آلفرد آدلر(Alfred Adler)، برداشتی از ماهیت انسان را ارایه داد که قربانی غرایز و تعارضها و محکوم به نیروهای زیستی و تجربیات کودکی نیست. او رویکرد خود را "روانشناسی فردنگر" نامید؛ زیرا برای بی همتا بودن هر فرد تأکید داشته و عمومیت انگیزه های زیستی و هدفهایی را که فروید به انسان نسبت میداد، قبول نداشت.
به نظر آدلر، هر کسی در درجه اول موجودی اجتماعی است. شخصیت فرد به وسیله محیط اجتماعی و تعاملهای منحصربهفرد او(نه توسط تلاشهای فرد برای ارضاء نیازهای زیستی) شکل میگیرد. گرچه میل جنسی به عنوان عامل تعیینکننده در شخصیت، اهمیت زیادی برای فروید داشت، آدلر نقش مسائل جنسی را در سیستم خود به حداقل رساند.
از نظر آدلر، هشیار نه ناهشیار، محور شخصیت است؛ به جای اینکه فرد توسط نیروهایی برانگیخته شود که نمیتواند آنها را ببیند یا کنترل کند، فعالانه درگیر آفریدن خود و هدایت کردن آینده خویش میباشد.[1]
به نظر آدلر، هر کسی در درجه اول موجودی اجتماعی است. شخصیت فرد به وسیله محیط اجتماعی و تعاملهای منحصربهفرد او(نه توسط تلاشهای فرد برای ارضاء نیازهای زیستی) شکل میگیرد. گرچه میل جنسی به عنوان عامل تعیینکننده در شخصیت، اهمیت زیادی برای فروید داشت، آدلر نقش مسائل جنسی را در سیستم خود به حداقل رساند.
از نظر آدلر، هشیار نه ناهشیار، محور شخصیت است؛ به جای اینکه فرد توسط نیروهایی برانگیخته شود که نمیتواند آنها را ببیند یا کنترل کند، فعالانه درگیر آفریدن خود و هدایت کردن آینده خویش میباشد.[1]