یا رفیق من لارفیق له
ای رفیق کسی که رفیقی ندارد - «دعای جوشن کبیر».
تیتراژ ابتدایی فیلم با این دعا از جوشن کبیر آغاز می شود ، جمله ای که در فیلم توسط آسیابان فرتوت (رضا کیانیان) نیز بر زبان آورده می شود البته به نوعی دیگر و این جمله خط مشی فیلم را نمایانگر می سازد .
کمال تبریزی کارگردانی است که با ساختن فیلم هایی متفاوت چون : "لیلی با من است"، "مارمولک"، "فرش باد"و ... شهرتی را برای خود بدست آورده است . فیلم های وی که در ژانرهای متفاوت ساخته شده اند در اکثر آنها خطوطی از طنز تلخ دیده می شود .
اما فیلم « یک تکه نان » که به گفته برخی روحانی و به سخن برخی دیگر دارای درون مایه عرفانی و معناگرا است ، یک فیلم متفاوت از این فیلمساز می باشد. فیلمی که بعد از ساخت با نقدهای بسیار ضد و نقیضی همراه بود . بعضی ها آن را بسیار زیبا ، حرفه ای و متفاوت خواندند و برخی دیگر بسیار ضعیف که با استقبال کم روبرو شده خواندند . اما به نظر من این فیلم را می توان از جمله آثار متوسط کمال تبریزی دانست که به قول بعضی ها توبه نامه ای بود بر ساخت فیلم مارمولک .
و خدایی که در این نزدیکی است
لای این شب بو ها
پای آن کاج بلند
« سهراب سپهری »
زنی که سواد خواندن و نوشتن ندارد به ناگهان قرآن را از حفظ می خواند . معجزه ای رخ می دهد و مردم - عوام - که منتظر چنین حوادثی هستند کوله بار بسته و بیماران لاعلاج خود را به راه می اندازند تا نزد این پیرزن « رویا نونهالی » رفته و شفای بیمار خود را خواستار شوند .
همه چیز از یک حادثه شروع می شود ، حوادثی که در عین ساده و عادی بودن ، پیامهای زیادی به همراه دارند . زندگی پر از وقایع و دیدارهایی است که سرنوشت انسان را تغییر می دهند ؛ سرنوشت محتوم . گاهی یک نگاه همه چیز را به یکباره متحول می کند . همه به سوی او در حرکتیم ، خوشا به حال کسانی که این ره صد ساله را یک شبه پیمودند !
فیلم " یک تکه نان " فیلم دارای خرده داستان های پراکنده است . می توان این فیلم را به دو جریان مجزا تقسیم کرد که یکی قرآن خواندن پیرزن است و دیگر تلاش عده ای جوان برای بدست آوردن کار است . جوانانی که برای دستیابی به کار راهی سخت و دشوار را پیموده تا به هدف خود برسند و این هدف چیزی نیست جز بدست آوردن یک لقمه نان !
غوغایی که آن معجزه در بین مردم برپا می شود دولت را به هراس می اندازد تا نکند این تقدس بخشیدن به یک پیرزن موجب بلوایی در منطقه شود. به همین دلیل گروهبان با یک سرباز و با کربلایی ( که حافظ قرآن است ) به راه می افتد تا پرده از راز این ماجرا بردارند . در این فیلم کربلایی نماینده آدمهای مذهبی می باشد که قصد سفر به حج را دارد ، کسانی که با زمانه پیش نرفته اند. قیس « سرباز » هم نماینده فطرت پاکی است که مفاهیم را به صورت شهودی دریافت کرده است . عزیز خانم هم متعلق به قشری است که کربلایی قبولش ندارد . کربلایی که خودش حافظ قرآن است و خیلی نمی تواند با این مسئله کنار بیاید که کسی بدون داشتن سواد قرآن را حفظ کرده باشد و می خواهد علل این واقعه را کشف کند .
در آن سوی این ماجرا و به موازات این داستان جوانانی را که در تلاش برای رسیدن به موفقیت برای کسب شغل مورد نظر هستند می بینیم . این دو داستان موازی در سکانسی از فیلم که در کنار رودخانه سرباز کفش خود را با کفش کهنه و پاره ی جوان جویای کار معاوضه می کند پیوند می خورند . شاید در این سکانس منظور رساندن پاکی و متعلق نبودن سرباز باشد . نشان دادن این که از تعلقات مادی رهایی یافته و معنویات و عرفانی پاک روی آورده است .
