عکس هایت آمد
و
آن چند خط
... من حالم خوب است
امیدوارم به زودی زود...
چهارده تابستان گذشت
گندم ها درو شدند
و
یونجه ها...
هوای اهالی بد نیست
زمستان بی برفی بود
باد شکوفه ها را غارت کرد
زمین برکت نداشت
شب ها
شغال ها زوزه می کشند
سارا
بی نقشه قالی می بافد
بوته و ترنج...
محمد حسین
می رود ده بالا
نان می گیرد
::
عکس هایت آمد
گفته بودی بی بی هم ببیند
بی بی
عکس هایت را بویید
و گذاشت
لای قرآن
راستی!
یادم رفت
پنج تابستان است
بی بی
نمی بیند
پیراهنت را بفرست
مریم سقلاطونی