بدون شک طلا و مس نمونه موفقی از ژانر سینمای دینی
است که توانسته است در بستر یک ساختار داستانی معقول و باورپذیر و پرهیز
از شعار زدگی و سانتیمانتالیسم اخلاقی معمول در اینگونه آثار، مفاهیم
اخلاقی و دینی را با زبان سینمایی روایت کند.طلا
و مس با پسزمینه مذهبی، درونمایههای خانوادگی دارد و روابط عاطفی یک
زوج مذهبی را روایت میکند. زوجی که به دلیل چالشهای معیشتی و معضلات
زندگی روزمره در آستانه شک و تردید یا امتحان و آزمایش الهی در محک و
سنجش ایمانورزی قرار گرفتهاند و اساسا طلا و مس اخلاقی زیستن را درون
واقعیت روزمره زندگی به تصویر میکشد و به طرح انتزاعی و گل درشت این
مفاهیم بسنده نمیکند.
ضمن اینکه نباید از سویه اجتماعی فیلم هم غافل بود. در واقع آنچه پیرنگ اصلی طلا و مس را شکل میدهد، بازنمایی اخلاق در درون مناسبات اجتماعی و خانوادگی است و به همین دلیل هم خیلی ملموس و تجربهپذیر است.
طلا و مس با محور قرار دادن یک روحانی به عنوان قهرمان قصه خود، سیر تحول درونی او در ساحت اخلاق و عشق را به تصویر میکشد و مخاطب در عین آشنایی با تجربیات بیرونی سیدرضا با تحولات درونی وی نیز آشنا میشود.
هماهنگی و تناسب میان جهان درونی و زیست ـ جهان بیرونی وی مهمترین وجه قصه از حیث مضمون را شامل میشود که اسعدیان با روایت منطقی و البته زیباشناسانه خود بدرستی میتوان این موقعیت را ترسیم و پیام خود را از دل این وضعیت به مخاطب منتقل کند.
از این حیث، حس و حال فیلم و فضای داستان به زیر نور ماه رضا میرکریمی پهلو میزند و تعلیق معنایی قصه نیز بیشباهت به این فیلم نیست. اگر در آنجا شیخ حسن در پذیرش کسوت روحانیت دچار چالش میشد و به دنبال توجیهات اخلاقی برای هویت حرفهای و دینی خود بود، در اینجا سیدرضا میان رسالت روحانی و وظایف خانوادگیاش در نوسان است.
در
واقع هر دو آنها طلبههای جوانی هستند که نه در تعامل یا تقابل با جامعه
و دیگران که در نسبت با زندگی شخصی و فردیت خود دچار بحران میشوند. قصه
درباره چالش هویت و حرّیت طلبهای است که باید نسبتی منطقی بین فردیت و
روحانیت برقرار کند.
سیدرضا البته در جاهایی هم با تضادهای درونی روبهرو میشود و پارادوکسهای اجتماعی آزارش میدهد. برآیند این تجربه دشوار و تحمل همزمان دو پارادایم به ظاهر متفاوت در نهایت با درک اخلاقی و عاشقانهای که قهرمان داستان به آن دست مییابد برونرفت از این کشمکش ایدئولوژیک را بخوبی بازنمایی میکند و در حالی که طرح پرسش میکند راهحل منطقی نیز برای پایان دادن به این تضاد فکری ارائه میدهد.
سیدرضا به تهران آمده بود تا در کلاس درس استاد معروف اخلاق شرکت کند، اما این طلبه جوان قصه که برای نشستن در کرسی درس استاد اخلاق به تهران آمده است، اخلاقی زیستن را در تجربه روزمره زندگی و روابط خانوادگیاش تجربه میکند و نه به شکل نظری که در عمل، درس اخلاق میآموزد.
