نزد مرحوم آخوند و ایشان او را توبه دادند. در عرض 48 ساعت بعد، وقتى که آن مرد آمد به گونهاى متحوّل شده بود که باورمان نمىشد که این همان آدم چند ساعت پیش باشد. (٥)
آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى همانند استاد گرانقدرش بود. او در همان برخورد اول، طرف مقابل را مجذوب و شیفته خود مىساخت. او روزى در نجف اشرف، با جمعى از طلاب در محوطه حیاط مدرسه ایستاده بود. رهگذرى جسارتى به طلاب مىنماید. طلبهها در صدد پاسخ به توهین او بر مىآیند، امّا بهارى مىگوید: او را به من واگذارید. بهارى به رهگذر مىگوید: آیا نخواهى مُرد؟ آیا وقت آن نرسیده است که از خواب غفلت بیدار شوى؟ آن مرد نگاهى به پشت سرخود مىکند و خطاب به بهارى مىگوید: چرا، چرا؟ اتفاقاً موقعش فرا رسیده است! او در حضور بهارى توبه مىکند و تحوّل و انقلابى درونى در او پیدا مىشود و از زهّاد و عبّاد و از اوتاد زمان خود مىشود.
چهرهاى متبسم در پس اندوه
حجة الاسلام و المسلمین عندلیب زاده همدانى درباره شیخ محمّد بهارى فرمود: «او قلبى مطمئن و آکنده از اندوه داشت، اما در پس این اندوه، چهرهاى بشاش و شادمان داشت و از جدال و مناظره برکنار بود. بیان و کردار، حتى قیافهاى دلنشین و جذاب داشت، به گونهاى که کودکان هم حضور در محضر او را بر بازىهاى کودکانه شیرین خود ترجیح مىدادند!»
گریز از تعریف و تمجید دیگران
شیخ محمّد بهارى مصداق بازر آیه (رجالٌ لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکراللَّه) بود او همواره به (٦)یاد خدا بود. معنویت، اخلاص، تقوا و زهد از اوصاف بارز ایشان بود.
بهارى از این که در عرصه شهرت قرار بگیرد، گریزان بود. شاید این جهت است که تنها دو اثر علمى؛ تذکرة المتقین و منشآت از او باقى مانده است. او از تعریف و تمجید دیگران و از این که در معرض مدح قرار گیرد، گریزان بود.
آیةاللَّه العظمى آخوند ملاحسینقلى همدانى به نقل از یکى از شاگردان شیخ محمّد بهارى، فرمود: نزد بهارى درس اخلاق مىخواندیم، یک روز به محل درس بهارى مراجعت کردیم، استاد فرمود: دیگر درسى نیست؟! عرض کردیم: چرا! فرمود: آیا طى این مدت تغییر حال پیدا نکردهاید؟ اگر نکردهاید، طبیب را عوض کنیم! بهارى با نفس مسیحایى خود، درصدد (٧)ایجاد تحول و انقلاب درونى در شاگردانش بود. او که خودش را از قید و بند دنیوى آزاد ساخته بود، در فکر آزاد سازى دیگران هم بود.
شاگردان
شاگردان شیخ محمّد بهارى در حوزه علمیه نجف، ضمن تحصیل علوم دینى، به تدریس نیز مشغول بودند.
عارف فرزانه، شیخ لطیف بهارى (فرزند ملاّ درویش) از شاگردان او بود. شیخ لطیف از عارفان و عالمان ربّانى زمان خود به شمار مىرفت. بهارى در ملاقات با اهالى شهر بهار، از معنویت، زهد و عرفان وى بسیار تعریف کرد.
مرحوم شیخ محمّد بهارى شاگردان بسیارى داشت نامههاى وى که در کتاب تذکرة المتقین گرد آمده است، خود حکایت از این مدعاست.
از منظر بزرگان
آخوند همدانى درباره بهارى فرمود:
«شیخ محمّد بهارى حکیم اصحاب من است.» (٨)
آخوند او را وصى خود قرار داده بود. (٩)
علاّمه تهرانى از استاد خود، علاّمه طباطبایى و او از استاد خود، آیةاللَّه سید على قاضى نقل مىکند که حاج احمد کربلایى فرمود: ما پیوسته در خدمت ملاحسینقلى همدانى بودیم و آخوند همدانى 100% مال ما بود، ولى همین که آقاى بهارى با آخوند روابط آشنایى بست، آخوند دائماً در خدمت او بود و بیشتر با او مراوده داشت و در واقع، آخوند را از ما گرفت. (١٠)
سید محسن امین عاملى، نویسنده «اعیان الشیعه» مىنویسد:
«کان من العلماء الرّبانین و السالکین المراقبین تلّمذ فى النجف على الملاحسینقلى الهمدانى... و کان من اخص تلامذته و کان ذا صفات و مقامات رفیعة مشتغلاً بالعلم دائم المراقبة و کان لوجودة آثار شریفه»؛ او (١١)عالمى ربّانى، مراقب، داراى صفات والا و مقامات بلندى بود. همیشه و در همه حال مراقبه داشت و وجودش مایه برکت بود.
آیةاللَّه العظمى محمّد حسین نائینى در مورد عظمت روحى و معنوى بهارى فرمود: «شهر آن جاست که حاج شیخ محمّد بهارى آرمیده است» یکى از بزرگان در جلسه اخلاقى، فرمود: از مرحوم آیةاللَّه نجفى شنیدم که فرمود: آیةاللَّه العظمى حاج شیخ محمّد حسین نجفى نائینى در جلسه درس، به ایشان فرمود: آیا اهالى همدان به زیارت مرقد منور و مطهر عارف کامل، شیخ محمّد بهارى مشرف مىشوند و از او تبرک مىگیرند و این فرصت را مغتنم مىشمارند؟
آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى از شخصیتهاى نادر و انسان کامل و وارستهاى بود که همه آشنایان او به پاکى، صداقت و عدالت او اذعان داشتند. امام خمینى؛ در تفسیر سوره حمد مىفرماید: یکی ازآقایان می گفت که اسم کسی را پیش مرحوم شیخ محمد بهاری ظاهراً بردند (ایشان) گفت: عادل کافری است . گفتیم : عادل است یعنی چه ؟ کافراست یعنی چه ؟ گفت : عادل است برای اینکه روی موازین شرعی عمل می کند و هیچ معصیت نمی کند. اما کافر است برای اینکه خدائی که او می پرستد خدا نیست ! (١٢)
شیخ آقا بزرگ تهرانى، در «الذریعه الى تصانیف الشیعه» در معرفى کتاب «تذکرة المتقین» شیخ محمّد بهارى مىنویسد:
«فارسیه فیه جملة من کلمات الأعاظم فى الاخلاق و مکاتیبهم الصادره فى آداب السلوک منها مکاتبته جمال السالکین الشیخ الفقیه الورع الزاهد المولى حسینقلى الدرجزینى الهمدانى... و مکاتبته تلمیذ الاجل و وصیه العالم السالک الشیخ محمّد بن میرزا محمّد البهارى» (١٣)
تذکرة المتقین کتابى است فارسى در او جملهاى از کلمات اعاظم در اخلاق و نامههایى است که در آداب سیر و سلوک نگاشته شده است. از جمله، نامه جمال سالکین، شیخ فقیه و ورع و زاهد، مولى حسینقلى درجزینى همدانى است و نامههاى شاگرد بزرگوار و وصیش، دانشمند و عالم سالک، حاج شیخ محمّد بهارى مىباشد.
شیخ آقا بزرگ تهرانى، معتقد بود که بهارى از بزرگان علم اخلاق و سیر و سلوک و عرفان است و در اخلاق و تهذیب نفس و تزکیه روح، سرآمد و از اوتاد به حساب مىآید.
علاّمه سید محمّد حسین حسینى طهرانى مىفرماید: آیةاللَّه مرحوم بهارى - قدساللَّه تربته الشریفه - از اعاظم تلامذه و شاگردان آخوند همدانى بود که سالیان متمادى درک حضور او را کرده بود و به درجات کمال فائز آمد.
