رولف دوبلی
تصویر جلد شمارۀ ژانویۀ ۲۰۱۹ مجلۀ نیویورکر. تصویرساز: آنا پرینی.
|
رولف دوبلی
— ما به درستی کتاب نمیخوانیم و کتابخوانی را به نحو گزیده و با دقت
کافی به انجام نمیرسانیم. باید کتابها را به گونهٔ متفاوت بخوانیم و برای
این کار، چارچوب راهنما و پیشروی خود را به شما پیشنهاد میکنم.
بگذارید
با یک مثال ساده مسئله را توضیح دهم. هر بلیت قطار چند سفره در سوئیس شش
بخش جداگانه دارد. پیش از آغاز سفر، شما کارت خود را در یک دستگاه
نارنجیرنگ قرار میدهید که تاریخ و زمان سفر را روی آن درج میکند و بخش
کوچکی از گوشه سمت چپ کارت را برمیدارد. زمانی که هر شش بخش کارت مورد
استفاده قرار گیرد، اعتبار بلیت به پایان رسیده و بلیت بیارزش به شمار
میرود.
به همین ترتیب، برای خواندن کتابها نیز بلیتی را با پنجاه
بخش متفاوت در نظر بگیرد. درست به شیوه بلیتهای قطار، در اینجا نیز پیش از
هر بار خواندن کتاب، باید یکی از این بخشها را ثبت کنید؛ اما بر خلاف
بلیت چند سفری، این تنها بلیت شما خواهد بود و نمیتوانید در صورت تمایل
یکی دیگر تهیه کنید. زمانی که اعتبار این بلیت به اتمام رسد، شما قادر به
باز کردن هیچ کتاب دیگری نخواهید بود و با وجود اینکه در سیستم حمل نقل،
امکان فرار از باجه ثبت بلیت وجود دارد، در اینجا هیچ تقلبی ممکن نیست.
شاید بپرسید که تنها پنجاه کتاب
کتابخانه خصوصی من شامل سه هزار کتاب است که تقریباً یک سوم آنها خوانده شدهاند، یک سوم از آنها نیمهخوانده ماندهاند و یک سوم دیگر نیز اساس دستنخورده هستند. کتابهای جدیدی نیز هر سال به طور مرتب به این تعداد اضافه میشوند، آنها را دستهبندی میکنم و خود را از شر برخی خلاص میسازم. کتابخانه من در مقایسه با فردی چون اومبرتو اکو با کتابخانهای به بزرگی سی هزار کتاب، نمونهای پیشپاافتاده محسوب میشود. بااینحال و علیرغم تعداد محدود کتابها، محتوای آنها صرفاً به صورتی مبهم به یادم مانده است. در واقع وقتی به جلد آنها نگاه میکنم، نوشتههای هر کتاب به صورت ابری گذرا و آشفته از ذهنم میگذرد که با احساسات مبهمی آمیختهاند. گاه صحنهای از کتابی در نظرم مجسم میشود و گاهی نیز جملهای همچون قایقی پارویی و روان در مه، به آرامی میآید و ناپدید میشود.
به ندرت میتوانم یک کتاب را به اختصار جمعبندی کنم. برخی از کتابها در قفسه هستند که نمیتوانم با اطمینان بگویم که آیا تا به حال آنها را خواندهام یا نه. این کتابها را باید باز کنم و صفحات علامتگذاریشده و یادداشتهای پراکنده در حاشیه کتاب را جستجو کنم. در چنین لحظاتی نمیدانم حافظهٔ ضعیف من خجالتآورتر است یا کتابهایی که آشکارا تأثیر اندکی بر من نهادهاند. البته زمانی که از رویارویی بسیاری از دوستانم با تجربهای مشابه
حال پرسش اینجا است که اگر محتوای کتابها تا بدین حد کم به خاطر میمانند، اساساً اهمیت مطالعه در چیست؟ تردیدی نیست که مطالعه لذتی زودگذر را به دنبال خواهد داشت؛ اما این لذت زودگذر را میتوان از خوردن یک شیرینی لذیذ هم به دست آورد، بیآنکه از آن انتظار داشته باشیم تا شخصیت ما را شکل دهد. به راستی چرا اثر کتابها مدت کوتاهی با ما میماند؟
دلیل
این امر را باید در نادرستی شیوه خواندن کتاب جستجو کرد. کتابخوانی ما به
حد کافی گزیده و دقیق نیست. ما به خود اجازه میدهیم که مانند سگی
آموزشندیده در میان متون مختلف سرگردان شویم و به جای آموزش شیوۀ یافتن
شکار ارزشمند و کمیاب، آزادانه به هر سو گردش کنیم. در واقع مهمترین و
ارزشمندترین منبع خود را برای چیزهایی که سزاوار آن نیستند، به هدر
میدهیم.
امروز من به گونهای سراسر متفاوت با سالیان پیش کتاب
میخوانم. بی تردید میزان کتاب خواندنم با گذشته یکسان است، اما اینک
کتابهای کمتر و بهتری را میخوانم و هر یک را نیز دو بار مطالعه میکنم.
در واقع به شدت گزیدهخوان شدهام و تنها با کمتر از ده دقیقه، درباره
خواندن یا نخواندن هر کتاب تصمیم
به راستی چرا نباید هر کتاب را دو بار خواند؟ در موسیقی ما هر قطعه را بارها و بارها گوش میدهیم. نوازندگان نیز به خوبی میدانند که نواختن استادانه یک قطعه تنها پس از بازخوانی چندباره آن و تمرکز کامل میسر میگردد، آن هم پیش از اینکه نوازنده با عجله در پی قطعهٔ دیگری باشد. چرا نباید با کتابها نیز همین گونه رفتار کرد؟
تأثیر دومین مطالعهٔ کتاب، صرفاً دو برابر نخستین بار نیست، بلکه بسیار بیشتر است. من بر اساس تجربه شخصی، آن را بیش از ده بار بیشتر از اولین خوانش کتاب مؤثر میدانم. به این صورت که اگر بعد از خواندن اول ۳ درصد از کتاب را به یاد میآورم، پس از دومین نوبت، میزان یادآوری به ۳۰ درصد میرسد.
این نکته مرا بارها و بارها متعجب ساخته است که وقتی به آرامی و با تمرکز مطالعه میکنیم تا چه حد دومین مطالعه را خوانشی جدید مییابیم و درکی عمیقتر از نتایج چنین خواندنی به دست میآوریم. هنگامی که داستایفسکی در ۱۸۶۷ به تابلو «جسمِ درگذشته مسیح در آرامگاه» در شهر بال نگاه کرد، چنان مسحور نقاشی شد که همسرش به ناچار پس از نیم ساعت او را از مقابل تصویر کنار کشید. جالب آنکه او دو سال بعد از این زمان همچنان میتوانست نقاشی را در رمان خود به تفصیل شرح دهد. آیا عکسی فوری با یک گوشی آیفون قادر است چنین تأثیری داشته باشد؟ احتمالاً
اجازه دهید بحث را با اشاره به چهار نکته به پایان برم. نخست در باب اثربخشی که تا حدود زیادی امری فنی به نظر میرسد. آیا داوری کتابها کاری درست است؟ پاسخ مثبت است. این نوع مطالعه بر سودمندی و برخورد غیر احساساتی متمرکز است. اجازه دهید احساسات را برای فعالیتهای دیگر نگاه داریم. فکر میکنم اگر کتاب، به دلیل فقر محتوا یا خواندن نادرست، اثری در مغز باقی نگذارد، زمان را هدر دادهایم. در واقع به لحاظ کیفی، کتاب با خوردن شیرینی لذیذ، پرواز بر فراز آلپ تفاوت بنیادین دارد.
دوم
آنکه کتب جنایی، پلیسی و معمایی از این قاعده مستثنا هستند؛ زیرا معمولاً
کسی نمیتواند برای بار دوم آنها را بخواند. به راستی چگونه میتوان قاتلی
شناختهشده را بار دیگر ملاقات کرد.
سوم آنکه باید برای خود تصمیم
بگیرید که چه تعداد جایگاه کتاب در بلیت کتابخوانی در اختیارتان قرار
دارد. من برای ۱۰ سال آینده خود را به ۱۰۰ کتاب محدود کردهام که به طور
متوسط سالانه ده کتاب را شامل میشود. این تعداد برای نویسندهای چون من به
نحو جنایتکارانهای اندک است. اما همانطور که گفتم، من کتابهای عالی را
دو و گاهی سه بار، با لذت فراوان و اثربخشی ده برابری میخوانم.
و در نهایت، اگر هنوز جوان هستید، باید در یک سوم اول از دوران فعال کتابخوانی خود، بیتوجه به کیفیت، هر مقدار کتاب ممکن را، اعم
پس از حدود سن چهل سالگی به بعد بلیت کتابخوانی خود را تهیه کنید و پس از آن، به دقت به این اصول وفادار بمانید. چراکه به هر حال پس از رسیدن به چهل سالگی، زمان محدودتر از آن است که برای خواندن کتابهای ضعیف و کممایه صرف شود.
پینوشتها:
• این مطلب را رولف دوبلی نوشته است و آن را در وبسایت شخصیاش با عنوان «read less but read it twice» منتشر کرده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ ۴ تیر ۱۳۹۸ با عنوان «رولف دوبلی: کمتر بخوانید ولی دوباره بخوانید» و ترجمۀ علی حاتمیان منتشر کرده است.
•• رولف دوبلی (Rolf Dobelli) نویسندهای سوئیسی است که با کتاب هنر شفاف اندیشیدن (The Art of Thinking Clearly) به شهرتی جهانی رسید.
منبع: سایت ترجمان