حاج
شیخ عباس محمد علی کشوان فرزند حاج محمدعلی، خادم و کلیددار حرم مطهر قمر
بنی هاشم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است. او میگوید خاندان و اجداد
او از ۴۸۵ سال پیش کلیدداری حرم حضرت عباس (ع) را بر عهده داشتهاند و با
چشمان خود معجزات و کراماتهایی از این حضرت دیدهاند.
شیخ عباس چندی پیش برای درمان به ایران آمده بود. فرصت را غنیمت شمردیم و با او به گفتوگو نشستیم:
شیخ عباس (ع)
میگوید: نامخانوادگیاش یعنی کشوان از شغل کفشداری حرم گرفته شده (در
زبان عربی کشوان بهمعنای کفشداری است) و از ۴۸۵ سال پیش کلید حرم وسرداب
حضرتعباس (ع) دست خاندان او بوده است. یعنی ۱۲ نسل از خانوادهاش کلیددار
حرم حضرت ابوالفضل (ع) بودهاند. خودش این روزها وارد هشتمین دهه از زندگی
خود شده است و اینک بعد از ۴۵ سال کلیدداری بخاطر کهولت سن بازنشسته شده
است.
شیخ عباس لحن آرامی دارد و فارسی را با گویشی خاص و شیرین حرف میزند. سوال
اولی که به ذهنم میرسد در مورد فارسی حرف زدنش است. اینکه فارسی را از
کجا یاد گرفته است. میگوید: از قدیم رسم بوده است که در کربلا، نجف،
کاظمین و بغداد برای نوزادشان دایه میگذارند. دایه من یک خانم اصفهانی
بود. من فارسی را از ایشان یاد گرفتم. شاید باورتان نشود امام من فارسی را
قبل از زبان عربی آموختم و تا ۶ سالگی حتی عربی بلد نبودم. اسمش معصومه
سادات بود که اهل نجفآباد اصفهان بود. خیلی سال پیش فوت کردند و در صحن
ابوالفضل (ع) دفن شدهاند.
حرم حضرت عباس (ع) از اول به همین شکل بوده است
او در ادامه در مورد شکل قدیمی حرم حضرت ابوالفضل (ع) میگوید: حرم حضرت
عباس (ع) از اولین بار که ساخته شد به همین شکل بوده است. فقط گنبد از طلا
نبود و کاشی بود که بعد از ۶۰ سال طلاکاری کردند.
شیخ عباس ادامه داد: زمان نادرشاه، حاجی محمدصادق ملک التجار اصفهان آمد
خانههای اطراف صحن و حرم را خرید و صحن را گسترش داد. داخل و ضریح همان
شکل اولیه را دارند از ابتدا تا الان. اما در مورد تخریبهای صورت گرفته
برای حرم حضرت میدانم که حرم ابوالفضل (ع) ده دفعه تجدید ساخت شد. زمان
ناصرالدین شاه و نادرشاه و صفویان و حتی زمان شاه آخری تعمیر شد. هر کدام
مقداری تعمیر و بازسازی کردند و سعی کردند وضعیت حرم را بهتر کنند.
کلیدداری حرم عباس (ع) در زمان صدام
از حاج عباس در مورد کلیدداریاش در زمان صدام میپرسم، میگوید:
کلیدداریام در زمان صدام خیلی کم بود چرا که صدام برادرم را اعدام کرد و
پس از آن ما را از کربلا تبعید کردند. چرا که قانون بود کسی که اعدام میشد
اگر پدر و برادرش در کارهای حکومتی بودند تبعید میشدند و اموالش را
مصادره میکردند.
او میگوید: وضعیت حرم و زوار از زمان صدام خیلی فرق کرده است. الان حرم
شبانه روز باز هست و زوار آزادنه میروند و میآیند. آن زمان اینطور نبود
محدودیت زمانی بود و تعداد زوار خیلی کم بود.
سرداب حرم حضرت ابوالفضل (ع)
شیخ عباس در ادامه سخنانش در مورد ماجرای سرداب ابوالفضل (ع) گفت: این آب
در تابستان مانند تگرگ خنک و در زمستان مطلوب و گوارا است و گرچه آب راکد و
بیحرکت است، اما بسیار زلال و مطبوع است، در حالی که به صورت معمولی آب
اگر ۱۰ روز در یکجا بماند خراب میشود، رنگ و بو عوض میکند، اما این آب از
۵۰ سال قبل در کنار مقبره وجود دارد که در آن نفوذ نکرده و عملا هیچوقت
خراب نشده و همواره آب صاف و زلال است.
وی ادامه داد: نکته جالب این است که قبر شریف ابوالفضل (ع) در وسط آب قرار دارد اما آب آن را نمیگیرد .
وضعیت حرم و زوار از زمان صدام خیلی فرق کرده است. الان حرم شبانه روز باز هست و زوار آزادنه میروند و میآیند. آن زمان اینطور نبود محدودیت زمانی بود و تعداد زوار خیلی کم بود.
شیخ عباس در ادامه سخنانش از خواص شفابخش و عجیب آب سرداب حضرت عباس (ع)
صحبت کرد و گفت: نمیدانم چرا امروز درب سرداب را به روی زائران بستهاند و
تنها افراد خاص میتوانند از آن استفاده کنند.
شیخ عباس کشوان افزود: در سالهای دور این آب به زائران حرم عباس (ع) داده
میشد، اما از چند سال گذشته این آب در اختیار زائران قرار نمیگیرد و
همواره گفته میشود سرداب در دست تعمیر است، امیدوارم این آب هرچه سریعتر
در اختیار شیعیان و زائران قرار گیرد.
معجزهای که هم تلخ بود هم شیرین
او در آخر این گفتوگو با اشاره به معجزات فراوانی که طی این سالها شنیده
و دیده است میگوید: در مورد شنیدهها چیزی نمیگویم اما یکی از خاطرات
خود را که به عینه شاهدش بودم را خدمتتان عرض میکنم:
شب جمعه بود و ما در حرم قمر بنیهاشم مشغول خواندن دعای کمیل بودیم، حرم
تقریباً خلوت بود که دیدم یکی از مردان لر با پسربچهای ۸-۷ ساله در بغل
وارد حرم شد و به فاصله ۵متری ضریح حضرت عباس (ع) ایستاد. پسربچهای که در
بغلش بود کاملا فلج بود و تنها چشمها و دهانش حرکت داشت، حتی این بچه قدرت
تکلم و شنوایی هم نداشت و مثل یک تکه گوشت در دست پدرش آرام گرفته بود. من
دیدم که این مرد با صدای بلند رو به ضریح کرد و گفت: ای ابوالفضل (ع)، من
از تو اولاد سالم خواستم، این چه اولادی است که به من دادهای.
نمیدانم چرا امروز درب سرداب را به روی زائران بستهاند و تنها افراد خاص میتوانند از آن استفاده کنند
شیخ عباس ادامه داد: از شنیدن این حرفها
متعجب شده بودم که ناگهان دیدم این مرد، بچه را به طرف ضریح پرتاب کرد،
بهطوری که صدای برخورد سر بچه با ضریح حضرت عباس (ع) در کل حرم پیچید و
عدهای از بیرون آمدند و سؤال کردند که چه اتفاقی افتاده است؟ این مرد، بچه
را پرتاب کرد و خودش از حرم بیرون رفت، من خیلی گریه کردم و از حضرتعباس
(ع) خواستم دل این مرد را روشن نگهدارد، بچه را بلند کردم و گوشهای
خواباندم، حدود ساعت ۲:۳۰ شب بود که دیدم دست و پای بچه تکان میخورد. اول
فکر کردم بهخاطر بیخوابی اشتباه میبینم، همکارم را صدا زدم اما او هم
حرکت دست و پای بچه را تأیید کرد. به سمت پسرک رفتم و سرش را روی پایم
گذاشتم، دیدم چشمانش را باز کرد و سراغ پدر و مادرش را گرفت، همان لحظه
فهمیدم معجزه شده، به بچه گفتم میتوانی بلند شوی گفت بله و از جایش بلند
شد.
شیخ عباس که هنوزهم با تعریف کردن این معجزه صدایش میلرزد، ادامه داد:
عبایم را روی شانه پسربچهای که بعداً فهمیدم نامش حسین است انداختم، ابتدا
او را دور ضریح مطهر طواف دادم و بعد به داخل دفتر بردم. آن موقع اگر
معجزهای رخ میداد ما باید همان لحظه به چند جا مثل استانداری، فرمانداری و
سازمان اوقاف اطلاع میدادیم، آن زمان مثل الان نبود که معجزات را اعلام
نکنند.
خلاصه ما اعلام کردیم و صبح زود هم از بلندگوی حرم، خبر شفای کودک را به
مردم دادیم، همان روز وزیر کشور عراق برای دیدن حسین به حرم آمد و از من
خواست بپرسم این کودک لحظهای که پرتاب شده چه چیزی دیده است. رو به پسربچه
کردم و گفتم حسینجان وقتی بابا تو را پرتاب کرد چه شد؟ پسرک گفت: من
پرتاب نشدم فقط حس کردم روی هوا هستم که یکدفعه دوتا دست از داخل ضریح
بیرون آمد و من را گرفت، من را روی زمین گذاشت و به هرجای بدنم که دست کشید
آن نقطه از بدنم خوب شد و دوباره این دستها به داخل ضریح برگشت، من آقایی
را دیدم که دست نداشت و بدنش خونی بود... چند ساعت بعد پدر بچه که خبر شفا
گرفتن فرزندش را شنیده بود وارد حرم شد، پسرش را به آغوش کشید و هایهای
گریه کرد.
منبع: : karbobala.com