اخلاقی
که بنیان آن بر عشق و محبت استوار است و در پایان فیلم نیز صدای استاد
ازکلاس به گوش میرسد که درس عشق در مکتب نباشد. در واقع آنچه سیدرضا را
به دنبال خود کشیده بود نه در پای درس استاد و کلاس بلکه در مدرسه زندگی
قابل دسترسی بود.
البته شاید برخی از دیالوگهای فیلم بدون چگونگی روایت آن به نظر شعاری بیاید، اما هنر اسعدیان در این است که با مهارت در روایت قصه و پایبند بودن به اصول دراماتیک و داستانگوی فیلم از فرو غلتیدن در شعار و بیانیه صادر کردن نجات مییابد.
نمونه
موفق دیگر از این دست فیلمها را علاوه بر زیر نور ماه در خیلی دور خیلی
نزدیک رضا میرکریمی هم شاهد بودیم. آثاری که سعی میکنند مفاهیم قدسی و
دینی را به ساحت زمینی و انسانی بکشانند و در بستر یک تجربه ملموس و
منطقی به تصویر کشند. مخاطب نیز نه تنها اخلاقگرایی این نوع فیلمها را
پس نمیزند بلکه آن را به شکل درونی در خود هضم کرده و میپذیرد.
طلا و مس در فضایی کاملا متفاوت از فیلم قبلی کارگردان «ده رقمی» به سینمای دینی و به اصطلاح معناگرا میپردازد که اگرچه با نوعی اشباعشدگی در این ژانر مواجه هستیم، اما تلاش کارگردان برای پرهیز از شعارزدگی و اخلاقگراییهای گل درشت، فیلم را از فروغلتیدن در سانتیمانتالیسم معناگرایانه میرهاند و در جاهایی به لحاظ حسی و عاطفی مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد.
در جشنواره فیلم فجر، طلا و مس از جمله فیلمهایی بود که چشمان منتقدان را نمناک کرده بود و حتی مخالفان این دست از آثار نیز نتوانستند نقاط قوت و تاثیرگذار آن را انکار کنند. اساسا تماشای فیلم طلا و مس لذتبخش است حتی اگر با ژانر آن مخالف باشیم.
بدون
شک یکی از امتیازات بزرگ فیلم، بازی درخشان نگار جواهریان است که شاید
برای اولین بار سیمای همسر یک روحانی را در سینمای ایران نمایش میدهد و
بخوبی از پس این کار برمی آید. کافی است نقش و جنس بازی او را با کاراکتر
لیلا در فیلم هیچ مقایسه کنید تا به توانایی او در بازیگری اعتراف کنید.
آن حجب و شرمی که در روابط عاطفی خود با شوهرش دارد و ظرافتهای رفتاری زنان مذهبی و جوان بویژه در ارتباط با همسرش در کنار معصومیت کودکانهای که در چهره او وجود دارد، جذابیتی دلنشین به این کاراکتر بخشیده است. رسیدن به نقش یک زن جوان مذهبی که همسر روحانی هم دارد قطعا برای بازیگری در سن و سال و تجربه نگار جواهریان، سخت و دشوار به نظر میرسد، اما او با ظرافت تمام از ظرفیت این کاراکتر استفاده میکند.
بازی چشمگیر او در طلا و مس به قدری بود که مطمئنا اگر داوران جشنواره فیلم فجر افراد دیگری هم بودند، بازهم نمیتوانستند از بازی قدرتمند او بگذرند. در واقع شاید بتوان گفت عادلانهترین رای داوران جشنواره بیست و هشتم انتخاب نگار جواهریان به خاطر بازی در این فیلم بوده است.
البته از بازی قابل قبول بهروز شعیبی در نقش روحانی جوان هم نمیتوان گذشت. او نیز بخوبی توانسته از پس نقش برآمده و تصویر یک روحانی سادهدل و پاکاندیش را به تصویر بکشد. این مشخصه با فضای کلی داستان سنخیت دراماتیک دارد و به نوعی پیام قصه و مناسبات مذهبی کمک میکند. امتیازی که زیرنورماه نیز ازآن برخوردار بود و مفاهیم و ارزشهای الهی و آسمانی را به شکل زمینی روایت میکرد.
