واناییهای بدون انقضا
گاهی دلمان می خواهد با تعریف و تمجید از دستپخت مادربزرگ یا یادآوری خاطراتی از فنی بودن پدربزرگ، حالشان را خوب کنیم تا سرِدماغ بیایند اما چرا نتیجه برعکس می شود و آهی عمیق می کشند؟ «افسردگی» در دوره سالمندی هزار و یک چهره دارد، این یک نمونه است.
سفره می انداختم از این سرِ خانه تا آن سر، دور تا دور مهمان می نشست... یک دفعه هم نشد وقتی مهمان سرزده داشتیم، هول کنم. با هرچه بود سفره پهن می کردم رنگین و آبرومند... ساعت قدیمی که از پدربزرگم به من رسیده بود را خودِ ساعت ساز هم نتوانست درست کند، دست آخر خودم درستش کردم... شب عیدی من بودم یک سطل رنگ و فرچه؛ خانه را خودم رنگ می کردم بیا و ببین! چنین و چنان...
نمونه این جمله ها را از زبان بزرگترهای فامیل؛ پدربزرگ و مادربزرگ ها کم نشنیده ایم. جملاتی که با بیانش خاطرات و حال خوب گذشته را مرور می کنند. اما چرا گاهی وقت ها که ما می خواهیم همین کار را انجام دهیم در فکر فرو می روند و ناراحت می شوند؟ آه می کشند و حسرت می خورند. اصلاً، عجیب نیست که کسی وقتی تحسین می شود، حالش بد شود؟! اینها پرسش هایی است که چند سطر بعد پاسخ آن را پیدا خواهیم کرد.
حسرت دیروز، هراس فردا
حالِ آدمی دربندِ دوچیز اسیر است؛ حسرژت روزهای گذشته و هراس از روزهای نیامده. این جانِ کلام، مشخص می کند که چرا یک سالمند با مرور برخی خاطرات کِیفش کوک نمی شود؟ وقتی فرد مسن، حالش خوب است وخودش خاطرات گذشته را مرور می کند حس «مالک» و «توانا» بودن دارد. با حالی خوب و در قالب جملاتی شنیدنی و جالب از توانایی هایی که داشته برای دیگران تعریف می کند. برای مثال خاطراتی مانند اینکه چگونه یک باغچه قشنگ و سبز را فقط با چهار قلم گیاه سبز کرده؟ یا اینکه چطور زیرزمین خانه را به تعمیرگاه صلواتی محله تبدیل کرده و روزهای تعطیل به نیت اموات، لوازم خانگی همسایه ها را به چشم بهم زدنی تعمیر می کرده و مثل روز اول نونوار... از این دست مثال ها تا دلمان بخواهد هست و کم هم نیست.
برگردیم به همان حرف قبلی؛ وقتی خود سالمند خاطرات را مرور می کند در واقع و خواه ناخواه، توانایی هایی که داشته را از ذهن می گذراند و چون همه را خودش انجام داده و مو به مو به یاد دارد، حس موفقیت و کامیابی، قدرتمند، ماهر و توانمند بودن در دلش زنده می شود. در واقع این اتفاق چنان برایش شیرین است که گویی ناخودآگاه زمان گم می شود. انگار نه انگار که از سالها قبل صحبت می کند، گویی نَقلِ همین دیروز است.
روزی می توانستم، حیف...
اما چرا گاهی، وقتی فردی دیگر همین کار را انجام می دهد، تاثیر نامطلوبی در روحیه سالمند می گذارد؟ بی آنکه خودِ فرد بخواهد یا دلیلش را بداند. این اتفاق، بیشتر درباره سالمندانی رخ می دهد که توان جسمی شان مثل گذشته نیست و آسیب دیده اند. وقتی همان جملات را از زبان ما می شنوند اما می بینند که نسبت به ما در انجام همان کارها، ناتوان و محدود شده اند احساس «از کارافتادگی» را تجربه می کنند و حسرت می خورند. ممکن است درک این موضوع کمی سخت و نیاز به مثالی روشن تر باشد.
دونده یا قهرمانی را فرض کنید که مدال های رنگینی دارد و افتخارات ورزشیِ بسیار. با آب و تاب درباره سرعت دویدن او صحبت می کنید در حالیکه چند سالی است به دلیل یک حادثه ویلچرنشین شده و از راه رفتن عادی هم محروم. برای کسی که خودش را بعد از یک اتفاق ناخوشایندِ منفی پیدا کرده، شاید این موضوع تقریباً حل شده به نظر برسد اما غالب افراد در چنین مواقعی هرگز دوست ندارند، خاطرات خوش گذشته را که حالا به دلیل این نقصان، چهره ای تلخ و گزنده پیدا کرده مرور کنند. تفاوت، میان توانایی های دوره جوانی و ناتوانی در انجام دوباره شان در دوره سالمندی هم تا حدی چنین حس و حالی برای سالمندان دارد. بنابراین مرور خاطرات خوب و توانایی های افرادی که پا به سن پیری گذاشته اند و اوضاعشان مثل سابق نیست نیاز به ظرافت و دقت بیشتری دارد.
بیشتر، باید شنونده بود...
اما بهترین کار چیست و چه باید کرد؟ بیشتر، بگذارید خودِ فرد یاد گذشته کند و شنونده باشید. خوب و عمیق گوش دهید. یکی دو جای بحث، پرسش های صحیح و بجا بپرسید تا به قول آن مصرع معروف، اهلِ سخن بر سر ذوق بیاید. هیچ چیز مثل مرور خاطرات شیرین گذشته، حافظه سالمند را قوی نمی کند حتی برای پیشگیری از آلزایمر و فراموشی های مقطعی هم عالی است. اما زمانی که شما می خواهید یاد گذشته کنید و از آن ها تعریف، حتماً زمان هایی را انتخاب کنید که حوصله شنیدن و حرف زدن داشته باشند. به هیچ وجه مواقعی که بی حوصله هستند از این ترفند برای سرِحال آوردنشان استفاده نکنید چون فایده که ندارد، آنها را دچار حسرتی گزنده و تلخ می کند به خصوص برای سالمندانی که به ندرت از خانه بیرون می روند یا مانند قبل توان حرکتی ندارند.
توانایی های بدون انقضاء
سالمندان نگاهی عمیق و «حکمت بین» دارند. وقتی از توانایی هایشان تعریف می کنید، گاهی بگویید: یادش بخیر! من هم فلان زمان، بهمان کار را انجام می دادم که حالا نمی توانم، زندگی همین است دیگر... یا بگویید: همان هنر شما بوده که این خانواده را به اینجا رسانده... همین جملات به ظاهر معمولی و ساده، قدرتی جادویی دارد. به سالمند به شیوه ای منطقی و محترمانه یادآوری می کند که در پیری نمی توان انتظار توانایی های دوره جوانی داشت و این برای همه عمومیت دارد. همچنین تاکید می کنیم که توانایی هایش تاریخ انقضاء نداشته، در گذشته محبوس نشده و جانمانده است. نتیجه زحمت هایی که کشیده، توانایی و مهارتی هایی که داشته امروز هم به شکلی دیگر همراه اوست و دیگران هم از آن بهره مندند.
بهترین زمان چه وقت است؟
اما بهترین زمان برای تحسین، کِی است؟ بهانه ها برای مرور خاطرات را چگونه باید ساخت؟ شاید بد نباشد با مثال و مصداق پیش برویم. اگر مادربزرگی دارید که برای مثال فسنجانش حرف نداشته، یک بار که می خواهید ناهار یا شام بپزید و از قضا، غذا هم همان است شروع کنید به مرور خاطرات، تحسین کردن و پرسیدن فوت های کوزه گری طبخ از کدبانو. اگر پدربزرگی دارید که حسابی فنی و دست به آچارش خوب بوده، خراب شدن یک وسیله را بهانه کنید برای تمجید از هنر و مهارتش. اگر سالمندِ خانه شما دستی سبز داشته و گل و گیاه زیاد به باغچه حیاط یا گلدان های بالکن در کنار او رسیدگی کنید و همین را بهانه ی مرور مهارت هایش. این تحسینِ غیرمستقیم و هوشمندانه که به واسطه یا بهانه ای انجام می شود، تاثیر و انرژی مثبت بیشتری دارد.
سه کلیدواژه خیلی مهم
در قدم بعدی سه مرحله یا به عبارت بهتر؛ سه کلیدواژه «هم اندیشی»، «همیاری» و «همراهی» را به خاطر بسپارید چون برای بازآفرینی گذشته سالمندان به شدت به آن نیاز دارید. اما بازآفرینی چیست و به چه کار می آید؟ یکی از بهترین شرایطی که کمک می کند فرد نسبت به گذشته، خود را کم توان یا ناتوان و از کارافتاده نبیند این است که کمک کنید، بتواند برخی از کارهای گذشته به خصوص آن هایی که در انجامش مهارت و به اصطلاح دستی بر آتش داشته را دوباره انجام دهد.
برای مثال اگر در رنگ آمیزی خانه مهارت داشته با یک سطل رنگ، یک فرچه و محوطه ای کوچک که نیاز به نونوار شدن دارد، می توان حس خوب گذشته را در فرد سالمند زنده کرد. نرده های پله خانه یا گوشه ای از دیوار، حیاط یا بالکن را با حضور یا راهنمایی و کمک او رنگ آمیزی کنید. اگر فرد از پاافتاده و خانه نشین شده، می توان به «حضور» او بسنده کرد. چنانچه تاحدودی توان حرکتی دارد می توان از «راهنمایی» و «نظارت» او هم بهره مند شد. اگر هم توان حرکت دارد و فقط کمی کُند است می توان از او «کمک» گرفت.
فوت و فن های کاربردی
نکته مهم و کلیدی در این مرحله این است که بازآفرینی مهارت هایی را انتخاب کنید که برای شرایط جسمی و روحی سالمند خطرساز نباشد. واضح است که برای مثال، رنگ آمیزی برای سالمندی که ناراحتی تنفسی دارد اصلاً خوب نیست بنابراین می توانید یا از نمونه های بی بوی رنگ استفاده کنید یا مراحل اجرا و انجام را خودتان برعهده بگیرید و پس از به پایان رسیدن، سالمند را به محوطه بیاورید تا ببیند آنچه طبق دستورش انجام شده به کجا رسیده است؟ در چنین موقعیتی جملاتی مانند این را بگویید: راضی هستی؟/ خوب شده؟/ درست انجامش داده ام؟/ مثل کارهای شما که نشده اما خب! تمام سعی ام را کرده ام شاید راضی باشید./ حالا نمره من چند است، استاد؟...
من هنوز هم می توانم...
اگر سالمندی در خانه دارید که حال روحی و جسمی مناسبی ندارد باید بسیار ظریف و بادقت رفتار کنید و حرف بزنید. سالمندِ از پا و از کارافتاده معمولاً روحیه بسیار شکننده و آسیب پذیر دارد. بازآفرینی شرایط گذشته برای این دسته از سالمندان باید با صبوری بیشتر انجام شود. دو کار می توان انجام داد؛ به نحوی که برایش سخت نباشد می توان او را به محدوده ای که کار را انجام می دهیم، ببریم همچنین می توان ابزارِ کار را نزدیک او آورد. اگر هیچ کدام ممکن نیست می توان از تلفن همراه کمک گرفت با استفاده از فیلمبرداری، مراحل انجام کارهایی که او دوست و در انجامش مهارتی داشته را ثبت کرد و به او نشان داد.
درباره سالمندانی که توانایی حرکتی بهتری دارند، مراحل بسیار ساده تر و فقط کافی است شانه به شانه شان همیاری و همراهی کنید. همین کارهای ساده، مرور گذشته را برای سالمندان شیرین و آنها را از شر افسردگی و حس ناتوانی نجات می دهد. «من هنوز هم می توانم» و «از کارافتاده و محتاج نیستم» را به ملموس ترین شکل ممکن تجربه می کنند.
منبع: خبرگزاری فارس