سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

نقش نشاط در زندگی جوان (2)


 

نویسنده: کمال محمدی
 

 
فصل دوم:
نشاط ودیدگاهها/نشاط در متون دینی / دین‌داری و نشاط/ نشاط در قرآن/ نشاط در روایات/ نشاط و شادی در سیره معصومان علیهم‌السلام/ ذکر چند روایت

نشاط در متون دینی:دین‌داری و شادی
 

بعضی تصور می‌کنند نمی‌توان هم دین‌دار بود و هم شادمان، از این‌رو ناگزیر باید یکی را انتخاب کرد. استاد مطهری می‌گوید: بعضی از مقدس مآبان و مدعیان تبلیغ دین، به نام دین با همه چیز به جنگ برمی‌خیزند؛ شعارشان این است: اگر می‌خواهی دین داشته باشی، به همه چیز پشت پا بزن، دنبال مال و ثروت نرو، حیثیت و مقام را ترک کن، زن و فرزند را رها کن، از علم بگریز که حجاب اکبر و مایه گمراهی است، شاد مباش و شادی نکن، از خلق بگریز و به انزوا پناه ببر و امثال اینها. وی این نظر را خلاف منطق اسلام می‌داند و می‌گوید: یکی از مختصات دین اسلام این است که همه تمایلات فطری انسان را در نظر گرفته و هیچ‌کدام را از قلم نینداخته است، و معنای فطری بودن قوانین اسلامی، هماهنگی آن قوانین و عدم ضدیّت آنها با فطریات بشر است.برداشت نادرست از آیه «فلیضحکو قلیلاً و لیبکوا کثیراً جزاء بما کانوا یکسبون؛ آنها باید کمتر بخندند و بسیار بگریند؛ این جزای کارهایی است که انجام می‌دهند»توبه82، باعث شده که عده‌ای تصور کنند اسلام با خنده و مظاهر شادی، مخالف و طرفدار گریه و اندوه است؛ در حالی که آیه فوق در مورد شادی خاصی است که منافقان به منظور تضعیف اراده مسلمانان از خود نشان می‌دادند؛ کسانی که از شرکت در جنگ تبوک سرپیچی کردند و با عذرهای واهی در خانه‌های خود نشستند و دیگران را هم دلسرد و منصرف می‌نمودند و می‌گفتند: در این گرمای سوزان تابستان به سوی میدان نبرد حرکت نکنید. آنان از این عمل خود، خوش‌حال بودند و قهقهه سر می‌دادند و بسیار می‌خندیدند. قرآن مجید به منافقان اخطار می‌کند که باید کم بخندند و بسار بگریند؛ گریه برای آینده تاریکی که در پیش دارند. از این‌رو در آخر آیه می‌فرماید: این جزای اعمالی است که آنها انجام می‌دادند. نتیجه این‌که آیه فوق، در صدد نفی شادی به صورت مطلق نیست.آیه دیگری که ممکن است شاهدی برای مذمت شادی تلقی شود، درباره داستان قارون است که از زبان قومش می‌فرماید: «اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین؛ به خاطر بیاور هنگامی که قوم قارون به او گفتند: این همه شادی مغرورانه مکن که خداوند شادی‌کنندگان را دوست ندارد»قصص76، در حالی‌که این آیه نیز، شادی خاصی را مذمت کرده و آن، شادی مستانه و مغرورانه است که با گناه، غفلت و فساد همراه است.( جوان شادی و نشاط.سایت تبیان)

