محمود اسماعیل نیا- جامعه شناس و تحلیل‌گر مسائل اجتماعی

- ای بابا، دوره و زمانه عوض شده. درسته که  امروزه آسایش زندگی مردم بیشتر شده، ولی آرامش زندگی از بین رفته. فرق الان با قدیم در این است که در قدیم زندگی سخت بود و جسم مردم خسته، ولی دل‌هایشان شاد بود. اما الان با آنکه به کمک تکنولوژی زندگی آسان‌تر و مردم آسوده‌ترند، ولی روح و روان مردم ناشاد و فرسوده‌تر شده است. 

- یادش به‌خیر خانواده‌های قدیم. ده دوازده نفر توی یک اتاق و دور یک سفره بودند، با هزار مشقت و سختی، ولی دل‌های شادی داشتند و محیط خانه پر از خنده و صفا و صمیمیت بود. اما  الان یک خانواده چهار نفره نمی‌توانند ده دقیقه دور هم بنشینند و به حرف‌های همدیگر گوش بدهند، چون که فقط کنار هم زندگی می‌کنند نه با هم.

- فکر کنم این‌جوری اگر پیش بره، معنای خانه و خانواده عوض میشه. چون وقتی که توی یک خانواده هر کسی دنبال کار خودش باشه و اعتنایی به دیگران نداشته باشه، کم کم خانه تبدیل میشه به یک مسافرخانه برای اسکان موقت اعضای خانواده؛ آن هم تا زمانی که جای بهتری پیدا نکرده‌اند.  

***

نظر شما چیست؟ خانواده‌های امروزی ما چه وضعیتی دارند؟ اگر این وضعیت نامطلوب‌ است، مقصر کیست؟ آینده خانواده‌های ما چه خواهد بود؟ آیا امکان بازگشت به خانواده‌های سبک قدیم وجود دارد؟ اگر نه، چاره کار کجاست؟

تردیدی نیست که خانواده به عنوان یکی از نخستین نهادهای شکل‌دهنده جامعه بشری، تاریخ بلندی را پشت سر نهاده و پابه‌پای تحولات اجتماعی، دگرگون شده و متناسب با هر دوره‌ای به شکلی به حیات خود ادامه داده است. پیشینه خانواده در جامعه ایران نیز جدای از این روند کلی نیست. اگر در جامعه سنتی روستایی و متناسب با وضعیت اقتصاد کشاورزی ما شاهد خانواده های گسترده (پذیرای دست‌کم سه نسل در درون خود) و تحت حاکمیت ارزش‌های مرد/ پدرسالارانه بوده‌ایم، طبیعی است که در جامعه شهری امروز می‌باید شاهد خانواده‌های هسته‌ای (متشکل از زن و شوهر و فرزندان) باشیم، که به اقتضای زمانه جدید، از ارزش‌های سنتی مرد/ پدرسالارانه فاصله گرفته و در عوض رو به ارزش‌های طبقه متوسط شهری (تساوی حقوق اعضای خانواده) دارد. در واقع، تحولات کلان رخ داده در جامعه جدید، چه در ایران و چه در سایر جوامع، آثار خود را بر تغییر شکل و  محتوای نهاد خانواده نیز برجای نهاده است. 

اما سؤال اصلی اینجاست که آیا خانواده جدید و امروزی فقط شکل دگرگون‌یافته‌ای از خانواده قدیم است یا اینکه گونۀ منحط و زوال‌یافتۀ آن است؟ به تعبیر دیگر، آیا تغییر اوضاع و احوال زمانه، فقط شکل خانواده را تغییر داده است (مثل کوچک شدن بُعد خانوار)، یا اینکه اصول و ارزش‌های خانواده را هم دگرگون نموده است و ما امروز با خانواده‌ای بی‌هویت و رو به زوال روبه‌روایم؟

نهاد خانواده در جامعه امروز ایران دستخوش دگرگونی‌هایی شده که برخاسته از آثار تحولات اصلی جامعه معاصر ایرانی است. اما ضمن پذیرش این واقعیت، می‌باید بررسی کرد که کدام یک از این تأثیرات اجتناب‌ناپذیر و کدام یک قابل مهار هستند؟ فهم این نکته و تفکیک میان این دو دسته از آثار البته نیازمند پژوهش‌های عالمانه در رشته‌های مختلف علوم انسانی است.

