بعثت رسول خدا (ص) برای تمام نمودن مکارم اخلاق بوده است، نسبت درکی که از اسلام داریم، با باطن و ظاهر دین چیست؟
توضیح معنا و جهت بعثت از آن حیث که توضیح تمامت حکمت نبوت رسول خاتم (ص) است، در اصل بیان تمام حکمت دین است. در واقع درک ما از معنای «بعثت»، تمام درک ما از دین را خواهد ساخت. از این رو در باره آن باید تدقیق کرد و جوهره آن را باید قصد نمود.
چنانکه از رسول خدا (ص) در حدیث مشهوری منقول است، بعثت رسول خدا در جهت تکمیل و تتمیم «اخلاق» آدمیان بوده است. «انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» . گویی مکاتبی اخلاقی از پیش بودهاند و اکنون رسول خاتم در پی تکمیل و تتمیم آن مبعوث شدهاند. آنچه کمتر مورد پرسش واقع میشود آن است که تتمیم مکارم اخلاق چه نسبتی با اساس توحید دارد؟؛ چراکه بنظر میرسد اصل و پایه دین و تمام غایت آن باید «توحید» باشد. کما اینکه در آیات متعدد قرآن کریم به اصالت این مطلب تصریح شده است؛ « قل انَّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین»، «قل انما اَعِظُکُم بواحده اَن تقوموا لله» و این فهم به لحاظ تاریخی نیز با نهضت رسول خدا ص بخصوص در آغاز بعثت مطابقت میکند. کما اینکه میدانیم رسول خدا در ابتدای دعوت خود، به محور کلیدی توحید تاکید مینمودند؛ « یا ایها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا»، بگویید الاهی جز الله نیست تا رستگار شوید. همچنین در آغاز حکومت نبوی در مدینه، رسول خدا (ص) همگان را بر محور توحید گردآورد: « قلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ».
آنچه از اخلاق میفهمیم بیشتر ناظر به جنبه عملی است، و آنچه از توحید میشناسیم، جنبه قول و عقیده دارد. اخلاق متصف شدن در عمل و رفتار است به صفات پسندیده و توحید قول به یگانگی پروردگار است. چطور این هر دو میتوانند باهم حکمتِ بعثت و غایتِ رسالت باشند؟
در ادبیات تشیع و مکتب قرآن میان اخلاق و توحید رابطهای وثیق برقرار است. تقسیمبندی مشهوری که در طول تاریخ میان سه حوزه عقاید، احکام و اخلاق صورت گرفته است، در جهتی خاص معتبر است و نمیتوان آن را مطلق انگاشت. کما اینکه میدانیم مثلا مقولاتی نظیر غیبت و دروغ ، هر دو تحت مقولاتی اخلاقی فهمیده میشوند، و در عین حال احکام صریح فقهی (وجوب و حرمت) بر آنها مترتب است. بنابراین جهت اعتبار این تقسیم را باید فهمید. و الا در آیات و روایات متعددی میخوانیم که میان اخلاق و احکام و عقاید هیچ فاصلهای نیست، و میان قول و فعل نیز. این مسئله خود ریشه در درکی اساسی از نسبت نظر و عمل در مکتب تشیع دارد. درکی که در آن، عقیده و درک قلبی آدمی ، باطن آدمی است و قول و رفتار آدمی بروز و ظهور همین باطن است. بنابراین قرارگیری توحید همچون یک اصل ، به معنای فهم توحید به مثابه اصل موضوعه نیست. بلکه اصل است، به این معنا که باطن است، و همه چیز – چه در عالم تشریع و چه در عالم تکوین- واقعاً ظهور و ظاهرشدن آن است.
۲. انسان عامل و ظاهرکننده چیزی است که واقعا بدان مومن است. انسان موحد، و آنکس که جداً به حضور در محضر پروردگار ایمان قلبی دارد، همواره در پی رعایت ادب این محضر و این حریم است، و لذا اگر در ظاهر هم عیوبی برای او باشد، به مرور حسب ایمان قلبی و درک توحیدیاش اصلاح خواهد شد؛ کما اینکه فخرالسالکین حضرت امام (ره) میفرمایند: « اگر ایمان به خدا پیدا شد همه چیز دنبالش است، تمام فضایل دنبالش است.»(صحیفه امام. ج۱۹.صص۲۵۱-۲۵۰). از این رو هر چند ایمان جنبهای باطنی و قلبی و فکری دارد، در لسان اهلبیت در مواقعی فاصلهای با ظاهر و جوارح و عمل ندارد. در حدیث شریفی از امام صادقعلیهالسلام منقول که فرمودند : « الایمان عملٌ کله»؛ یعنی ایمان تمامش عمل است.
