پاداش عبادات
چقدر نمازی که حمد خدایش را بکند لذیذ و پاک است، آیا این بابِ مزاج نیست؟ به هنگام نماز با صاحبش تماس می گیرد، آیا جا دارد که از بابت آن مزد بخواهد؟ آیا هیچ مزدی بهتر از نماز می شود تصور کرد؟ از الان تا پنجاه روز دیگر قرار می گذاریم که یک چیزی بنویسید که بتواند مزد نماز باشد و از خود نماز بهتر باشد. لابد مزد، باید بهتر از خودِ کار باشد... برای روزه هم همین طور. برای دست سر یتیم کشیدن چیزی را پیدا کن که از آن بهتر و مزد آن باشد...
گفت پس چرا آدمی به هنگام عبادت کُره دارد؟ گفت چون نمی داند که چه کاره است. خیال می کند خداوند کار شاقی بر عهده اش گذاشته است. لذا با خُلق تنگ می رود و می دانید که خلق تنگ قرب نمی آورد.
شما محبت به خدا و ائمه داشته باشید و شب و نیمه شب هم انتظارش را داشته باشید، او هم کم کم دیر یا زود خود را نشان می دهد. آن وقت آیا جان نرود؟
گفت: او طوری جان ما را می گیرد که حالی مان نمی شود. یک وقت می بینید در شهر و عالم دیگری نشسته ایم و داریم یکدیگر را نگاه می کنیم.
در حج کسی را دیدم گفت التماس دعا دارم. گفتم التماس دعا یعنی چه؟ گفت یعنی حجی که آمده ام قبول کند.
گفتم خودت آن را قبول داری؟ گفت نه.
گفتم: «اگر من بگویم قبول کند مرا هم می گیرند. می گویند صاحبش آن را قبول ندارد، آیا تو بیشتر از صاحبش دلت می سوزد.اقلا خودت اول بپذیر که خدا به تو توفیق داده است و تو را به سرزمین مکه آورده است.»
نماز می خوانی و عبادت می کنی و خدا را می خوانی بگو الهی شکر. چهار پنج بار الهی شکر بگو تا لااقل شیرینی شکر به لبت برسد. کم کم از خدا ممنون می شوی.
دستگاه قلب و جان چنین است. از خدای خود که راضی شدید خدا هم از شما راضی می شود. می شوید راضیه مرضیه. شاکر و مشکور.
ما یک روز هم با آنها (امامان علیهم السلام) ننشستیم. من که ننشستم. شما که نشسته اید گوارایتان باشد. همیشه در خانه ام بود ولی یک روز هم پیش او درس نخواندم. با این وجود به من یاد داده است. چه رسد به آنکه اگر پهلویش می نشستم، آشنا بودم و می دانستم.
همه اش بیرون به تقلا بودم. برای رزق و دنیا و آخرت. خوشا به حال جماعتی که یک بو بردند که انگاری معلم اینجاست. البته گاهی دوستان اهل بیت و همه ی مملکتمان درِ خانه شان رفته ایم.
اما انصافا در را شل زدیم. آن جور نبود که زانو بزنیم و او را معلم خود کنیم تا علم لدنی در ذاتمان بریزد. از او فقط نان و آب خواستیم.
فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره
خوبی می کنی به خودت برمی گردد. حتی وقتی دست کسی را می گیری، خدا مرحمت می کند و نگاه می کنی که به خودت خوبی کرده ای.
وقتی او را می بینی که نمی تواند بلند شود، خودت بوده ای که نمی توانستی بلند شوی. دستش را می گیری و بلند می شود، راحت می شوی.
اگر مزدِ عمل را می خواهی، آنها آن را خیلی زود می دهند. قبل از عمل می دهند.
به ما فرموده است مستحب است وقتی کارگر می گیرید، مزدش را صبح بدهید تا با دلِ خوش کار کند. با اینکه زمانه بد است اما همین الان هم اگر کسی این کار را بکند، ضرر نمی کند.
می گویند کم کار می کند، اما آیا می دانی همان کم را چقدر زیبا انجام می دهد؟ اگر وجدان داشته باشد تا غروب با رغبت برایت کار می کند.
آیا آنها به ما گفته اند این کار مستحب است و خودشان چنین نمی کنند؟ نکند صفات و اخلاق و فعل خودشان باشد که بر من و شما منت گذاشته اند و آن را به ما یاد داده اند؟ می گویم «نکند»، تا این معنا را خودتان درک کنید.
خدا نصیب بعضی از شما کرده است که از نماز لذت می برید.
آیا حاضرید نمازتان را بدهید و چیز دیگری بگیرید؟ حاضر نیستید آن را با چیز دیگری عوض کنید. می گویید این را بدهم چه چیز از آن بهتر بگیرم. روزه را بدهم چه چیز بهتر از آن بگیرم.
امیدوارم نفس عمل هایی که خدا نصیبتان کرده است را هم حساب کنید که حاضر نیستید آن را با چیز دیگر عوض کنید.
امیدوارم وقتی نماز می خوانی یا اعمال خوب انجام می دهی، یا در مجالس ذکر و دعا شرکت می کنی، نفس موفقیت به انجام عمل را اول حساب کنی و حساب کنی که در این موفقیت چه ها هست.
اگر توجه کنی، در آن خیلی چیزها هست که هیچ جایی برای اظهار باقی نمی گذارد.
در حدیث قدسی از پیامبر (ص) است که خداوند فرمود اگر کسی از خواب بیدار شد و وضو نگرفت، به من جفا کرده است. وقتی آدمی غصه دار می شود، از خواب بیدار شده است. هشیار می شود که انگار اینجا خیلی جای بد و خطرناکی است. همین طور است وقتی که خوشحال می شود. و اگر وضو گرفت و دو رکعت نماز نخواند به من جفا کرده است. اگر نماز خواند و دعا نکرد، با من صحبت نکرد که خدایا چنین و چنان کن، مومنین را ببخش، و احتیاجش را نگفت، به من جفا کرده است. و اگر من دعای او را اجابت نکردم من به او جفا کرده ام.
یعنی من خدای جفا کار نیستم و خلقم را اذیت نمی کنم.
همه این مقدمه ها برای این جمله آخر است تا به ما بفهماند که جفاکار نیست و خالقی است که خلق را برای اذیت شدن نیافریده است.
خداوند به شما هم عطا کند که وقتی به کسی قرض الحسنه دادی مطالبه نکنی و اگر خودش آورد، به او بگویی اگر لازم داری، من لازم ندارم. قرض الحسنه که هجده برابر عطای عادی ثواب دارد، یعنی همین. زیرا عزت گیرنده محفوظ است.
منتهی یک مقداری از حسن بودنِ آن، به این است که دهنده در باطنِ خود می گوید من پس نمی گیرم. مدت هم تعیین می کنند. اما دهنده در باطن، می گوید کارش را راه انداختم و رفت. تا برود خوش باشد.
شخص بزرگ، قصد گرفتن ندارد. انشاالله خداوند به شما هم وسعت بدهد که این گونه باشید.
مولایم اباعبدالله علیه السلام نیز در روز عاشورا فرمود: «هل مِن ناصر ینصرنی» چه کسی از میان شما هست که مرا کمک کند؟
آیا این از روی فقر است؟ نه! بزرگ است و می خواهد شنونده را راه بیاندازد.
وقتی که هشت در ِ بهشت به روی کسی باز باشد، هر کاری که او می کند با بهشت و عطر و بوی آن کار دارد.
وقتی به او می گویند ثواب به تو می دهیم، می گوید ثواب را می خواهم چه کنم. همین کاری که می کنم ثواب است. نماز که می خواند اگر به او بگویند خدا نمازت را قبول کند، می گوید قبول کرده است که دارم می خوانم.
پس ذکر خدا، هشت در بهشت است. تا با هر کدام ذکر او می شود، هر هشت در باز می شود.
اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود... همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا.
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. آن وقت غمت را از بین می برد...
امیدوارم جلوی زبانت را بگیری که موثر است.
گفت: چرا (خدا) ما را نعوذ بالله از خود جدا کرد.
گفت: آنجا قرب بود. نمی شد آدم بی ادب باشد. ما هم بی تجربه بودیم. هستی با ما بود، در حالیکه بی ادب بودیم. لذا درست در نمی آمد. اینجا دماغ همه مان به خاک خورد، خدا را سجده کردیم. یا الله گفتیم. دچار اجنبی شدیم. نفس خودمان دشمنمان شد. حالا که برگشتیم مثل آدم وارد می شویم.
جوان هستید. از همین الان آزاد باشید.
هر چه در می آوری تا غروب خرج کن. مملوک دنیا نشوید... اگر مملوک دنیا شدی مرتب به شما وحی می کند. فرمان می دهد. دیگر نمی گذارد فرمان خدا و ائمه را ببری و از همین جا راه خدا را عوض می کند.
اگر می خواهی مملوک شوی مملوک خدا شو و مالک بر هر چیز. در این صورت عزت و شئون انسانی شما حتما حفظ می شود. خودت را نفروش!
با قلب خودت، با جان خودت همنشین باش که همه چیز همان جاست.
ولایت و امام و پیغمبر و خدا همه آنجاست. آنجا نظر گاه خدا و ائمه هم هست. امامان با هر کسی نمی نشینند. با آن کسی می نشینند که قلبش آرام باشد، موذی نباشد.
جان دادن همیشه یک جور نیست. با شمشیر می توان سر کسی را بزنی و او را بکشی. با احسان هم می توان.
با عطا و احسان می توانی شهیدش کنی. برای آزمایش، درباره پدرت خوبی کن. امان نده که پدرت تلافی کند. آن وقت ببین پدرت گریه می افتد ... احسان شهید می کند و هم می میراند. خیلی سریع تر از شمشیر.
در روایت آمده است که وقتی نزاع می شود ملائکه به سراغ کسی که هنوز حرفی نزده است می روند و از او می خواهند که چیزی نگوید. اگر گوش نکرد او را رها می کنند و به سراغ دیگری می روند.
رسول خدا فرمود: هر کس مقدرات الهی را بپذیرد و مشفقانه و صابرانه با آن برخورد کند، خدا می فرماید من فردای قیامت شرم دارم برای او میزان و عدالت بگذارم. چون این بنده من کارهای مرا در تاریکی دنیا مشفقانه و از روی میل با صبر و تحمل، تحویل گرفت و هیچ اعتراضی نداشت.
«ولا جدال فی الحج» (بقره/197)
جدال حتی در راه خدا هم خوب نیست. انسان گیج می شود. ندیده اید کسانی که بر سر احکام شرعی سر و کله می زنند تا یکی دو روز گیج هستند. چرا انسان این کار را بکند؟! یکی دو روز پر و بال خودش را بشکند که چه؟ که بحث علمی کرده باشد!
مراقب باشید به جدال کشیده نشوید که راه بند می آید.
جدال حتی حج را باطل می کند. در سفر حج می پرسند نهار چه می خوری؟ می گوید من فلان چیز نمی خورم. این هم جدال است... در حج جدال نیست. شما هم حاجی هستید. رو به خدا می روید.
مومن اساسا تحریک نمی شود. محرک است، حرکت دارد، اما بدون تحریک حرکت می کند. هیچ چیز مومن را تحریک نمی کند. هر وقت خواست، می خواند، هر وقت نخواست نمی خواند... درکش کنید! گفتنی نیست.
مومن از بس به بالا یقین دارد، این پایین تحریک نمی شود. هر چه سر و صدا باشد که آنجا نان کم شد، آب کم شد، آسمان زمین شد، فلانی رفت، فلانی آمد... باز مومن تحریک بشو نیست.
کار های خدا را امضا کن. اگر امضا نکنی، غصه ها را خورده ای و همه از کیسه ات رفته است.
اگر دانستیم خدا خیر ما را می خواهد غصه نمی خوریم. کارهایی که او می کند همه برای ما خوب است. پس با اختیار خود آن را امضا کن
آیا می دانی بسم الله یعنی چه؟
یعنی کارهای ما باطل می شود. سر شب گفتی اینجا می روم، این کار را می کنم، بانک می روم. اما صبح که راه افتادی گفتی بسم الله. یعنی همه آنها که دیشب گفتم بی خود بود.
اگر عقل داشتی دیشب راحت می خوابیدی؛ صبح می گفتی بسم الله الرحمن الرحیم.
(طوبای محبت، جلد دو، صفحه 213)
امیدوارم انشاالله در مصائب و سختی ها، چه دنیایی و چه آخرتی، اگر خدای نخواسته گرفتار می شوید، هر چه می توانید کم بگویید و پیش خودتان نگه دارید.
خدا لطف می کند آن درد زود خوب می شود.
(طوبای محبت، جلد دو، صفحه 218)
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «هر گاه کسی محزون می شود، چیزی از علم های سابقش را به همراه ندارد. کسی که یک عالم نور دیده، حال عبادت دیده، حال قرآن دیده... الان که محزون شده هیچ کدام همراه او نیست. چون اگر با او باشد نمی گذارد غم و غصه بیاید.»
خدا ندا داده و در قرآن فرموده: «و ان الی ربک المنتهی» (نجم/42)
یعنی انتهای شما و آخر کارتان به سوی خدای خودتان است... انتهای آدم اگر خالقش باشد، ملاقاتش درست است.
(طوبای محبت، جلد دو، صفحه 157)
زورهای دنیا همه اش قلابی است. همه آنها هم فانی هستند.
هر کس به هر چیز مادی که مال بدن و مال جسم است و به قیامت نمی رسد و مال آخرت نیست دل ببندد، هم دلش رفته و هم خودش رفته است.
ریخت و پاش معنوی کنید، با اخلاق و صفات خوب. اگر کسی مشکلی دارد دست روی سرش بکشید. مشکلش را برطرف کنید. اگر ریخت و پاش کنید خدا زیاد می کند...اخلاق خوب هم زیاد می شود. سخاوت و رافت هم زیاد می شود.
هر چه داری ریزش کن. بعضی مثل پروانه، غم های دیگران را از بین می برند.
آدمی برای چه از خدا طلبکار باشد؟ وقتی از خدا طلبکار شد خدا هم هر چه به او بدهد باز گله دارد و طلبکاری می کند... وقتی خدا ما را آفرید طلبی نداشتیم... فضل خدا یعنی مفت. اگر به شما چیزی دادند دندانش را نشمار...
خدا، هم خودمان و هم اطرافیان مان را مفت فرستاده است. چطور شد که طلبکار شدیم؟
انشاالله دندان طلبکاری را می کنی تا زیبایی های زندگی و حیات را بفهمی... بگو: خدایا من اصلا از تو طلبی نداشتم. اشتباه می کردم که خیال می کردم طلب دارم. مرا عفو کن!
منبع : www.toobayemohabat.blogfa.com