حقیقت مطلب آن است که در این زمینه اتفاق نظری وجود ندارد. برخی از متفکران معتقدند که شکل و محتوای نهاد خانواده در دوران معاصر یکی از پیامدهای اجتناب ناپذیر تحولات جهان جدید بوده است. یعنی یکی از نتایج قطعی فرایندهای کلان اجتماعی مثل صنعتی شدن، رشد شهرنشینی، گسترش سواد و دانش همگانی، رشد جنبش‌های فمینیستی برای احقاق حقوق زنان، گسترش انقلاب ارتباطات،  همین خانواده‌ای است که امروزه در جوامع مختلف جهان، با تفاوت‌هایی کم یا زیاد، شاهد آن هستیم. به تعبیر دیگر، نهاد خانواده در اثر این تحولات بنیادی جامعه جدید، ناگزیر از تغییر شکل و ماهیت بوده، چون راه دیگری برایش متصور نبوده است. این گروه برای مثال معتقدند که اساساً امکان احیای خانواده سنتی گسترده و پرتعداد در جوامع شهری مدرن وجود ندارد، زیرا در این جوامع در بسیاری از خانواده ها زن و مرد هر دو به ناچار شاغل بوده و ساعات محدودی را در منزل به سر می‌برند و حتی در مورد زمان بچه‌دار شدن و تعداد فرزندان نیز ناگزیر از محاسبات و تمهیدات متعدد هستند. از سوی دیگر، فضای خانه‌های آپارتمانی آن‌قدر محدود است که حتی برگزاری یک مهمانی ساده فامیلی نیز خالی از دشواری نیست، چه رسد به پذیرش دائمی اعضای جدید. 

اما از سوی دیگر، پاره‌ای از متفکران معتقدند که تحولات کلان اجتماعی دوران معاصر ، تأثیرات گسترده و عمیقی (اعم از تأثیرات مثبت یا منفی) بر همه نهادهای جامعه جدید، از جمله نهاد خانواده، برجای نهاده است. نه وقوع این تحولات به اختیار کسی بوده و نه بازگشت به دوران قدیم ممکن است، ولی چنین هم نیست که این تأثیرات فقط یک مسیر برای نهاد های اجتماعی مهمی مثل خانواده ترسیم کرده باشد و آن نیز همین وضعیتی باشد که اکنون وجود دارد. به تعبیر دیگر، اصل این تحولات را نمی‌توان منکر شد و آرزوی بازگشت به گذشته نیز رویایی تعبیرناشدنی است، ولی اولاً چنین نیست که همه انواع این تأثیرات اموری قطعی و اجتناب‌ناپذیر باشند، بلکه بسیاری از آنها قابل مهار بوده و هستند؛ و ثانیاً می‌باید برای آن‌دسته از تأثیرات قابل مهاری که کیان جامعه را تهدید می‌کنند (مثلاً از طریق تضعیف ارزش‌های خانوادگی)، چاره‌جویی کرد. برای مثال، می‌توان پذیرفت که کوچک شدن بُعد خانواده (از خانواده گسترده به خانواده هسته‌ای) در جامعه شهری مدرن امری اجتناب‌ناپذیر باشد، ولی چنین هم نیست که افزایش میزان طلاق و گسترش تعداد خانواده‌های تک‌والدی در روزگار ما، اموری درمان ناپذیر باشند که نتوان برای رفع یا کاهش آن چاره‌اندیشی کرد.

اگر با نظر این دسته اخیر از محققان موافق باشیم، این نکته قابل درک است که نهاد خانواده در جامعه امروز ایران نیز دستخوش دگرگونی‌هایی شده باشد که برخاسته از آثار تحولات اصلی جامعه معاصر ایرانی است. اما ضمن پذیرش این واقعیت، می‌باید بررسی کرد که کدام یک از این تأثیرات اجتناب‌ناپذیر و کدام یک قابل مهار هستند؟ فهم این نکته و تفکیک میان این دو دسته از آثار البته نیازمند پژوهش‌های عالمانه در رشته‌های مختلف علوم انسانی است. همچنین می‌باید مراقب آن‌دسته از تأثیراتی بود که موجودیت نهاد خانواده و کارکردها و ارزش‌های آن را تهدید می‌کنند شناخت. این دسته از تأثیرات و رفع و کاهش اثرگذاری آنها نیز نیازمند تلاش پژوهشگران علوم انسانی خصوصاً جامعه‌شناسان و روان‌شناسان    است.