نشاط در قرآن
 

از نظر قرآن شادی و نشاط نه تنها مذموم نبوده بلکه به راه رسیدن به آن سفارش نموده. شاد نمودن دیگران را از حسنات و افرادی که جهت ناراحتی دیگران تلاش می کنند را بدترین افراد شمرده است. از این جهت است که اسلام زدودن اندوه را از دل افراد مؤمن سفارش می نماید ، و به استحکام پیوندها به ویژه صله رحم اهتمام ویژه دارد، وحتی در کتاب های حدیثی بابی را بدین منظوره گشوده اند( باب إدخال السرور على المؤمنین ) که حاکی از اهتمام اسلام به نشاط وشادابی واقعی برای انسان است. لذا امام صادق علیه‌السلام دراین باره می فرمایند:«... تبسم الرجل فی وجه أخیه حسنة ، وصرفه القذى عنه حسنة ، وما عبد الله بشئ أحب إلى الله من إدخال السرور على المؤمن»... تبسم مؤمن به مؤمن و زدودن اندوه از چهره مؤمن از حسنات است ، وزدودن گرد و غبار از چهره مؤمنین از حسنات است و بهترین اطاعت از خداوند ومحبوب ترین آن نزد خداوند خوشحال نمودن مؤمنین است.(22) صرف القذی " به معنی زدودن گرد و غبار از چشم یا اشک چشم به کار رفته است . بیان فوق لطیف ترین تعبیر برای زدودن حزن و اندوه از دل است.از نظر اسلام کسی که در جهت نفاق افکنی یا محزون نمودن مؤمنین تلاش نماید ، در حقیقت در جهت اهداف شیطان تلاش می کند و باید از چنین چیزی به خداوند پناه برد.(23) خلاصه کلام در این بخش این است که : اسلام دین نشاط و شادابی است و هر آنچه با آن منافات دارد یا منتهی به حزن و اندوه شود ازخطوات شیطان شمرده شده است ؛در اسلام هم در بعد اعتقادی و هم در بعد رفتاری زمینه نشاط و شادابی فراهم است ؛ مثلا کسی که ایمان به خدا و معاد دارد و اینکه هرگز انسان نابود نمی شود و مرگ جز انتقال از مکانی به مکان دیگر نیست همواره شاداب است. بر خلاف کسی که مرگ را نابودی و پایان زندگی میداند. برای هیچ انسانی وحشتناکتر از نابودی نیست. وهم چنین اسلام در بعد رفتاری که تضمین کننده شادمانی واقعی است راه روشن را ترسیم نموده است، که به بخشی از آن اشاره شد.(24)

نشاط در روایات
 

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مظهر انسان کامل بود. و قرآن او را به «خُلق عظیم» یاد نموده در سیرۀ آن حضرت آمده است: «گشاده رو بود و همیشه تبسم بر لب داشت».(25)و شادی در چهره اش نمایان بود، هنگامی که از چیزی خوشحال می شد، می فرمود: «الحمدلله علی هذه النعمة؛ حمد و سپاس خدا را بر این نعمت». و زمانی که غمگین می شد، می فرمود: «اَلحَمدلله علی کُلِّ حالِ؛ حمد مخصوص خداوند است در هر حال».(26)پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزهای عید، غسل می کرد و بر خود عطر می زد و اگر یکی از اصحابش را غمگین می یافت با مزاحی او را شاد می‌ساخت، او لباس مرتب و مناسب بر تن می کرد و خود را می آراست(27) و می فرمود:«اِنَّ اللهَ یُبغِضُ الوَسَخ و الشعث».(28)«خداوند کثیفی و ژولیدگی را مبغوض می دارد».علی علیه السلام که از کودکی با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همنشین بود، بسان آن حضرت، قلبی مهربان و چهره ای متبسم، زبانی شیرین و اخلاقی خوش داشت. با اصحاب، به نشست و برخواست صمیمانه میپرداخت و کسانی را که غصه دار و عبوس می دید، شادمان می ساخت، در برخورد با اصحاب، اهل مزاح و شوخی بود.