در پایان باید گفت طلا و مس فیلم شریفی است و ساخت چنین آثاری قطعا میتواند ژانر سینمای دینی را به کانون توجه مخاطبان و منتقدان بیشتری تبدیل کند.
نقدی دیگر بر این فیلم
طلا و مس از چندین دیدگاه قابل نقد و تحلیل است . هم می توان آن را در مقایسه با فیلم های هم تراز خودش زیر نور ماه و مارمولک مورد تحلیل قرار داد . هم می توان آن را در کارنامه ی کاری کارگردان و فیلم های قبلی اش مورد بررسی قرار داد . هم می توان آن را از منظر بازیگری نگاه کرد و هم می توان نگاهی کلی به اثر داشت و آن را در افراد مختلف جامعه خصوصا زندگی شخصی روحانیون جستوجو کرد .
1 ـ زیر نور ماه ، مارمولک و طلا و مس فیلم های متفاوتی هستند که در ارتباط با روحانیت در سینمای ایران ساخته شده اند و یک نقطه ی مشترک به نام منوچهر محمدی داردند . طرح اولیه هر سه داستان را منوچهر محمدی نوشته و آنها را تهیه کرده .
زیر نور ماه برداشتی از روحیات و احوالات درونی طلبه های حوزه ی علمیه است و سیر شکل گیری روحانی شدن را نشان می دهد . کمی ریز بینانه تر زیر نور ماه روحیات یک طلبه را قبل از روحانی شدن ـ به معنی کامل ـ و به اصطلاح خود فیلم حجت الاسلام شدن بیان می کند . اینکه چه وظیفه ی سنگینی در برابر جامعه ای که نیازمند آنهاست بر دوششان است ، اما طوری که احساس نشودند .
مارمولک در ادامه ی زیر نور ماه ساخته می شود . هر چند در آن فردی دزد در لباس روحانیت قرار می گیرد ، تاثیر این قشر مهم را بر افراد یک جامعه و تاثیری که می تواند بر روی تک تک افراد داشته باشد را به ریز بینانه ترین شکل ممکن نشان می دهد . در ضمن بر خلاف زیر نور ماه نشان می دهد که اگر لباس روحانیت بر تن کسی برود می تواند تاثیرات شگرفی در شخص داشته باشد و آن را از دزد به فردی تاثیر گذار در جامعه تبدیل کند .
در ادامه ی این فیلم ها طلا و مسی ساخته می شود که به جنبه ای از زندگی روحانیان اشاره می شود که در دو فیلم قبلی اثری از آن نمی بینیم .
طلا و مس بر خلاف دو فیلم قبلی زندگی خانوادگی یک روحانی و نوع نشست و برخاست او با کسانی را نشان می دهد که افراد خانواده ی او ، دوستان صمیمی و صاحبخانه ای که جای بزرگترشان در تهران را دارد ، هستند . فیلم بیان کننده ی روابط زن و شوهری یک روحانی ، همبازی بودنش با فرزندانش و تلاش برای گزراندن و درآوردن خرج خانواده است . در رابطه با دوران بعد از ملبس شدن و درک درست از لباس بر تن است .
2 ـ فیلم قبلی همایون اسعدیان ده رقمی ست که به سفارش تلویزیون ساخته شده و قرار بوده که تله فیلمی باشد که در سینماها به نمایش در آمده . ربط بین فیلم ده رقمی و طلا و مس هم دو نام است . همایون اسعدیان و منوچهر محمدی .
با توجه به مناسباتی که سینمای این روز ها مبتذل نامیده ایران دارد شاهد آن هستیم که کارگردان های خوب به سراغ ساختن فیلم های نه مبتذل در این مورد بلکه کمدی سخیف و بی ارزش می روند . اما نکته مهم در این رابطه همان نام های مشترک است .
