دکتر فریما رضوانی در یادداشتی اختصاصی برای میگنا نوشت : مغز ما انسان ها برای زندگی ابتدایی تری طراحی شده که به طور غریزی با عصر امروزی همخوانی ندارد. در حقیقت فناوری سریع تر از بشر پیشرفت کرده، از این رو صاحب بدن هایی هستیم که با زندگی ساده تری سازگاری دارند.
ما انسان ها هر روز به جای شکار، دورهمی، نوازش کردن یکدیگر و چرت زدن از جاهای بیشتری عبور می کنیم، با آدمهای بیشتری تعامل داریم و در معرض حجمی از اطلاعات هستیم که بسیار بیش از ظرفیت ما برای مدیریت آنهاست و این همواره یعنی بار اضافی بر دوش ماست.
تمامی این موارد نشان می دهد که ما دارای هیجاناتی هستیم. هیجانات اطلاعاتی هستند که برای کمک به ما طراحی شده اند، تا بتوانیم تصمیماتی بگیریم که از ما محافظت کنند و در امان بمانیم. آنها در بخش مرکزی مغز، یعنی در بخش آمیگدال یا بادامه شکل گرفته اند، بخشی که بر اساس آن اطلاعاتی را پردازش می کنیم که در آن خاطرات گذشته مان شکل گرفته اند. هیجانات و عواطف در بسیاری از موارد خوب است ولی گاهی بیش از حد می شود.
باید در نظرگرفت که آمیگدال یا بادامه عالی ترین بخش مغز ما به لحاظ عملکرد نیست، بلکه این بخش از مغز اغلب تمایل دارد درباره چیزهایی که به خصوص برای ما مناسب نیست، احساس مثبت بفرستد و در عین حال برای چیزهایی که واقعا برای ما خطرناک نیست احساس منفی بفرستد. عواطف مثبت با نوعی بازخورد انجام دادن عجین هستند.
این حالت زمانی است که مغز به ما پاسخ مثبت می دهد. بعد از هیجانات مثبت، احساساتی هستند که خوب به نظر نمی رسند، همان احساساتی که ما آن را منفی تلقی می کنیم. ترس، اندوه، خجالت، خشم و شرم که هیجانات منفی تلقی می شوند.
وقتی درک ما از چیزی در سطح خودآگاه یا ناخودآگاه، به شکل یک "هشدار" باشد، بدن ما از بخش داخلی غده فوق کلیوی هورمون آدرنالین آزاد می کند. این غده برای مقابله با استرس به ما کمک می کنند. عصبانیت همان برچسبی است که مغز ما روی برخی شرایط خاص می زند. این شرایط واکنش استرس را در بدن ما فعال می کنند.
برای هیجان خشم، مبنای زیست شناختی مهمی وجود دارد. این احساس با اراده ضعیف یا مشکلات اخلاقی ارتباطی ندارد. بعضی نشانه ها در محیط اطراف واکنش بقای مخصوصی در بدن ما ایجاد می کنند.
خشم دستگاه عصبی سمپاتیک ما را فعال می کند و ما را به سمت بقا سوق می دهد که آن را واکنش جنگ، گریز و انجماد (توقف) می نامیم. جنگ یعنی بزنیم قبل از اینکه بخوریم. گریز یعنی اینکه بزنیم به چاک، چون اینجا امن نیست. انجماد یا توقف یعنی اگر خودت را به موش مردگی بزنی و اصلا جواب ندهی، ممکن است همه این چیزها ناپدید شود.
این واکنش برای حفظ بقای ما بی نهایت مهم است. کل این فرایند دستگاه پخش اضطراری بدن ماست که زنگ هشدار آن هنوز در پس زمینه ذهن ما قطع نشده.
قشر پیش پیشانی مغز برخی اطلاعات خارجی را دریافت می کند، وقتی در معرض خطر قرار می گیریم یا حریم خصوصیمان مورد تجاوز قرار می گیرد، بادامه مغز فهرستی از تجارب مشابه گذشته را مرور می کند در نتیجه به موقعیت متناسب با شرایط پاسخ می دهیم.
"خشم" عنوان یا برچسبی احساسی است که مغز ما آن را برای توضیح فعال سازی واکنش استرس ارائه می دهد. می توانید همزمان با خشم، یک واکنش گریز یا توقف هم داشته باشید. قطعا می توانید خشمگین باشید و همراه با این احساس، دیگر عواطف از جمله ترس و اضطراب را نیز در خود شناسایی کنید.
مدارهای خشم خود را بشناسیم
در سالهای اخیر آموخته ایم که مدار عصبی خشم ته مانده چیزی است که برای حفظ بقا خود در تاریخ نه چندان طولانی بشریت به آن نیاز داشته ایم. علاوه بر این، این تغییر هم همانند سایر تحولات تکاملی، از قبیل توانایی هضم لاکتوز بعد از سه سالگی، یک تغییر ناقص و ناتمام است.
مغز ما چیزی به نام مدار خشم دارد: تمایلات ما برای نشان دادن واکنش عصبی در مواقعی که چیزی تهدیدمان کرده و باعث فعال شدن ترشح هورمون آدرنالین شده است. نه تنها "پرخاشگری" اصلا واکنش عجیب و نادری نیست، بلکه بخش بسیار معمول و طبیعی انسان بودن است.
اکثر موقعیت هایی که عصبانیت را در ما برمی انگیزند بیش از یک محرک را در بر میگیرند. نحوه ارسال هر کدام از آنها در مغز متفاوت است و از این رو دقیقا می توانیم بفهمیم مدارهای خشمی که در مغزمان ارسال شده و باعث فعال شدن هورمون های استرس در بدن می شوند چه تفاوت هایی با هم دارند. این بدین معناست که آنها نوعی از غرایز حیاتی تکاملی ماست. حال با این توصیف می توان گفت مدارهای خشم یک احساس پایدار و مطلق نیست یعنی ما یکباره از حالت آرامش به حالت خشم تغییر وضعیت نمی دهیم، بلکه این احساس بر اساس یک پیوستار است.
انتهای این پیوستار آزردگی، رنجش و ناامیدی را در بر میگیرد، بخش میانی آن شامل خشم، ناراحتی و دلخوری است و انتهای دیگر آن، رسیدن به نقطه جوش، خشم، غضب یا انفجار است. عصبانیت اصطلاحی برای تمام وضعیت های موجود است که ما را به واکنش وا میدارند. آنچه ما "عصبانیت" می نامیم، درست مانند هر احساس دیگری صرفا" تفسیر مغز ما از واکنش های زیست شیمیایی بدنمان است.
چگونه خشم خود را مدیریت کنیم
همه ما به طور غریزی صاحب خود منحصربه فردی هستیم و نسبت به محرک ها واکنش های متفاوتی نشان می دهیم. این واکنش ها براساس سیم کشی فردی مغزمان، تجارب گذشته و اینکه آیا برخی از توافقات مدرن جامعه، باعث تشدید آنها در ما میشوند یا نه بروز خواهند کرد.
در علم فیزیک مقوله ای وجود دارد که اصل مشاهده گر نامیده می شود. این اصل نشان می دهد که چطور صرفا" با مشاهده هر چیز میتوان بر روی آن تاثیر گذاشت. از همان لحظه ای که شروع به مشاهده چیزی می کنید، آنچه در حال تماشای آن هستید تغییر می کند. اگر چشمان شما به تاریکی عادت کرده باشد، به محض روشن شدن نوری، مردمک چشم شما تغییر حالت می دهد، این نشان دهنده این است که سلول های چشم به نور لامپ واکنش نشان می دهند. چنین قضیه ای برای عواطف ما نیز صادق است.
به محض اینکه به احساسات، افکار و فیزیولوژی بدن خود توجه کنیم، ایجاد تغییرات عمده در نحوه تاثیر آنها به خودمان و چگونگی تعاملمان با دنیا را شروع کرده ایم. ایجاد تغییرات بزرگ در سلامت عاطفی ما با روشن کردن لامپی روی آن آغاز می شود.
در مورد هیجان خشم توجه ما به سمت اثر مشاهده گر جلب می شود، به محض اینکه مدارهای خشم خود را بشناسیم، می توانیم به شیوه متفاوتی با آنها برخورد کنیم، به امید اینکه بتوانیم از اتفاقات ناگوار پیشگیری کنیم.
درک و شناسایی آنچه در حال وقوع است، اولین گام برای تغییر چیزی درونمان می باشد، تا بتوانیم کارها را به روش هوشمندانه انجام دهیم. برای این کار می بایست نشانه های هیجانی خود را درباره خشم، تاثیر آن بر الگوهای تفکر و واکنش های فیزیکی بشناسیم. پس از آن است که می توانیم انتظاراتی که برآورده نشده اند و نیازهایی که تامین نشده اند را دسته بندی کرده و آنها را مفهوم سازی کنیم.
باید بپذیریم هیجان خشم و عصبانیت جز اولین احساسی نیست که در هر شرایطی ایجاد می گردد. ممکن است عصبانیت واکنشی نسبت به یک احساس عمیق تر و یک حس ثانویه مثل ترس، شرم و غم... محسوب شود و نیاز به تحلیل عمیق تری داشته باشد.
بنابر این اگر مشکلی فراتر از خشم وجود دارد مثلا عصبانیت شدید آن هم چندین بار در هفته، می بایست بررسی گردد چرا که در طول زمان اثرات منفی تری بر زندگی ما میگذارد و باعث ایجاد وضعیت رقت انگیزی میشود. به این مسئله حتما باید توجه کرد که عصبانیت مهارنشدنی، مداوم و بیش از حد اغلب بیانگر مشکلات روحی دیگری در فرد است که می یایست به آن توجه گردد.
ما انسان ها هر روز به جای شکار، دورهمی، نوازش کردن یکدیگر و چرت زدن از جاهای بیشتری عبور می کنیم، با آدمهای بیشتری تعامل داریم و در معرض حجمی از اطلاعات هستیم که بسیار بیش از ظرفیت ما برای مدیریت آنهاست و این همواره یعنی بار اضافی بر دوش ماست.
تمامی این موارد نشان می دهد که ما دارای هیجاناتی هستیم. هیجانات اطلاعاتی هستند که برای کمک به ما طراحی شده اند، تا بتوانیم تصمیماتی بگیریم که از ما محافظت کنند و در امان بمانیم. آنها در بخش مرکزی مغز، یعنی در بخش آمیگدال یا بادامه شکل گرفته اند، بخشی که بر اساس آن اطلاعاتی را پردازش می کنیم که در آن خاطرات گذشته مان شکل گرفته اند. هیجانات و عواطف در بسیاری از موارد خوب است ولی گاهی بیش از حد می شود.
باید در نظرگرفت که آمیگدال یا بادامه عالی ترین بخش مغز ما به لحاظ عملکرد نیست، بلکه این بخش از مغز اغلب تمایل دارد درباره چیزهایی که به خصوص برای ما مناسب نیست، احساس مثبت بفرستد و در عین حال برای چیزهایی که واقعا برای ما خطرناک نیست احساس منفی بفرستد. عواطف مثبت با نوعی بازخورد انجام دادن عجین هستند.
این حالت زمانی است که مغز به ما پاسخ مثبت می دهد. بعد از هیجانات مثبت، احساساتی هستند که خوب به نظر نمی رسند، همان احساساتی که ما آن را منفی تلقی می کنیم. ترس، اندوه، خجالت، خشم و شرم که هیجانات منفی تلقی می شوند.
وقتی درک ما از چیزی در سطح خودآگاه یا ناخودآگاه، به شکل یک "هشدار" باشد، بدن ما از بخش داخلی غده فوق کلیوی هورمون آدرنالین آزاد می کند. این غده برای مقابله با استرس به ما کمک می کنند. عصبانیت همان برچسبی است که مغز ما روی برخی شرایط خاص می زند. این شرایط واکنش استرس را در بدن ما فعال می کنند.
برای هیجان خشم، مبنای زیست شناختی مهمی وجود دارد. این احساس با اراده ضعیف یا مشکلات اخلاقی ارتباطی ندارد. بعضی نشانه ها در محیط اطراف واکنش بقای مخصوصی در بدن ما ایجاد می کنند.
خشم دستگاه عصبی سمپاتیک ما را فعال می کند و ما را به سمت بقا سوق می دهد که آن را واکنش جنگ، گریز و انجماد (توقف) می نامیم. جنگ یعنی بزنیم قبل از اینکه بخوریم. گریز یعنی اینکه بزنیم به چاک، چون اینجا امن نیست. انجماد یا توقف یعنی اگر خودت را به موش مردگی بزنی و اصلا جواب ندهی، ممکن است همه این چیزها ناپدید شود.
این واکنش برای حفظ بقای ما بی نهایت مهم است. کل این فرایند دستگاه پخش اضطراری بدن ماست که زنگ هشدار آن هنوز در پس زمینه ذهن ما قطع نشده.
قشر پیش پیشانی مغز برخی اطلاعات خارجی را دریافت می کند، وقتی در معرض خطر قرار می گیریم یا حریم خصوصیمان مورد تجاوز قرار می گیرد، بادامه مغز فهرستی از تجارب مشابه گذشته را مرور می کند در نتیجه به موقعیت متناسب با شرایط پاسخ می دهیم.
"خشم" عنوان یا برچسبی احساسی است که مغز ما آن را برای توضیح فعال سازی واکنش استرس ارائه می دهد. می توانید همزمان با خشم، یک واکنش گریز یا توقف هم داشته باشید. قطعا می توانید خشمگین باشید و همراه با این احساس، دیگر عواطف از جمله ترس و اضطراب را نیز در خود شناسایی کنید.
مدارهای خشم خود را بشناسیم
در سالهای اخیر آموخته ایم که مدار عصبی خشم ته مانده چیزی است که برای حفظ بقا خود در تاریخ نه چندان طولانی بشریت به آن نیاز داشته ایم. علاوه بر این، این تغییر هم همانند سایر تحولات تکاملی، از قبیل توانایی هضم لاکتوز بعد از سه سالگی، یک تغییر ناقص و ناتمام است.
مغز ما چیزی به نام مدار خشم دارد: تمایلات ما برای نشان دادن واکنش عصبی در مواقعی که چیزی تهدیدمان کرده و باعث فعال شدن ترشح هورمون آدرنالین شده است. نه تنها "پرخاشگری" اصلا واکنش عجیب و نادری نیست، بلکه بخش بسیار معمول و طبیعی انسان بودن است.
اکثر موقعیت هایی که عصبانیت را در ما برمی انگیزند بیش از یک محرک را در بر میگیرند. نحوه ارسال هر کدام از آنها در مغز متفاوت است و از این رو دقیقا می توانیم بفهمیم مدارهای خشمی که در مغزمان ارسال شده و باعث فعال شدن هورمون های استرس در بدن می شوند چه تفاوت هایی با هم دارند. این بدین معناست که آنها نوعی از غرایز حیاتی تکاملی ماست. حال با این توصیف می توان گفت مدارهای خشم یک احساس پایدار و مطلق نیست یعنی ما یکباره از حالت آرامش به حالت خشم تغییر وضعیت نمی دهیم، بلکه این احساس بر اساس یک پیوستار است.
انتهای این پیوستار آزردگی، رنجش و ناامیدی را در بر میگیرد، بخش میانی آن شامل خشم، ناراحتی و دلخوری است و انتهای دیگر آن، رسیدن به نقطه جوش، خشم، غضب یا انفجار است. عصبانیت اصطلاحی برای تمام وضعیت های موجود است که ما را به واکنش وا میدارند. آنچه ما "عصبانیت" می نامیم، درست مانند هر احساس دیگری صرفا" تفسیر مغز ما از واکنش های زیست شیمیایی بدنمان است.
چگونه خشم خود را مدیریت کنیم
همه ما به طور غریزی صاحب خود منحصربه فردی هستیم و نسبت به محرک ها واکنش های متفاوتی نشان می دهیم. این واکنش ها براساس سیم کشی فردی مغزمان، تجارب گذشته و اینکه آیا برخی از توافقات مدرن جامعه، باعث تشدید آنها در ما میشوند یا نه بروز خواهند کرد.
در علم فیزیک مقوله ای وجود دارد که اصل مشاهده گر نامیده می شود. این اصل نشان می دهد که چطور صرفا" با مشاهده هر چیز میتوان بر روی آن تاثیر گذاشت. از همان لحظه ای که شروع به مشاهده چیزی می کنید، آنچه در حال تماشای آن هستید تغییر می کند. اگر چشمان شما به تاریکی عادت کرده باشد، به محض روشن شدن نوری، مردمک چشم شما تغییر حالت می دهد، این نشان دهنده این است که سلول های چشم به نور لامپ واکنش نشان می دهند. چنین قضیه ای برای عواطف ما نیز صادق است.
به محض اینکه به احساسات، افکار و فیزیولوژی بدن خود توجه کنیم، ایجاد تغییرات عمده در نحوه تاثیر آنها به خودمان و چگونگی تعاملمان با دنیا را شروع کرده ایم. ایجاد تغییرات بزرگ در سلامت عاطفی ما با روشن کردن لامپی روی آن آغاز می شود.
در مورد هیجان خشم توجه ما به سمت اثر مشاهده گر جلب می شود، به محض اینکه مدارهای خشم خود را بشناسیم، می توانیم به شیوه متفاوتی با آنها برخورد کنیم، به امید اینکه بتوانیم از اتفاقات ناگوار پیشگیری کنیم.
درک و شناسایی آنچه در حال وقوع است، اولین گام برای تغییر چیزی درونمان می باشد، تا بتوانیم کارها را به روش هوشمندانه انجام دهیم. برای این کار می بایست نشانه های هیجانی خود را درباره خشم، تاثیر آن بر الگوهای تفکر و واکنش های فیزیکی بشناسیم. پس از آن است که می توانیم انتظاراتی که برآورده نشده اند و نیازهایی که تامین نشده اند را دسته بندی کرده و آنها را مفهوم سازی کنیم.
باید بپذیریم هیجان خشم و عصبانیت جز اولین احساسی نیست که در هر شرایطی ایجاد می گردد. ممکن است عصبانیت واکنشی نسبت به یک احساس عمیق تر و یک حس ثانویه مثل ترس، شرم و غم... محسوب شود و نیاز به تحلیل عمیق تری داشته باشد.
بنابر این اگر مشکلی فراتر از خشم وجود دارد مثلا عصبانیت شدید آن هم چندین بار در هفته، می بایست بررسی گردد چرا که در طول زمان اثرات منفی تری بر زندگی ما میگذارد و باعث ایجاد وضعیت رقت انگیزی میشود. به این مسئله حتما باید توجه کرد که عصبانیت مهارنشدنی، مداوم و بیش از حد اغلب بیانگر مشکلات روحی دیگری در فرد است که می یایست به آن توجه گردد.