نتوانستهایم «زهرایِ امروز» را کشف کنیم/ مشکل اصلی در روششناسی ماست

به گزارش پایگاه فکر و فرهنگ مبلغ، علی بحرانی، پژوهشگر مسائل دینی و واعظ، در گفتوگویی تحلیلی عمیق از جایگاه حضرت زهرا (س)، ایشان را «بزرگترین عطای خدا به انسان» و «سپر بلای هویت انسان» معرفی کرد.
متن گفتوگوی شفقنا با علی بحرانی را میخوانید:
در منظومهی معرفت اسلامی ـ شیعی، چرا حضرت فاطمه زهرا (س) منزلتی استثنایی یافته است؟ و این جایگاه چه نقشی در فهم حقیقتِ انسانِ کامل دارد؟
جایگاه حضرت زهرا (س) یک بُعد آسمانی دارد که در حدیث «فاطمه نورُ الله» و ماجرای خلقت نوری ایشان قبل از خلقت آدم تجلی یافته است. خداوند حقیقت حضرت زهرا (س) را در کنار درخت طوبی قرار داد و به پیامبر (ص) دستور داد از میوه آن درخت تناول کند تا نطفه حضرت بسته شود. بنابراین، حقیقت ایشان فراتر از عالم خاکی است.
اما در بُعد زمینی، اهمیت استثنایی ایشان در این است که در جامعهای که زن کالا انگاشته میشد و شهروند درجه دو بود، مکتبی ظهور کرد که در آن یک زن توانست آینهی تمامنمای صفات الهی شود. حضرت زهرا (س) نشان دادند که یک انسان میتواند در عینِ کثرت نقشهای اجتماعی (مادری، همسری، پرستاری در جنگ، مبارزات سیاسی)، هرگز از مسیر توحید منحرف نشود و تمام این کثرتها را در وحدتِ عبودیت جمع کند. این همان الگوی «انسان کامل» است که برای انسانِ پرمشغلهی آخرالزمان که درگیر مسئولیتهای متعدد است، راهگشاست.
در روزگار افول معنویت و سیطرهی نگاه کالایی به زن، الگوی فاطمی چگونه میتواند به بازسازی مفهوم کرامت، آزادی و مسئولیت اجتماعی زن در افق تمدن اسلامی و انسانی یاری رساند؟
در منطق اسلام و قرآن، خداوند میخواهد انسان را از دوگانههای جنسیتی عبور دهد و به آن جوهرهی اصیل انسانی که «روح» و «فطرت» است، برساند. در ساحت روح، جنسیت معنا ندارد. حضرت زهرا (س) با سیره خود این حقیقت را برای ابد اثبات کردند که «زن بودن» هیچ محدودیتی برای «سلوک» و رسیدن به کمال ایجاد نمیکند.
ایشان به ما نشان دادند که امور دنیوی و جنسیتی نباید سایه بر سعادت انسان بیندازند. زنی که حتی در خانه مشغول کار آسیاب است، میتواند همزمان به قلههای توحید برسد و هم در اجتماع اثرگذار باشد. این همان آزادی واقعی است؛ آزادی از قیود مادی برای پرواز روح، نه آزادیهای سطحیِ جنسیتی که امروز مطرح میشود.
در بازاندیشی جایگاه زن در سنت دینی، تا چه اندازه تفاسیر ما توانستهاند الگوی فاطمه (س) را بهدرستی معرفی کنند؟ و چه گسستهایی میان تصویر آرمانی فاطمه (س) و واقعیت اجتماعی زن امروز وجود دارد؟
مشکل اصلی در روششناسی ماست. ما اغلب با نگاهی که متعلق به ۱۴۰۰ سال پیش است به سیره اهلبیت نگاه میکنیم. امام معصوم مثل چشمه است که «دَم به دَم» آب تازه میجوشاند. اگر حضرت زهرا (س) امروز بودند، متناسب با مقتضیات زمان ما عمل میکردند، در حالی که اصول ثابتِ توحیدیشان حفظ میشد.
ما نتوانستهایم «زهرایِ امروز» را کشف کنیم. شکاف عمیقی بین فهم انسان امروزی و آن قرائتِ تاریخیِ صرف که ما ارائه میدهیم، ایجاد شده است. هنوز مسئلهای مثل حجاب برای بخشی از جامعه حل نشده، چون ما نتوانستیم سازوکاری طراحی کنیم که اصول سیرهی حضرت را استخراج کرده و به زبانِ نیازهای انسان معاصر ترجمه کنیم. ما نباید در ظواهرِ تاریخی متوقف شویم، بلکه باید روحِ حاکم بر آن سیره را بیابیم.
در گفتمان رسانهای معاصر، چگونه میتوان حضرت فاطمه (س) را همانگونه که شایسته است، بازنمایی کرد؟
وقتی میگویند شیعیان از باقیمانده گِل ما خلق شدهاند، یعنی حمله به حضرت زهرا، حمله به حقیقتِ وجودیِ خودِ من است. حمله به علی (ع)، حمله به قابلیتهای تحققنیافتهی من است. وقتی من برای مظلومیت حضرت گریه میکنم، در واقع دارم برای خودم گریه میکنم که چقدر میتوانستم در ذیل ولایت ایشان رشد کنم، اما موانعِ ظلم نگذاشتند. این گریه، گریهی بر «عدالتِ درونیِ تحققنیافته» است. ظلمی که به ایشان شد، ظلم به بشریت بود که او را از مسیر هدایت و اعتدال وجودی محروم کرد. حضرت زهرا (س) برای حکومت یا خلافت گریه نمیکردند؛ اشکهای ایشان برای انحرافِ بشریت از مسیر کمال بود. گریهی ایشان، گریهی مادرانه برای فرزندانِ گمراه شدهاش در طول تاریخ بود. اگر مراسمات مذهبی ما به این سطح از خودآگاهی برسد، خودبهخود تبدیل به «روایت معنا» و بیداری میشود.
حضرت فاطمه (س) در گفتوگوی میان فرهنگها و ادیان، چه ظرفیتهایی برای بازتعریف مفهوم زن و معنویت دارند؟ آیا میتوان این الگو را جهانی کرد؟
بله، اما نه با تأکید بر «شخص» و نامها، بلکه با تأکید بر «فرهنگ» و «فطرت». سیره حضرت زهرا (س) منطبق بر فطرت پاک انسانی است. هر کجای دنیا، هر انسانی که کارِ خیری میکند، یتیمنوازی میکند یا در برابر ظلم میایستد، حتی اگر نام حضرت زهرا را نداند، دستش در دست ایشان است؛ چرا که اینها تجلیات همان فطرت الهی است که حضرت، مظهرِ کاملِ آن است.
ما در گفتوگوی جهانی باید روی این مشترکاتِ فطری دست بگذاریم. وقتی غبارِ فطرتِ یک انسانِ غیرمسلمان با کار خیر کنار میرود و نوری از حقیقت را میبیند، آن نور از اهلبیت (ع) است. ما باید بگوییم: «این فضیلتی که تو داری، این عدالتی که میخواهی، الگوی کاملش در مکتب ماست.» این زبانِ مشترک، تعصبات را کنار میزند و قلبها را جذب میکند.
در فرآیند بازتولید معنای فاطمیه در جهان امروز، چه نسبت تازهای میتوان میان آیین و ایده برقرار کرد؟
باید به انسانِ سرگشتهی امروز که دچار بحران هویت است، بگوییم: «تو چقدر ارزشمند هستی که خدا برای هدایت تو، چنین هزینهی سنگینی داده است.» خدا برای اینکه انسان متوجه حق شود، بزرگترین داراییاش یعنی حضرت زهرا (س) و امیرالمؤمنین (ع) را به میدان آورد و آن بلاهای عظیم را بر ایشان پسندید.
این «هزینه دادنِ خدا» برای انسان، نشاندهندهی عظمتِ انسان است. اگر انسانِ امروز بفهمد که خدا همه خزاینش را به حراج گذاشته و قمارِ عشقیِ بزرگی کرده تا او نجات یابد، هویتِ خود را بازمییابد. فاطمیه یعنی یادآوریِ این حقیقت که خدا ما را رها نکرده و برای بیداریِ ما، عزیزترینهایش را فدا کرده است. این نگاه، مراسمات را از یک آیینِ صرف، به یک رستاخیزِ هویتی و معرفتی تبدیل میکند.