سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

۱۰۶ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

 

عکس هایت آمد

و
آن چند خط
...
من حالم خوب است
امیدوارم به زودی زود...
چهارده تابستان گذشت
گندم ها درو شدند
و
یونجه ها...
هوای اهالی بد نیست
زمستان بی برفی بود
باد شکوفه ها را غارت کرد
زمین برکت نداشت
شب ها
شغال ها زوزه می کشند
سارا
بی نقشه قالی می بافد
بوته و ترنج...
محمد حسین
می رود ده بالا
نان می گیرد
::
عکس هایت آمد
گفته بودی بی بی هم ببیند
بی بی
عکس هایت را بویید
و گذاشت
لای قرآن
راستی!
یادم رفت
پنج تابستان است
بی بی
نمی بیند
پیراهنت را بفرست

مریم سقلاطونی



خدا وقتی نخواهد عمر دنیا سر نخواهد شد،
گلوی خشک صحرایی به باران تر نخواهد شد،
و تا وقتی نخواهد برگی از کاجی نمی افتد..
و باغی از هجوم داس ها پر پر نخواهد شد،
خدا وقتی نخواهد دانه ای کوچکتر از باران

گلی بالا رونده مثل نیلوفر نخواهد شد..
و کرم کوچکی...پروانه ای زیبا....و کوهی سخت....
عقیق و شیشه و اینه و مرمر نخواهد شد....
خدا وقتی بخواهد می شود وقتی نخواهد نه..
گلی بازیچه ی طوفان غارتگر نخواهد شد..
خدا وقتی بخواهد غیر ممکن می شود ممکن....
ولی وقتی نخواهد واقعا دیگر نخواهد شد....





مریم سقلاطونی


 

...یا ایهاالعزیز! مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه ..فاوف لناالکیل...و تصدق علینا..


یا ایها العزیز ...


پر کن دوباره کیل مرا ایهاالعزیز
دست من و نگاه شما ایهاالعزیز
رو از من شکسته مگردان که سالهاست
رو کرده ام به سمت شما ایها العزیز
جان را گرفته ام به سر دست و آمدم...
از کوره راه های بلا ایهاالعزیز
وادی به وادی آمده ام از درت مران
وا کن دری به روی گدا ایهاالعزیز
چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود
iین کاسه را...فاوف لنا...ایهاالعزیز
ما جان ومال باختگان را رها مکن
بگذار بگذرد شب ما ایهاالعزیز
.. .دستم تهی است راه بیابان گرفته ام
 محتاج یک نگاه تو یا ایهاالعزیز

پیشکش به راوی مویه های بلند زیارت ناحیه مقدسه


...أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ،

سلام بر آن گونه خاک آلوده،

أ لسَّلامُ عَلى مَنْ نُکِثَتْ ذِمَّـتُهُ،

سلام بر آن کسى که عهد و پیمانش شکسته شد،

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ

سلام بر آنکه از جام هاى نیزه ها جرعه نوشید،

أَلسَّلامُ عَلَیْک َ سَلامَ الْعارِفِ بِحُرْمَتِک َ ، الْمُخْلِصِ فی وَِلایَـتِک َ،

..سلام برتو سلامِ آن کسى که به حُرمتِ توآشنا و در ولایت تو مُخلص و بى ریا است،

سَلامَ مَنْ قَلْبُهُ بِمُصابِک َ مَقْرُوحٌ ، وَ دَمْعُهُ عِنْدَ ذِکْرِک َ مَسْفُوحٌ ،

 سلام کسی که قلبش ازمصیبت تو جریحه دار، و اشکش به هنگام یادتو جارى است،

سَلامَ الْمَفْجُوعِ الْحَزینِ ، الْوالِهِ الْمُسْتَکینِ ،

سلام کسی که دردناک وغمگین وشیفته وفروتن است،  

سَلامَ مَنْ لَوْ کانَ مَعَکَ بِالطُّفُوفِ ،  لَوَقاک َ بِنَفْسِهِ حَدَّ السُّیُوفِ ،

سلام کسی که اگرباتو درکربلا مى بود، باجانش دربرابر تیزىِ شمشیرها ازتو محافظت مى نمود،

فَلاََ نْدُبَنَّک َ صَباحاً وَ مَسآءً ، وَ لاََبْکِیَنَّ لَک َ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً ،

...(درعوض) صبح وشام برتومویِه میکنم، و به جاى اشک براى توخون گریه میکنم،  



 

غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش

تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش

شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را

پر از ترنم غم کرده  اشک سوزانش

سلام کرد به جدش ... سلامی از سر صدق

سلام آن که کند جان  فدای  جانانش

سلام کرد بر آن گونه های خاک آلود

بر آن  تنی که نمودند نیزه بارانش

سلام کرد بر آن بوسه گاه نورانی

سلام آنکه کند جان خویش قربانش

سلام آن که دلش زخمی مصیبت هاست

سلام آن که اگر بود کربلا –جانش

میان طف ، سپر تیغ و نیزه ها می کرد

و می سپرد به شمشیرها گریبانش

سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده

بر آن کسی که شکستند عهد و پیمانش

سلام آنکه اگر نی نوا حضور نداشت

علی الدوام شده ناله ی فراوانش

سلام آن که سرازیر می شود هر روز

 به جای اشک روان ، سیل خون زچشمانش...



شاعر :  خانم مریم سقلاطونی


 

 

شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد

جدا ز دامن مادر به دام دانه بیفتد

شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را

برای گریه اش اینک به فکر شانه بیفتد

درست مثل جوانی شرور و عاصی و سرکش

که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد

نشان گرفته دلم  را کمان ابروی ماهت

دعا بکن که مبادا دل از نشانه بیفتد

 همیشه وقت زیارت ، شبیه پهنه دریا

تمام صورت من در پی کرانه بیفتد

 شبیه رشته تسبیح پاره، دانه اشکم

به هر بهانه بریزد به هر بهانه بیفتد

ولیِّ عهد دلم نه ، تو شاه کشور قلبی

که با تو قصه جمشید، در فسانه بیفتد

خیال کن که غزالم بیا و ضامن من شو

بیا که آتش صیاد از زبانه بیفتد

الا غریب خراسان! رضا مشو که بمیرد

اگر که مرغک زاری از آشیانه بیفتد 

                                                                        



برگرفته شده از yanon.blog.ir


در این دریا، چه می جویند ماهی‌های سرگردان

مرا آزاد می‌خواهی؟ به تنگ خویش برگردان

مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادی

اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان

دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست؟

خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان

من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشق

طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردان

به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاری

همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردان

من از سرمایه عالم همین یک "قلب" را دارم

اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردان

در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیست

مرا در آتش تردیدهایم شعله ور گردان

فاضل نظری



طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه ی چیست؟
شنیده ام که می‌آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان‌که می‌دانی
کسی که نقطه ی آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه ی آن ابرها که می‌گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می‌رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی است طوفانی

 

قیصر امین پور