کودکان و نوجوانان، دنیا را چگونه می بینند و چه انتظارهایی دارند؟
چه نیازها و رغبت هایی دارند؟
و چه انتظارهایی؟
در اینجا به چند نکته ی مهم و تعیین کننده اشاره می کنیم:
1. موفقیت هر معلم با میزان و وضع شناخت او از دانش آموزان نسبت مستقیم دارد.
2. کودکان و نوجوانان طبعاً علاقه مندند یاد بگیرند و توطئه گر نیستند و اگر دشواری یادگیری یا انضباطی پیدا می کنند غالباً در نتیجه ی غفلت خانواده ها و مدارس است.
3. یادگیری بدون فرصتِ مساعد و محرک، غیرممکن است.
4. نقش اساسی و مهم خانواده ها و مدارس در تربیت کودکان و نوجوانان، فراهم آوردن محیط یا فرصتهای مناسب و محرک برای تغییر رفتار (تربیت) است.
5. پیدایش نیاز و رغبت به یادگیری و تغییر رفتار، درواقع، محور فعالیتهای آموزشی در خانواده ها و مدارس است.
6. کودکان باید یاد بگیرند که چقدر و چگونه از تلویزیون یا سایر وسایل ارتباط جمعی استفاده کنند و نباید به ایشان اجازه داد که بیشتر ساعات فراغت خود را به تماشای تلویزیون، سپری کنند.
در جهان امروز، چگونه زیستن، مهارتی است آموختنی؛ زیرا پیچیدگیهای فراوان دارد.
7. تحقق یادگیری را در تغییر افکار و اعمال (رفتار) یادگیرنده می توان ملاحظه کرد اگرچه ممکن است در بلندمدت دیده شود.
8. یادگیری (آموختن) فرایندی است کاملاً شخصی، که در گذشت زمان انجام می گیرد و شتاب بردار نیست.
9. افراد بشر در همه ی فرهنگها می کوشند دنیای اطراف خود را بشناسند به منظورهای: دانستن، تغییردادن، و کنترل آن.
10. این شناخت زمانی معتبر است که به روشهای علمی به دست آمده باشد. و این مأموریت علوم متعدد و متنوع است.
11. روان شناسی جدید به تحلیل علمی و تبیین علمی رفتار انسان می پردازد.
12. روان شناسی جدید در حوزه ی رفتار کودکان و نوجوانان به ما کمک می کند که:
* ایشان را دریابیم.
* بدانیم رفتار ایشان تحت تأثیر چه عواملی تغییریافته یا تغییر می یابد.
* بدانیم شخصیت ما معلمان، چه تأثیری در رفتار ایشان دارد.
* دریابیم چگونه یاد می گیرند و برای یادگیری فعال و مؤثر به چه نوع آمادگیها و فرصتها و امکانات نیاز دارند.
* نیازها و رغبتهای ایشان را چگونه دریابیم و چگونه درسها را به آنها ارتباط دهیم که در غیر این صورت یادگیری غیرممکن است.
* به طور کلی، چگونه محیط یا موقعیت (مجموعه ی شرایط مؤثر در یادگیری) را برای یادگیری لذت بخش فراهم کنیم. و مدرسه و کلاس را به شکلی درآوریم و اداره کنیم که کودکان و نوجوانان از بودن در آنها لذت ببرند؛ و به تفکر و چالش برانگیخته شوند.
* بدیهی است که شناخت دیگران بدون شناخت خویشتن تقریباً غیرممکن است پس باید پیش از کوشش به شناخت دانش آموزان و دانشجویان به شناخت خویشتن:
* آنچنان که هستیم،
* آنچنان که می توانیم بشویم،
* و آنچنان که باید باشیم
تلاش کنیم که این شناخت، مقدم بر سایر شناختها در حوزه ی آموزش- پرورش است. و نیز وضع همین شناخت طبعاً در مدیریت یادگیری ما در مدرسه و کلاس کمک خواهد کرد. به عبارت دیگر، خودشناسی هر معلم نخستین گام در تربیت و تدریس است.
* همزمان با مطالعه ی روان شناسی باید به مطالعه زیست شناسی و زبان شناسی نیز بپردازیم بدون اینکه از مطالعه ی جامعه شناسی، خصوصاً روان شناسی اجتماعی غافل باشیم.
* این واقعیت علمی را فراموش نکنیم که برای ما معلمان سه مقوله ی فلسفه و زبان شناسی و روان شناسی حکم سه زاویه یک مثلث را دارند یعنی از دانستن هیچ کدام، بی نیاز نیستیم.
* ما به عنوان معلم به نظریه خاصی در این حوزه های گوناگون علوم و معارف، تعصب نداریم و حرفه مان ایجاب می کند که از یافته های همه ی دانشها استفاده کنیم و بهره مند شویم.
مدیر و معلمان زنده و پویا می توانند مدرسه را زنده و پویا گردانند و زنده و پویا نگه دارند.
مهارت خواندن در کودکان
چه چیز و چگونه خواندن، مهارتی است آموختنی
خانه و مدرسه، دو معلم مهارت خواندن کودکان به شمار می روند.*
روش یادگیری مهارت خواندن در دوران خردسالی عمدتاً روش تقلیدی و سرمشق گیری است.
*
اساسی ترین انگیزه ی خواندن و انتخاب موضوع خاص برای خواندن، «رغبت» است؛ و رغبت نیز طبعاً معلول «نیاز» است: نیاز به دانستن، یافتن پاسخ، برقرار کردن روابط زمانی/ مکانی و فرهنگی میان آدمیان و رویدادها، افزایش و گسترش تجربه ها و سرانجام، برخوردار شدن از زندگی سالم.
*
مهارتهای خواندن و نوشتن و فهمیدن، و گفتن یا پی بردن مستقیم به افکار یا پندارها و گفتارها و کردارهای مردم، و چگونگی تعبیر و بیان افکار و احساسات یا عواطف خویشتن حوزه ی کاربردی «ادبیات» هستند.
*
خانواده، نخستین الگوی زنده ی رفتار برای کودکان است.
*
متن خوانی، نشانه ی اشتیاق به یادگیری است و یادگیری، نشانه ی علاقه به زندگی است.
به یقین می توان گفت که انسان معاصر، به مراتب بیش از گذشتگانش، کتاب می خواند، کتاب می نویسد، و هر روز این نیاز در او افزایش و گسترش می یابد. گرچه به زودی امکان دارد کامپیوتر جانشین کتاب شود و بیشترین و تازه ترین اطلاعات را، در هر مورد و موضوع، در کمترین زمان در اختیار انسان قرار دهد. لکن در جهان امروز، هیچ فردی از خواندن بی نیاز نیست، زیرا جز این هم راهی برای دست یافتن، به تجارب انسان در قرون متمادی وجود ندارد. بنابراین، هر محیط آموزشی، در هر مقطعی، ناگزیر است به روشها و شیوه های گوناگون و ابتکاری کودکان و نوجوانان را به مطالعه مداوم و کتابخوانی برانگیزد و منابع یادگیری مورد نیاز روز را در اختیار ایشان بگذارد.
در دنیای امروز، بی سواد، کسی است که نمی داند: چه چیز را؟ چه گونه؟ و از کجا یاد بگیرد.
فکر به وسیله ی زبان به دیگران تعبیر و منتقل می شود که ممکن است به شکل گفتاری یا نوشتاری انجام گیرد و آن دو را نیز از راه شنیدن و خواندن یاد می گیریم. بنابراین، می توان گفت: زبان شامل مهارتهای تعبیر و بیان گفتاری، نوشتاری، خواندن، نوشتن و خط است. هر یک از این پنج موضوع نیز دارای عناصری است که به کار بردن آنها مستلزم یادگیری است. همچنین، آنها کاملاً به همدیگر وابسته اند، به طوری که رشد و تکامل و گسترش یکی، پایه و رشد و گسترش دیگری است.
انسان برای رسیدن به دو هدف مهم، به مهارت خواندن نیاز دارد: یکی به دست آوردن تجارب و اطلاعات و بهره مندی از آنها، دیگری صرف اوقات فراغت و بیکاری به صورت لذت بخش و سودمند.
به بیان دیگر، انسان می خواهد بداند:
- خودش چیست و کیست؟ چه کسی می تواند (یا می خواهد) باشد؟
- چه انتظارهایی دارد؟ چه انتظارهایی از او دارند؟
- محیط او چیست و چگونه موجوداتی در آن وجود دارند؟
- این موجودات مختلف، چگونه به وجود می آیند؟
- این موجوات را چگونه می توان شناخت؟ و آیا شناختن آنها ابرای انسان، لازم است؟
- از این موجودات، در چه مواردی و چگونه می توان استفاده کرد؟
مهارت خواندن، کلید بسیار مهم برای کسب این اطلاعات است. به علاوه، انسان ناگزیر است ساعاتی از روز و شب خود را بیکار باشد که با پیشرفتهای سریع علم و تکنولوژی بر مقدار این بیکاری و اوقات فراغت افزوده می شود. خواندن می تواند این فرصت را برای شخص، لذت بخش و سودمند گرداند.
با پیشرفت و گسترش فرهنگها، نیاز انسان به مهارت خواندن افزونتر می شود، زیرا خواندن، تفکر شخص را برمی انگیزد، رغبتهای تازه ای را در او می آفریند، او را به درک و ارزیابی انواع گوناگون ادبیات، رهبری و راهنمایی می کند، و به او در سازگاری شخصی و اجتماعی کمک می کند. البته، به شرط اینکه موضوع خواندن، ویژگیهای مطلوب را داشته باشد.
«... کتابها جانشین زندگی نیستند، لکن می توانند آن را بیش از حد پرمایه کنند. وقتی زندگی جالب و جذاب است کتابها می توانند احساس ما را نسبت به آن زیادتر کنند. هنگامی که زندگی دشوار است کتابها فوراً ما را از رنج آن نجات می دهند با اینکه بینشهای تازه ای برای حل مشکلات در اختیار ما می گذارند.» (1)
گرایش به خواندن به عنوان قسمتی از زندگی به زودی در خانه آغاز می شود خصوصاً در خانه ای که افراد آن، عادت خواندن داشته باشند. کودکان هنگام ورود به مدرسه از لحاظ علاقه به خواندن با هم متفاوت اند؛ بعضی از آنها که از قبل با خواندن آشنا هستند، لذت می برند در صورتی که برخی دیگر نسبت به خواندن، به کلی بیگانه اند.
در نخستین فعالیتهای خواندن کودک، وقتی والدین او مطلبی برایش می خوانند ذوق و رغبت او برانگیخته می شود و ادامه ی آن با خواندن متون جالب، ذوق و رغبت کودک را رشد و گسترش می دهد.
بدون تردید، ارزشها، نگرشها، گرایشها، رغبتها و ذوقها، بعد از خانواده، در دوره ی دبستان رشد و تکامل پیدا می کنند و خوب یا بد بار آمدن آنها بیشتر به همین مرحله ی تحصیلی بستگی دارد. به ویژه نخستین روزها و جلسات آموزش خواندن که از لحاظ ادبیات کودکان بسیار مهم است.
عواملی که در چند و چونِ خواندن کودکان مؤثرند عبارت اند از:
1. والدین و افراد خانواده
کودک مهارت و عادت خواندن را همانند سایر مهارتها و عادتها از اطرافیانش در خانواده، به خصوص والدین، یاد می گیرد بنابراین، والدینی که به خواندن، علاقه ندارند و اوقات فراغت خود را در خانه با سرگرمیهای دیگر صرف می کنند نباید از فرزندان خود انتظار داشته باشند که به «خواندن» (مطالعه آزاد) علاقه مند باشند و در آن مهارت پیدا کنند.2. معلم و مدرسه
روش تدریس معلم و محیط آموزشی مدرسه، عامل دیگری است که در ایجاد و تکمیل و پرورش مهارت و عادت خواندن دانش آموزان اثر می گذارد. معلمی که:- جز کتاب درسی، کتاب دیگری نمی شناسد،
- مطالعه ی آزاد ندارد،
- کتاب درسی را برای دانش آموزان کافی می داند، و حتی گاهی آن را زیاد تلقی می کند!
- طرح درس ندارد،
- از ایجاد فرصتهای مطالعه و بحث در کلاس ناتوان است یا کلاً به این امر، اعتقاد ندارد،
- تدریس خود را بر مبنای «موضوع محوری» انجام می دهد،
- فلسفه ی تربیتی روشنی ندارد،
- با هدفهای کلی و رفتاری مواد و موضوعهای درسی آشنا نیست،
- خلاصه، معلمی که معتادانه (از روی عادت) و کلیشه وار تدریس می کند و به ارزشیابی (امتحان) مرسوم و متداول، اکتفا می کند و تغییر ساعات زندگی برایش بیش از تغییر محتوا و کیفیت بهره برداری از این ساعات، مطرح است و اهمیت دارد هرگز نخواهد توانست دانش آموزان را به مطالعه و خواندن برانگیزد و عادت خواندن را در آنها ایجاد کند. البته یادآوری این نکته لازم است که معلمان تنها مسئول آموزش خواندن نیستند بلکه باید محیطی ایجاد کرد که کودکان را به خواندن برانگیزد.
3. وجود و غنی بودن کتابخانه در منزل و مدرسه
خانه ای که کتابخانه- هرچند کوچک- دارد و قسمتی هرچند کوچک از آن را به کودک اختصاص داده است، به انگیزش میل خواندن در او کمک خواهد کرد. همچنین، کتابخانه ی مدرسه و کلاس عامل بسیار مؤثری در پیدایش و تقویت عادت خواندن در دانش آموزان به شمار می رود.4. فرصت و محیط مساعد خواندن
پیش بینی ساعات معینی در جدول ساعات درسی کلاس برای مطالعه ی آزاد یا خواندنِ کتابهای غیردرسی، دانش آموزان را به خواندن برخواهد انگیخت.5. وضع عمومی کتابهای آزاد (غیردرسی)
محتوا و شکل و صحافی کتاب غیردرسی، در صورتی که بر اساس معیارهای خاص تألیف و تهیه شده باشد، رغبت خواندن را در دانش آموزان برمی انگیزد.6. وسایل ارتباط جمعی
رادیو، تلویزیون، روزنامه ها، و مجلات نیز می توانند با تربیت برنامه های خاص، کودکان و نوجوانان را به خواندن ترغیب کنند.علاوه بر آنچه گفته شد تشکیل نمایشگاههای کتاب برای کودکان، به کار بردن روش خاص و ابتکاری در تدریس انشاء، معرفی متفکران و بشردوستان به زبان ساده (بدون هرگونه تعصب و اغراق گویی) در فرصتهای مختلف، معرفی کتابهای خوب و سودمند به وسیله ی همه معلمان در درسهای گوناگون، و ... دانش آموزان را به مطالعه ی آزاد و خواندن علاقه مند می کند.
خلاصه، اگر ما در ایجاد عادت و مهارت خواندن در کودکان و نوجوانان کشور خود، موفق شویم، یقیناً بسیاری از مسائل تربیت همگانی را به آسانی حل خواهیم کرد و اکثر دشواریهای موجود در آموزش و یادگیری را نخواهیم داشت.
علاوه بر آنها عوامل زیر نیز در رغبتهای خواندن کودکان مؤثرند:
1. وجود کتابهای چاپی زیبا و قابل فهم کودکان.
2. در دسترس بودن کتابهای کودکان در خانه، مدرسه، کتابخانه های عمومی، و کتابفروشیها.
3. انتخاب کتاب به تناسب سن و نیازهای کودکان.
4. وقت یا فرصت خواندن. تکالیف، خصوصاً شبانه ی محصلان نباید به قدری باشند که فرصت مطالعه ی آزاد را از ایشان بگیرند.
5. نیازها و تواناییهای خود کودکان.
معیارهای خواندن
وقتی موضوع خواندن، این قدر در زندگی انسان ارزش و اهمیت دارد، وظیفه ی حتمی و ضروری والدینها و معلمان است که دایماً میزان پیشرفت خواندن دانش آموزان را ارزشیابی کنند و برای این ارزشیابی باید معیارها و ملاکهایی داشته باشند. مسلم است که این ارزشیابی فقط برای کمک به پیشرفت دانش آموزان در مهارت خواندن انجام می گیرد.معیارهای خواندن بر حسب محیط، سن، استعداد و کلاس دانش آموزان فرق می کنند. از این رو، نمی توان معیار ثابتی به والدین یا معلم پیشنهاد کرد، ولی برای کمک به ایشان اینک به چند معیار به صورت سؤال اشاره می کنیم:
1. آیا توانایی یا مهارت خواندن کودک به اندازه ای پیشرفت کرده است که سایر مطالب و موضوعها (غیردرسی) را بخواند؟
2. آیا کودک خواندن را به روشهای گوناگون یا منظورهای متفاوت از قبیل: فهمیدن فکر مهم، یادداشت کردن نکات یا جزئیات مخصوص، و دنبال کردن توالی حوادث، یاد می گیرد؟
3. آیا مهارت خواندن کودک به میزانی رشد کرده است که ماهیت موضوع و منظور از خواندن آن را دریابد؟
4. آیا کودک شخصاً می تواند کلمات تازه را بشناسد؟
5. آیا کودک می تواند مستقیماً از کتابها یاد بگیرد؟
6. آیا قدرت خواندن کودک به حدی رشد و تکامل یافته است که بتواند از فهرستها و راهنماها استفاده کند و سایر قسمتهای مورد نیازش را از یک کتاب پیدا کند؟
7. آیا کودک می تواند برای منظورهای عملی خود از کتابها استفاده کند؟
8. آیا کودک می تواند شخصاً برای موضوعها عنوان پیدا کند؟
9. آیا مهارت و عادت خواندن کودک، چنان رشد کرده و گسترش یافته است که به تحلیل انتقادی، ارزشیابی متفکرانه و داوری بی طرفانه موضوعهای خواندنی بپردازد؟
10. آیا میل کودک به خواندن، هر روز افزایش می یابد؟
به امید روزی که مطالعه ی همراه با تفکر انتقادی به شکل یک عادت همگانی درآید.
آمادگی برای خواندن
منظور از «آمادگی» (readiness) پیدایش همه ی شرایطی است که شخص را قادر می سازند تا با اطمینان به موفقیت و اعتماد به نفس، به تجربه ی خاصی بپردازد و این شرایط را می توان زیر چهار عنوان: بدنی، روانی، ذهنی و اجتماعی طبقه بندی کرد، با تأکید بر این نکته بسیار مهم که میان آنها بستگی کامل و تأثیر متقابل، وجود دارد و هرگز نباید یکی را بر دیگری ترجیح داد یا مهم تر شمرد.* آمادگی بدنی
(بیولوژیک و فیزیولوژیک) کودک به رشد و تکامل طبیعی بدنی، تندرستی و نداشتن نقصهای بدنی مربوط است. مدرسه می تواند از راه آزمایشهای بدنی و حسی (احساسی) به کمک والدین، به میزان و چگونگی این نوع آمادگی کودکان پی ببرد.* آمادگی روانی
(روان شناختی) به شکل پیچیده ای با رشد و تکامل بدنی و ذهنی و اجتماعی آمیخته است، خستگی، بیتابی و بی قراری، کوتاهی زمان دقت، نداشتن تمرکز در فعالیتهای مدرسه، انجام ندادن یا ناقص انجام دادن تکالیف درسی، واکنشهای منفی نسبت به دیگران و ... همگی نشانه نبودن آمادگی روانی در کودک است.* آمادگی ذهنی
کودک را می توان از این خصایص دریافت: رشد گویایی سالم، قدرت تفسیر و تعبیر اشکال، توانایی درک همانندیها و ناهمانندیها میان کلمات، مهارت در تشخیص میان شکل های کلمه، آشنایی با اجزا و عناصر صدا و اعداد و کلمات، و ... معمولاً آمادگی ذهنی را با سه وسیله، تعیین می کنند:1. آزمون هوشی مخصوصاً آزمون هوشی فردی
2. آزمون آمادگی
3. مشاهده ی معلم
* آمادگی اجتماعی
کودک به ماهیت و وسعت تجارب او بستگی دارد که می توان آن را با تجزیه و تحلیل: 1) زمینه ی خانه و خانوادگی، 2) محیط وسیع اجتماعی که او در آن تجربه اندوخته است، 3) و تربیت پیشین او تعیین کرد.ضمناً باید توجه داشته باشیم که:
- کتاب خوانی برای کودک از 18 ماهگی یا دو سالگی، در برخی کودکان زودتر، آغاز می شود.
- کتاب خوانی کودک از روی زانوهای مادر شروع می شود.
- کتاب خوانی برای کودک، سبب می شود که:
* خزانه ی لغات او گسترش یابد، با اشاره به تصویرها و نامهای آنها، با شنیدن کلمات به کار رفته در محتوای یک داستان.
* از رشد گویایی سالمی برخوردار شود.
* علاقه ی سیری ناپذیر کودک به آموختنِ کلماتِ تازه و زیاد افزایش یابد.
* چگونه خواندن را باید یاد بگیرد.
* بر تعداد و تنوع تجارب کودک بیفزاید.
همچنین، درباره ی مهارت خواندن کودکان باید نکات زیر را در نظر بگیریم:
1. نضج (2) در مطالعه کلمه
کودک وقتی می خواهد به خواندن آغاز کند که رشد و نضج لازم برای مطالعه ی کلمه را دارا باشد و این نضج به سه صورت انجام می گیرد: 1) افزایش مداوم دایره ی فرهنگ و لغت، 2) رشد فنون شناخت کلمه، 3) قدرت گردآوری کلماتی که فوراً می توانند شناخته شوند. از این رو، معلم در هر درس باید مطمئن شود که هر کودک معانی کلمات آن را واضح و روشن درک کرده است.2. رشد و نضج فهم
توانایی کودک به فهمیدن آنچه می خواند بسیار مهم است، زیرا بدون این توانایی، خواندن بیفایده خواهد بود. توانایی درک و فهم، خود شامل تواناییهای زیر است:الف. انتخاب معانی خاص برای کلمات، یعنی کودک بتواند معنای مخصوص هر کلمه را دریابد.
ب. گروه بندی کلمات در واحدهای فکری، یعنی کودک بتواند برای هر واحد فکری کلماتی را با هم گردآورد و طبقه بندی کند.
پ. درک معنا و ترکیب جمله، یعنی کودک بتواند معانی و مفاهیم جمله را بفهمد.
ت. درک معنا و ترکیب بند (پاراگراف).
ث. شناخت روابط موجود میان قسمتهای یک قطعه یا مجموعه.
3. رشد و نضج در مهارتهای اساسی مطالعه
منظور این است که کودک بتواند از فهرستها و مراجع یا منابع برای افزایش و مستند ساختن معلومات خویش استفاده کند. دانش آموز را باید از همان کلاس اول به تدریج به استفاده از منابع و فهرستها آشنا ساخت. دیگر اینکه کودک بتواند نقشه ها و نمودارها را تفسیر و توضیح بکند. راهنمایی دانش آموزان در کسب این توانایی وظیفه ی همه ی معلمان، به ویژه معلمان زبان و ادبیات فارسی، است. یادآری این نکته ضروری است که همه ی کتابهای درسی، بدون استثناء، باید در آخر هر فصل یا کتاب، فهرست منابع مطالب و منابع سودمند دیگری را معرفی کند.4. نضج در خواندن مستقل و اثربخش
امروز بیش از هر زمان به خواندن هدفدار نیاز داریم و هر کس باید بتواند مطالب مختلف را بخواند و در خواندنش منظورها یا هدفهایی را دنبال کند، نه اینکه صرفاً برای وقت گذرانی یا به خواب رفتن بخواند. و نیز باید بتوانیم با حداکثر سرعت بخوانیم که زمان منتظر ما نخواهد بود. مطالعه ی هدفدار و سریع را کودک باید از همان زمان آغاز مطالعه از اطرافیان بخصوص والدین و معلمانش یاد بگیرد تا در دوران تحصیل، به ویژه بعد از ترک مدرسه، در مطالعه و خواندن به کمک دیگران نیازمند نباشد.5. نضج در عادتهای خواندن، گرایشها، رغبتها و ذوق
کودک باید از نخستین پایه تحصیلی، که ممکن است دوره ی کودکستان و آمادگی را هم شامل شود، به خواندن عادت کند، و در انتخاب مواد خواندنی شخصاً دارای نظر، رغبت و ذوق باشد.خواندن پویا و مؤثر: خواندنی که به تغییر رفتار (فکر، عمل، تجربه) منجر شود.
خواندن اثربخش
مربیان، معمولاً، خواندن را به دو نوع تقسیم می کنند: خواندن بی صدا (صامت)، و خواندن باصدا، خواندن بی صدا سریع تر از خواندن باصداست و در زندگی متغیر معاصر، که انسان نیاز بیشتری به خواندن دارد، مهم تر و ضروری تر از خواندن باصداست. منظور از خواندن بی صدا، درک مفاهیم نوشته ها با نگاه کردن به کلمات و عبارات است و خواننده به جملات مانند تصویرهای دیگر نگاه می کند و معنا و مفهوم آنها را درمی یابد. خواندن بی صدا مستلزم یادگیری و تمرین و پیدایش عادت است.تحقیقات نشان داده اند که خواندن باصدا به طور متوسط 66 درصد بیش از خواندن بی صدا زمان لازم دارد، لکن متأسفانه در مدارس ما به خواندن صامت اصلاً توجه نمی شود و پیوسته از دانش آموزان می خواهند با صدای بلند بخوانند و حتی برخی از معلمان خود از بی صدا خوانی ناتوانند و این نیز یکی از موانع سریع خوانی است. برای از بین بردن این نقص می توان توصیه های زیر را به کار بست:
1. درس خواندن (روخوانی) به روش جمله ای (در مقابل کلمه ای) تدریس شود و دانش آموز به فهمیدن معنای آنچه می خواند اعتماد کند، زیرا وحدت معنا و مفهوم در جمله است نه در کلمه، مگر کلمه ای که معنای جمله دارد. این روش را «روش کلی» (global method) یا جمله ای گویند زیرا با جمله ای، که فکری را شامل است، آغاز می شود.
2. در نخستین سالهای تحصیلی، کلمات سخت تازه، کمتر به کار ببرند، زیرا زیاد بودن آنها فهمیدن معنا را دشوار می کند و موجب نومیدی و افسردگی نوآموزان در خواندن می شود.
3. در انتخابهای موضوعهای خواندن برای مبتدیان، سهولت روش و سهولت تفکر را رعایت کنند.
4. همراه کتابهای درسی قرائت (خواندنیهای رسمی)، کتابهای خواندنی آزاد در اختیار دانش آموزان بگذارند یا توصیه کنند. این گونه کتابها هم باید کلمات سخت تازه، کمتر داشته باشند و موضوع آنها طولانی تر از موضوع کتاب درسی قرائت نباشد.
5. تمرین بی صداخوانی باید از کلاس اول ابتدایی آغاز شود به این صورت که یک عده کارت یا کتاب ساده داستانی با جملات کوتاه را در اختیار دانش آموزان بگذارند و ایشان بی صدا خوانی را روی آنها تمرین کنند. وجود کتابهای آزاد (غیردرسی- غیرکلاسی) همراه کتابهای درسی (رسمی) در تمام دوران تحصیل، ضرورت دارد به شرط اینکه معلم، دیگر از آنها امتحان نگیرد که متأسفانه، امتحانی (در واقع اجباری) کردن هر موضوع برای دانش آموزان همان است و ایجاد نفرت از آن، همان!
6. در مطالعه ی صامت از کودکان مفهوم جمله را بخواهند نه کلمه یا ترکیب جمله را.
7. فرصتهای آزادخوانی را در کتابخانه ی مدرسه و خانه بیشتر کنند تا کودکان امکان کافی برای تمرین مطالعه بی صدا پیدا کنند.
8. به دانش آموزانی که فارسی زبان نیستند فرصت تمرین بیشتری داده شود.
با وجود اهمیتی که صامت خوانی، به ویژه در عصر حاضر، دارد و باید به آموزش آن، بیشتر توجه کرد نمی توان اهمیت و ضرورت باصداخوانی را نادیده گرفت، زیرا احتمالاً عده ای از دانش آموزان به مشاغل: وکالت دادگستری، معلمی، وعظ و خطابه، گویندگی و ... متمایل باشند و این گونه حرفه ها مستلزم مهارت در نطق و بیان هستند که باید در مدرسه آموخته شود.
برای بهتر ساختن خواندن باصدا رعایت نکات زیر توصیه می شود:
1. دارای هدف اجتماعی خاص باشد که خواننده برای تحقق آن بکوشد. پس نباید از دانش آموز خواست که فقط برای تمرین بخواند، بلکه انشایی یا مقاله ای را برای دوستان و همکلاسانش بخواند یا برای ایشان سخنرانی کند. همچنین، موضوعی باشد که برای شنوندگان تازگی داشته باشد تا موجب خستگی و ناراحتی و اضطراب خواننده و شنونده نباشد.
2. خواننده، آمادگی قبلی داشته باشد، یعنی قبلاً آن را برای خود بخواند تا موقع خواندن در کلاس با دشواریهای لغوی و لفظی مواجه نشود و آهنگ مطلوب و خوشایند داشته باشد. به بیان دیگر، اشتباه است که از یک مبتدی بخواهیم موضوعی را پیش همکلاسانش با صدای بلند بخواند، بدون اینکه قبلاً تمرین بکند که در این صورت، دانش آموز، اضطراب و دلهره خواهد داشت و از هر لغزش احتمالی، شرمندگی احساس خواهد کرد که ممکن است همین نگرانی و شرمندگی، او را برای همیشه از خواندن پیش دیگران، حتی شرکت در بحثهای گروهی، محروم و متنفر کند.
به عقیده ی مربیان، بهترین وسیله برای تمرین خواندن باصدا است که مبتدی قبلاً یک بار پیش معلم بخواند و او با محبت وی را راهنمایی کند. نباید فراموش کرد که باصدا خوانی فن است و بهتر ساختن آن در یک مرتبه، امکان ندارد، بلکه به تدریج و تمرین مداوم نیاز دارد. از دانش آموز دبستانی نباید انتظار داشت که در خواندن باصدا کاملاً ماهر باشد، زیرا هنوز فرصتهای زیادی در دوره های تحصیلی بعد دارد که مهارت لازم را به دست آورد. همچنین، نباید تصور کرد که تکرار خواندن یک متن یا قطعه، سبب پیدایش مهارت در خواندن باصدا می شود، بلکه باید متنهای زیادی را خواند و به تمرین بیشتر و متنوعی پرداخت.
3. از همان ابتدا کودکان وادار شوند که آهنگ صدا را با مفهوم کلمات و عبارات متناسب کنند، یعنی بدانند کجا باید صدا را پایین آورد و کجا باید صدا را بلند کرد. یا حالت خوشی و تأثر را چگونه باید ضمن خواندن، منعکس ساخت.
4. خودِ معلم، سرمشق خوبی برای خواندن باصدا و معنادار باشد. البته منظور این نیست که ابتدا خود معلم متنی را بخواند و بعد دانش آموزان به تقلید از او بخوانند، بلکه غرض این است که معلم گاه بی گاه شخصاً متنی را به بهترین صورت با صدای بلند و مطلوب و با توجه به مفاهیم متن بخواند و عملاً چگونگی رعایت قانونهای باصداخوانی را به دانش آموزان بیاموزد. دانش آموزان خردسال، به سبب اختلاف سنی و تجربه ای، نمی توانند کاملاً از معلم تقلید کنند، لکن می توانند چگونگی درست و خوب خواندن را به تدریج از او یاد بگیرند.
5. دانش آموز باید موضوع خواندنی را قبلاً بی صدا بخواند، زیرا صامت خوانی به فهمیدن معانی کمک می کند و این درک و فهم نیز موجب بهتر شدن خواندن با صدا و بیان می شود.
6. گاهی معلم می تواند دانش آموزان را به خواندن با صدای آنچه که قبلاً بی صدا خوانده اند و آمادگی دارند برانگیزد.
7. فرصتهای سخنرانی، اجرای نمایشنامه، و شعرخوانی برای تمرین باصداخوانی بسیار سودمندند.
8. لازم نیست که خواندن باصدا به متون ادبی اختصاص داده شود بلکه می توان، حتی گاهی هم ضروری است، از متنهای علمی نیز برای این منظور استفاده کرد.
9. دانش آموزان غیرفارسی زبان به تمرین باصدا خوانی بیشتر نیاز دارند.
باصداخوانی را معمولاً با دو چیز اندازه می گیرند: یکی فهمیدن موضوع خوانده شده، دیگری درستی تکلم و بیان معانی؛ از این رو، باصداخوانی برای خردسالان دشوارتر از بی صداخوانی است.
هر دو نوع خواندن، بی صدا و باصدا، چنانکه گفتیم، یا برای کسب اطلاعات است یا لذت بردن که در هر دو حال، خواننده باید موضوع را بفهمد. از این رو، هر یک از آنها دارای خصایصی است از این قرار:
ویژگیهای باصداخوانی
الف. از لحاظ گویایی
1. خواننده با یک نگاه، عبارت را درست می فهمد و درست می خواند.2. کلمات را حذف یا پس و پیش نمی کند یا کلمه ای را از خود بر آنها نمی افزاید یا به کلمه دیگر تبدیل نمی کند و از تکرار کلمات اجتناب می ورزد و سطرها را نیز با هم اشتباه نمی کند.
3. آهنگ کلمات کاملاً رعایت می شود، زیرا کلمات تأسف بار با کلمات شادی هماهنگ نخواهد بود.
4. قطع و وصل جملات رعایت می شود.
5. سرعت مناسب موضوع، بر حَسَب فهم شنوندگان، مراعات می شود.
ب. از لحاظ معنا
1. خواننده معنای کلمات را می فهمد یا از روی قراینِ عبارات به معانی آنها پی می برد.2. معنای جمله را به طور روشن می فهمد.
3. معنای بندهای (پاراگرافها) را پشت سر هم می فهمد و ارتباط معانی آنها را در می یابد.
4. معنای ضمنی تمام قطعه یا متن را می فهمد، مثلاً داستانهای کلیله و دمنه را، که به زبان حیوانات گفته شده اند، می فهمد و می تواند آنها را در عالم انسان دریابد. یا به اصطلاح، مغز مطلب را درک می کند.
5. توانایی انتقاد از خوانده شده (موضوع) را دارد، یعنی درست را از نادرست در موضوع خواندنی می شناسد و درمی یابد که تا چه اندازه، افکار موجود در متن با واقعیت منطبق اند، چه مسأله مهمی در آن مطرح شده است، و چگونه آن را حل کرده اند و یا حل نشده مانده است.
6. معنای خواندنی، تجارب و شناخت خواننده را برمی انگیزد و این نیز در صورتی امکان دارد که او موضوع را کاملاً هضم کند و معانی موجود در موضوع، جزئی از معرفت و تجارب منظم خواننده بشود.
7. خواننده از آنچه از متن یاد می گیرد می تواند در زندگی عملی خود استفاده کند و سطح فکرش بالا رود.
پ. از لحاظ ارتباط میان خواننده و منابع خواندن
1. خواننده می تواند به منابع و مراجع خواندنی دسترسی پیدا کند، مثلاً وقتی می خواهد به کیفیت کشاورزی در کشور استرالیا پی ببرد می داند که از کدام منبع یا مرجع می تواند کمک بگیرد. به طور کلی منابع موثق در رشته های مورد علاقه اش را می شناسد.2. با روش استفاده از فرهنگنامه ها، فهرستها، و مراجع آشناست و می تواند به آسانی، معارف مورد نیازش را از آنها به دست آورد.
3. با استفاده از کتابخانه و چگونگی استفاده از فیشها و برگه ها آشنا و توانا است.
4. می تواند نمودارها، نقشه ها، و جدولها را بخواند و بفهمد.
5. می تواند کتابخانه شخصی تشکیل و ترتیب دهد و کتابها را سالم نگاه دارد و طرز استفاده صحیح از آنها را بداند.
حال ممکن است این پرسش مطرح شود که این تواناییها و مهارتها چگونه در یادگیرنده پیدا می شود تا او خواننده ی خوبی گردد؟ پاسخ این خواهد بود که این امر بتدریج انجام می گیرد و راهنمایی مداوم معلم و اولیای دانش آموز، عامل عمده در آموزش مهارت خواندن به شمار می رود، به شرط اینکه خود ایشان از مهارت خوب خوانی بهره مند باشند.
ادبیات و برنامه درسی خواندن
برنامه ی درسی خواندن شامل همه ی انواع خواندن (خواندن متون علمی، ادبی، هنری و ...) را می توان به سه دوره تقسیم کرد:1. برنامه ی آموزشی
2. برنامه ی علمی
3. برنامه ی تفریحی
برنامه ی آموزشی عبارت است از آموزش مهارتهای خواندن از قبیل شناختن کلمه، فهمیدن و استنباط کردن.
مهارتهای خواندن را وقتی عملی گویند که برای کسب اطلاعات به کار ببرند، مانند خواندن علامتهای راهنمایی (عبور و مرور)، یا خواندن یادداشتهای کلاسی درباره ی یک تجربه علمی. همچنین، وقتی که دانش آموز راهنماییهای یک آزمایش عملی را می خواند، موقعی که اصول ریاضی را مطالعه می کند و هنگامی که نقشه راههای جهانگردان را می خواند به خواندن عملی می پردازد. مهم ترین هدف خواندن عملی، ارضای میل کنجکاوی و کشف و دریافت محیط خویش است که دانش آموز می خواهد دنیای خود را بشناسد.
خواندن تفریحی وقتی است که برای لذت بردن انجام می گیرد. در این گونه خواندن، کودک با کلمات و عبارات، بازی می کند و آنها را به شکلهای مختلف درمی آورد و به این ترتیب، قدرت تخیل خلاقش را به کار می اندازد و تعبیرهای زیبا و شگفت انگیزی می آفریند.
این دوره های سه گانه ی خواندن کاملاً به همدیگر بستگی دارند و جدا پنداشتن آنها خطاست. جز اینکه هر قدر خواندن در دوره ی تحصیل ابتدایی، رنگ و جنبه ی تفریحی داشته باشد، یعنی کودک از خواندن لذت ببرد سودمندتر و پایدارتر خواهد بود و می توان امیدوار شد که کودک در بزرگسالی هم از خواندن لذت ببرد و عادت خواندن در او ایجاد شود.
در پایان بحث از خواندن، باز هم باید تأکید کنیم که اصطلاح «خواندن» در «ادبیات کودکان و نوجوانان» تنها به خواندن متون ادبی (نظم و نثر) اطلاق نمی شود، بلکه هر نوع خواندن با مطالعه ی هرگونه متن اعم از ادبی و علمی و داستان و ... را شامل می شود. همچنین در تأکید اهمیت مهارت خواندن لازم است مجدداً گفته شود که خواندن، کلید اصلی هرگونه کسب اطلاع و افزایش میزان شناخت است و آموزش- پرورش رسمی در همه ی دوره های تحصیلی و نیز آموزش مداوم بدون بهره مندی کافی از مهارت خواندن هرگز امکان نخواهد داشت بنابراین، وظیفه ی حتمی و مهم همه ی معلمان (در ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان، و دانشگاه) این است که در همه ی فعالیتهای آموزشی خود، خواندن را وسیله ی اساسی محصلان معرفی کنند و ایشان را به تمرین هرچه بیشتر این امر برانگیزند.
توصیه نیچه: ببین، بیندیش، بخوان، بنویس. پس بدون خواندن، نباید به نوشتن پرداخت.
پرورش ذوق مطالعه کودکان
بهتر است مبحث مهم خواندن را، که از مطالب عمده ی این کتاب است، با نقل عبارتهایی از مقاله «تربیت ذوق مطالعه کودکان در اتحاد جماهیر شوروی» (صفحه ی 153 کتاب 39 مقاله) پایان دهیم. در این مقاله، چنین می خوانیم: «و. گ. بلینسکی» می گوید: «کتاب برای تعلیم و تربیت نوشته شده، و نقش تعلیم و تربیت بی اندازه مهم است، چون سرنوشت قطعی زندگی بشر را تعیین می کند.» «ن. ک. کروپسکایا» می گوید: «کتابی که در دوران کودکی خوانده می شود ممکن است چنان بر آدمی اثر بگذارد که تأثیر عمیق و خاص آن، در تمام دوران زندگی برجا بماند.»«متخصصان تعلیم و تربیت شوروی معتقدند که یکی از مهم ترین مسائل و فرضیه هایی که برای ساختن و تکامل شخصیت افراد و توسعه و پیشرفت ارزشهای اخلاقی و هنری وجود دارد، شوق به خواندن و ذوق به مطالعه است، و عشق و علاقه نسبت به کتاب را از زمانی باید در کودکان ایجاد کرد که هنوز قادر به مطالعه نیستند. مثلاً والدین می توانند برای بچه ها داستانها و اشعار کوتاه را بلند بخوانند، و به اتفاق کودکان کتابهای مصوری را که هنرمندان چیره دست و با استعداد خلق کرده اند، تماشا کنند.»
«در کودکستان، داستانها و قصه ها با صدای بلند برای بچه ها خوانده می شود. آنها بسیاری از مثل ها و اشعار قافیه دار کودکان را یاد می گیرند ... بدیهی است که این آمادگی خوبی برای ورود به مدرسه است. در کودکستانهاست که بچه ها با اولین کتابخانه آشنا می شوند. زیرا اغلب دسته جمعی به بازدید کتابخانه های کودکان، که در نزدیکی کودکستانشان قرار دارد، می روند. ضمن این بازدیدهاست که بچه ها سخن از خانه ای می شنوند که در آن خانه، کتابها زندگی می کنند. و مطلع می شوند که چگونه کتابها به وجود می آیند و چگونه آدمی باید با کتاب رفتار و از آن استفاده کند ...»
«در مدرسه (دبستان)، وقتی کودک وارد مدرسه می شود و به کلاس اول می رود، مهم ترین وظیفه معلم و پدر و مادر است این که درست خواندن را به کودک یاد دهند، زیرا برای بسیاری از کودکان، ترکیب کردن حروف با پیشوندها و پسوندها و ایجاد کلمات مرکب، مشکل و فهمیدن معانی کلماتی که خوانده اند دشوار است. در اینجاست که معلم و پدر و مادر باید به کمک کودک بشتابند. مثلاً برای کودکان افسانه یا شعری را چندین بار بخوانند، به طوری که در ذهن او جای گیرد، آن گاه به خود کودک اجازه داده شود که آن را بخواند ...»
«بدین طریق کم کم علاقه به کتاب و عادت به مطالعه در کودکان به وجود می آید. ولی حتی وقتی که خود کودکان هم بتوانند بخوانند و مطالعه کنند لازم است همیشه برای آنها بهترین اشعار و داستانها با صدای بلند خوانده شود، و مخصوصاً بلندخواندن توصیه می شود. بدین وسیله که کودکان، زیبایی تصاویر و کلمات و عبارات هنری را بهتر احساس می کنند و این درک و احساس هنری برای سازندگی و تکامل ذوقها و سلیقه ها فوق العاده مهم است.»
«در کلاس اول معمولاً کتابخانه کلاس را با کمک معلم ایجاد می کنند. به عبارت دیگر، می توان گفت بچه ها «کتابخانه بازی» می کنند. بدین وسیله اسمهای مؤلفان و عنوانهای کتابها را به خاطر می سپارند. یاد می گیرند که باید با کتابها با احتیاط رفتار کنند.»
«از کلاس دوم به بعد، کودک برای مطالعات فرهنگی و علمی آماده می شود. مثلاً بسیاری از محصلان کتابچه یادداشت روزانه ای دارند که در آن اسم مؤلفان و عنوان کتابهایی را که می خوانند می نویسند یا قسمتهای بسیار جالب را یادداشت می کنند. به کمک معلم یاد می گیرند که چگونه به وقایع و حوادث کتاب پی ببرند و خصوصیات آنها را دریابند و نیز با چگونگی مقایسه های هنری آشنا می شوند ... در کتابخانه، جلسات و اجتماعاتی تشکیل داده می شود، تا آنها بتوانند درباره ی کتابها یا شعرهای مورد علاقه شان صحبت کنند. این خود سبب می شود که کودکان شنونده تحریک و تشویق شوند و کتاب یا شعری را، که همکلاسان آنها تعریف کرده اند، مطالعه کنند.»
«در کلاس سوم، بچه ها در کتابخانه با فهرست توصیفی بهترین کتابها، که در آن متن یا تصاویر آنها باختصار معرفی شده است، آشنا می شوند ...»
«بدیهی است که کتابخانه مدرسه و کلاس تنها کتابهای سرگرم کننده ندارد بلکه کتابها و آثار علمی مورد علاقه و نیاز کودکان را هم در آن گرد آورده اند. تشکیل اجتماعاتی در مدرسه یا کتابخانه برای بحث درباره ی کتابهای کودکان، سبب می شود که کودکان با بیشتر نویسندگان کتابهای خود آشنا شوند. در صورت امکان، بهتر و حتی گاهی ضروری است، که از خود نویسندگان ادبیات کودکان دعوت شود که در این جلسات یا اجتماعات شرکت کنند و شخصاً به معرفی کتاب خویش بپردازند و به پرسشهای کودکان در این مورد پاسخ دهند. اجرای برنامه های رادیویی و تلویزیونی نیز در ایجاد ذوق مطالعه در کودکان بسیار مؤثر خواهد بود.»
«از کلاس سوم به بعد کودکان مجلات و روزنامه ها را مطالعه می کنند ... کودکان در نامه هایی که به این روزنامه ها و یا مجلات می نویسند درباره کتابهایی که خوانده اند به بحث می پردازند. این نامه ها به جراید کمک می کند تا به علایق خوانندگان خردسال خود آشنا شوند.»
«هرسال ارتقا به کلاس بالاتر، افق علایق و خواستهای کودکان را بیشتر می کند ... در کلاسهای بالاتر آنچنان علایق و خواستهای شخصی خود را پرورش می دهند که حتی بعدها هم در انتخاب شغل آنها اثر قاطعی دارد ... البته معلمان هم می کوشند تا به کودکانی که در این مراحل سنی هستند نشان بدهند که کتاب، تنها منبع و سرچشمه علم و دانش و دوست و مشاور ناصحی مورد اعتماد است.»
«کودکان در کتابخانه فهرستهای کتابهای درسی و کمکی را می شناسند. از آنها برای مطالعه مواد مورد نظر خود انتخاب می کنند. ولی البته معلمان هم با در نظر گرفتن معلومات و مواد و تعداد کتاب خوانی، که البته متفاوت است، به هر یک توصیه های انفرادی لازم را می کنند (که هر کدام چه نوع کتاب و در چه موضوعی بهتر است مطالعه کنند) ...» (3)
معلمان باید از ابتدا کودکان را راهنمایی کنند که نسبت به کتابهایی که می خوانند، پذیرنده ی محض نباشند، بلکه به ارزشیابی و انتقاد مطالب آنها بکوشند. این امر، سبب می شود که کودکان، با روش درست انتقاد، چگونگی تحلیل یک موضوع، و شیوه ی ارزشیابی منطقی و داوری علمی آشنا شوند. طبیعی است پیدایش چنین خصوصیتی در دوران اول زندگی، در واقع بین و نیک اندیش بارآمدن شخص در تمام مسائل زندگی بسیار مؤثر خواهد بود و این از مهم ترین هدفهای آموزش- پرورش است. (4)
باز هم تکرار می کنیم که خواندن یا کتابخوانی مهارت است یعنی پیچیدگیهایی دارد و مستلزم آموختن می باشد و نخستین آموزگاران آن هم والدین و سپس معلمان هستند.
کودکان از هنگام ورود به مدرسه و آغاز تحصیل باید یاد بگیرند:
- چگونه یاد بگیرند (روش یادگیری)
- از کجا یاد بگیرند (منبع شناسی)
- چگونه زندگی کنند (زندگی سالم و خوشایند)
- چگونه از آموخته های خود عملاً استفاده کنند (کاربردشناسی)
- چگونه با دیگران زندگی کنند (همزیستی)
- چگونه یادگیری خود را ارزش یابی کنند.
پینوشتها:
1. Dawson, Mildred (1964), " Children, Book and Reading ", New York.
2. نضج (به ضم یا فتح نون) (maturation) در لغت، رسیدن میوه است و در روان
شناسی پیدایش استعدادها و تواناییهای مخصوص هر مرحله رشد و تکامل را
گویند.
3. ص 156.
4. در نوشته های منسوب به اسلام این عبارات را
داریم: کونوا نقّادالکلام (نقدکنندگان کلام باشید) زیرا نقد یا انتقاد که
یک نوع ارزیابی واقعی یا علمی است و درستیها و نادرستیها را، بی غرضانه،
تعیین می کند یکی از عوامل مهم و سازنده به شمار می رود و کودک باید از
ابتدا عمل انتقاد (سالم) را از والدین و معلمان خود، در فرصتهای مختلف، یاد
بگیرد.
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1390)، ادبیات کودکان، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ بیست و هفتم
منبع : میگنا