نویسنده:دکتر تری اپتر (Jan 06, 2020)
ایجاد آسیب عمدی به خود، همه غریزه بقاء را به چالش می کشد. با این حال جرح خویشتن (حدود ۸ تا ۳۰ درصد) در میان نوجوانان رایج است. آسیب واقعی به بافت بدن اغلب ناچیز است، اما نگرانیها در مورد جرح خویشتن فراتر از آسیب به خود است. والدین احساس اضطراب، خسارت و سرافکندگی می کنند از دیدن دختر یا پسری که خیلی زیاد برای مراقبت از جسمشان سرمایهگذاری کردهاند، به عمد به بدنی که آماده محافظت از آن ها است، آسیب میرسانند.
روان شناسان نگران تاثیرات طولانیمدت هستند، زیرا جرح خویشتن با خطر بیشتری از اختلالات اضطرابی و حتی خودکشی در بزرگسالی مرتبط است. مطابق با معیارهای استاندارد، جرح خویشتن زمانی تشخیص گذاری می شود که فرد در یک سال گذشته پنج روز یا بیشتر روزها، مشغول آسیبهای عمدی خود تحمیلی به سطحی از بدن خود […] "برای اهدافی که از نظر اجتماعی مورد تایید نمی باشد" است. پس سوراخ کردن و خالکوبی که درد آور هستند و یا زخم کردن که در برخی جوامع از لحاظ اجتماعی مورد تایید قرار گرفته اند، جزء این مورد نیست. در حالی که جرح خویشتن گاهی اوقات به عنوان یک گام به سمت خودکشی تلقی میشود اما خیلی اوقات هیچ ارتباطی با خودکشی ندارد.
در واقع سن معمولی شروع ۱۳ سالگی است، سه سال قبل از این که نوجوانان احتمالا حتی فکر خودکشی هم داشته باشند. چه احساسات و افکاری با جرح خویشتن مرتبط هستند؟ زمانی تصور می شد که جرح خویشتن واکنشی به استرس می باشد. اما نمونههای بزاق نشان میدهند که مقدار هورمون استرس کورتیزول در نوجوانان جرح خویشتن پایین تر است، فقط به این دلیل ( اگر چه این چندان تعجبآور نیست ) آستانه درد آنها در آزمایشهای آستانه استاندارد بالاتر است، به عنوان مثال، مدت زمانی که آنها میتوانند یک دست را در آب سرد با یخ فرو ببرند. کریستین در کنفرانسی که اخیرا ً در مورد خودکشی و جرح خویشتن نوجوانان برگزار شد، تحقیقات تیم خود را در مورد مدل عصبی-زیستی جرح خویشتن ارائه کرد. کریستین نشان داد که نوجوانان با جرح خویشتن، مغز متمایز و فیزیولوژی فعالی در واکنش به درد و دیدن خون دارند. بیشتر نوجوانان وقتی درد جسمانی را تجربه میکنند و وقتی به هر جراحتی نگاه میکنند، احساس بسیار بدی می کنند. غمگینی، خشم و ناکامی دردشان را تشدید می کنند. بسیاری از بزرگسالان واکنش مشابهی دارند: ما انگشت یا سرمان را میکوبیم و به طور ناگهانی همه کارهای ناتمام آن روز با صدای بلند " آخ " همراه با عصبانیت و ناامیدی میشود. اما نوجوانانی که به خود آسیب میرسانند چیز متفاوتی را تجربه میکنند.