در هر دو فیلم نشانی از وجود کارگردان نمی بینیم . در ده رقمی حضور اسعدیان را حس نمی کینم چون چیزی برای گفتن ندارد و فقط ساخته شده ، که ساخته شده باشد . یعنی بدون حضور کارگردانی در حد و اندازه های همایون اسعدیان هم ساخته می شود و شاید هم بهتر ساخته می شد .
در طلا و مس هم حضور او را احساس نمی کنیم زیرا دکوپاژ و میزانسن طوری چیده شده که همه چیز به زندگی واقعی نزدیک باشد و هیچ چیز نامنظمی در آن دیده نشود . کادر بندی های فوق العاده ای که هر کدام معنی و مفهوم خاصی را دارند . طلاو مس ساده فیلمبرداری شده و این باعث می شود که مخاطب بتواند خود را جایگزین دوربین کند و فیلم را از دیدگاه کارگردان به راحتی ببیند .
3 ـ بازیگری یکی دیگر از عوامل موفقیت طلا و مس است . بهروز شعیبی به خوبی توانسته وجوه مختلف یک روحانی را در بیاورد و شخصیت قابل لمس و باورپذیری را از یک روحانی شهرستانی جویای اخلاق بدون هیچ اغراقی به نمایش بگذارد .
شعیبی به خوبی توانسته تحولات درونی یک شخص
روحانی را در پیدا کردن مفهوم اخلاق عملی به جای اخلاق نظری در خانواده را
با لطافت و ظرافت خاصی بازی کند . او به خوبی توانسته اوج عصبانیت یک
روحانی را نشان دهد و در ادامه ی آن به عشق به همسر و فرزندان برساند .
اما نگار جواهریان یکی دیگر از وزنه های سنگین موفقیت فیلم است .
نیمه ی دوم فیلم برخلاف نیمه ی اول آن کم دیالوگ تر است و آن چه حرف اصلی را می زند مهر و محبت مادری و نگاه های زهرا سادات است . درست از زمانی که او را به بیمارستان منتقل می کنند و متوجه ی بیماری ام اس اش می شویم .
جواهریان در بین سه فیلمی که در ابتدا معرفی شدند اولین همسر یک روحانی است که نشان داده می شود و توانسته نمونه ی خوبی از یک همسر نمونه ی شهرستانی ایرانی باشد .
جواهریان به خوبی توانسته با بازی حسی که در طول فیلم دارد تمام مفهوم ها و آنچه را که باید با نگاه هایش ، با توانایی هایش از نشان دادن کسی که به بیماری ام اس دچار شده است را به بیننده القا کند . زیبا ترین نگاه و اساسی ترین و نتیجه ی کل فیلم همان نگاهی است که در سکانس یکی مانده به آخر فیلم از او در مقابل دوست دارم .... خیلی دوست دارم آقا سید می بینیم و بسته شدن چشم و خوشحالی و رضایت درونی هر دو با هم .
دیگر بازیگران هم در جای خودشان به خوبی انتخاب شده اند . سحر دولتشاهی پرستار شوخ تبع درد کشیده ی نیازمند سنگ صبور به خوبی از پس کار برآمده که اوج حضورش را در خانه ی آقا سید می بینیم . لحظلاتی که در حیات خانه است و حرف های آخرش را پس از شوخی هایی که با یک روحانی در اتاق زندگی او داشته می زند . انتخاب ها و بازی های کودک کم توان ذهنی بچه های زهرا سادات و آقا سید همه و همه از نشان از دقت بالای کارگردان در انتخاب بازیگرانش و خوب بازی دادن آنهاست .
4 ـ کلید اصلی فیلم همان حرف های حاج رحیم در آخر فیلم است که هر چند شعاری و تکراری است . اما چیزی ست که کمتر به آن توجه می کنیم و سعی بر عمل کردن به آن می کنیم .