شاید با ذکر مثالی موضوع روشن‌تر شود. جامعه‌شناسان کارکردهای مختلفی را برای نهاد خانواده برشمرده‌اند مثل ارضای قاعده‌مند نیازهای جنسی، تداوم بقای جامعه از طریق فرزندآوری و کمک به فرایند اجتماعی شدن فرزندان، تأمین حمایت‌های متقابل مادی و عاطفی برای اعضای خانواده، ... . حال باید بررسی کرد که اگر آثار تحولات جامعه جدید موجب بروز پدیده هایی شود که این کارکردها را تضعیف نماید (مثل گسترش روابط جنسی خارج از دایره ازدواج، افزایش میزان طلاق و بروز اختلال در روند تربیت و اجتماعی شدن کودکان طلاق، ...)؛ این واقعیت را می‌باید به منزله تهدیدی علیه موجودیت نهاد خانواده و بالطبع کیان جامعه تلقی نموده و برای آن چاره‌اندیشی کرد. یا مثلاً اگر گرایش‌های فمینیستی و تلاش برای احقاق حقوق زنان در عرصه جامعه، به سمت و سویی میل کند که بخواهد رفته‌رفته به جای اخلاق، حقوق را حاکم بر خانواده و مناسبات زوجین نماید. باید به هوش بود که نهاد خانواده رو به بیراهه نهاده است، زیرا ضمن اذعان به ضرورت تحقق حقوق مساوی برای همسران در زندگی مشترک، می باید به این نکته نیز توجه داشت که آنچه موجب دوام و بقای نهاد خانواده می‌باشد حاکمیت اخلاق و ارزش‌های انسانی (محبت، صمیمیت، گذشت، ...) است و نه تاکید افراطی بر حقوق. به یاد داشته باشیم که حقوق اساساً زمانی به میدان می‌آید که نزاع و اختلافی درگرفته و نیاز به فیصله دادن باشد، در حالی که محیط خانواده نه عرصه نزاع میان افراد است و نه محکمه داوری، بلکه عرصه محبت و صمیمیت و همسری و یکدلی  است.     

مثالی نیز از جامعه آمریکا به روشن شدن بحث کمک می‌کند. دیوید پوپنو، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه راتگرز آمریکا، بر این باور است که روند تضعیف نهاد خانواده در جامعه آمریکا، که از چند دهه پیش آغاز شده، اکنون به حد نگران‌کننده‌ای رسیده است و اکنون مردم کمتر تمایل دارند که زمان، پول و انرژی‌شان را صرف زندگی خانوادگی کنند و بیشتر ترجیح می‌دهند که سرمایه‌های‌شان را برای خودشان هزینه کنند. به تعبیر او امروزه نه‌تنها خانواده هسته‌ای سنتی مردود شمرده شده، بلکه خود خانواده هسته‌ای نیز در حال اضمحلال است و این مثل آن است که ما هنگام تخلیه آب وان حمام نوزادمان، خود نوزاد را نیز به دور بیدازیم. پوپنو می پذیرد که به علت افزایش حقوق و فرصت‌های فردی بین زن و مرد در دوران معاصر، دوره حاکمیت ارزش‌های پدرسالاری به سرآمده است؛ ولی معتقد است که تلاش ما برای مقابله با اقتدار پدرسالاری نمی‌باید موجب کاهش اقتدار نهاد خانواده شود، زیرا این امر پیامدهایی مخرب، خصوصاً بر سرنوشت فرزندانی خواهد داشت که در این خانواده‌ها بزرگ می‌شوند (مجله حوراء،  شماره 29).  

باز گردیم به جامعه خودمان. آیا ممکن است دغدغه‌های متفکرانی مثل پوپنو در مورد زوال نهاد خانواده، روزی در مورد جامعه ما نیز مصداق پیدا کند؟ راستی خانواده‌های امروزی ما رو به کدام سمت و سو دارند؟ آمارها چه می‌گویند؟ آیا افزایش روابط جنسی خارج از پیوند ازدواج و کاهش تمایل به تشکیل خانواده یا افزایش میزان طلاق و رشد تعداد خانواده های تک‌والدی به حد هشداردهنده ای نرسیده که نگران آینده این اساسی ترین نهاد جامعه خویش شویم و برای صیانت از آن چاره‌جویی کنیم؟ و اساساً تصویر ذهنی ما از تاثیرات مثبت و منفی تحولات جامعه مدرن بر نهاد خانواده ایرانی (اعم از تأثیرات اجتناب‌ناپذیر یا آثار قابل مهار) چیست و این تصویر تا چه حد به لحاظ علمی و پژوهشی قابل دفاع است؟