نوجوانانی که جرح خویشتن دارند با درد کشیدن تسکین می یابند. خشم، ناراحتی و ناکامی زمانی ناپدید میشوند که نوجوان چاقو را به ران خود می زند و یا چوبکبریت داغ را به داخل بازوی خود فشار میدهد. تسکین آنان را سیراب می کند و در پی درد، شادتر، قانع تر و خشنود می شوند. انگیزه اولیه برای جرح خویشتن، تنظیم هیجان است. علوم اعصاب پشت این مساله تا به امروز یک راز بوده است. نوجوانان با هیجانات داغ - سریع، گاهی اوقات از تکنیکهای عجیب و غریب برای مدیریت هیجان ها استفاده میکنند. بسیاری ممکن است به خود صدمه بزنند ولی از نظر بالینی خودﺁزاردهنده تلقی نشوند؛ زیرا صدمهای که وارد میکنند تأثیر مثبتی ندارد. آنهایی که به جرح خویشتن ادامه میدهند، متوجه میشوند که درد و دیدن خون، فعالیت مغز در آمیگدال را کاهش میدهد، جایی که محل احساسات واکنشی و ناخوشایند در مغز است. مدل عصبی- زیستی ممکن است این که پاسخ متمایز مغز، با درد و جنبه بصری آسیب آرام شده است، علت اصلی جرح خویشتن را نشان بدهد. این به نوجوان و پدر و مادر اطمینان بالایی می دهد که این رفتار " بیمار، بد و توجه طلبی" نیست، بلکه یک مشکل همراه با واکنشهای عصبی-زیستی نوجوانان است. با این حال، این مدل یک عیب دارد : حذف رفتار خود آسیب رسان از یک بافت هیجانی، به نظر می رسدآن را فراتر از دسترس معالجه درمانی قرار میدهد.
وضعیت عصبی- زیستی افکار و احساسات ما به شکلی پیچیده ای به هم مرتبط هستند. زمانی که فعالیت عصبی را توصیف میکنیم، توضیح نمیدهیم، بلکه در حال بررسی افکار و احساسات هستیم. به احتمال زیاد نوع خاصی از رنج و نفرت از خود یا باوری که شخص مستحق مجازات است، زمینه ای را ایحاد می کند که درد و ﺁسیب در ﺁن تسکین ایجاد می کند (بالاخره، سزای کارم را دیدم). اما اشمال سرنخ دیگری پیشنهاد می کند که ممکن است آن کشف عجیبی باشد، این که نوجوانان خود آسیب رسان سطح استرس کمتری دارند. هورمون کورتیزول معمولا ً برای ما بد است. اما آن حس سائق و برانگیختگی ایجاد میکند. این ما را هوشیار و علاقمند نگه می دارد. وقتی سطح کورتیزول پایین است، میتوانیم احساس کنیم که کسل و منزوی شدهایم. شاید نوجوانان خودآسیب رسان در جستجوی سطوح طبیعی کورتیزول هستند. معمولا ً کورتیزول در ساعات مختلف روز، به خصوص صبح ها عمل می کند. هنگامی که سطوح کورتیزول بالا باشد، چرخه تعادل حیاتی بدن وارد عمل میشود و سطح کورتیزول توسط یک اثرﺁرامشبخش درونی کاهش مییابد. سطح سرکوب شده کورتیزول در نوجوانانی که اختلال جرح خویشتن دارند، چرخه تعادل حیاتی بدن را به هم می زند. ﺁن ها بدون داشتن هر دو سطح عادی کورتیزول و همتایان ﺁرام کننده ﺁن، سطح کورتیزول را از طریق جرح خویشتن بالا می برند، که از ﺁن برای کاهش هیجان های زیان آور نیز استفاده می کنند. ﺁنچه که نوجوانان خود آسیب رسان ممکن است به آن نیاز داشته باشند، استرس بیشتر، نه کمتر، به شکل برانگیختگی و سائق است.
خبر خوب این است که وقتی نوجوانان دست از جرح خویشتن، چه در نتیجه درمان یا بلوغ بردارند، پاسخ های عصبی-زیستیﺁن ها به حالت عادی باز می گردد. واکنش آنها به درد دیگر دچار تضعیف های طولانی تر نمیشود. زمانی که غمگین یا تنها و یا ناامید هستند دیگر احساس طولانی تر اجبار برای جرح خویشتن خود ندارند. آنها دیگر با دیدن خون خود احساس آرامش نمیکنند. ما میتوانیم چیزهای زیادی را از مغز خود آسیب رسان یاد بگیریم. به جای ترس از این که این خصیصههای ذاتی دائمی باشند، رویکرد عصبی- زیستی می تواند راه را برای درمانهای مؤثرتر بازکند.
مترجم: سبحان گل محمدزاده- دانشجوی دکتری تخصصی روان شناسی
ایجاد آسیب عمدی به خود، همه غریزه بقاء را به چالش می کشد. با این حال جرح خویشتن (حدود ۸ تا ۳۰ درصد) در میان نوجوانان رایج است. آسیب واقعی به بافت بدن اغلب ناچیز است، اما نگرانیها در مورد جرح خویشتن فراتر از آسیب به خود است. والدین احساس اضطراب، خسارت و سرافکندگی می کنند از دیدن دختر یا پسری که خیلی زیاد برای مراقبت از جسمشان سرمایهگذاری کردهاند، به عمد به بدنی که آماده محافظت از آن ها است، آسیب میرسانند.
روان شناسان نگران تاثیرات طولانیمدت هستند، زیرا جرح خویشتن با خطر بیشتری از اختلالات اضطرابی و حتی خودکشی در بزرگسالی مرتبط است. مطابق با معیارهای استاندارد، جرح خویشتن زمانی تشخیص گذاری می شود که فرد در یک سال گذشته پنج روز یا بیشتر روزها، مشغول آسیبهای عمدی خود تحمیلی به سطحی از بدن خود […] "برای اهدافی که از نظر اجتماعی مورد تایید نمی باشد" است. پس سوراخ کردن و خالکوبی که درد آور هستند و یا زخم کردن که در برخی جوامع از لحاظ اجتماعی مورد تایید قرار گرفته اند، جزء این مورد نیست. در حالی که جرح خویشتن گاهی اوقات به عنوان یک گام به سمت خودکشی تلقی میشود اما خیلی اوقات هیچ ارتباطی با خودکشی ندارد.
در واقع سن معمولی شروع ۱۳ سالگی است، سه سال قبل از این که نوجوانان احتمالا حتی فکر خودکشی هم داشته باشند. چه احساسات و افکاری با جرح خویشتن مرتبط هستند؟ زمانی تصور می شد که جرح خویشتن واکنشی به استرس می باشد. اما نمونههای بزاق نشان میدهند که مقدار هورمون استرس کورتیزول در نوجوانان جرح خویشتن پایین تر است، فقط به این دلیل ( اگر چه این چندان تعجبآور نیست ) آستانه درد آنها در آزمایشهای آستانه استاندارد بالاتر است، به عنوان مثال، مدت زمانی که آنها میتوانند یک دست را در آب سرد با یخ فرو ببرند. کریستین در کنفرانسی که اخیرا ً در مورد خودکشی و جرح خویشتن نوجوانان برگزار شد، تحقیقات تیم خود را در مورد مدل عصبی-زیستی جرح خویشتن ارائه کرد. کریستین نشان داد که نوجوانان با جرح خویشتن، مغز متمایز و فیزیولوژی فعالی در واکنش به درد و دیدن خون دارند. بیشتر نوجوانان وقتی درد جسمانی را تجربه میکنند و وقتی به هر جراحتی نگاه میکنند، احساس بسیار بدی می کنند. غمگینی، خشم و ناکامی دردشان را تشدید می کنند. بسیاری از بزرگسالان واکنش مشابهی دارند: ما انگشت یا سرمان را میکوبیم و به طور ناگهانی همه کارهای ناتمام آن روز با صدای بلند " آخ " همراه با عصبانیت و ناامیدی میشود. اما نوجوانانی که به خود آسیب میرسانند چیز متفاوتی را تجربه میکنند.