با این وصف وقتی رسول خدا میفرماید؛ « من مبعوث شدهام تا مکارم اخلاق را تکمیل و تتمیم نمایم» باید این اخلاق را دقیق فهمید و به وجه تمامت آن پیبرد.
۳. مکتب علمی و اخلاقی اسلام بنا بر صریح روایات مکتبی است در میانه دو مکتب فکری و اخلاقی گذشته؛ که یکی شریعت موسویه است که به مادیت و ظاهر شریعت گرویده و دیگری طریقت نصارا که رهبانیت پیشهکرده و بیشتر جانب باطن و روح را داشته است. راه و مکتب اسلام در میانه این دو است؛ « و کذلک جعلناکم امهً وسطاً» (المیزان) . و در عین حال از هیچکدام نیست؛ «لاشرقیهً و لاغربیهً» یعنی نه صرفاً سوی باطن و روح را گرفته و نه صرفاً جانب ظاهر و جسد را. از این رو توحید قلبیِ آن عیناً جنبه عملی و جوارحی یافته، و اخلاق آن همان همان تعیّن و امتداد فعلیِ توحید گشته. و این تتمیم که در اصل تکمیل مکاتب قبل و رسالت انبیاء پیشین است در واقع اشاره به بعثت اخلاق توحیدی دارد. و این قدمی است که در دو مکتب و دو دین ماقبل نبوده و گویی در نسبت تازهای که در اسلام میان انسان و حق برقرار گشته ممکن شده است.
۴. برای همین هر دو جهت در کلام بزرگان از علمای شیعه ظاهر و بارز است و توضیح جهت و غایت بعثت نبوی به هر دو جنبه اشاره رفته است. کما اینکه حضرت امام در خصوص فلسفه بعثت نبوی میفرماید: « آنچه انبیاء برای او مبعوث شده بودند و تمام کارهای دیگر، مقدمه اوست، بسط توحید و شناخت مردم از عالم است.»(صحیفه نور. ۱۹. ص۱۰۷) یا در جای دیگر میفرمایند: «آرمان اصلی وحی این بوده است که برای بشر معرفت ایجاد کند؛ معرفت به حق تعالی در راس همه امور این معناست.»(صحیفه نور. ج۱۹. صص۱۴۴-۱۴۳). در این جملات بیشتر جهات باطنی و معرفتی مراد شده است. اما در اندیشه حضرت امام که ادامه سنت اصیل مکتب شیعی است؛ وحدت این جهت با تعینات ظاهری آن نیز مدنظر قرار گرفته است؛ که انسان مومن عمل طاهر و ظاهر مزکی هم خواهد داشت؛ لذا جهت بعثت انبیاء در کلام تربیت آدمی هم هست.«اسلام برای تهذیب انسان آمده است، برای انسان سازی آمده است. همه مکتبهای توحیدی برای انسانسازی آمده است.»(صحیفه نور. ج۷. ص۱۵و۱۶).
بنابراین فلسفه و جهت بعثت، در اصل ظهور متعالیترین مکتب علمی و اخلاقی است که شریعت ظاهریاش از باطن غافل نیست و باطن توحیدیاش تا خود ظواهر و جوارح ادامه مییابد. ظاهرش عینا اجراء و ظهور باطن است و باطنش عیناً مبدا و معاد ظاهر است. در این مکتب عبادت معنای خود را از دست نمیدهد و معنا ، صورت خود را رها نمیکند. کما اینکه شیخ عارف کامل مرحوم شاهآبادی بنا به نقل شاگردشان میفرمایند: «عبادات اجراء توحید است در ملک بدن از باطن قلب» (آداب الصلاه. امام خمینی(ره). مرکز تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره). چاپ بیستم. ۱۳۹۲. ص۱۵۳) . و غایت بعثت «عبادت» و «عبودیت» به همین معنا است. این همان مقام جمعالجمعی اسلام است که با بعثت نبی اکرم، که همان بعثت اخلاق توحیدی است ظاهر شد.
منبع: خبرگزاری فارس، حمیدرضا میررکنی بنادکی