آنچه تو گنجش توهم می کنی
از توهم گنج را گم می کنی
کل قضیه خلاصش یک کلمه ست ، تو بگو کلید ، بگو رمز ، اینقدر که می پیچونی پیچیده نیست . خداوند متعال رمزش رو تو یک کلمه به موسی علیه السلام فرمود . فرمود محبت واسه خاطر من ، عدالت واسه خاطر من .
این که فرمود ولایت رمز قبولی همه اعماله یعنی همین ، دوست داشتن واسه خاطر خدا ، یعنی هر کی رو خدا دوست داره تو هم دوست داشته باشی ، یعنی ترازوی دلت بشه خدا ، محبت واسه خاطر خدا ، نه واسه چشم و ابرو و خط و خال ، حتی نه واسه دل خودت . فقط واسه خاطر خدا ....
اون کیمیایی که همه دنبالش می گردن محبته ، باقی اش بی راهه ست ، سنگلاخه ...
نقد سوم
طلا و مس آخرین فیلم همایون اسعدیان است که پیشتر فیلم هایی چون شوخی و ده رقمی و سریال خوبی نظیر راه بی پایان را ساخته است. شخصیت اصلی فیلم روحانی جوانی است که برای فیض بردن از مباحث اخلاق یکی از استادان به تهران می آید و سپس بیماری ام اس همسرش او را در تنگنای عجیبی قرار می دهد تا ایمانش مورد محک قرار گیرد. احتمالا با خلاصه فیلم به یاد زیر نور ماه، ساخته تحسین برانگیز میر کریمی می افتید. به نظر می رسد اسعدیان هم از ابتدا به این امر آگاه بوده زیرا از مهران رجبی در نقشی مشابه استفاده کرده و حتی گاهی دیالوگ های یکسانی نیز بیان می کند. از همان ابتدا روحانی فیلم (سید با بازی بهروز شعیبی) هشداری دریافت می کند: هنگامی که در قفسه های کتابفروشی به دنبال کتاب اخلاق می گردد، کتابفروش می گوید "بگرد شاید بالا بالاها پیداش کنی". سید که با شوق بسیار همسرش (زهراالسادات با بازی نگار جواهریان) و دو فرزندش را به تهران آورده با ناهنجاری هایی برخورد می کند. مثلا صاحبخانه آنها زنی ایرادگیر با دختری عقب افتاده است، متوجه می شود مردم به هنگام دیدن عمامه او، به دوست وانت دارش کار نمی دهند یا اینکه دخترش دوست ندارد متوجه شوند پدرش روحانی است. روحانی ساده ما به تدریج با مظاهر جامعه جدید آشنا می شود: عبای نو برای آنکه روحانی تهرانی شود، ازدواج با دختر ثروتمند برای اینکه هر دو دنیا را داشته باشی و غیره. از همان ابتدا رسیدن به مزایای مادی (مسافر زدن دوستش) در تقابل با امور معنوی (شرکت در اولین جلسه استاد اخلاق یا بر سر نهادن عمامه) قرار می گیرد و ناتوانی سید را برقراری تعادل میان این دو عیان می سازد. همچنین از دوستش یاد می گیرد که برای هر مسئله می توان توجیهی شرعی یافت تا عذاب وجدان نداشته باشد.