این حقیر بارها به زیارت مرقدش به بهار همدان رفتهام و اینگونه شنیدهام و بدان اعتقاد دارم که آن مرحوم از میهمانان خود پذیرایى مىکند! (١٤)
حاج شیخ میرزا جواد انصارى همدانى که اهل معرفت و سیر و سلوک بود و در همدان سکونت داشت، همیشه براى زیارت قبر آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى و استمداد از روح بلند او، به بهار مىرفت. او بارها راه 19 کیلو مترى بهار - همدان را پیاده طى کرد و به زیارت قبر بهارى رفت. وى درباره عظمت شخصیت عرفانى بهارى گفته است: من بعد از قبر سلمان فارسى، قبرى را به نورانیت محمّد بهارى در بهار همدان ندیدهام و خود بارها با پاى پیاده از همدان تا بهار طى مىکردم و به زیارت ایشان مىآمدم.
عالم ربّانى، شیخ حسنعلى نخودکىاصفهانى نیز چنین نوشتهاند: «این حقیر فقیر کثیر التقصیر به مرحوم آقا شیخ محمّد بهارى مودّت و ارادتى خاص داشتم، چنانکه چند روزى در نجف اشرف در خدمتشان بودم و ایشان نسبت به حقیر مرحمت و لطف ویژهاى عنایت فرمودند و پس از چند روز که حقیر عازم اصفهان شدم، تعلیقهاى به حقیر مرقوم فرمودند که در آن نوشته بود: اگر وصیت کنم تو را، زیره به کرمان بردن است و اگر وصیت از تو بخواهم، فالوده پیش هالو نهادن است و پس از اندکى فوت نمودند! (١٥)
آثار
آثار علمى آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى منحصر به مکاتباتى است که براى شاگردان خود نگاشته است. تعدادى از این مکاتبات ارزشمند در کتاب تذکرة المتقین به گرد آمده است. مىنویسد:
«این بنده از حضرت آیةاللَّه العظمى خامنهاى (مد ظلالعالى) شنیدم که فرمودند: مرحوم شیخ محمّد بهارى افزون بر کتاب تذکرة المتقین، نوشته یا نوشتههاى دیگرى نیز داشته است.» (١٦)
شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتاب ارزشمند الذریعه الى تصانیف الشیعه، از کتاب «منشآت» بهارى یاد مىکند و مىنویسد: منشآت بهارى الهمدانى النجفى الحاج شیخ محمّد بهارى به طبع تهران (١٧)
کتاب دیگرى به نام «کتاب القضاء» را نیز به شیخ محمّد بهارى نسبت مىدهند. بهارى از نظر علمى، به درجات عالى و اجتهاد رسیده بود و شاگردان بسیارى نیز تربیت کرده بود. اگر آثار مکتوب و قلمى کمتراز ایشان به یادگار مانده است، نشان از توجه وى به تربیت شاگردان و رجال دینى و اهتمام خاص در سیر و سلوک وى است، به گونهاى که کتاب تذکرة المتقین، دستور العمل و نسخه عرفانى و تهذیب نفس براى شاگردان است.
مسلک عرفانى
اهل سیر و سلوک و عرفان در سیر تکاملى و تهذیب و تزکیه روح که زمینه شهود را فراهم مىکند، شیوهها و روشهاى متفاوتى داشتند که به برخى از روشها اشاره مىشود.
1 - سکوت:
عارفان عدهاى از براى تصفیه و تزکیه نفس، سکوت را اختیار کردهاند کم گویى و گزیده گویى را از راههاى ریاضت مشروع و نیل به مطلوب شمردهاند.
کم گوى و گزیده گوى چون دُر
تا زَنْدَک تو جهان شود پُر
2 - گرسنگى:
از دیگر شیوههاى زمینه ساز براى رسیدن به مقام شهود که در مکتب عرفان هم به آن اشاره شده است، گرسنگى است.
درباره حضرت مسیح آمده است: «کان ادامه الجوع»؛ همواره خودش او تحمل گرسنگى بود.
3 - کم خوابى:
کم خوابى از دیگر راههاى پسندیده عارفان است. آیات قرآن نیز به فضیلت آن اشاره کرده است. (١٨)
4 - تنهایى:
تنهایى این فرصت را به انسان عارف مىبخشد که فارغ از هر پدیده مادى به اعمال درونى و نفسانى خویش بپردازد. اشتغال طولانى همانا نفس را به دنیاى مادى فرا مىخواند و اجازه به خود اندیشیدن را از انسان مىگیرد.
5 - اخلاص:
از جلمه راههاى سیر و سلوک، تزکیه نفس و اخلاص ورزیدن است. اگر اخلاص راه جداگانهاى هم تلقى نشود، حداقل از آداب و شرایط مهم تزکیه نفس و خودسازى است.
6 - خوف و رجاء:
بزرگترین عامل ترقى و تکامل بشر، به ویژه عارفان و سالکان همین بیم و امید است. از مظاهر ادب در پیشگاه خداوند، بیم از عذاب و امید به رحمت الهى است. خوف و رجاء همیشه به یک اندازه نزد عارفان مطرح نبوده و برخى بُعد قوىتر و در برخى دیگر بُعد رجاء غلبه داشته است و دسته سومى هم وجود داشتهاند که به هر دو، نگاهى متعادل و عاقلانه داشتهاند.
یک نیمه رخت ولست مِنکم ببعید
یک نیمه دگر اِنَّ عذابى لشدید
بنابر آثار به جا مانده از بهارى وى خبر دسته دوم مىباشد؛ یعنى او بُعد رجاء را بر بیم او غلبه مىداد. در این زمینه، علاّمه آیةاللَّه سید محمّد حسین حسینى طهرانى مىنویسد:
در حقیقت بازگشت ادب به سوى اتخاذ طریق معتدل بین خوف و رجاء است و لازمه عدم رعایت ادب کثرت انبساط است که چون از حد در گذرد مطلوب نخواهد بود. مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى -رضواناللَّهتعالىعلیه - مقام انبساط و ارادتش غلبه داشت بر خوف ایشان. و همچنین مرحوم حاج شیخ محمّد بهارى -رحمةاللَّهعلیه- این طور بود. در مقابل حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى - رضواناللَّهتعالىعلیه - مقام خوفش بر رجاء و انبساط غلبه داشت و این معنى از گوشه و کنار سخنانشان مشهود و پیداست. هر کسى که امیدوارى و انبساط او بیشتر باشد، او را «خراباتى» و هر که خوف او افزون باشد، او را «مناجاتى» نامند؛ ولى کمال در رعایت اعتدال است. از حائز بودن کمال انبساط در عین حال کمال خوف و این معنى فقط در گفتار و کردار و قول و فعل ائمه اطهار: موجود است. (١٩)
بهارى در این مشرب عرفانى از استاد خود، آخوند همدانى پیروى کرده است.
عارف سالک، عالم ربّانى، حکیم فرزانه، مجتهد عادل، فقیه نامدار، حضرت آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى در خانوادهاى اصیل و مذهبى چشم به جهان گشود. او فرزند میرزا محمّد بهارى، از ستارگان تابناک آسمان علم و عرفان است. بهارى در سال 1265 ه.ق. در شهر بهار از توابع همدان متولد شد. حاج میرزا محمّد (١) بهارى که مردى وارسته بود، داراى 3 پسر به نامهاى: صادق، فرّخ و محمّد و یک دختر به نام خانم بود. همسرِ وى، زنى با ایمان بود. حاج میرزا محمّد کاسب بود و وضعیت مالى نسبتاً خوبى داشت. از قراین و شواهد پیداست که او از راه خرید و فروش و کشاورزى، امرار معاش مىکرد.
آغاز تحصیلات
شیخ محمّد بهارى همراه حاج شیخ محمّد باقر بهارى به مکتب خانه ملاّ عباس على در بهار رفته و خواندن و نوشتن را آموخت و قرائت قرآن و احکام شرعى را فرا گرفت.