نشاط و شادی در سیره معصومان علیهم‌السلام
 

نشاط و سرور بخشی از سرشت انسان است. بدین جهت قوانین روح بخش اسلام به پیروان خود نشاط و شادمانی می بخشد. پیامبر خاتم نیز همیشه شادمان بود و بر این امر تاکید می ورزید. افزون براین، بعضی از روایات نشان می دهد معصومان(علیهم السلام)درکجا ودر پی چه مسایلی شاد می شدند و برای شادبودن چه برنامه هایی ارائه می کردند.پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله‌‌با یارانش مزاح می کرد، اجازه می داد یاران باوی مزاح کنند و گاه به شوخی یاران با یکدیگر، گوش می سپرد وتبسم می فرمود. او هرگز شادیهای یارانش را برهم نمی زد مگر وقتی سخن یا عملی خارج از محدوده شرع از آنها مشاهده می کرد.آیا ظاهر شدن آثار آن همه خوشحالی برچهره شریف پیامبر و یادیگر رهبران امت در اثر عملکرد خوب برخی از پیروان وعلاقه مندان دلیل سرور و شادمانی اهل بیت(علیهم السلام)نیست؟البته این شادمانیها با عربده کشی ها و خنده های غیرمجازی که گاه به سلامت و امنیت و نشاط و حتی حیثیت یک ملت و مذهب زیان می رساند، تفاوت دارد. آن گونه شادیها را نه دین تایید می کندنه عقل سالم.

چهره همیشه شاداب پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌و علی علیه‌السلام
 

چهره مقدس پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌هرگز درهم کشیده و گرفته نبود مگر هنگام نزول آیات موعظه یا نزول آیات قیامت که هرشنونده را دچارافسردگی و دگرگونی غیر قابل وصف می کرد.فیض کاشانی می نویسد: پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌هنگام ملاقات یارانش چهره اش بیش از دیگران شاداب و خندان بود. گاه چنان می خندید که دندانهای مبارکش نمایان می شد.

گشاده رویی و خوش طبعی علی علیه‌السلام
 

مرحوم قمی می نویسد: حسن خلق و شکفته رویی آن حضرت چنان بودکه دشمنانش بدین سبب بر وی خرده می گرفتند. عمروبن عاص می گفت:او بسیار خوش طبعی می کند. البته عمرو این سخن را از عمر آموخت.او برای اینکه خلافت را به آن حضرت نسپارد، خوش طبعی را عیب علی علیه‌السلام شمرد. روزی معاویه به قیس بن سعد گفت: خدا رحمت کندابوالحسن را که بسیار خندان و شکفته و خوش طبع بود.قیس گفت: آری چنین بود; رسول خدا صلی‌الله علیه و آله‌‌نیز با یارانش خوش طبعی می کرد و خندان بود. ای معاویه! تو به ظاهر او را مدح می کنی اما هدفت بدگویی و خرده گیری است. اما بدان به خدا سوگند، آن حضرت با آن شکفتگی و خندانی، هیبتش از همه فزونتر بود; و آن هیبت به سبب تقوایش بود....حضرت فاطمه علیهاالسلام که زندگانی کوتاه او همراه با فراز و نشیبهای فراوان و گاه حوادث تلخ بود، در فرصتهای مناسب، برای زدودن غبار غم از چهرۀ شوهر عزیزش لب به مزاح و شوخی می گشود و با شوخی ملیح و زیبا، غنچۀ خنده بر لبان علی علیه السلام شکوفا می ساخت، شادکامی و خوشحالی آن پاک بانو، زمانی به اوج خود می رسید که خود را به دور از لغزشها و عمل ناپسند، می یافت.از این رو چون رسول خدا کارهای داخل منزل را به حضرت فاطمه علیهاالسلام و امور بیرون خانه را به حضرت علی علیه السلام واگذار نمود، حضرت زهرا علیهاالسلام با خوشحالی غیر قابل توصیفی فرمود: «جز خدا کسی نمی داند که از این تقسیم کار تا چه اندازه خوشحال شدم، زیرا رسول خدا مرا از انجام کارهایی که مربوط به مردان است، بازداشت».(29)

شوخی و مزاح پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌بایاران
 

گاه پیامبر با یارانش مزاح کرده، آنها را شادمان می ساخت ومی فرمود:«انی لامزح و لااقول الا الحق.»من مزاح می کنم و جز حق چیزی نمی گویم.طریحی هم می نویسد: «کان رسول الله صلی‌الله علیه و آله‌‌یداعب الرجل یرید ان یسره »پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌با انسان به قصد آن که شادمانش سازد شوخی می کرد.نکته قابل دقت این است که پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌خود مزاح را می آغازید وبرآن بود بدین وسیله سرور و نشاط را در یارانش زنده نگه دارد.این کار پیامبر بزرگوار اسلام در رفع خستگیها و فشارهای ناشی ازمشکلات زندگی یارانش موثر بود.