اما مشکلات سید زمانی اوج می گیرد که متوجه بیماری صعب العلاج همسرش می شود. به نظر می رسد همسر او پیوندی سخت با مرگ دارد: با ورودش به بیمارستان مریض تخت کنار می میرد، دائم می گوید "منو از اینجا ببر، بزرا تو خونه خودم بمیرم" و حتی زمانی که به دختر عقب مانده قرآن یاد می دهد، سوی فاتحه است که برای آمرزش مردگان استفاده می شود. به هر حال سید که ابتدا دلمشغولی اش بردن چادر نماز برای همسرش است، به تدریج با این آزمایش/بلا مواجه می شود. جالب اینجاست که اولین واکش سید پس از اطلاع از بیماری همسرش از زبان دکتر (که بی خیالی جالبی دارد و مریض برایش یک Case ساده است)، این جمله است که "پس تکلیف ما چی میشه؟". سید هنوز خودخواهی را در درونش دارد و هنوز مانده تا به ایثار و از خودگذشتگی در این آزمون برسد. به تدریج بار مسئولیت سید سنگین تر می شود و باید ضمن کمک به همسر، از فرزندان نیز مراقبت کند و در فکر تامین مادی خانواده خود باشد. هر چه سختی ها اوج می گیرند، سید بیش از گذشته از هدف اولیه خود (حضور در کلاس های دینی) دور می شود. او خدمت به خلق و خانواده را به حضور در کلاس دین، ترجیح می دهد و از اهداف و آبروی خود چشم می پوشد تا به جای حکمت نظری، در عمل آن را بدست بیاورد. به تدریج به جنبه زندگی بخش همسر پی می برد و متوجه می شود با طبیعت بشر نمی توان در افتاد. زمانی از "نای نای نای" همسایه یا همسرش آزرده می شد اما حال باید خود به این کار تن دهد. پیش از این به افراط در کار کردن دوستش خرده می گرفت و اکنون خود روز و شب به کار مشغول می شود تا خانواده اش را از سختی برهاند. جالب اینجاست که او در ابتدا متوجه نشانه هایی نمی شود که اشاره به ضرورت مهربانی، ایثار و بخشندگی دارند (نام استاد اخلاق حاج آقا رحیم است، درس ها و کتب در مورد رحمانیت خداست، قرآنی که همسایه می خواند دلالت بر همین دارد و پرستار او را به ابراز عشق به همسر فرا می خواند). به هر حال سید نیازمند گذر از خود است تا لایق درگاه حق شود و در فیلم این امر به زیبایی و به تدریج رخ می دهد. نکته اینجاست که این سیر، اسیر عرفان زدگی های سطحی در فیلم های مشابه نمی شود و سیر حوادث دراماتیک آن را توجیه می کنند. سید در نهایت متوجه می شود به قول پرستار "این لباس بعضی وقت ها به درد می خوره". می فهمد گاهی خرید کتاب دینی عبادت است و گاهی خریدن پیتزا و دارو و عطر. یا "خوشبختی یعنی دیدن چیزای کوچیک" نه رسیدن به قله های بزرگ. یا به خود حاج آقا رحیم "کیمیا محبت است". آنچه می یابد اخلاق و حکمت عملی است زیرا علم عشق نیاز به شستن اوراق دارد و گاهی در قالب تمیز کردن کفش ها یا شستن فرشی نجس شده بروز می یابد.
خوشبختانه این مفاهیم به ظاهر شعاری در فیلم به خوبی مطرح می شوند تا اسعدیان نمره قبولی از ساخته خود بگیرد. بازی های فیلم هم در سطح خوبی هستند. جواهریان بعد از بازی درخشان خود در فیلم تنها دو بار زندگی می کنیم بسیار خوب آغاز می کند اما از جایی به بعد صورت دائما گریان او اذیت می کند و ایکاش این امر تا این حد تکرار نمی شد. بهروز شعیبی هم در نقش اصلی با بازی کنترل شده خود می درخشد. هر چند فیلم تولید سختی نداشته و بیشتر صحنه ها داخلی هستن اما باید به کار خوب عوامل نظیر فیلمبردار (حسین جعفریان) و تدوین (بهرام دهقانی) نیز اشاره نمود.
منابع : سینما و رسانه http://cinema-media.blogfa.com
سینمای نقره ای http://silver30nema.blogfa.com/