در نشان دادن چهره ی درونی قیس - سرباز جوان - در جای دیگر از فیلم می بینیم که او کفنی که مومنین آن را امضاء کرده اند ، امضا می کند و شاید در اینجا نیز نویسنده خواسته پاکی و ایمان این سرباز را نشان دهد .
فیلم دارای دیالوگ های کلیدی و البته دشواری می باشد که نه مخاطب عام چیز زیادی از آن دستگیرش می شود و نه مخاطب خاص را راضی می کند . در کل می توان این فیلم را از آثار متوسط کمال تبریزی دانست ، کارگردانی که بیش از این ها از وی انتظار می رفت . برای بسیاری از اتفاقات زمینه سازی برای باور پذیری برای بیننده صورت نپذیرفته بود . کاراکترهای فیلم دارای شخصیت های ملموسی نبودند . درست بر خلاف فیلم قبلی کمال تبریزی ، مارمولک .
بازی رضا کیانیان در سه نقش ( زنبور دار ، گاریچی و آسیابان ) و رویا نونهالی با وجود اینکه بسیار کم بودند و بیشتر از آن استفاده تبلیغاتی برای فروش فیلم شده بود اما تاثیرگذاری زیادی داشت . خنده های دردناک زنبور دار پیر ، گاریچی و آسیابان مانند فریاد های گوشخراشی برای بیداری خفتگان بود و خواندن سوره ی مریم توسط رویا نونهالی اشک را به دیدگان تماشاگران در انتهای فیلم نشاند .
از دیالوگ های زیبای فیلم می توان به صحبت های آسیابان و سرباز اشاره کرد : « مردم خیلی وقته که راه رو گم کردند و دیگه کسی از این طرف به امام زاده نمیاد و همه از اون یکی راه میرن » . که اشاره به گمراهی آدمیان برای رسیدن به محبوب خویش دارد . به جای اینکه در سر دو راهی ، راهی که منتهی به خدایشان می شود را انتخاب کنند ، به راهی که منتهی به بنده ی خدا می شوند رهسپار می شوند . این مکالمه شعر بسیار زیبای سعدی را یادآور می شود که می گوید :
این مدعیان در طلبش بی خبرانند ....... کان را که خبر شد خبری باز نیامد
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ....... کان سوخته را جان شد و آواز نیامد .
در جایی دیگر می گوید : « لا اله الا الله ، به اندازه تمام موجودات » .
این جمله که به نوعی درون مایه فیلم مارمولک را به یادها می آورد اشاره دارد به وجود راه های متعدد به سوی خدا ، به اندازه تمامی بندگان . یعنی به تعداد هر موجود یک راه !
داستان یک تکه نان، در واقع چند داستان موازی است که در نقطه ای با هم ملاقات می کنند: در یک امامزاده روستایی کوهستانی پیرزنی ادعای کرامت کرده و گفته : معجزه آسا همه قرآن کریم را در لحظه ای حفظ شده و شفا بخش است . حالا مردم دورش جمع شده اند تا از او شفا بگیرند. نیروی انتظامی نگران می شود که مبادا بلوایی به پا شود پس یک گروهبان و یک سرباز راه می افتند تا مسئله را بررسی کنند. سرباز یک روستایی ساده دل و کم حرف است و حتی آنقدر دورافتاده است که خیلی چیزها برایش تازگی دارند. در مسیر یک کربلایی هم که با برادرش قهر است همراه آنها می شود. در طول مسیر اتفاقاتی می افتد. سرباز که قیس نام دارد، با سه پیرمرد روستایی (آسیابان، کندودار و گاریچی) روبرو می شود و از آنها حرفهایی ساده ولی عمیق می شنود. کم کم همزمان با سلوک سرباز به پیرزن شفاپیدا کرده نزدیک می شویم. وارد امامزاده که می شویم پیرزن ماجرا را با گریه بازگویی می کند و ما متوجه می شویم به واسطه حضور یک جوان قرآن سوره مریم را حفظ شده است. مشخصات آن جوان نشانه های همان سرباز ساده دل است... معلوم نیست سلوک سرباز برای رسیدن به کرامت پیرزن بوده است یا پیرزن به واسطه سرباز صاحب کرامت شده است... زمان به هم ریخته ... هنوز مات و مبهوتم
کمی که بیشتر فکر می کنم جملات سه پیرمرد و رفتارهایشان را (همگی با بازی رضاکیانیان)به یاد می آورم: اینها که حاج اسماعیل دولابی بودند!!
نقدی دیگر برفیلم :
فیلم دوم اما بر پایه نمادها و استعارهها بنا شده و از همان ابتدا با نمایش تصادف یک فرشته فضای وهمآلودش را معرفی میکند. در فیلم «خانهای روی آب» پسرک قاری قرآن هر جا حضور دارد رستگاری و روشنایی را نوید میدهد.
او سر راه پزشکی قرار میگیرد که به قول خودش در باتلاق فساد و گناه غرق شده است. در همه صحنههایی که پسرک را میبینیم، نوری سفیدرنگ در اطراف او قابل مشاهده است که این نور دلالت بر روح پاک و متعالی او دارد.
کلافهای کاموا که طرحی از تار عنکبوت میسازند، احتمالا اشارهای به آیه 41 سوره عنکبوت (سستترین خانهای که میتوان ساخت خانه عنکبوت است) و توأمان زندگی در حال فروپاشی دکترسپیدبخت دارند. در سکانسی دیگر مردان سیاهپوش میخواهند به دکتر نزدیک شوند، ولی پسرک با تلاوت آیاتی از سوره بقره آنها را فراری میدهد. این صحنه بشدت یادآور این بیت از شعر حافظ است که «دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند.»
در فیلم یک تکه نان برخلاف خانهای روی آب از شخصیتهای چرک و پلید خبری نیست و آدمهای دوستداشتنی فیلم در انجام کارهای پسندیده با یکدیگر رقابت میکنند. کمال تبریزی فیلم «یک تکه نان» را چند سال پس از ساخت مارمولک جلوی دروبین برد و این فاصله زمانی کم این تصور غلط را به وجود آورد که او میخواهد با اثر سفارشی دل شاکیان و ناراضیها را بهدست آورد. اتفاقا کارگردان در یک تکه نان بر همان حرفی که پیشتر در «مارمولک» و «لیلی با من است»، گفته بود، پافشاری میکند. او میخواست انسانها را به ایجاد رابطهای بیواسطه با خداوند تشویق کند. مثل آن سکانس از فیلم لیلی با من است که صادق (پرویز پرستویی) در نهایت استیصال از پنجره به بیرون نگاه میکند و تا چشمش به کلمه «الله» مسجد میخورد به یاد خدا افتاده و به آسمان نگاه میکند. قیس نمونه تکاملیافته صادق است که در نهایت خلوص و ایمان با پروردگار راز و نیاز میکند و مثل سهراب سپهری حضور لطیف معبودش را در جای جای طبیعت احساس میکند. (و خدایی که در این نزدیکی است/ لای این شببوها، پای آن کاج بلند)
در فیلم یک تکه نان سه شخصیت محوری در سه قالب متفاوت با کتاب آسمانی قرآن ارتباط برقرار میکنند؛ کربلایی، عزیز و قیس که در کنار هم گروهی از انسانهای جامعه را نمایندگی میکنند؛ هریک بهگونهای بخشی از آیات قرآن را در حافظهشان به ثبت رساندهاند. دو قطب متضاد فیلمنامه کربلایی و قیس هستند که فرد اولی با رنج و مرارت بسیار موفق به حفظ قرآن شده و فرد بیسواد در اتفاقی معجزهگونه همه قرآن را روانه حافظهاش کرده است. پیرزنی که ادعای مواجهه با معجزه را دارد و همه مشتاق به دیدنش هستند در میانه این دو شخصیت قرار میگیرد. او ملاقاتی معنوی با قیس داشته و معجزهوار بخشی از قرآن (سوره مریم) را از بر کرده است. تبریزی ارتباط با قرآن را به همین سه شخصیت محدود میکند و مردم عادی را سرگرم زندگی روزمره نشان میدهد.
پافشاری «کربلایی کاظم» بر حفظ ظواهر و نوع کنشهایش بیانگر مشی «مصلحتاندیش» او در دینورزی است. کربلایی احتمالا نماد همان «زاهد ظاهرپرستی» است که «حافظ» بارها دربارهاش سخن گفته است.
«قیس» دقیقا در مقابل «کربلایی کاظم» قرار میگیرد و با ایمان و معرفت بیشتری خدا را عبادت میکند. عشق الهی در درون «قیس» چنان اشتیاق و جوششی پدید آورده است که با تمام وجود به سجده میرود.
منابع :
جام جم
نقد و بررسی فیلم های سینمای جهان