مزاح با انس بن مالک
 

انس می گوید: پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌از نظر خلق و خوی بهترین مردم بود.روزی مرا برای انجام کاری فراخواند. گفتم نمی روم. در حالی که در اندیشه اجرای فرمان حضرت بودم. بیرون رفتم تا برکودکانی که در بازار به بازی مشغول بودند، بگذرم و لحظاتی بازی آنها راتماشاکنم. وقتی سرگرم تماشای بازی بودم، پیامبر از پشت سرگردنم را گرفت و در حالی که می خندید، فرمود: انس! به آنجا که دستوردادم، رفتی و آنچه گفتم، انجام دادی؟ عرض کردم: آری، می روم یارسول الله.چه کسی این بنده را می خرد!روزی حضرت بازوی یکی از یارانش را از پشت سرگرفته و فرمود:چه کسی این بنده را می خرد; یعنی بنده خدا را؟مراد پیامبر مزاح بود.

پیران داخل بهشت نمی شوند.
 

روزی پیامبراکرم صلی‌الله علیه و آله‌‌به پیرزنی از طایفه اشجع فرمود: ای اشجعیه! بدان هرگز پیرزن داخل بهشت نمی‌گردد.پیرزن سخت منقلب شد و به شدت گریست. بلال از راه رسید و بامشاهده آن صحنه، وضعیت زن را برای پیامبر نقل کرد. حضرت به بلال فرمود: سیاه چهرگان هم به بهشت نمی روند. بلال نیز کنار زن به گریستن پرداخت. عباس، عموی پیامبر، برآنها گذشت و پس از آگاهی از حالشان، ماجرا را برای پیامبر بازگفت. پیامبر فرمود: پیرمردهم نمی تواند به بهشت گام نهد.آنگاه رسول خدا صلی‌الله علیه و آله‌‌هرسه را طلبید و فرمود: خداوند اینان را بابهترین شکل ظاهری داخل بهشت میگرداند. سپس فرمود: خداوند آنهارا در قالب جوانانی نورانی وارد بهشت می سازد.
او همان نیست که در چشمانش سفیدی هست؟!
ابن شهرآشوب می نویسد: روزی آن حضرت به زنی که از همسرش سخن می گفت، فرمود: آیا او همان نیست که در چشمانش سفیدی است؟ زن بلافاصله گفت: نه. آنگاه زن به خانه رفته، ماجرا را برای شوهرش بازگفت. او که دریافته بود پیامبر مزاح کرده است. به همسرش گفت: آیا نمی بینی سفیدی چشمم از سیاهیاش زیادتر است؟
شوخی و مزاح با امیرمومنان علیه‌السلام
روزی پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌و علی علیه‌السلامکنار یکدیگر خرما می خوردند. حضرت هسته خرمایی که می خورد، نزد علی علیه‌السلاممی گذارد. هنگامی که از تناول خرمادست کشیدند، تمام هسته های خرما نزد علی علیه‌السلامجمع شده بود.پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌به علی علیه‌السلامفرمود:«یا علی انک لاکول.»ای علی! بسیار می خوری.علی علیه‌السلامگفت: «یا رسول الله الاکول من یاکل الرطب و النواه »ای رسول خدا! بسیار خور کسی است که خرماها را با هسته اش خورده است.

دست گذاردن برچشم برخی یاران
 

حضرت برخی یاران را از پشت سر بغل می گرفت و دو دستانش رابرچشمانشان می گذارد تا آنها را بیازماید آیا می توانند با چشم بسته طرف مقابل را تشخیص دهند؟
آرامتر برو که ظرفها خرد نشود.
در یکی از مسافرتها، غلام سیاه و خوش صدایی به نام «انجشه »همراه حضرت بود که به دستور پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌آواز ویژه تند رفتن شتران می خواند. و در آن کاروان برخی از زنان پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌ و ام سلیم نیزحضور داشتند.انس می گوید: حضرت گاهی با انجشه شوخی می کرد و می فرمود:«رویدا یا انجشه لاتکسر القواریر(یعنی ضعفه النساء.»انجشه! قدری آرامتر بران بلورها خرد نشود. (زنان آزار نبینند).

شوخی یاران با پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌
 

پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌به دیگران اجازه می داد با او مزاح کنند. نعیمان بدری یکی از یاران همیشه شاد پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌ گاه با آن حضرت شوخی می کرد و حضرت را می خنداند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله ‌‌نه تنها موضع منفی نمی گرفت بلکه تبسم می فرمود.روزی نعیمان به مرد عربی که عسل می فروخت، رسید. ظرفی عسل خرید و به خانه عایشه که تصادفا آن روز نوبتش بود آورد واظهار داشت: این را از من تحویل بگیر. و مرد عرب را بر درخانه پیامبر نگه داشت و خود رفت. پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌چنان اندیشید که نعیمان عسل را به رسم هدیه آورده است. بدین جهت آن را قبول کرد و به درون خانه رفت. نعیمان بار دیگر از جلوی خانه پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌ عبورکرده ملاحظه کرد که مرد عرب هنوز بر در خانه ایستاده است. مدتی بعد، مرد عرب اهل خانه را مخاطب قرار داد و گفت: اگر پولش را نمیدهید، عسل را برگردانید.پیامبر صلی‌الله علیه و آله ‌‌از ماجرا با خبر شده، بی درنگ قیمت آن را به مردعرب پرداخت. آنگاه به نعیمان فرمود: چه چیز تو را واداشت چنین کنی؟نعیمان گفت: دیدم پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌عسل دوست دارد. فرصت را غنیمت شمرده، چنین کردم.

شوخی مرد عرب در یکی از حالات سخت
 

روزی عربی برآن حضرت که بسیار اندوهگین می نمود. وارد شد.مرد عرب خواست چیزی بپرسد، اصحاب گفتند: نپرس; چهره پیامبرچنان گرفته است که جرات پرسیدن نداریم.او گفت: مرا به حال خود واگذارید، سوگند به خدایی که او رابه پیامبری برانگیخت، هرگز رهایش نمی کنم تا خنده برلبانش ظاهرشود. آنگاه به پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌گفت: رسول خدا، شنیده ایم دجال بانان وغذا نزد مردم گرسنه می آید. پدر و مادرم به فدایت، آیا باید ازغذا خودداری کرده، نخورم تا از لاغری بمیرم یا بهتر است نزد دجال غذای کامل بخورم و چون سیر شدم به خدا ایمان آورم.پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌آن قدر خندید که دندانهای مبارکش نمایان شد. سپس فرمود: خیر، خداوند تو را به وسیله آنچه دیگر مومنان را بی نیازمی کند، بی نیاز می سازد.

شوخی صهیب با پیامبر علیه‌السلام
 

روزی حضرت به صهیب بن سنان فرمود: درحالی که از چشم درد رنج می بری، خرما می خوری؟صهیب گفت: این چشم من درد می کند و من خرما را با طرف دیگرمی خورم.شنیدن شوخیهای یاران با یکدیگرگاه یاران در محضر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله‌‌با یکدیگر مزاح می کردند ومی خندیدند. پیامبر نیز تبسم میفرمود و جز در موارد خلاف شرع تذکر نمی داد. سماک بن حرب می گوید: به جابربن سمره گفتم: آیا باپیامبر نشست و برخاست هم می کردی؟گفت: آری، بسیار. برنامه پیامبر پس از نماز صبح این بود که تا آفتاب بیرون نمی آمد و محل نمازش را ترک نمی کرد. پس از بیرون آمدن آفتاب، محل نماز را ترک می گفت. در این بین، یاران در باره دوران جاهلیت و برخی از کارهای جاهلانه شان سخن می گفتند ومی خندیدند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌صدای آنها را می شنید و تبسم می فرمود.گروهی از یاران پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌از جمله سویبط مهاجری و نعیمان بدری در سفر گاه باهم مزاح می کردند. روزی سویبط به شوخی همسفرانش را گفت: غلامی فروشی دارم، می خرید؟ گفتند: آری.سویبط گفت: ضمنا بدانید او ادعایی هم دارد و به شما خواهدگفت من آزادم. پس اگر سخنش را گوش کنید، غلامم را از دست می دهیدو ضایع خواهید کرد. پس نعیمان را غلام معرفی کرد. مسافران او رابه ده قلایص خریدند و سپس نزد نعیمان آمده، طنابی برگردنش افکندند. نعیمان گفت: این مرد با شما شوخی کرده، من آزادم.خریداران اظهار داشتند: از پیش با خبر بودیم چنین سخن خواهی گفت.آنگاه او را کشان کشان با خود می برند. در این لحظه، دوستان همسفرش که از این جریان سخت میخندیدند. دنبال خریداران رفته، آزادش کردند. پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌باشنیدن این ماجرا تا مدتی می‌خندید.

توصیه و تشویق به مزاح و شوخی
 

پیامبر و معصومان(علیهم السلام)علاوه براین که خود چهره شادابی داشتند به دیگران نیزسفارش میفرمودند که هرگز با چهره های عبوس و گرفته رو به رونشوید. یونس شیبانی می گوید: به محضر امام صادق علیه‌السلام رسیدم. آن حضرت پرسید: مزاح شما با یکدیگر چگونه است؟ جواب دادم کمتر بایکدیگر مزاح می کنیم.حضرت فرمود: چنین نباشید; زیرا شوخی و مزاح بخشی از حسن خلق است و شما با این شوخی برادرت را خوشحال می کنی. رسول خدا صلی‌الله علیه و آله‌‌همواره شوخی می کرد و می خواست مردم را شادمان کند.شخصی ازمحضر امام موسی بن جعفر علیه‌السلام پرسید: فدایت گردم، گاه درمیان گروهی هستم که میگویند و می خندند، چه کنم؟ حضرت فرمود:اشکالی ندارد به شرطی که فحش نباشد. سپس فرمود: بیابانگردی به محضر رسول خدا صلی‌الله علیه و آله‌‌می آمد و برای آن حضرت هدیه می آورد; ولی چون قصد بازگشت داشت، می گفت: رسول الله! بهای هدیه ما را بدهید که می خواهم برگردم. پیامبرخدا صلی‌الله علیه و آله‌‌از شوخی این مرد می خندید و چون غمگین میشد، می فرمود:مرد بیابانی کجاست؟ کاش می آمد!
نگاهی به برخی ازشادیهای معصومان(علیهم السلام)
افزون براین، در بسیاری موارد معصومان(علیهم السلام)شادبودند.پس از فتح خیبر و آمدن جعفر، پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌ بسیار خوشحال به نظرمی رسید و می فرمود: نمی دانم از کدام یک خوشحالتر باشم فتح خیبریا آمدن جعفر از حبشه؟! علی علیه‌السلام‌در پایان یک ماموریت سخت باپیروزی بازگشت و پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌ و یاران به استقبالش شتافتند. چون چشمان علی علیه‌السلام‌به پیامبر صلی‌الله علیه و آله‌‌افتاد، خود را از اسب به زیر افکنده،خدمت حضرت شتافت و زانوی وی را بوسید.رسول گرامی فرمود: یاعلی! سوار شو که خدا و رسولش از توراضی اند.حضرت امیر علیه‌السلام‌از شادی این بشارت، گریان شد و به خانه برگشت.افزون براین، وقتی به حضرت علی علیه‌السلام‌ابوتراب می گفتند،بسیارخوشحال می شد. سهل بن سعد میگوید: «وان کان لیفرح اذا دعی بها»محمدبن عذافر می گوید: «پدرم، عذافر گفت: امام صادق علیه‌السلام‌هزار وهفتصد دینار به من داد و فرمود: با این پول برایم تجارت کن;سپس فرمود: به سود آن علاقه ندارم. سود تجارت شایسته است، ولی من می‌خواهم خداوند مرا در معرض تحصیل سودهایش بنگرد.عذافر گفت: با آن پول تجارت کردم و صد دینار سود بردم. آن رابه حضور امام صادق علیه‌السلام‌آوردم; امام بسیار خوشحال شد و فرمود: آن صد دینار را روی اصل سرمایه بگذار...»چون معصومان(علیهم السلام)می شنیدند که شخصی صله رحم کرده، یامومنی را خوشحال ساخته و یا گرهی از زندگی برادری باز کرده،بسیار خرسند و شادمان می شدند و پیروان خود را از این شادمانی با خبر می ساختند تا مردم بدان کار روی آورند. در همین راستا،حضرت فرمود: «من سر مومنا فقد سرنی و من سرنی فقد سر الله.»کسی که مومنی را شاد کند مراشاد کرده و کسی که مرا شاد کندخدا را شاد کرده است.(30)

ذکر چند روایت:
 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«مَن أدخَلَ عَلی مُؤمِنٍ فَرَحاً فَقَد أدخَلَ عَلیَّ فَرَحاً».(31)«کسی که مؤمن را شاد کند، مرا شاد نموده».امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتی مؤمنی را شاد کردید، تنها او شاد نمی شود، بلکه ما نیز شاد میشویم».(32)رسول اکرم صلی‌الله علیه و آله‌‌: «مؤمن شوخ و شاداب است».(33)حضرت على علیه‌السلام‌: «شادمانى، گشایش خاطر مى‏آورد»؛آمدى،(34)«اوقات شادى، غنیمت است»؛(35)«هرکس شادى‏اش اند ک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود»(36)امام صادق علیه‌السلام‌ «هیچ مؤمنى نیست که شوخى در طبع او نباشد»؛(37)«شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».(38)امام رضا علیه‌السلام‌ «کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمین معاش، ساعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانى که شما را به عیب‏هایتان واقف مى‏سازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص مى‏دهید و از شادى ساعت‏هاى تفریح، نیروى لازم براى عمل به وظایف وقت‏هاى دیگر را تأمین کنید».(39)در سیره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن به بسترسازى، زمینه‏سازى و ایجاد آن نیز توصیه شده است.(40) پاره ‏اى از احادیث، علاوه بر دستورهاى کلى درباره اهمیت شادى و نشاط، دستورالعمل‏هاى خاصى نیز براى حفظ و پرورش این حالت مانند، پیاده‏روى، سوارکارى، شنا در آب، نگاه کردن به سبزه‏ها، خوردن و نوشیدن، مسواک کردن، شوخى، خنده و...(41) بیان مى‏دارند.
چو شادى بکاهد، بکاهد روان
خُرد گردد اندر میان، ناتوان‏
فرودسى

پی نوشت ها :
 

22.الکافی ج2 ،188
23. فلق 4
http://kabulnagd.blogfa.com/post-127.aspx.24
25.المیزان، (عربی)، ج 6، 209.
26.سنن البنی، ص 328، حدیث 378.
27.وسائل الشیعه، ج 3، ص 344.
28.نهج الفصاحه، حدیث 741.
29.محمد دشتی، نهج الحیاه، ص 168، حدیث 95.
30.مقاله ای از محمد جواد طبسی
31.میزان الحکمه، ج 4، ص 439.
32.همان.
33.بحرانى، تحف العقول، ص‏49.
34.غررالحکم، ح‏2023.
35.همان، ح‏1084.
36.بحارالانوار، ج‏78، ص‏12..
37.کلینى،اصول کافى، ج‏2، ص‏663
38.همان.
39.بحارالانوار، ج‏75، ص‏321.
40.کافى، ج‏2، ص‏192.
41.وسائل الشیعه، ج‏12، ص‏112، بحارالانوار، ج‏16، ص‏298؛ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج‏8، ص‏418.

منبع : راسخون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی