نویسنده: آنتونی جیمز کرتیس
مترجم: دکتر فرامرز سهراب
مترجم: دکتر فرامرز سهراب
مرسکی (1) و همکاران1979 درد را به عنوان «تجربه حسی و عاطفی ناخوشایند می دانند که با آسیب واقعی یا بالقوه بافت همراه است و یا برحسب چنین آسیبی توصیف می شود» (به نقل از اسکوینگتون 1995، صفحه 8). تعریف بیانگر این مطلب است که درد همیشه ذهنی و همیشه ناخوشایند است (یعنی یک تجربه هیجانی). مرسکی و همکاران این بحث را پیش می کشند که تجربیاتی که خصوصیات ظاهری درد را دارند ولی ناخوشایند نیستند، نباید بعنوان درد تلقی شوند. همینطور، تجربیات ناخوشایند بدون کیفیات حسی نیز درد محسوب نمی شوند. نقش عوامل روانشناختی دوباره در اینجا آشکار می شود. زیرا،بطور ذهنی، راهی برای تمیز بین آنهایی که بر اثر آسیب بافتی درد را گزارش می دهند و آنهایی که درد را بدون آسیب بافتی تجربه می کنند، وجود ندارد. بنابراین بنظر می رسد که هیچگونه پیوستگی بین تجربه درد و محرک ویژه وجود ندارد (اسکوینگتون، 1995).