چارلی چاپلین :
وقتی بچه بودم کنار مادرم میخوابیدم و هرشب یک آرزو میکردم.
مثلاً آرزو میکردم برایم اسباب بازی بخرد؛ میگفت «میخرم به شرط اینکه بخوابی.» یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازیِ دنیا؛ میگفت «میبرمت به شرط اینکه بخوابی.» یک شب پرسیدم «اگر بزرگ بشوم به آرزوهایم میرسم؟» گفت «میرسی به شرط اینکه بخوابی.» هر شب با خوشحالی میخوابیدم. اِنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزوهایم کوچک شدند...
دیشب مادرمو خواب دیدم؛ پرسید «هنوز هم شبها قبل از خواب به آرزوهایت فکر میکنی؟» گفتم «شبها نمیخوابم.» گفت «مگر چه آرزویی داری؟» گفتم «تو اینجا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم.» گفت «سعی خودم را میکنم به خوابت بیایم به شرط آنکه بخوابی.
````تقدیم به تمامی مادران ``
گاهی آنقدر در روزمرگی غرق می شویم که فراموش می کنیم
ساده ترین داشته های ما شاید آرزوی فرد دیگری باشد
ما از امر ونهی پدر کلافه هستیم و
دیگری در آرزوی شنیدن صدای پدرش
ما از باب میل نبودن غذا به جان مادرمان غر می زنیم و
دیگری در حسرت صدا کردن نامش وشنیدن جوابش
از گرما می نالیم
از سرما فرار میکنیم
در جمع ازشلوغی کلافه می شویم .
ودر خلوت از تنهایی بغض می کنیم .
تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و
آخر هفته هم بی حوصلگی مان را گردن غروب می اندازیم .
بیدار می شویم
نفس میکشیم ،
همین که خورشید طلوع میکند
مهتاب میتابد ،
باران بی منت می بارد
تمام اینها بهانه ی ساده ای است برای یک لبخند
همه ما در اعماق وجود می خواهیم باور کنیم توانمندی هایی داریم و با توجه به این توانمندی ها به آرزوهایمان می رسیم
می توانیم تغییر ایجاد کنیم و جهان فعلی را به جهانی که دوست داریم تبدیل کنیم.
آرزوی شما چیست اگر آن را فراموش کردید برای چند لحظه به خاطر بیاورید که اگر آن آرزو محقق شده بود الان زندگی شما چگونه بود.
لحظات تصمیم گیری است که سرنوشت ما را تغییر می دهد.
آنچه سرنوشت ما را تغییر می دهد شرایط زندگیمان نیست بلکه تصمیمهای ماست