نوجوانانی که جرح خویشتن دارند با درد کشیدن تسکین می یابند. خشم، ناراحتی و ناکامی زمانی ناپدید میشوند که نوجوان چاقو را به ران خود می زند و یا چوبکبریت داغ را به داخل بازوی خود فشار میدهد. تسکین آنان را سیراب می کند و در پی درد، شادتر، قانع تر و خشنود می شوند. انگیزه اولیه برای جرح خویشتن، تنظیم هیجان است. علوم اعصاب پشت این مساله تا به امروز یک راز بوده است. نوجوانان با هیجانات داغ - سریع، گاهی اوقات از تکنیکهای عجیب و غریب برای مدیریت هیجان ها استفاده میکنند. بسیاری ممکن است به خود صدمه بزنند ولی از نظر بالینی خودﺁزاردهنده تلقی نشوند؛ زیرا صدمهای که وارد میکنند تأثیر مثبتی ندارد. آنهایی که به جرح خویشتن ادامه میدهند، متوجه میشوند که درد و دیدن خون، فعالیت مغز در آمیگدال را کاهش میدهد، جایی که محل احساسات واکنشی و ناخوشایند در مغز است. مدل عصبی- زیستی ممکن است این که پاسخ متمایز مغز، با درد و جنبه بصری آسیب آرام شده است، علت اصلی جرح خویشتن را نشان بدهد. این به نوجوان و پدر و مادر اطمینان بالایی می دهد که این رفتار " بیمار، بد و توجه طلبی" نیست، بلکه یک مشکل همراه با واکنشهای عصبی-زیستی نوجوانان است. با این حال، این مدل یک عیب دارد : حذف رفتار خود آسیب رسان از یک بافت هیجانی، به نظر می رسدآن را فراتر از دسترس معالجه درمانی قرار میدهد.
وضعیت عصبی- زیستی افکار و احساسات ما به شکلی پیچیده ای به هم مرتبط هستند. زمانی که فعالیت عصبی را توصیف میکنیم، توضیح نمیدهیم، بلکه در حال بررسی افکار و احساسات هستیم. به احتمال زیاد نوع خاصی از رنج و نفرت از خود یا باوری که شخص مستحق مجازات است، زمینه ای را ایحاد می کند که درد و ﺁسیب در ﺁن تسکین ایجاد می کند (بالاخره، سزای کارم را دیدم). اما اشمال سرنخ دیگری پیشنهاد می کند که ممکن است آن کشف عجیبی باشد، این که نوجوانان خود آسیب رسان سطح استرس کمتری دارند. هورمون کورتیزول معمولا ً برای ما بد است. اما آن حس سائق و برانگیختگی ایجاد میکند. این ما را هوشیار و علاقمند نگه می دارد. وقتی سطح کورتیزول پایین است، میتوانیم احساس کنیم که کسل و منزوی شدهایم. شاید نوجوانان خودآسیب رسان در جستجوی سطوح طبیعی کورتیزول هستند. معمولا ً کورتیزول در ساعات مختلف روز، به خصوص صبح ها عمل می کند. هنگامی که سطوح کورتیزول بالا باشد، چرخه تعادل حیاتی بدن وارد عمل میشود و سطح کورتیزول توسط یک اثرﺁرامشبخش درونی کاهش مییابد. سطح سرکوب شده کورتیزول در نوجوانانی که اختلال جرح خویشتن دارند، چرخه تعادل حیاتی بدن را به هم می زند. ﺁن ها بدون داشتن هر دو سطح عادی کورتیزول و همتایان ﺁرام کننده ﺁن، سطح کورتیزول را از طریق جرح خویشتن بالا می برند، که از ﺁن برای کاهش هیجان های زیان آور نیز استفاده می کنند. ﺁنچه که نوجوانان خود آسیب رسان ممکن است به آن نیاز داشته باشند، استرس بیشتر، نه کمتر، به شکل برانگیختگی و سائق است.
خبر خوب این است که وقتی نوجوانان دست از جرح خویشتن، چه در نتیجه درمان یا بلوغ بردارند، پاسخ های عصبی-زیستیﺁن ها به حالت عادی باز می گردد. واکنش آنها به درد دیگر دچار تضعیف های طولانی تر نمیشود. زمانی که غمگین یا تنها و یا ناامید هستند دیگر احساس طولانی تر اجبار برای جرح خویشتن خود ندارند. آنها دیگر با دیدن خون خود احساس آرامش نمیکنند. ما میتوانیم چیزهای زیادی را از مغز خود آسیب رسان یاد بگیریم. به جای ترس از این که این خصیصههای ذاتی دائمی باشند، رویکرد عصبی- زیستی می تواند راه را برای درمانهای مؤثرتر بازکند.
مرجع : میگنا به نقل از سایکولوژی دی