او علاقه زیادى به آموختن علم داشت. وى در نوجوانى دروس حوزوى را نزد ملاّ جعفر بهارى فرا گرفت.
ملا جعفر دانشمندى وارسته بود که براى تأمین مخارج زندگى خویش، از وجوهات شرعیه استفاده نمىکرد. او از راه کشاورزى، امرار معاش مىکرد. این مرد الهى گذشته از این که از مدارج علمى بالایى برخوردار بود زاهدى با تقوا نیز بود. ضمیرِ پاک، قلب مطمئن و آرامش خاطر از ویژگىهاى اخلاقى وى بود. گویا شکلگیرى پایههاى اولیه علمى - عرفانى شیخ محمّد بهارى و آیةاللَّه حاج شیخ محمّد باقر بهارى در کلاس درس ملاجعفر بوده است.
عزیمت به بروجرد
شیخ محمّد بهارى پس از اتمام تحصیلات مقدماتى در همدان، براى ادامه تحصیل به بروجرد عزیمت مىکند و در درس آیةاللَّه حاج میرزا محمود بروجردى، پدر آیةاللَّه العظمى آقا حسین بروجردى شرکت مىکند. او پس از اخذ درجه اجتهاد در32 سالگى، به زادگاه خود برمىگردد. وى مدت کوتاهى در بهار به ارشاد مردم مىپردازد و دوران جوانى، همراه پدر به زیارت اماکن مقدّس در عراق مىرود.
هجرت به نجف اشرف
شیخ محمّد بهارى در سال 1297 ه.ق. براى ادامه تحصیلات وارد حوزه علمیه نجف اشرف مىگردد. وى در نجف از ملازمان درس آخوند ملا حسینقلى همدانى و از شاگردان ممتاز او بود. آخوند همدانى دربارهاش فرمود: «حاج شیخ محمّد بهارى، حکیم اصحاب من است.»
بهارى در درس عارف کامل و استاد بىنظیر عرفان، آخوند ملاّ حسینقلى شوندى درجزینى همدانى (متوفاى: 1311 ه.ق.) شرکت مىکنند و تا زمان وفات آن مرد بزرگ از محضر پر فیضش بهرهمند مىشود.
حاج شیخ محمّد بهارى در نجف دچار بیمارى مزمن مىشود. پزشکان راه علاج او را تغییر آب و هوا مىدانند. وى به سفارش پزشکان، به ایران بر مىگردد و مدّتى در مشهد ماندگار مىشود. باردیگر تصمیم به سفر به نجف مىگیرد، امّا بدتر شدن وضعیت جسمانىاش سبب بازگشت او به بهار مىشود و تا پایان عمر در این شهر اقامت مىگزیند.
استادان
بهارى دروس مقدماتى را در زادگاهش، زیر نظر پدرش، نزد ملاّ عباسعلى بهارى و ملاّ جعفر به پایان رسانید. آن گاه براى ادامه تحصیلات به همدان رفت و در درس استاد اسماعیل همدانى و میرزا محمود طباطبایى شرکت کرد. سپس به بروجرد رفت و دروس فقه و اصول را نزد مرحوم حاج میرزا محمود بروجردى فرا گرفت و از وى اجازه اجتهاد گرفت. بهارى در سال 1297 ه' .ق. به نجف اشرف رفت و از آموختههاى ملاحسینقلى شوندى بهرهمند شد.
بهارى در عرفان و قرآن، از محضر آیةاللَّه العظمى آخوند ملاحسینقلى شوندى همدانى بهرهها برد. شاگردان مکتب تربیتى آخوند را بیش از 300 نفر ذکر کردهاند.
سید احمد کربلایى، سید ابوالقاسم اصفهانى، شیخ محمّد بهارى همدانى، دولت آبادى، شیخ باقر آقا موسى، میرزا جواد آقا ملکى تبریزى، سید محمّد سعید حبوبى، شیخ آقا رضا تبریزى، شیخعلى (فرزند آخوند)، شیخ على قمى، شیخ مولى شراره، از شاگردان مشهورِ آن عارفِ وارسته هستند. شیخ محمّد بهارى از برجستهترین شاگردان آخوند ملاحسینقلى همدانى بود. به تعبیر شیخ آقا بزرگ تهرانى، هو اجلهم اعظمهم. او شاگرد (٢)آخوند بود.
آیةاللَّه سید محمّد حسین طهرانى او و سید احمد کربلایى را ممتازترین شاگردان آخوند همدانى دانست و درباره سید احمد کربلایى فرمود: «از اعاظم فقهاء شیعه امامیه و از اساتید حکمت و عرفان الهى بوده است.» اما در حکمت و عرفان او همین بس که پس از رحلت مرحوم عارف بىبدیل و حکیم و مربى و مدرس و فقیه بىنظیر حضرت آیةاللَّه آخوند ملاحسینقلى همدانى - رضواناللَّه تعالىعلیه - در نجف اشرف، با عدیل و همردیف خود، مرحوم شیخ محمّد بهارى در میان سیصد تن از شاگردان آن مرحوم، سرآمد و شاخص بود.
پس از مهاجرت بهارى به همدان، سید احمد کربلایى، یگانه عالِم اخلاق و مربى نفوس در طى طریق الهى و سیر در معارج و مدارج کمال نفس انسانى و ایصال به کعبه مقصود و حرم معبود بود. (٣)
شیخ محمّد بهارى و حاج سید احمد کربلایى از تربیت شدگان مکتب عرفان آخوند ملاحسینقلى همدانى و از شاگردان توانمند او بودند. آخوند ملاحسینقلى همدانى عرفان را از آیةاللَّه آقا سید على شوشترى آموخته بودند و سید على شوشترى نیز از مرد «جولا».
حاج سید محمّد حسین طباطبایى قاضى مىنویسد:
من از پدرم پرسیدم: «شما عرفان را از که اخذ کردهاید؟ فرمودند: از مرحوم سید احمد کربلایى طهرانى. عرض کردم: او از چه کسى؟ فرموند: از آقا سید على شوشترى. عرض کردم: او از چه کسى؟ فرمودند: از «جولا» عرض کردم: او از چه کسى فرا گرفته؟ ایشان با تغیر فرمودند: من چه دانم! تو مىخواهى سلسله درست بکنى.» (٤)
اخلاق و کرامات شیخ محمّد بهارى
اسرار الهى در دل تابناک بهارى موج مىزد. آن بزرگوار از حیث اخلاق، متواضع، مؤدب و در حفظ آداب معاشرت و سعه صدر، سعیى بلیغ مىنمود.
بهارى در اخلاق، حسن رفتار، حلم، بردبارى و خوش خُلقى از بین شاگردان مرحوم آخوند، زبانزد و نمونه و بارز بود. او در نجف، شیوه تربیتى استادش را ادامه داد. بسیارى از عالمان و تاجران ایرانى، عرب و هندى شیوه سلوک و خود سازى را از او طلب مىکردند وى نیز با کمال گشادهرویى و مهر و محبّت، شفاهى یا کتبى آنان را هدایت و ارشاد مىنمود و بدین ترتیب مکتب آخوند را استمرار و تداوم مىبخشید.
میرزا جواد آقا ملکى تبریزى که از بزرگان اهل معرفت زمان خویش بود، درباره استاد خویش، آخوند همدانى مىنویسد:
در یک برخورد اعجاب آنگیز، مرحوم آخوند یک فرد منحرف را دگرگون مىساخت. گویند: آقایى آمد نزد مرحوم آخوند و ایشان او را توبه دادند. در عرض 48 ساعت بعد، وقتى که آن مرد آمد به گونهاى متحوّل شده بود که باورمان نمىشد که این همان آدم چند ساعت پیش باشد. (٥)
آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى همانند استاد گرانقدرش بود. او در همان برخورد اول، طرف مقابل را مجذوب و شیفته خود مىساخت. او روزى در نجف اشرف، با جمعى از طلاب در محوطه حیاط مدرسه ایستاده بود. رهگذرى جسارتى به طلاب مىنماید. طلبهها در صدد پاسخ به توهین او بر مىآیند، امّا بهارى مىگوید: او را به من واگذارید. بهارى به رهگذر مىگوید: آیا نخواهى مُرد؟ آیا وقت آن نرسیده است که از خواب غفلت بیدار شوى؟ آن مرد نگاهى به پشت سرخود مىکند و خطاب به بهارى مىگوید: چرا، چرا؟ اتفاقاً موقعش فرا رسیده است! او در حضور بهارى توبه مىکند و تحوّل و انقلابى درونى در او پیدا مىشود و از زهّاد و عبّاد و از اوتاد زمان خود مىشود.
چهرهاى متبسم در پس اندوه
حجة الاسلام و المسلمین عندلیب زاده همدانى درباره شیخ محمّد بهارى فرمود: «او قلبى مطمئن و آکنده از اندوه داشت، اما در پس این اندوه، چهرهاى بشاش و شادمان داشت و از جدال و مناظره برکنار بود. بیان و کردار، حتى قیافهاى دلنشین و جذاب داشت، به گونهاى که کودکان هم حضور در محضر او را بر بازىهاى کودکانه شیرین خود ترجیح مىدادند!»
گریز از تعریف و تمجید دیگران
شیخ محمّد بهارى مصداق بازر آیه (رجالٌ لا تلهیهم تجارة و لا بیع عن ذکراللَّه) بود او همواره به (٦)یاد خدا بود. معنویت، اخلاص، تقوا و زهد از اوصاف بارز ایشان بود.
بهارى از این که در عرصه شهرت قرار بگیرد، گریزان بود. شاید این جهت است که تنها دو اثر علمى؛ تذکرة المتقین و منشآت از او باقى مانده است. او از تعریف و تمجید دیگران و از این که در معرض مدح قرار گیرد، گریزان بود.
آیةاللَّه العظمى آخوند ملاحسینقلى همدانى به نقل از یکى از شاگردان شیخ محمّد بهارى، فرمود: نزد بهارى درس اخلاق مىخواندیم، یک روز به محل درس بهارى مراجعت کردیم، استاد فرمود: دیگر درسى نیست؟! عرض کردیم: چرا! فرمود: آیا طى این مدت تغییر حال پیدا نکردهاید؟ اگر نکردهاید، طبیب را عوض کنیم! بهارى با نفس مسیحایى خود، درصدد (٧)ایجاد تحول و انقلاب درونى در شاگردانش بود. او که خودش را از قید و بند دنیوى آزاد ساخته بود، در فکر آزاد سازى دیگران هم بود.
شاگردان
شاگردان شیخ محمّد بهارى در حوزه علمیه نجف، ضمن تحصیل علوم دینى، به تدریس نیز مشغول بودند.
عارف فرزانه، شیخ لطیف بهارى (فرزند ملاّ درویش) از شاگردان او بود. شیخ لطیف از عارفان و عالمان ربّانى زمان خود به شمار مىرفت. بهارى در ملاقات با اهالى شهر بهار، از معنویت، زهد و عرفان وى بسیار تعریف کرد.
مرحوم شیخ محمّد بهارى شاگردان بسیارى داشت نامههاى وى که در کتاب تذکرة المتقین گرد آمده است، خود حکایت از این مدعاست.
از منظر بزرگان
آخوند همدانى درباره بهارى فرمود:
«شیخ محمّد بهارى حکیم اصحاب من است.» (٨)
آخوند او را وصى خود قرار داده بود. (٩)
علاّمه تهرانى از استاد خود، علاّمه طباطبایى و او از استاد خود، آیةاللَّه سید على قاضى نقل مىکند که حاج احمد کربلایى فرمود: ما پیوسته در خدمت ملاحسینقلى همدانى بودیم و آخوند همدانى 100% مال ما بود، ولى همین که آقاى بهارى با آخوند روابط آشنایى بست، آخوند دائماً در خدمت او بود و بیشتر با او مراوده داشت و در واقع، آخوند را از ما گرفت. (١٠)
سید محسن امین عاملى، نویسنده «اعیان الشیعه» مىنویسد:
«کان من العلماء الرّبانین و السالکین المراقبین تلّمذ فى النجف على الملاحسینقلى الهمدانى... و کان من اخص تلامذته و کان ذا صفات و مقامات رفیعة مشتغلاً بالعلم دائم المراقبة و کان لوجودة آثار شریفه»؛ او (١١)عالمى ربّانى، مراقب، داراى صفات والا و مقامات بلندى بود. همیشه و در همه حال مراقبه داشت و وجودش مایه برکت بود.
آیةاللَّه العظمى محمّد حسین نائینى در مورد عظمت روحى و معنوى بهارى فرمود: «شهر آن جاست که حاج شیخ محمّد بهارى آرمیده است» یکى از بزرگان در جلسه اخلاقى، فرمود: از مرحوم آیةاللَّه نجفى شنیدم که فرمود: آیةاللَّه العظمى حاج شیخ محمّد حسین نجفى نائینى در جلسه درس، به ایشان فرمود: آیا اهالى همدان به زیارت مرقد منور و مطهر عارف کامل، شیخ محمّد بهارى مشرف مىشوند و از او تبرک مىگیرند و این فرصت را مغتنم مىشمارند؟
آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى از شخصیتهاى نادر و انسان کامل و وارستهاى بود که همه آشنایان او به پاکى، صداقت و عدالت او اذعان داشتند. امام خمینى؛ در تفسیر سوره حمد مىفرماید: یکی ازآقایان می گفت که اسم کسی را پیش مرحوم شیخ محمد بهاری ظاهراً بردند (ایشان) گفت: عادل کافری است . گفتیم : عادل است یعنی چه ؟ کافراست یعنی چه ؟ گفت : عادل است برای اینکه روی موازین شرعی عمل می کند و هیچ معصیت نمی کند. اما کافر است برای اینکه خدائی که او می پرستد خدا نیست ! (١٢)
شیخ آقا بزرگ تهرانى، در «الذریعه الى تصانیف الشیعه» در معرفى کتاب «تذکرة المتقین» شیخ محمّد بهارى مىنویسد:
«فارسیه فیه جملة من کلمات الأعاظم فى الاخلاق و مکاتیبهم الصادره فى آداب السلوک منها مکاتبته جمال السالکین الشیخ الفقیه الورع الزاهد المولى حسینقلى الدرجزینى الهمدانى... و مکاتبته تلمیذ الاجل و وصیه العالم السالک الشیخ محمّد بن میرزا محمّد البهارى» (١٣)
تذکرة المتقین کتابى است فارسى در او جملهاى از کلمات اعاظم در اخلاق و نامههایى است که در آداب سیر و سلوک نگاشته شده است. از جمله، نامه جمال سالکین، شیخ فقیه و ورع و زاهد، مولى حسینقلى درجزینى همدانى است و نامههاى شاگرد بزرگوار و وصیش، دانشمند و عالم سالک، حاج شیخ محمّد بهارى مىباشد.
شیخ آقا بزرگ تهرانى، معتقد بود که بهارى از بزرگان علم اخلاق و سیر و سلوک و عرفان است و در اخلاق و تهذیب نفس و تزکیه روح، سرآمد و از اوتاد به حساب مىآید.
علاّمه سید محمّد حسین حسینى طهرانى مىفرماید: آیةاللَّه مرحوم بهارى - قدساللَّه تربته الشریفه - از اعاظم تلامذه و شاگردان آخوند همدانى بود که سالیان متمادى درک حضور او را کرده بود و به درجات کمال فائز آمد.
این حقیر بارها به زیارت مرقدش به بهار همدان رفتهام و اینگونه شنیدهام و بدان اعتقاد دارم که آن مرحوم از میهمانان خود پذیرایى مىکند! (١٤)
حاج شیخ میرزا جواد انصارى همدانى که اهل معرفت و سیر و سلوک بود و در همدان سکونت داشت، همیشه براى زیارت قبر آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى و استمداد از روح بلند او، به بهار مىرفت. او بارها راه 19 کیلو مترى بهار - همدان را پیاده طى کرد و به زیارت قبر بهارى رفت. وى درباره عظمت شخصیت عرفانى بهارى گفته است: من بعد از قبر سلمان فارسى، قبرى را به نورانیت محمّد بهارى در بهار همدان ندیدهام و خود بارها با پاى پیاده از همدان تا بهار طى مىکردم و به زیارت ایشان مىآمدم.
عالم ربّانى، شیخ حسنعلى نخودکىاصفهانى نیز چنین نوشتهاند: «این حقیر فقیر کثیر التقصیر به مرحوم آقا شیخ محمّد بهارى مودّت و ارادتى خاص داشتم، چنانکه چند روزى در نجف اشرف در خدمتشان بودم و ایشان نسبت به حقیر مرحمت و لطف ویژهاى عنایت فرمودند و پس از چند روز که حقیر عازم اصفهان شدم، تعلیقهاى به حقیر مرقوم فرمودند که در آن نوشته بود: اگر وصیت کنم تو را، زیره به کرمان بردن است و اگر وصیت از تو بخواهم، فالوده پیش هالو نهادن است و پس از اندکى فوت نمودند! (١٥)
آثار
آثار علمى آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى منحصر به مکاتباتى است که براى شاگردان خود نگاشته است. تعدادى از این مکاتبات ارزشمند در کتاب تذکرة المتقین به گرد آمده است. مىنویسد:
«این بنده از حضرت آیةاللَّه العظمى خامنهاى (مد ظلالعالى) شنیدم که فرمودند: مرحوم شیخ محمّد بهارى افزون بر کتاب تذکرة المتقین، نوشته یا نوشتههاى دیگرى نیز داشته است.» (١٦)
شیخ آقا بزرگ تهرانى در کتاب ارزشمند الذریعه الى تصانیف الشیعه، از کتاب «منشآت» بهارى یاد مىکند و مىنویسد: منشآت بهارى الهمدانى النجفى الحاج شیخ محمّد بهارى به طبع تهران (١٧)
کتاب دیگرى به نام «کتاب القضاء» را نیز به شیخ محمّد بهارى نسبت مىدهند. بهارى از نظر علمى، به درجات عالى و اجتهاد رسیده بود و شاگردان بسیارى نیز تربیت کرده بود. اگر آثار مکتوب و قلمى کمتراز ایشان به یادگار مانده است، نشان از توجه وى به تربیت شاگردان و رجال دینى و اهتمام خاص در سیر و سلوک وى است، به گونهاى که کتاب تذکرة المتقین، دستور العمل و نسخه عرفانى و تهذیب نفس براى شاگردان است.
مسلک عرفانى
اهل سیر و سلوک و عرفان در سیر تکاملى و تهذیب و تزکیه روح که زمینه شهود را فراهم مىکند، شیوهها و روشهاى متفاوتى داشتند که به برخى از روشها اشاره مىشود.
1 - سکوت:
عارفان عدهاى از براى تصفیه و تزکیه نفس، سکوت را اختیار کردهاند کم گویى و گزیده گویى را از راههاى ریاضت مشروع و نیل به مطلوب شمردهاند.
کم گوى و گزیده گوى چون دُر
تا زَنْدَک تو جهان شود پُر
2 - گرسنگى:
از دیگر شیوههاى زمینه ساز براى رسیدن به مقام شهود که در مکتب عرفان هم به آن اشاره شده است، گرسنگى است.
درباره حضرت مسیح آمده است: «کان ادامه الجوع»؛ همواره خودش او تحمل گرسنگى بود.
3 - کم خوابى:
کم خوابى از دیگر راههاى پسندیده عارفان است. آیات قرآن نیز به فضیلت آن اشاره کرده است. (١٨)
4 - تنهایى:
تنهایى این فرصت را به انسان عارف مىبخشد که فارغ از هر پدیده مادى به اعمال درونى و نفسانى خویش بپردازد. اشتغال طولانى همانا نفس را به دنیاى مادى فرا مىخواند و اجازه به خود اندیشیدن را از انسان مىگیرد.
5 - اخلاص:
از جلمه راههاى سیر و سلوک، تزکیه نفس و اخلاص ورزیدن است. اگر اخلاص راه جداگانهاى هم تلقى نشود، حداقل از آداب و شرایط مهم تزکیه نفس و خودسازى است.
6 - خوف و رجاء:
بزرگترین عامل ترقى و تکامل بشر، به ویژه عارفان و سالکان همین بیم و امید است. از مظاهر ادب در پیشگاه خداوند، بیم از عذاب و امید به رحمت الهى است. خوف و رجاء همیشه به یک اندازه نزد عارفان مطرح نبوده و برخى بُعد قوىتر و در برخى دیگر بُعد رجاء غلبه داشته است و دسته سومى هم وجود داشتهاند که به هر دو، نگاهى متعادل و عاقلانه داشتهاند.
یک نیمه رخت ولست مِنکم ببعید
یک نیمه دگر اِنَّ عذابى لشدید
بنابر آثار به جا مانده از بهارى وى خبر دسته دوم مىباشد؛ یعنى او بُعد رجاء را بر بیم او غلبه مىداد. در این زمینه، علاّمه آیةاللَّه سید محمّد حسین حسینى طهرانى مىنویسد:
در حقیقت بازگشت ادب به سوى اتخاذ طریق معتدل بین خوف و رجاء است و لازمه عدم رعایت ادب کثرت انبساط است که چون از حد در گذرد مطلوب نخواهد بود. مرحوم حاج میرزا على آقا قاضى -رضواناللَّهتعالىعلیه - مقام انبساط و ارادتش غلبه داشت بر خوف ایشان. و همچنین مرحوم حاج شیخ محمّد بهارى -رحمةاللَّهعلیه- این طور بود. در مقابل حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى - رضواناللَّهتعالىعلیه - مقام خوفش بر رجاء و انبساط غلبه داشت و این معنى از گوشه و کنار سخنانشان مشهود و پیداست. هر کسى که امیدوارى و انبساط او بیشتر باشد، او را «خراباتى» و هر که خوف او افزون باشد، او را «مناجاتى» نامند؛ ولى کمال در رعایت اعتدال است. از حائز بودن کمال انبساط در عین حال کمال خوف و این معنى فقط در گفتار و کردار و قول و فعل ائمه اطهار: موجود است. (١٩)
بهارى در این مشرب عرفانى از استاد خود، آخوند همدانى پیروى کرده است.
وصیت نامه شیخ محمد بهاری همدانی به شاگرد خود
(شیخ محمدبهاری استادعرفان سیدعلی قاضی طباطبایی بوده است)
آنچه برای
جناب آقا شیخ احمد لازم است ، این است که تامل درستی نماید، ببیند بنده است
یا آزاده ، اگر دید آزاد است ، خودش می داند - که هر کاری بخواهد بکند - و
اگر دانست بنده است و مولا دارد، سر خود نیست هر کاری بکند ولو دستی حرکت
دهد تاز وی جهت آن سوال خواهد شد، جواب درستی باید بگوید، پس بنابر این
باید سعیش در تحصیل رضای مولایش باشد، اگر چه دیگران راضی بر آن کار نباشند
ابدا و و تحصیل رضای مولای حقیقی جل شانه نیست مگر در تحصیل تقوا. غرض
اصلی از خلقت حاصل نخواهد شد، به جز اینکه معرفت و محبت میان عبد و مولا
باشد، و تحصیل تقوا محتاج به چند چیز است که چاره ندارد از آنها، یکی ،
پرهیز از معاصی است ، باید معاصی را تفصیلا یاد بگیرد، هر یک را در مقام
خود ترک نماید، که از جمله معاصی است ، ترک واجبات. پس باید واجبات خود را
هم به مقدار وسع و ابتلا به آنها یاد گرفته ، عمل نماید، و این واضح است که
با معصیت کاری اسباب محبت و معرفت نخواهد شد - اگر اسباب عداوت نباشد- اگر
شیخ احمد بگوید: من نمی توانم ترک معصیت بالمره (:: یکباره) بکنم ، لابد
واقع می شوم ، جواب این است که:
بعد المعصیه
می توانی که توبه کنی. کسی که توبه کرد از گناه ، مثل کسی است که نکرده ،
پس مایوس از این در خانه نباید شد، اگرچه هفتاد پیغمبر را سر بریده باشد.
باز توبه اش ممکن است قبول باشد، مولای او قادر است که خصمای (:: دشمنان)
او را راضی کند از معدن جود خودش جلت قدرته.
دوم اینکه: مهما امکن پرهیز از مکروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد. حتی المقدور چیز مکروه به نظرش حقیر نیاید، بگوید: کل مکروه جائز. بسا می شود یک ترک مکروهی پیش مولا از همه چیز مقربتر واقع خواهد بود، یا اتیان مستحب کوچکی ، و این به تامل در عرفیات ظاهر خواهد شد.
سوم:تر مباحات است در غیر مقدار لزوم و ضرورت ، اگر چه شارع مقدس خیلی چیزها را مباح کرده برای اغنیا، اما چون در باطن میل ندارد بنده او مشغول به غیر او باشد از امورات دنیویه ، و لذا خوب است بنده به نظرا به میل مولا این مزخرفات را تماما یا بعضها (:: بعضی را) ترک نماید - اگر چه حرام نباشد ارتکاب به آنها - اقتداء بالنبیین علیه السلام و تاسیا بالائمه الطیبین الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین.
چهارم: ترک کند ما سوی الله را، که در دل خود غیر او را راه ندهد، چطور گفته خواجه:
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار
چکنم حرف دگر یاد ندادم استادم
اگر جناب شیخ احمد بگوید: با این ابتلا به معاش و زن و بچه و رفیق و دوست چطور می شود آدم ترک ماسوی الله بکند و در قلبش غیر یاد او چیزی نباشد، این فرض به حسب متعارف بعید است و شدنی نیست ، می گوییم:
دوم اینکه: مهما امکن پرهیز از مکروهات هم داشته باشد، به مستحبات بپردازد. حتی المقدور چیز مکروه به نظرش حقیر نیاید، بگوید: کل مکروه جائز. بسا می شود یک ترک مکروهی پیش مولا از همه چیز مقربتر واقع خواهد بود، یا اتیان مستحب کوچکی ، و این به تامل در عرفیات ظاهر خواهد شد.
سوم:تر مباحات است در غیر مقدار لزوم و ضرورت ، اگر چه شارع مقدس خیلی چیزها را مباح کرده برای اغنیا، اما چون در باطن میل ندارد بنده او مشغول به غیر او باشد از امورات دنیویه ، و لذا خوب است بنده به نظرا به میل مولا این مزخرفات را تماما یا بعضها (:: بعضی را) ترک نماید - اگر چه حرام نباشد ارتکاب به آنها - اقتداء بالنبیین علیه السلام و تاسیا بالائمه الطیبین الطاهرین صلوات الله علیهم اجمعین.
چهارم: ترک کند ما سوی الله را، که در دل خود غیر او را راه ندهد، چطور گفته خواجه:
نیست در لوح دلم جز الف قامت یار
چکنم حرف دگر یاد ندادم استادم
اگر جناب شیخ احمد بگوید: با این ابتلا به معاش و زن و بچه و رفیق و دوست چطور می شود آدم ترک ماسوی الله بکند و در قلبش غیر یاد او چیزی نباشد، این فرض به حسب متعارف بعید است و شدنی نیست ، می گوییم:
آن مقداری که
تو باید ترک کنی ، آن هر کسی است که تو را از یاد او جل شانه نگاه دارد، با
آن شخص باید به مقدار واجب و ضرورت بیشتر محشور نباشی ، و اما هر کس که
خدا را به یاد تو بیاندازد، ترک مجالست او صحیح نیست.
حضرت عبسی علی نبیناو آله و علیه السلام فرمودند: معاشرت کنید با کسانی که رویت آنها خدا را به یاد شما می اندازد الحاصل طالب خدا اگر صادق باشد، انس خود را یواش یواش از همه چیز ببرد، و همواره در یاد او باشد مگر اشخاصی را که در این جهت مطلوب به کارش بیاید و آن هم به مقدار لازمه آن کار، پس با آنها بودن منافاتی با یاد خدا بودن ندارد، و محبت این اشخاص هم از فروع محبت الهی است - جل شانه - منافات با محبت الهی ندارد.
اگر شیخ احمد بگوید: اینها حق است ، ولیکن من با این حال نمی توانم به جا بیاورم ، زیرا که شیاطین انس و جن به دور ما احاطه کرده ، متصل وسوسه می کنند، همیشه مانع اند و ما هم کناره بالمره نمی توانیم بکشیم ، امر معاش اختلال پیدا می کند، از عهد خودمان هم بر نمی آییم تا کار به کار کسی نداشته ، مشغول خودمان باشیم ، ما کجا، این حرفها کجا! جواب می گوییم:
حضرت عبسی علی نبیناو آله و علیه السلام فرمودند: معاشرت کنید با کسانی که رویت آنها خدا را به یاد شما می اندازد الحاصل طالب خدا اگر صادق باشد، انس خود را یواش یواش از همه چیز ببرد، و همواره در یاد او باشد مگر اشخاصی را که در این جهت مطلوب به کارش بیاید و آن هم به مقدار لازمه آن کار، پس با آنها بودن منافاتی با یاد خدا بودن ندارد، و محبت این اشخاص هم از فروع محبت الهی است - جل شانه - منافات با محبت الهی ندارد.
اگر شیخ احمد بگوید: اینها حق است ، ولیکن من با این حال نمی توانم به جا بیاورم ، زیرا که شیاطین انس و جن به دور ما احاطه کرده ، متصل وسوسه می کنند، همیشه مانع اند و ما هم کناره بالمره نمی توانیم بکشیم ، امر معاش اختلال پیدا می کند، از عهد خودمان هم بر نمی آییم تا کار به کار کسی نداشته ، مشغول خودمان باشیم ، ما کجا، این حرفها کجا! جواب می گوییم:
اگر امورات ،
آنی (:: یکباره)باشد همین طور است که می گویی ، از این هم بزرگتر مثل کوه
بدوا (:: در آغاز) به نظر آدم می آید کوچک نیست ، لیکن اشکال در این است که
تکلیف شاق نکرده اند، امورات تدریجی است ، پس همین قدر که تدریجی شد،
دیگر کار درست می شود، مردم بتدریج باز و شاهین و سایر مرغهای صیدی را رام
کرده ، به دست گرفته اند.
پس کلام اینکه: در هر مرتبه که هستی آن نیم رمق که داری ، آن قدر را که به سهولت می توانی به عمل آوری ، اگر در آن مسامحه نکردی ، آن را به جا آوردی ، یک چنین هم بر قوت تو می افزاید، بلکه زیاده ، زیرا که فرمود: تو یک وجب بیا، من یک زراع و اگر نه ، مسامحه کردی ، آن مقدار قو،هم در معرض زوال است ، مثلا شب را تا صبح خوابیدی ، بنای بیداری داشتی ، نشد، حالا که اول صبح است ، تا ملتفت شدی ، پاشو، بین الطلوعین را بیدار بودن این خودش هم فیض علیحده و توفیقی است از جانب حضرت اله جل جلاله ، این را به مسامحه بر خودت تقویت مکن ، به شیطان گوش مده که می گوید: حالا به وقت نماز صبح زیاد است ، قدری بخواب ، غرض او معلوم است.
و همچنین در مجلسی نشستی ، خیلی لغو و بیهوده گفتی ، دلت سیاه شد، اما می توانی نیم ساعت زودتر پاشوی ، به تدبیر و حیل (:: چاره اندیشی) ، پس این نیم ساعت را از دست مده ، پاشو برو، و مگو چه فایده ای دارد، من از صبح به خرابی مشغولم ، باز می توان به این جزیی خیلی از کارها (را) پیش ببری آن شاء الله تعالی.
پس بر شیخ احمد لازم آمد، عمل کردن (به) این ترتیب که می نویسم:
اولا هر کاری دارد باید اوقات خود را ضایع نکنی (تا) بعضی از وقت او مهمل در برود، باید برای هر چیزی وقتی قرار دهد، اوقات او (باید) منقسم گردد، وقتی را باید وقت عبادت قرار دهد، هیچ کاری در آن وقت غیر از عبادت نکند، وقتی را وقت کسب و تحصیل معاش خود قرار دهد، و وقتی را رسیدگی به امور اهل و عیال خود، و وقتی را برای خود و خواب خود قرارداد، ترتیب اینها را به هم نزند، تا همه اوقات او ضایع گردد، مهما امکن اول شب را وقت خواب قرار دهد، بیخود ننشیند، آخر شب از او فوت شود، و متذکرا (:: در حال گفتن ذکر) او را خواب ببرد، با طهارت بخوابد، ادعیه ماثوره را بخواند، خصوص تسبیح حضرت صدیقه طاره علیه السلام را، و در سیری شکم هیچ وقت خود را جنب نکند، و پیش از صبح بیدار شود، تا بیدار شد سجده شکری به جا آورد، اگر خودش هم بیدار نمی شود اسباب بیداری فراهم بیاورد. بعد از بیدار شدن به اطراف آسمان نگاه کرده ، به تامل چند آیه مبارکه که اول آنها آن فی خلق السموات و الارض است ، تا انک لا تخلف المیعاد (را) بخواند، بعد تطهیر کرده ، وضو گرفته ، مسواک نموده و عطری استعمال کرده ، سر سجاده خود بنشیند، دعای الهی غارت نجوم سمائک را بخواند. پس شروع به نماز نماید به آن ترتیب که فقها رضوان الله علیهم نوشته اند. مثل شیخ بهاءالدین علیه الرحمه در مفتاح الفلاح ، و دیگران در مصابیح و غیرها نوشته اند، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصیل و اختصار آن را بنماید.
الحاصل تا اول آفتاب وقت عبادت قرار دهد، هیچ شغلی به جای نیاورد غیر از عبادت ، کارهای دیگر را به آن وقت نیاندازد همه را در اذکار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فکر نشده باشد، و اما اگر مرورش به ساحت فکر افتاده ، هر رشته فکری که در دست داشته ، در خلال این اوقات اعمال نماید، اگر دید به سهولت فکر جاری است ، پی فکر برود - عوض آوراد و تعقیبات - و اگر دید فکر جامد است ، آن را ول کرده ، پی ذکر برود. و ملاحظه نماید هر عملی را که بیشتر در وی تاثیر دارد، آن را بر همه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن ، چه مناجات ، چه دعا، چه ذکر، چه نماز، چه سجده
باری بعد از آن ، ترتیبات امور خانه را دستور داده ، به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده ، به بازار برود و هر کس را که دید، غیر از اسلام چیزی نگوید. مشغول ذکر خودش باشد تا وارد بازار شود، ذکر مخصوصی در ورود به بازار وارد شده ، آن را بخواند، بساط خود را پهن نماید، متذکرا (:: در حالی که ذکر می گوید) به کار خود مشغول باشد، ذکر کردن در بازار ثواب خیلی دارد. شخص ذاکر در بازار به منزله چراغی است در خانه ظلمانی ، خود را بی خود در امور دنیویه مردم داخل نکند، مردم را دور خود جمع نکند، حتی موعظه هم نکند. بلی اگر منکری دید از کسی ، به طریق خوش اگر بتواند آن را رفع نماید، و اما اگر دید تاثیر نخواهد کرد، یا گفتی بدتر می کنند، نباید دست بزند، کار نداشته باشد. و اوقات مخصوصه نمازها را مراعات نماید، و مهماامکن (:: تا اندازه ای که ممکن است) غالبا با طهارت باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار صد مرتبه کلمه توحید و یازده مرتبه سوره توحید و صد مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم را ترک نکند، و استغفارات خاصه بعد از نماز عصر را بخواند با ده مرتبه سوره قدر، و مهماامکن روزه را ترک نکند، خصوص سه روز از هر ماه را که پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است ، اگر مزاج او مساعد باشد، و الا مراعات مزاج اولیا است. زیرا که بدن مرکوب انسان است ، اگر صدمه ای خورد از پا می افتد، لذا نباید خیلی هم به هوای آن بچرخد تا اینکه یاغی شود که او را دیگر اطاعت نکند.
خیر الامور اوسطها در همه چیز جاری است ، افراط و تفریط، هیچ کدام صحیح نیست ، این است که فرموده اند: علیکم بالحسنه بین السیئتین. (:: بر شما باد به انجام حسنه و نیکوکاری بین دو بدی) و در هروقت از شب که بتواند خوب است که یک سجده طولانی هم به جا بیاورد، به قدری که بدن خسته شود و ذکر مبارک آن را هم سبحان ربی الاعلی و بحمده قرار دهد، و مهما امکن هر چه می خواند باید با قلب حاضر باشد، حواسش جای دیگر نباشد و مداومت هم بکند - (تا) عمل ، ملکه و عادت او شود، تا اینکه ترک نگردد.
فعلا محل بیش از این گنجایش ندارد، این چون کلمه علی سبیل الاختصار قلمی گردید و اگر مطلبی دیگر هم لازم شد، شاید بعد نوشته شود آن شاء الله تعالی.
حرره محمد البهاری الهمدانی
پس کلام اینکه: در هر مرتبه که هستی آن نیم رمق که داری ، آن قدر را که به سهولت می توانی به عمل آوری ، اگر در آن مسامحه نکردی ، آن را به جا آوردی ، یک چنین هم بر قوت تو می افزاید، بلکه زیاده ، زیرا که فرمود: تو یک وجب بیا، من یک زراع و اگر نه ، مسامحه کردی ، آن مقدار قو،هم در معرض زوال است ، مثلا شب را تا صبح خوابیدی ، بنای بیداری داشتی ، نشد، حالا که اول صبح است ، تا ملتفت شدی ، پاشو، بین الطلوعین را بیدار بودن این خودش هم فیض علیحده و توفیقی است از جانب حضرت اله جل جلاله ، این را به مسامحه بر خودت تقویت مکن ، به شیطان گوش مده که می گوید: حالا به وقت نماز صبح زیاد است ، قدری بخواب ، غرض او معلوم است.
و همچنین در مجلسی نشستی ، خیلی لغو و بیهوده گفتی ، دلت سیاه شد، اما می توانی نیم ساعت زودتر پاشوی ، به تدبیر و حیل (:: چاره اندیشی) ، پس این نیم ساعت را از دست مده ، پاشو برو، و مگو چه فایده ای دارد، من از صبح به خرابی مشغولم ، باز می توان به این جزیی خیلی از کارها (را) پیش ببری آن شاء الله تعالی.
پس بر شیخ احمد لازم آمد، عمل کردن (به) این ترتیب که می نویسم:
اولا هر کاری دارد باید اوقات خود را ضایع نکنی (تا) بعضی از وقت او مهمل در برود، باید برای هر چیزی وقتی قرار دهد، اوقات او (باید) منقسم گردد، وقتی را باید وقت عبادت قرار دهد، هیچ کاری در آن وقت غیر از عبادت نکند، وقتی را وقت کسب و تحصیل معاش خود قرار دهد، و وقتی را رسیدگی به امور اهل و عیال خود، و وقتی را برای خود و خواب خود قرارداد، ترتیب اینها را به هم نزند، تا همه اوقات او ضایع گردد، مهما امکن اول شب را وقت خواب قرار دهد، بیخود ننشیند، آخر شب از او فوت شود، و متذکرا (:: در حال گفتن ذکر) او را خواب ببرد، با طهارت بخوابد، ادعیه ماثوره را بخواند، خصوص تسبیح حضرت صدیقه طاره علیه السلام را، و در سیری شکم هیچ وقت خود را جنب نکند، و پیش از صبح بیدار شود، تا بیدار شد سجده شکری به جا آورد، اگر خودش هم بیدار نمی شود اسباب بیداری فراهم بیاورد. بعد از بیدار شدن به اطراف آسمان نگاه کرده ، به تامل چند آیه مبارکه که اول آنها آن فی خلق السموات و الارض است ، تا انک لا تخلف المیعاد (را) بخواند، بعد تطهیر کرده ، وضو گرفته ، مسواک نموده و عطری استعمال کرده ، سر سجاده خود بنشیند، دعای الهی غارت نجوم سمائک را بخواند. پس شروع به نماز نماید به آن ترتیب که فقها رضوان الله علیهم نوشته اند. مثل شیخ بهاءالدین علیه الرحمه در مفتاح الفلاح ، و دیگران در مصابیح و غیرها نوشته اند، به مقدار وقتش ملاحظه عمل و تفصیل و اختصار آن را بنماید.
الحاصل تا اول آفتاب وقت عبادت قرار دهد، هیچ شغلی به جای نیاورد غیر از عبادت ، کارهای دیگر را به آن وقت نیاندازد همه را در اذکار و اوراد مشروعه مشغول باشد، اگر هنوز اهل فکر نشده باشد، و اما اگر مرورش به ساحت فکر افتاده ، هر رشته فکری که در دست داشته ، در خلال این اوقات اعمال نماید، اگر دید به سهولت فکر جاری است ، پی فکر برود - عوض آوراد و تعقیبات - و اگر دید فکر جامد است ، آن را ول کرده ، پی ذکر برود. و ملاحظه نماید هر عملی را که بیشتر در وی تاثیر دارد، آن را بر همه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن ، چه مناجات ، چه دعا، چه ذکر، چه نماز، چه سجده
باری بعد از آن ، ترتیبات امور خانه را دستور داده ، به مقدار ضرورت با اهل خانه محشور شده ، به بازار برود و هر کس را که دید، غیر از اسلام چیزی نگوید. مشغول ذکر خودش باشد تا وارد بازار شود، ذکر مخصوصی در ورود به بازار وارد شده ، آن را بخواند، بساط خود را پهن نماید، متذکرا (:: در حالی که ذکر می گوید) به کار خود مشغول باشد، ذکر کردن در بازار ثواب خیلی دارد. شخص ذاکر در بازار به منزله چراغی است در خانه ظلمانی ، خود را بی خود در امور دنیویه مردم داخل نکند، مردم را دور خود جمع نکند، حتی موعظه هم نکند. بلی اگر منکری دید از کسی ، به طریق خوش اگر بتواند آن را رفع نماید، و اما اگر دید تاثیر نخواهد کرد، یا گفتی بدتر می کنند، نباید دست بزند، کار نداشته باشد. و اوقات مخصوصه نمازها را مراعات نماید، و مهماامکن (:: تا اندازه ای که ممکن است) غالبا با طهارت باشد، بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار صد مرتبه کلمه توحید و یازده مرتبه سوره توحید و صد مرتبه اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم را ترک نکند، و استغفارات خاصه بعد از نماز عصر را بخواند با ده مرتبه سوره قدر، و مهماامکن روزه را ترک نکند، خصوص سه روز از هر ماه را که پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است ، اگر مزاج او مساعد باشد، و الا مراعات مزاج اولیا است. زیرا که بدن مرکوب انسان است ، اگر صدمه ای خورد از پا می افتد، لذا نباید خیلی هم به هوای آن بچرخد تا اینکه یاغی شود که او را دیگر اطاعت نکند.
خیر الامور اوسطها در همه چیز جاری است ، افراط و تفریط، هیچ کدام صحیح نیست ، این است که فرموده اند: علیکم بالحسنه بین السیئتین. (:: بر شما باد به انجام حسنه و نیکوکاری بین دو بدی) و در هروقت از شب که بتواند خوب است که یک سجده طولانی هم به جا بیاورد، به قدری که بدن خسته شود و ذکر مبارک آن را هم سبحان ربی الاعلی و بحمده قرار دهد، و مهما امکن هر چه می خواند باید با قلب حاضر باشد، حواسش جای دیگر نباشد و مداومت هم بکند - (تا) عمل ، ملکه و عادت او شود، تا اینکه ترک نگردد.
فعلا محل بیش از این گنجایش ندارد، این چون کلمه علی سبیل الاختصار قلمی گردید و اگر مطلبی دیگر هم لازم شد، شاید بعد نوشته شود آن شاء الله تعالی.
حرره محمد البهاری الهمدانی
وفات
آیةاللَّه شیخ محمّد بهارى در نجف مریض شد و به سفارش پزشکان، به ایران بر مىگردد، عازم مشهد مىشود. او مدتى بعد، قصد بازگشت به نجف اشرف مىکند که شدّت یافتن بیمارى، او را از این تصمیم منصرف مىسازد و او ناچار به زادگاهش، بهار بر مىگردد و در نهم ماه مبارک رمضان 1325 ه'. ق. روحش به رضوان الهى پَرمىکشد و پیکر پاکش در شهر بهار به خاک سپرده مىشود.
علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانى، تاریخ وفات شیخ محمّد بهارى را نهم ماه مبارک رمضان سال 1325 ه.ق. داند و مىفرماید: در تاریخ وفات مرحوم بهارى، این گونه وارد شده است: « آه خزان شد گل و بهار محمّد » (٢٠)
مرقد منور آن مرحوم هم اکنون در میان بیش از 160 تن از شهیدان سرافراز و گلگون کفن انقلاب اسلامى و جنگ تحمیلى عراق علیه ایران، در باغ بهشت شهداى بهار، زیارتگاه مردم است. یکى از بزرگان نقل کردهاند: اطرافیان بهارى در زمان حیاتش، به ایشان پیشنهاد مىکنند بعد از رحلتش، جنازهاش را به نجف منتقل کنند و در آن جا به خاک بسپارند. ایشان با قاطعیت مىگوید: مرا در گورستان شهر بهار دفن کنید. چون مىخواهم کنار شهیدان باشم.
آرامگاه وى زیارتگاه مردم از شهرهاى مختلف کشور است. گاه اشخاص گرفتار و حاجتمند براى رفع گرفتارى و برآورده شدن حاجات خویش، به آستان مبارک و شفابخش آن ابر مرد زهد و تقوا، روى امید مىآورند. کرامات فراوانى نیز در این زمینه از ایشان نقل و مشاهده شده است!
پی نوشت :
(١) تذکرة المتقین، ص 23 و حکیم اصحاب، ص 43.
(٢) نقباء البشر، ص 677.
(٣) توحید علمى و عینى در مکاتیب حکمى و عرفانى، ص 17 و 18.
(٤) اللهشناسى، ج 1، ص 191.
(٥) فلسفه اخلاقى، ص 12 - 19.
(٦) سوره نور، آیه 37.
(٧) روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 5931.
(٨) روزنامه جمهورى اسلامى، شماره 3342.
(٩) سیماى فرزانگان، ج 3، ص 58.
(١٠) توحید علمى و عینى، ص 17.
(١١) اعیان الشیعه، ج 9، ص 402.
(١٢) تفسیر سوره حمد، ص 120.
(١٣) الذریعه، ج 4، ص 46.
(١٤) توحید علمى و عینى در مکاتیب حکمى و عرفانى، ص 17، پاورقى و روح مجرد، ص 157.
(١٥) نشان از بىنشانها، ص 530.
(١٦) سیستم کیفرى اسلام و پاسخ به شبهات، ص 27.
(١٧) الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 23، ص 25.
(١٨) سوره ذاریات، آیات 16 - 18 و سوره سجده 10 و 11.
(١٩) رساله لباللُّباب، ص 117 و 118.
(٢٠) الذریعه، ج 4، ص 46.