سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات
خوابهایی که می بینیم خیلی از اوقات بازتاب افکار و تخیّلات ما هستند. امّا بعضی از رؤیاها از حقایقی حکایت دارند و ... . رؤیا از یک جهت ، سه نوع است : رحمانی ، نفسانی و شیطانی. توضیح اینها را ان شاء الله در جای دیگری بیان خواهیم کرد و غرض از ذکر این نکات مقدّمه چینی بود برای ذکر رؤیایی رحمانی که نقل کنندهء آن ، آیة الله حاج سیّد محمّد حسین طهرانی رضوان الله علیه ( در کتاب « معاد شناسی » شان ) است.

« یکی‌ از رفقا و دوستان‌ ما که‌ جنبۀ رَحِمیّت‌ و قوم‌ و خویشی‌ نیز دارد تقریباً در حدود بیست‌ سال‌ قبل‌ برای‌ زیارت‌ عتبۀ مبارکۀ آستان‌ علیّ بن‌ موسی‌ الرّضا علیه‌ السّلام‌ به‌ صوب‌ [ = طَرَفِ ] مشهد مقدّس‌ رهسپار شد، و حال‌ خوبی‌ داشت‌. دو سه‌ روز ماند و برگشت‌، و در وقت‌ مراجعت‌ خوابی‌ عجیب‌ که‌ در آنجا دیده‌ بود تعریف‌ کرد.

گفت‌: در هنگام‌ ورود داخل‌ در حرم‌ نشدم‌ بلکه‌ مؤدّبانه‌ کنار درِ حرم‌ ایستادم‌ و سلام‌ عرض‌ کردم‌، و با خود گفتم‌: من‌ که‌ به‌ امام‌ و حقّ آن‌ حضرت‌ معرفت‌ واقعیّه‌ ندارم‌ نباید داخل‌ حرم‌ شوم‌ تا زمانیکه‌ حضرت‌ حاجت‌ مرا بدهند و مرا به‌ حقّ خود و خدای‌ خود عارف‌ کنند.

شب‌ جمعه‌ بود و هوا خیلی‌ سرد بود. در نیمۀ شب‌ که‌ در یکی‌ از رواقهای‌ پشت‌ سر نزدیک‌ به‌ کفشداری‌ خوابم‌ برده‌ بود در خواب‌ دیدم‌ حضرت‌ تشریف‌ آوردند و با سر انگشت‌ پا چند مرتبه‌ به‌ من‌ زدند و فرمودند: برخیز! برخیز کار کن‌؛ بدون‌ کار درست‌ نمی‌شود.

من‌ خودم‌ را انداختم‌ روی‌ پاهای‌ آنحضرت‌ که‌ ببوسم‌، آن حضرت‌ مثل‌ کسی‌ که‌ خجل‌ شده‌ و شرمنده‌ باشد خم‌ شدند و زیر بازوهای‌ مرا گرفتند و نگذاردند که‌ من‌ ببوسم‌ و فرمودند: این کارها چیست‌ ؟

برخاستم‌ رفتم‌ در صحن‌ مسجد گوهرشاد وضو گرفتم‌ و در یکی‌ از ایوانهای‌ مسجد عبایم‌ را بخود پیچیدم‌ و مشغول‌ خواندن‌ دعای‌ کمیل‌ شدم‌.

در بین‌ دعا خواب‌ بر من‌ غلبه‌ کرد، خوابم‌ برد. در خواب‌ دیدم‌ شخصی‌ که‌ محاسن‌ قرمز حنائی‌ داشت‌ نزد من‌ آمد و لطف‌ بسیار کرد و گفت‌: میخواهی‌ برویم‌ با هم‌ گردش‌ کنیم‌ ؟

گفتم‌: بسیار خوب‌! با هم‌ حرکت‌ کردیم‌، مرا دور تا دور کرۀ زمین‌ حرکت‌ داده‌ بصورت‌ پرواز در بالای‌ هر شهری‌ تمام‌ افراد آن‌ شهر را میدیدم‌ و خوب‌ و بد آنها را می‌شناختم‌. و از دریاها و اقیانوسها عبور کردیم‌ و به‌ زیارت‌ قبر حضرت‌ رسول‌ و صدّیقۀ کبری‌ و ائمّۀ بقیع‌ علیهم‌ الصّلوة‌ و السّلام‌ رفتیم‌ و پس‌ از آن‌ به‌ زیارت‌ نجف‌ أشرف‌ و کربلای‌ معلّی‌ و ائمّۀ کاظمین‌ و سامرّاء علیهم‌ السّلام‌ مشرّف‌ شدیم‌.

آن‌ مرد در هر جا برای‌ من‌ زیارتنامه‌ میخواند، و مطالبی‌ عجیب‌ برای‌ من‌ نقل‌ میکرد و در بین‌ راهها دائماً با من‌ مشغول‌ تکلّم‌ بود.

من‌ از بسیاری‌ از حالات‌ بزرگان‌ و ارحام‌ و عاقبت‌ امر آنها سؤال‌ میکردم‌ و پاسخ‌ می‌گفت‌: و از حالات‌ بسیاری‌ از مردگان‌ از اجداد و ارحام‌ و بزرگان‌ سؤال‌ می‌کردم‌ و همه‌ را یک‌ به‌ یک‌ جواب‌ میداد.

سپس‌ مرا به‌ آسمانها برد و به‌ ملاقات‌ فرشتگان‌ و ارواح‌ انبیاء و اولیاء مشرّف‌ شدیم‌، و در بهشت‌ها گردش‌ کردیم‌، و انواع‌ و اقسام‌ نعمت‌های‌ بهشتی‌ را ملاحظه‌ کردیم‌؛ چیزهائی‌ که‌ قابل‌ توصیف‌ نیست‌. و از روی‌ جهنّم‌ در یک‌ طرفة‌ العین‌ عبور کردیم‌ و کیفیّت‌ عذابها را دیدیم‌ که‌ قابل‌ توصیف‌ نیست‌.

پس‌ از این‌ سیرها بمن‌ گفت‌: میخواهی‌ برگردیم‌ ؟ گفتم‌: آری‌.

با هم‌ برگشتیم‌. چون‌ در مسجد گوهرشاد وارد شدیم‌ و می‌خواست‌ برود گفت‌: تمام‌ این‌ گردشها و سیرها پنج‌ دقیقه‌ طول‌ کشیده‌ است‌.

گفتم‌: فقط‌ پنج‌ دقیقه‌ ؟ گفت‌: پنج‌ دقیقه‌ که‌ گفتم‌ برای‌ آنستکه‌ وحشت‌ نکنی‌ و الاّ پنج‌ دقیقه‌ طول‌ نکشیده‌ است‌ بلکه‌ در یک‌ آن‌ انجام‌ گرفته‌ است‌؛ آنجا که‌ زمان‌ نیست‌، ساعت‌ نیست‌، دقیقه‌ نیست‌.

پس‌ با کمال‌ بشارت‌ و رحمت‌ خداحافظی‌ کرد و رفت‌. گفتم‌: کجا می‌روی‌ ؟ من‌ با شما کار دارم‌! در پاسخ‌ گفت‌: من‌ باید بروم‌. إن‌شاءالله‌ هر وقت‌ لازم‌ باشد نزد شما خواهم‌ آمد.

گفتم‌: خیلی‌ از عجائب‌ و غرائب‌ را در این‌ زمان‌ کوتاه‌ به‌ من‌ نشان‌ دادی‌ و مرا به‌ بسیاری‌ از نقاط‌ زمین‌ و عالم‌ بالا بردی‌!

گفت‌: هیچ‌ عجیب‌ نیست‌! خداحافظی‌ کرد و رفت‌.

من‌ از خواب‌ بیدار شدم‌، به‌ ساعت‌ نگاه‌ کردم‌ دیدم‌ که‌ پنج‌ دقیقه‌ است‌ که‌ چرتم‌ برده‌، شروع‌ کردم‌ به‌ خواندن‌ بقیّۀ دعای‌ کمیل‌.

این‌ خواب‌ به‌ اندازه‌ای‌ عجیب‌ بود و مطالبش‌ بقدری‌ جالب‌ و طولانی‌ بود که‌ قابل‌ ذکر نیست‌. إجمالاً آنکه‌ این‌ آقا در مدّت‌ سه‌ روز این‌ خواب‌ را برای‌ ما نقل‌ می‌کرد؛ بدین‌ طریق‌ که‌ صبح‌ می‌آمد و نقل‌ می‌کرد تا قریب‌ ظهر که‌ به‌ مسجد می‌رفتیم‌، و بعدازظهر می‌آمد و نقل‌ می‌کرد بقیّۀ آنرا تا نزدیک‌ غروب‌ که‌ آمادۀ مسجد می‌شدیم‌، و به‌ همین‌ منوال‌ تا سه‌ روز نقل‌ خوابش‌ طول‌ کشید.

این‌ خواب‌ بقدری‌ عجیب‌ بود که‌ در همان‌ ایّام‌ که‌ حقیر به‌ همدان‌ به‌ محضر حضرت‌ آیة‌ الله‌ جمال‌ السّالکین‌، و زَین‌ الفقهآءِ و المجتهدین‌ و آیة‌ الحقّ و الیقین‌ آقای‌ حاج‌ شیخ‌ محمّد جواد أنصاری‌ همدانی‌ رضوانُ الله تعالی‌ علیه‌ شرفیاب‌ شدم‌ و خواب‌ او را نقل‌ کردم‌، ایشان‌ تعجّب‌ نمودند و فرمودند: این‌ از خوابهائی‌ است‌ که‌ در زمانه‌ نظیر آن‌ یافت‌ نمی‌شود و یا لاأقلّ بسیار کم‌ است‌ و معلوم‌ می‌شود که‌ خواب‌ بیننده‌ بسیار قابل‌ و مستعدّ است‌. »

منبع: http://www.rahighemakhtoom.com

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی