با ورود به راهرو منتهی به سالن، میزی در انتهای آن گذاشتهاند تا برای مهمانان فیش ورود به جلسه صادر کنند. با خوشرویی از ما استقبال میشود و مبلغ ده هزار تومان هم به عنوان ورودی پرداخت میکنیم.
دم در اصلی سالن، یک نفر مامور جمع کردن فیشهای ورودی است و بالاخره به ترتیب شماره فیشها، روی صندلی مینشینیم.
براساس برنامهریزی قبلی، قرار است این همایش حدود یک ساعت و نیم طول بکشد. جمعیتی هم حدود صد نفر در سالن حاضر هستند و البته جمعیت خانمها تقریبا دو برابر آقایان به نظر میرسد. هنوز هم سالن گنجایش افراد بیشتری دارد و شاید بشود 50 نفر دیگر را هم روی صندلیهای خالی نشاند.
از لحظه ورود به سالن تا آمدن سخنران، نیم ساعتی طول میکشد و در این مدت همهمه ثابتی، سالن را از سکوت درمیآورد.
اغلب شرکتکنندهها جوان هستند و البته میشود با نگاهی دقیقتر، افراد مسن را هم در بین جمعیت پیدا کرد.
سخنران که وارد میشود، همهمهها رفتهرفته به سکوت میرسد. اولین سخنران همایش موفقیت، مرد میانسالی است که درباره راههای رسیدن به موفقیت حرف میزند.
او با ظاهری آراسته و بیانی شیوا از رازهای موفقیت میگوید. اینکه اگر بخواهی، همه کائنات در اختیار تو قرار میگیرد و گوش به فرمان تو خواهد شد. اینکه ریشه همه شکستهای انسان، کمرنگ شدن اراده اوست و این اراده انسان است که باید مثل همه اعضای بدن، رشد کند و روزبهروز قویتر شود.
سخنران همایش حدود 40 دقیقه با حرارت صحبت میکند و لحن صدایش مدام پایین و بالا میشود. انرژیای که در کلامش گذاشته است، گویی به حضار هم منتقل میشود و در این بین، گاهی از حضار سوالهایی میپرسد و تلاش میکند آنها را از حالت شنونده صرف، خارج کند.
به اعتقاد سخنران، اعتماد به نفس در جوامع امروزی کم شده و هر کسی به نوعی برده چیزهای مختلف شده است؛ یکی برده کار شده، یکی برده قسط و وام، یکی هم مسئولیتهای متعدد خانوادگی و اجتماعی. اینها همه مثل یک زنجیر عمل میکنند و اجازه نمیدهند اراده واقعی انسان خودش را نشان بدهد.
بخش اول همایش که تمام میشود، ده دقیقه به حضار زمان استراحت داده میشود تا سخنران بعدی آماده شود.
دوباره همهمههای ریز سالن شروع میشود و هر کسی با بغل دستیاش مشغول گپ و گفت میشود.
سخنران بعدی هم آقایی است که از سخنران قبلی کمی جوانتر به نظر میآید. او صحبتهایش را با این سوال شروع میکند که چرا ما نمیتوانیم همیشه شاد باشیم؟ او همین سوال را دستمایه سخنرانیاش قرار میدهد و بیش از نیم ساعت درباره راههای شاد زیستن حرف میزند.
اینکه فرمانروایی بر ذهن، کار هر کسی نیست، ولی اگر این نوع فرمانروایی را یاد بگیریم، شادی همیشگی را تجربه میکنیم. او بر این باور است تا وقتی ذهن را نتوانیم کنترل کنیم، نمیتوانیم احساسات خودمان را هم کنترل کنیم و در نتیجه نمیتوانیم بر شاد بودن و غمگین بودنمان کنترل دائم داشته باشیم.
تلقین مثبت، راه اصلی است که به باور سخنران، میتواند بدترین روزها را هم به شادترین روزها تبدیل کند.
سخنرانی او هم بیش از نیم ساعت طول میکشد و در تمام طول صحبت بسیار تلاش میکند تا خود را شاد و سرزنده نشان بدهد.
با تمام شدن حرفهای انرژیک او، جلسه تمام میشود و حضار به آرامی جلسه را ترک میکنند و وارد محوطه باز بیرون سالن میشوند.
بحث درباره این جلسه هنوز فروکش نکرده و خیلیها هنوز محور حرفهایشان، بررسی نقاط ضعف و قوت این همایش است.
از دانشجویی که به همراه چند نفر دیگر از همکلاسیهایش به این همایش آمده، میپرسم آیا از این همایش راضی بوده، او هم سری به نشانه تائید تکان میدهد و میگوید: هر ماه تقریبا تلاش میکنیم یک کار فرهنگی مشترک با همکلاسیهایمان انجام بدهیم و اینگونه همایشها حداقل این خوبی را دارد که همه دور هم جمع میشویم و دوستیهایمان محکمتر میشود.
خانم دیگری هم که شغلش حسابداری است، میگوید: سعی میکنم برای تغییر روحیهام، هراز گاهی همراه دوستانم به این همایشها و نشستهای موفقیت بروم. درست است که این همایشها معجزه نمیکند و انتظار ندارم که به یکباره تغییر اساسی در روحیهام ایجاد شود، ولی حداقل تا مدتی، حس بهتری برای ادامه کارهایم دارم.
مرد میانسالی هم که به گفتوگوی ما گوش میکند، وارد بحث میشود و میگوید: شما میتوانی همین زمان را صرف دیدن یک فیلم کنی یا اصلا بخوابی، اما میتوانی همین زمان را اینجا صرف کنی تا هم روحیهات بهتر شود و هم چیز جدیدی یاد بگیری. حتی اگر فرض کنیم این همایشهای موفقیت، سود زیادی نداشته باشد، اما شرکت کردن در آنها ضرر هم ندارد.
چرا همایشهای موفقیت زیاد شده است؟
زندگی شهری و هزاران دردسر رنگارنگ و جدید میتواند هر آدم متعادلی را از مسیر تعادل منحرف کند. وقتی در محل کار خسته و کلافه باشی، وقتی توان پرداخت قسطهایت را نداشته باشی و فشار مالی هم امانت را ببرد، باید جایی وجود داشته باشد که بتوانی خودت را خالی کنی و از شر تنشها خلاص بشوی.
حالا هر چقدر میزان تنشها و استرسهای روزمره بیشتر باشد، نیاز به خالی کردن این دردهای روانی فرو خفته بیشتر میشود. همیشه هم نمیشود فشارهای روانی را در جمع دوستان و جمع خانوادگی خالی کرد، بعضی وقتها این کار بجز اینکه حال و روز دوستانمان را هم ناخوش کنیم، فایده دیگری ندارد.
نیاز به شنیده شدن و نیاز به آرامش روانی، همان دلیلی است که باعث میشود بازار اینگونه همایش با محور موفقیت، خلاقیت، شادی، سالم زیستن، ارتباط موثر با دیگران و دهها نوع دیگر از این همایشها همیشه داغ باشد و همواره هم مشتریهای پروپاقرص خودش را داشته باشد.
در این همایشها نوعی گفتار درمانی جمعی اتفاق میافتد که تلاش میکند دید مخاطب را نسبت به دنیای اطرافش متفاوت کند. در واقع، اینگونه همایشها را ـ البته به شرط اینکه سخنرانش، شخصیت علمی کارکشتهای باشد ـ میشود در حکم یک جلسه رواندرمانی گروهی به حساب آورد که مخاطب را حداقل تا چند روز سر حال نگه میدارد.
از آنجا که معادله دوسویهای به نام افزایش تنشهای روزمره و نیاز به آرامش روانی، همیشه در زندگی شهری وجود دارد، در نتیجه تا وقتی این معادله پابرجاست، تعداد این همایشها نهتنها کم نمیشود، بلکه روزبهروز هم بیشتر خواهد شد.
همایشهای موفقیت؛ راه جدید کاسبی
خیلی از همایشهای موفقیتی که این روزها در سطح شهرهای مختلف برگزار میشود، بیشتر از آنکه با هدف آرامش روانی حضار و اصلاح سبک زندگی آنها برگزار شود، بیشتر به این همایشها به دید کاسبکارانه نگاه میکنند.
سخنرانهای ناشناخته که کمتر محفل علمی، صلاحیت آنها را تائید میکند و مطرح کردن مباحث تکراری، پیش پا افتاده و شعاری که در آن واقعا دردی از آلام جدی مردم دوا نمیشود، مشکلی است که در بسیاری از همایشهای موفقیت و شاد زیستن، وجود دارد.
اینکه با گفتن چند جمله تحریکآمیز و بالا بردن حرارت صدا، سخنران تلاش کند که نبض جمعیت را دستش بگیرد و آنها را شارژ کند، روش محکمی نیست که بتواند مسیر زندگی افراد را عوض کند.
مثلا فرض کنید فردی متاهل، مستاجر و دارای مدرک دانشگاهی، مثل خیلی از فارغالتحصیلان شرایط ما بیکار باشد. طبیعی است که این فارغالتحصیل از وضعیت فعلیاش ناراضی باشد و دربهدر به دنبال پیدا کردن شغلی متناسب با رشته تحصیلیاش بگردد.
حالا اگر همین فرد در همایش شاد زیستن شرکت کند و اگر اتفاقا بعد از همایش هم کلی سرحال و شاد باشد، ولی همین که دوباره به جامعه برگردد و مشکلات چون حقیقتی انکارناپذیر تمام زندگی او را تحتتاثیر قرار بدهد، آنوقت دیگر خودش هم میفهمد که حضور در این همایشها نمیتواند برایش اشتغال ایجاد کند. آن وقت فقط به فاصله چند روز بعد از همایش، به همان آدم قدیمی تبدیل میشود.
به همین دلیل است که شرایط اجتماعی و رفاهی جامعه، نقش خیلی مهمی در سلامت روانی افراد دارد و نمیشود به زور همایشهای شاد زیستن و گفتار درمانی، یکسری واقعیتهای زندگی را تغییر داد.
این وسط، فقط برگزارکنندههای اینگونه همایشها هستند که برای خودشان کسب و کاری راه میاندازند و در هر کجا که فکر کنید تبلیغ میکنند.
البته اصلا منکر خوبیهای این جلسات نیستیم و اتفاقا گاهی همین جلسات میتواند تلنگری به افراد بزند تا دیدشان را نسبت به طرز فکرشان، شیوه زندگی، به دنیا و آدمها عوض کند، ولی نکته اینجاست که این اتفاق زمانی میافتد که سخنران این همایشها، از چنان وجاهت علمی برخوردار باشد که علمش بدون لفاظیها و بازی با زبان بدن هم پرمغز و جذاب باشد، اما متاسفانه روح کلی بسیاری از این همایشها از این حرفهایی که گفتیم، خالی است و این همایشها تبدیل به یک بازار کار شیک و دائم برای خیلیها شده است.
از طرف دیگر هم حتی اگر این همایشها را در بهترین حالت یک مشاوره روان درمانی موفق فرض کنیم، باز هم به اتکای یک جلسه مشاوره گروهی نمیشود انتظار معجزه داشت. استفاده از خدمات روان درمانی، مشاوره و شاد زیستن، بشدت نیاز به استمرار دارد؛ حالا این استمرار میخواهد به صورت مشاورههای فردی باشد یا شرکت مدوام در همایشها. اما همه دیگر تقریبا دستمان آمده است که بیشتر افرادی که در این همایشها شرکت میکنند، حضور مداومی در جلسات مشاوره و رواندرمانی ندارند و به این جلسات بیشتر به دید اتفاقی جدید و جالب، رویدادی هیجانانگیز یا یک دورهمی صمیمی نگاه میکنند.
امین جلالوند / گروه جامعه
موسفیدکردهها وارد گود نمیشوند
وقتی طیف زیادی از جامعه به همایشهایی مثل موفقیت علاقه دارند و تلاش میکنند که در اینگونه همایشها شرکت کنند، به وضوح نشان میدهد که جامعه تشنه برگزاری این دورههاست.
در چنین شرایطی نباید این نیاز را سرکوب کرد، بلکه باید این نیاز روزافزون را مدیریت کرد تا جامعه به مسیر اشتباه نرود.
اما متاسفانه این روزها شاهد هستیم بسیاری از افرادی که در علم روانشناسی صلاحیت دارند، مویی سفید کرده و از وجهه علمی لازم هم برخوردار هستند، وارد گود نمیشوند و در زمینه راههای رسیدن به موفقیت به مردم اطلاعات نمیدهند.
باید از آنها پرسید که چرا در گوشهای نشستهاند و درباره نیازهای واقعی مردم بحث نمیکنند. جوان ما نیاز دارد که فردی با صلاحیت علمی بیاید و او را برای مسئولیتپذیری، مستقل شدن و حضور فعال در بازار کار آماده کند و به او آموزش دهد.
بسیاری از مردم، در زندگیشان احساس موفقیت ندارند و به همین علت هم از هر پیامی از بیرون که آنها را به سمت آموزشهای موفقیت هدایت کند، بشدت استقبال میکنند.
ولی واقعیت این است که ما نتوانستهایم این نیازها را مدیریت کنیم و بسیاری از خبرگان روانشناسی که میتوانند در زمینه راههای رسیدن به موفقیت، حرفی برای گفتن داشته باشند، خود را وقف اموری کردهاند که نیاز روزمره مردم نیست و مثلا به درد یک جوان بیکار نمیخورد.
در حقیقت میخواهم بگویم کمکاری افرادی که صلاحیت علمی دارند، باعث شده بسیاری از همایشهای موفقیت از سوی افرادی برگزار شود که صلاحیت علمی لازم را ندارند.
وقتی شما یک گوهر ناب را وارد بازار کردید، در آن صورت میتوانید از مردم بخواهید که از این گوهر حقیقی بهره ببرند، ولی وقتی گوهری خودش را نشان نمیدهد و نشانی از او نمیبینیم، در نتیجه مردم به سمت گوهرهای تقلبی کشیده میشوند.
حالا داستان برگزاری همایشهای موفقیت از سوی افراد کمصلاحیت هم دقیقا شبیه مثال بالاست.
در این اوضاع هم اگر گوهر جعلی را نقد یا بخواهیم کلا آن را از بازار حذف کنیم، ناخودآگاه باعث شهرت این گوهر تقلبی میشویم و قیمت آن در بازار بالاتر میرود.
به بیان دیگر، اگر شما تلاش کنید که همایشهای ضعیف موفقیت را نقد کنید، ناخودآگاه باعث تبلیغ آن شدهاید و مردم به سمت آن بیشتر کشیده میشوند، چون جایگزین علمی و مطمئنی به مردم معرفی نکردهایم و هنوز هم بسیاری از بزرگان علم روانشناسی در این زمینه رسالتشان را بدرستی انجام ندادهاند.
دکتر عباس رمضانی / روانشناس
جام جم