سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی

مدیر سایت: دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی

سایت تخصصی روانشناسی
دکتر سکینه سلطانی کوهبنانی
دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
مدیر پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد

آدرس محل کار:

آدرس دانشگاه: مشهد ، میدان آزادی ، دانشگاه فردوسی ، دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی ، گروه علوم تربیتی ، تلفن تماس : 05138805000داخلی 5892
پلی کلینیک روانشناسی بالینی و مشاوره دانشگاه فردوسی مشهد : شماره داخلی 3676

آدرس مرکز مشاوره : مشهد، پنج راه سناباد، تقاطع خیابان پاستور، ساختمان پزشکان مهر، مرکز مشاوره و خدمات روانشناختی اندیشه و رفتار، شماره های تماس: 05138412279


آخرین نظرات

 نظریه ی شخص شناسی ماری


هنری الکتزاندر ماری (1) در 13 ماه 1893 در شهر نیویورک به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات ابتدائی و متوسطه تحصیلات عالی خود را نخست در پزشکی و بیوشیمی دنبال کرد و در این رشته ها بدرجه ی دکتری رسید؛ سپس در زیست شناسی و روان شناسی نیز به همان درجات عالی نائل گردید و در این رشته ها در مؤسسات علمی به تدریس و تحقیق پرداخت. ماری در رشته های علوم انسانی و ادبی نیز مقامی ارجمند دارد و نوشته هایش وسعت معلومات و قریحه ادبی او را به خوبی نشان می دهند.
فروید و یونگ در ماری تأثیر فراوان داشته اند ولی او بخصوص از تأثیر آثار یونگ و ملاقات و مذاکره ای که در شهر زوریخ با او داشته یاد می کند و می گوید بر اثر این ملاقات: « سد بزرگی که عجایب عالم را از من پنهان کرده بود بکلی فرو ریخت ... » از آن پس ماری تمام وقت و همت خود را درجه ی اول صرف و وقف مطالعات و تحقیقات روان شناسی می کند و علوم دیگر را درجه دوم قرار می دهد.

نکات عمده نظریه ماری:

ماری، چنانکه خواهیم دید، در تشکیل شخصیت برای عوامل زیستی اهمیت فراوان قائل است و فرد آدمی را از نظر ارگانیزم و خصال مختلف موجودی بسیار پیچیده و بغرنج می داند و معتقد است که هر فردی را باید با تمام ویژگیهائی که دارد مورد مطالعه و تحقیق قرار داد. ازینرو اصطلاح « شخص شناسی » (2) را برای این گونه بررسی و تحقیق نخستین بار در 1948 بکار برد.
ماری به خصوص تأکید می کند به اینکه هیچ فعلی از افعال آدمی مجزا و مستقل از سایر افعال وابسته به آن و از شرایط و محیطی که در آن شرایط و محیط صورت گرفته است قابل درک نخواهد بود، بنابراین شناخت کامل شخصیت هر کسی در صورتی میسر خواهد بود که چند تن از متخصصان رشته های مربوط با یکدیگر همکاری داشته باشند. نظریه ماری درباره ی شخصیت برپایه ی نظریه ی فروید، یعنی بر پایه روان کاوی، استوار است ولی با آن فرقهائی دارد.
ماری، هم تاریخ زندگی گذشته شخص، هم زندگی زمان حال و هم محیط زندگی او را دارای اهمیت می داند و بخصوص مانند فروید برای سالهای اول زندگی در پایه گذاری شخصیت تأثیر فراوان قائل است و به مقام ناخودآگاه و تأثیر شگرف آن در رفتار آدمی و به اهمیت شرح حال آزادانه اشخاص و خیالاتی که در سردارند توجه خاص مبذول می دارد. و نیز مانند فروید شخصیت را دارای سطوح یا مراتب سه گانه نهاد و من و من برتر می داند.
اما از جمله فرقهائی که نظریه اش با نظریه فروید دارد، یکی درباره همین سطوح یا مراتب شخصیت است. چنانکه می دانیم فروید نهاد را فقط جایگاه نیروی حیاتی و سائقه های اولی و سرچشمه ی انگیزه ی فطری و خود پنهان اجتماعی نشده، و خلاصه انگیزه های نامقبول که مزاحم کودک و اطرافیان او هستند می داند. ماری بر اینها همه نیروهای اصلی و هیجانات و نیازهای دیگری را که هم به کودک لذت می دهند و هم مورد تشویق والدین او هستند و بعدها احیاناً در اجتماع نیز مورد قبول خواهند بود، اضافه می کند، یعنی این ها را هم از آن نهاد می پندارند. بنابراین، تنفس، تغذیه، بیرون دادن مدفوع... مهرورزی، گرایش به بازی، سعی کودک در تسلط بر آنچه در پیرامون او هست... همه ناشی از نهاد خواهند بود. چون این فعالیت ها در خرسالی، در زمانی که من هنوز صورت روشنی به خود نگرفته است وجود دارند ناچار باید آنها را ناشی از نهاد دانست. پس چنین نیست که نهاد ذاتاً شریر و ضد اجتماع باشد. ماری معتقد است که محتوی نهاد در افراد متفاوت است؛ در یکی دامنه اش وسیعتر است تا در دیگری، و به همین نسبت نیروی عمل او بیشتر از دیگری خواهد بود. باری هرچه نهاد محدودتر باشد فعالیت آدمی کمتر خواهد بود.
ثانیاً ماری من را هم برخلاف فروید فقط یک نیروی بازداشت کننده و واپس زننده ی سائقه ها و انگیزه ها و سازمان دهنده ی رفتار نمی داند، بلکه معتقد است که من علاوه بر این، برای چگونگی ظهور انگیزه های دیگر نظم و ترتیبی برقرار می کند و نقشه می کشد و راه حل می یابد و به نظارت می پردازد و احیاناً به صورت مدیری عامل و مدبر و خدمتگزاری بی توقع درمی آید و سبب سازگاری با محیط می گردد. باری من که نیروی خود را از نهاد می گیرد همانقدر برای آن لذت و کامیابی فراهم می کند که از لذت جوئی و کامیابی او ممانعت بعمل می آورد.
ثالثاً من برتر را ماری هم مانند فروید یک کیفیت اکتسابی می داند که از اندرونی شدن ارزشیابی های والدین و مربیان کودک به وجود می آید، ولی براین جمله سرمشق برگزیدگان و افراد برجسته یا قهرمانان داستانهای ادبی و اساطیری را نیز اضافه می کند، و ضمناً قائل به یک « من برتر آرمانی » (3) است، یعنی شخصیتی که هدف غائی جاه طلبی و کمال جوئی هر کسی ممکن باشد. این من برتر آرمانی ممکن است گاه با من برتر معمولی مطابق و موافق درآید و گاه با آن مخالف باشد. در صورت اخیر هرگاه « من برتر معمولی » غلبه کند و « من برتر آرمانی » را به عقب براند، آنوقت شخص جاه طلبی خود را فدای خدمات دینی یا خدمات اجتماعی و امور خیریه می کند.
از ویژگیهای دیگر نظریه ماری تاکید فراوان او درباره ارتباط کنشهای روانی و فعالتهای بدنی و تأثیر عوامل فیزیکی و زیستی در رفتار است. فعالیتهای آدمی، چه بدنی و چه روانی، چه خودآگاه چه ناخودآگاه، همه ناشی از عمل مغز هستند. باری آدمی در درجه ی اول یک موجود ارگانیک، یعنی موجود مادی است. بدینجهت ماری مغز را مرکز شخصیت و موجب وحدت رفتار آدمی می داند و در این باب می گوید: « می توان شخصیت را از نظر زیست شناسی یک مؤسسه عالی دانست که بر بدن حکمفرمائی می کند و به اعتبار در مغز جای دارد. پس هستی شخصیت بسته به هستی مغز است: مغز نباشد شخصیت نخواهد بود (4) ». بنابراین مغزی که دارای استعداد و مهارت محدود است شخصیتی محدود را می سازد، و مغزی که قابلیت انعطاف و قدرت بیشتری دارد با شخصیت گسترده تر و عالیتری قرین است.
ماری با توجه خاصی که به پیچیدگی شخصیت افراد آدمی دارد، از جنبه های مختلف رفتار طبقه بندی های متعدد و گوناگون صورت داده است که به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد. این نیز یکی از خصوصیت های « شخص شناسی » ماری است.

نیروی تحرکی شخصیت

ماری نسبت به مفهوم کلی انگیزش (5) و تأثیر شگرف آن در زندگی مادی ( بدنی ) و معنوی ( روانی ) آدمی توجه خاص مبذول داشته و بیش از هر روان شناس دیگر اهمیت انگیزه های رفتار و تنوع و کثرت آنها را خاطرنشان ساخته و به توصیف و تعریف و طبقه بندی آنها پرداخته است.
او مهمترین نیروهای تحرکی شخصیت را عبارت می داند از نیازها (6) ( انگیزه های درونی ) فشارها (7) ( محرکهای خارجی )، نیروهای عاطفی (8). ارزشها (9) و عمل متقابل نیازها و فشارها (9) ... این نیروها و عوامل از یکدیگر جدا نیستند بلکه چنانکه خواهیم دید عملاً تفکیک ناپذیرند.
پیش از اینکه بشرح نیازها که مقدم بر سایر نیروها و عوامل هستند به پردازیم بی مناسبت نیست نظر ماری را درباره اصل « کاهش تنیدگی » (11) که ارتباط مستقیم با نیازها دارد به اجمال توضیح دهیم.

کاهش تنیدگی- تولید و کاهش:

آدمی احتیاجات یا نیازهائی دارد که فطری هستند و ظهور هر نیاز ایجاد تنیدگی یا ناراحتی می کند، یعنی تعادل حیاتی (12) را بر هم می زند. انسان و حیوان برای رفع این تنیدگی، یعنی استقرار تعادل حیاتی، طبعاً به جنب و جوش می افتد. احساس گرسنگی یا تشنگی، احتیاج به استراحت ... سبب حرکات و اعمالی می شوند تا نیاز را رفع کنند و تعادل حیاتی را دوباره برقرار سازند. ماری
تا اینجا با فروید و دیگران هم عقیده است، ولی او می گوید تعادل حیاتی، همه ی تیندگی و ناراحتی آدمی را از میان نمی برد. حق این است که تنیدگی نباید هیچگاه کاملاً از بین برود، زیرا بدون تنیدگی آدمی در صحنه ی زندگی پیشرفتی نمی کند. ماری توجه می دهد به اینکه نیازهای ما دو دسته اند، یک دسته حفظ کننده (13) هستند و دسته دیگر سازنده (14). تعادل حیاتی که در نتیجه ی رفع نیازهای حفظ کننده حاصل می شود، کارش حفظ وضع موجود است و زندگی حیوانی را تأمین می کند. انسان بر خلاف حیوان به وضع موجود قانع نیست، بلکه در زندگی خواهان محرک و چاشنی است، می خواهد پیشرفت کند؛ ازینرو خواه ناخواه برای خود نیازهای تازه ایکه سازنده هستند ایجاد می کند و دچار تنیدگی می شود، و آنگاه برای رفع آن تنیدگی به کوشش و تکاپو می پردازد. بنابراین ماری اصل « کاهش تنیدگی » را با فرمول جدید « تولید تنیدگی- کاهش تنیدگی (15) » تکمیل می کند.

نیازها

همه ی روان شناسان نسبت به نیازها که انگیزه های مهم رفتار آدمی هستند توجه داشته اند، ولی هیچیک از آنان به اندازه ماری در این باب تأکید نکرده و به شرح و بسط و طبقه بندی آنها نپرداخته است. خلاصه ی تعریفی که ماری از نیاز می کند این است: « نیاز، تصور آدمی از نیروئی است که در مغز جای دارد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم می کند که وضعیت موجود نامطلوبی را به جهتی معین تغییر می دهد. » در این تعریف مقصود ماری از « تنظیم اندیشه و عمل » این است که حرکت و فعلی را که نیاز موجب می گردد تصادفی و خودبخودی نیستند، و مقصود او از « وضعیت نامطلوب » این است که نیاز زاده نارضائی است و آدمی را بسوی هدف رضایت بخش متوجه می سازد.
در نیازها پنج خصوصیت تشخیص داده نمی شوند:
1- نتیجه ی مستقیم یک جریان درونی ( انگیزه ی درونی ) یا نتیجه ی عوامل خارجی هستند.
2- همیشه با یک حالت انفعالی یا هیجانی همراهند.
3- خفیف هستند یا شدید هستند.
4- گذران و کم دوام هستند یا پایدار و با دوام هستند.
5- سبب رفتاری نمایان یا فعالیت روانی ناآشکار ( خیالبافی ) می گردند.
فهرست اصلی که ماری در کتاب مهم خود به نام « جستجو در شخصیت » (16) از نیازها داده است مشتمل بر نیازهای بیست گانه زیر است که از روی حروف الفبای انگلیسی مرتب کرده و نظری به تقدم و تأخر آنها نداشته است. ماری هر یک از این نیازها را به تفصیل توصیف و تعریف کرده است.
تعریفهائی که در مقابل هر یک از نیازها ملاحظه می شوند اقتباس از ماری هستند.

1- نیاز به حقارت و رضا (17):

انتقاد، اهانت، سرزنش ... را با بردباری تحمل کرد. کیفر دیدن و به دنبال درد و رنج و بیماری و بدبختی رفتن و از آن لذت بردن. به اشتباه و کم مایگی و حقارت خود اذعان داشتن. بدون مقاومت تسلیم پیش آمدها و سرنوشت بودن.

2- نیاز به پیروزی (18):

با دیگران همچشمی کردن و بر آنها چیره شدن؛ بر مشکلات و موانع فائق آمدن. سازمان دادن و متشکل ساختن اشیاء و اشخاص و افکار ... بالابردن قدر خود با ابراز شایستگی و هنرنمائی.

3- نیاز به مهرانگیزی (4):

پسند دیگری واقع شدن و جلب محبت کردن. از نزدیکی و همزیستی یا همکاری با فرد یا افراد شبیه به خود لذت بردن. در دوستی پا بر جا بودن.

4- نیاز به پرخاش: (5)

با زور بر مخالفت چیره شدن؛ جنگیدن؛ به شدت با دیگری ضدیت کردن یا او را گوشمالی دادن. در برابر اهانت کینه توزی کردن؛ حمله ور شدن؛ آسیب رساندن، کشتن ...

5- نیاز به خودمختاری (21):

خود را از زیر فرمان صاحبان قدرت برکنار داشتن، یا از اجرای دستور آنان خودداری کردن. در برابر فشار و سختگیری مقاومت بخرج دادن. به استقلال و آزادی منظور خود را اجرا کردن. زیر بار مقررات تحمیلی نرفتن.

6- نیاز به جبران شکست (22):

بر ضعف چیره شدن. ترس را از خود دور کردن. برای جبران شکست به کوشش پرداختن. اثر اهانت را با فعالیت محو کردن. احترام و سربلندی خود را حفظ کردن. موانع و مشکلات را برای چیره شدن به آنها جستجو کردن.

7- نیاز به حفظ حیثیت (23):

در برابر انتقاد، سرزنش، حمله و هجوم به دفاع از خود پرداختن؛ اشتباه یا شکستی را پنهان داشتن، یا با دلیل تراشی به توجیه آن پرداختن.

8- نیاز به بزرگداشت (24):

برتر از خود را ستایش کردن و به تأیید او پرداختن. پیروی کردن. تابع آداب و رسوم بودن. تحت نفوذ دیگری واقع شدن.

9- نیاز به تسلط داشتن (25):

به بازرسی و نظارت اطرافیان پرداختن، با تلقین یا تحبیب یا اقناع یا تحکم، رفتار دیگران را تحت تأثیر خود قرار دادن، یا رفتار آنها را به جهت منظور متوجه ساختن، منصرف کردن، محدود کردن، یا منع کردن.

10- نیاز به خودنمایی (26):

خود را طرف توجه قرار دادن؛ روی دیگران تأثیر گذاشتن؛ دیگران را تحریک کردن؛ کنجکاوی آنها را برانگیختن، آنها را سرگرم کردن.

11- نیاز به دوراندیشی (27):

برای جلوگیری از مخاطرات احتمالی دست به اقدامات احتیاطی زدن. از وضعیت های خطرناک فرار کردن. از درد و رنج بدنی یا روانی، از بیماری، مرگ، دوری جستن.

12- نیاز به پرهیز از شکست (28):

خودداری کردن از عمل از بیم شکست احتمالی. دوری جستن از هر چیزی که موجب تحقیر باشد. اجتناب کردن از وضعیت ها یا شرایطی که در آنها احتمال ریشخند ( تمسخر )، بیزاری ( تنفر ) یا بی اعتنائی دیگران می رود.

13- نیاز به ناتوان نوازی (29):

نسبت به مستمندان و افتادگان ( موجودات ضعیف، افسرده، بی تجربه، ناقص الخلقه، تحقیر شده، گرسنه، از کار افتاده، بی کس، بیمار ... ) دلسوزی و از آنها دلجوئی و حمایت کردن و به طریق مقتضی به کمک آنها شتافتن، موجودی را که در معرض خطر است یاری کردن.

14- نیاز به نظم و ترتیب (30):

به مرتب کردن اشیاء و امور پرداختن؛ پاکیزه نگاه داشتن؛ سازمان دادن، به صراحت و سادگی و دقت و باریک بینی علاقه داشتن.

15- نیاز به بازی (31):

کاری را بدون غرض معین، صرفاً برای رفع خستگی یا تفریح خاطر و شادمانی خویشتن انجام دادن. از خندیدن، از شوخی و مزاح و از بذله و لطیفه گفتن یا شنیدن لذت بردن. در ورزشهای مختلف، در رقص، در مجالس خوشگذرانی، در بازی ورق شرکت کردن.

16- نیاز به دورافکندن (32):

چیزی را که از نظر عاطفی مورد علاقه نیست از خود دور ساختن. ترک گفتن، بیرون انداختن یا مورد بی اعتنائی قرار دادن چیزی که پست و حقیر تشخیص داده شده است.

17- نیاز به لذت حسی (33):

خوشی هائی را که بوسیله حواس حاصل می شود ( مناظر، اصوات ... ) جستجو کردن.

18- نیاز به لذت جنسی (34):

روابط عشقی برقرار کردن؛ به آمیزش جنسی پرداختن.

19- نیاز به پشتیبانی (35):

خود را به کسی که هنگام احتیاج کمک و یاری می توان کرد نزدیک نگاه داشتن: مورد حمایت، راهنمائی، مهربانی، اغماض، دلجوئی ... بودن. همیشه به حمایت کسی پشتگرمی داشتن.

20- نیاز به درک حقایق (36):

به نظریه های علمی و فلسفی علاقه مند بودن. پرسشهای کلی کردن یا پاسخهای کلی دادن. به تفکر و ژرف اندیشی پرداختن؛ تجزیه و تحلیل کردن؛ نظر کلی دادن، تعمیم کردن.
درباره نیاز چند نکته را باید درنظر داشت. یکی اینکه نیازها از حیث نیرومندی سلسله مراتب دارند. آنکه نیرومندتر است قبل از دیگران باید برآورده شود. مثلاً نیاز به رفع گرسنگی البته مقدم بر نیاز به تفریح و بازی خواهد بود.
دیگر اینکه بعضی از این نیازها را پاره ای اشخاص ممکن است در تمام مدت عمر احساس نکنند، در صورتی که همه آنها در اشخاص دیگر ممکن است به تفاوت و در مدتهای کوتاه به ظهور بپیوندند. دیگر اینکه ممکن است بعضی از نیازها در هر کس مستمراً موجود باشند و نیازهای دیگر گاه به گاه موقتاً در او پدید آیند.
دیگر اینکه نیازهای غالباً دو بدو با هم تعارض دارند و نمی توانند با هم برآورده شوند و در نتیجه ایجاد تنیدگی می کنند. ماری معتقد است که یک وسیله مهم برای شناختن هر کسی اطلاع یافتن از نیازهای معارض او و چگونگی بکار افتادن اصل « کاهش تنیدگی (37) » در اوست.
دیگر اینکه گاهی دو یا چند نیاز باهم آمیختگی و ترکیب پیدا می کنند و عملی را برمی انگیزند که نتیجه آن آمیختگی و ترکیب خواهد بود.
دیگر اینکه برآوردن بعضی نیازها مستلزم آنست که قبلاً نیاز یا نیازهای دیگری برآورده شده باشد؛ چنانکه نیاز به پیروزی در امری ممکن است لازمه اش برآوردن نیاز به پیروزی باشد.
ماری که علاقه خاصی به طبقه بندی امور دارد، نیازها را بیک اعتبار پنج نوع می داند که عبارتند از:
1- نیازهای نخستین و نیازهای دومین؛
2- نیازهای آشکار و نیازهای ناآشکار؛
3- نیازهای نزدیک و نیازهای دور؛
4- نیازهای ناشی از انگیزه ی درونی و نیازهای ناشی از محرکهای خارجی؛
5- نیازهای عملی و نیازهای تفننی.
1- نیازهای نخستین، نیازهای زیستی هستند، یعنی نیازهای مربوط به اعضاء بدن و به عمل طبیعی آنها، مانند نیاز به هوا، به غذا، به آب، به دفع سموم بدن ( به وسیله ی پیشاب و بیرون دادن مدفوع ) و به فعالیت جنسی... نیازهای دومین جنبه ی روانی دارند و غالباً بطور غیرمستقیم ناشی از نیازهای نخستین هستند و ارتباط با هیچ عضو معینی از اعضاء بدون و احتیاجات طبیعی ندارند. با این وصف گاه ممکن است بر اثر فشار چنان شدت پیدا کنند که بر نیازهای نخستین پیشی گیرند. بسیاری از نیازهائی که در فهرست بالا آمده در زمره ی نیازهای دومین هستند، مانند نیاز به پیروزی، به تسلط و برتری، به خودنمائی، به تکریم و پیروی ...
2- نیازهای آشکار آنهائی هستند که برآوردنشان را « من برتر » مجاز می داند و احیاناً، از طرف اجتماع نیز مورد ستایش و پاداش هستند مانند نیاز به پیروزمندی، به حفظ حیثیت، به جبران شکست، به درک حقایق- و از این رو لزومی ندارد که پنهان بمانند. برخلاف آن هستند نیازهای ناآشکار که غالباً از نظر « من برتر » چندان مقبول نیستند و در اجتماع هم ناپسند بشمار می آیند و بیشتر در خیالبافی ها و رؤیاها خودنمائی می کنند، مانند نیاز به پرخاش، به لذت جنسی، نیاز به پشتیبانی ... ( البته در اجتماعات مختلف نوع نیازهای پسندیده و ناپسندیده ممکن است فرق داشته باشند ).
3- نیازهای نزدیک، به چیزهائی که در محیط خود شخص هستند تعلق می گیرند و معمولاً یک هدف یا چند هدف معدود و معین دارند. مثلاً نیاز به تکریم و پیروی ممکن است متوجه یک شخص معین باشد. نیازهای دور آنهائی هستند که تقریباً در همه محیط ها وجود دارند. مثلاً دوراندیشی و احتیاط اگر ناظر به اجتناب از درد و رنج باشد صفت جهانی خواهد داشت، زیرا درد و رنج از درجه ی معینی که گذشت در همه جای دنیا نیاز به اجتناب از آن وجود خواهد داشت.
4- نیازهای ناشی از انگیزه ی درونی آنهائی هستند که از اندرون خود شخص ریشه می گیرند و محرک خارجی ندارند؛ برعکس آن هستند نیازهائی که ناشی از محرک خارجی هستند. این دو نوع نیاز گاهی اثر متقابل دارند و بصورت فعل و انفعال در می آیند؛ چنانکه از دو فرد آدمی ممکن است یکی به سائقه ی نیاز با انگیزه ی درونی بحرکت در آید و در مقابل فردی دیگر عملی انجام دهد یا از او سؤالهائی کند و مخاطب او در برابر این تحریک خارجی ( با انگیزه ی خارجی ) حرکتی کند و عملی انجام دهد یا به پرسشها پاسخی بدهد.
5- نیازهای عملی آنهائی هستند که مستقیماً حالت عاطفی مطلوب را نتیجه می دهند، یا وصول بهدفی سودمند را میسر می سازند. نیازهای تفننی آنهائی هستند که سبب اعمالی می شود صرفاً بخاطر خود آن اعمال قطع نظر از فائده ی عملی آنها. نیازهای عملی مانند دیدن، شنیدن، اندیشیدن، سخن گفتن که از هنگام زادن ببعد آدمی را همراهی می کنند اما در این حال ذهن با روش مخصوص خود برای خوش آیند خویشتن به عمل می پردازد و خواه ناخواه به دنبال بهبود و کمال عمل خود می رود ( فصاحت، بلاغت، قوت استدلال، هنرمندی ... ) و هر قدر به کمال نزدیکتر شود نیاز تفننی او بهتر برآورده خواهد شد.

تأثیر عوامل برونی:

محیط زندگی هر کس محتوی عواملی است که در چگونگی اعمال و رفتار او تأثیر به سزا دارند. ازینرو ماری در برابر نیاز که انگیزه ی درونی رفتار است به عوامل برونی یا محیطی و تأثیر آنها در رفتار نیز توجه دارد و در این باره به تفصیل بحث می کند. این عوامل چیز یا چیزهائی و یا شخص یا اشخاصی هستند که فعالیت آدمی را در برآوردن نیازهایش آسان می کنند یا دشوار می سازند. به عبارت دیگر، رفتار شخص فقط ناشی از نیازها، یعنی انگیزه های درونی او نیست، بلکه محیط زندگی او و اینکه او چگونه آنرا می بیند و نیز در این رفتار مؤثر است. بنابراین پیداست که هر اندازه ما علاوه بر نیازها یا انگیزه های درونی شخص از عوامل بیرونی یا محیطی او، و بخصوص از اینکه او چگونه آنها را می نگرد و درک می کند آگاه باشیم بهتر می توانیم رفتار او را پیش بینی کنیم.
ماری از عوامل برونی (38) یا محیطی رفتار نیز صورت مفصل داده است. ما در اینجا فهرست مختصر شده ای از آنها را بطور نمونه در زیر می آوریم:

1- عدم پشتیبانی خانواده (38):

اختلافات خانوادگی، عدم توافق و تجانس پدر و مادر، محل سکونت نامناسب، فقر اقتصادی، جدائی والدین، بیماری پدر یا مادر، مرگ پدر یا مادر ...

2- پیش آمد خطر یا روی کردن بدبختی:

خطر تنهائی، تاریکی، آب وهوای نامساعد، تصادف بد، آتش سوزی ...

3- کمی یا کاستی:

نداری، کمی غذا، فقر مادی، نداشتن مصاحب و معاشر، نقصان تنوع در زندگی ...

4- پرخاش:

بدرفتاری مرد بزرگتر یا زن بزرگتر، بدرفتاری معاصران، ستیزه جوئی معاصران.

5- سلطه، اجبار، ممنوعیت:

انضباط آداب و رسوم مذهبی.

6- مهرانگیزی، دوستی ها.

7- پیروی و تکریم- تمجید و تشویق.

8- عامل جنسی:

برهنگی ... و دلفریبی، تمایل به همجنس، تمایل به جنس مخالف ... آمیزش جنسی والدین.

9- رقابت، سبقت جوئی معاصران.

10- ضعیف نوازی، مسامحه و گذشت.

11- کمبود یا حقارت:

بدنی، اجتماعی، عقلی.

12- پشتیبانی و مهرجوئی.

ماری « عوامل برونی » ( اشیاء و اشخاص ) را به اعتبار صفات و خصوصیات واقعی آنها ( قطع نظر از دید و از تشخیص کسی که در برابر آنها قرار دارد ) « عوامل برونی آلفا (40) » می خواند، و به اعتبار صفات و خصوصیاتی که شخص مزبور در آنها می بیند یا تشخیص می دهد « عوامل برونی بتا (41) » نام می دهد. پیداست که رفتار هر کسی از « عوامل برونی بتا » متأثر است. میان « عوامل برونی آلفا » و« عوامل برونی بتا » ممکن است اختلاف بسیار وجود داشته باشد.
نکته ی دیگری که ماری در این باره یادآوری می کند توانائی امور خارجی ( عوامل برونی: اشیاء یا اشخاص ) است به اینکه آدمی را بسوی خود بکشند ( توانائی مثبت )، یا از خود دور کنند ( توانائی منفی ). این خصوصیات یا توانائی را ماری مانند فروید کاتکزیس (42)- که می توان از آن به « توانائی عوامل برونی » تعبیر نمود- می نامد. برعکس آن است عاطفه (43)، یعنی استعداد انفعالی خود شخص به اینکه بسوی پاره ای امور خارجی ( عوامل برونی: اشیاء یا اشخاص ) جلب شود یا از آنها دوری جوید. دوام این عاطفه ممکن است کم باشد یا زیاد باشد، ولی معمولاً زیاد است. بنابراین هرگاه پژوهنده توجهش در درجه ی اول معطوف به امر خارجی باشد مفهوم کاتکزیس ( توانائی عوامل برونی ) را بکار می برد، ولی چنانچه متوجه شخصی باشد که در برابر عوامل برونی قرار گرفته است با مفهوم عاطفه سروکار دارد.

نیروهای عاطفی- ارزشها:

ماری مانند بسیاری از روان شناسان دیگر متوجه شده است به اینکه مفهوم نیازها و عوامل خارجی که بیان آن گذشت نمی توانند به تنهائی چگونگی و چرائی رفتار آدمی را توجیه کنند. او برای رفع این اشکال پای دو عامل دیگر را به میان می آورد، یکی « ارزش امور » (44) دیگری « نیروی عاطفی » که متوجه جهتی معین است. مقصود از ارزش امور قدر و قیمت یا قدرتی است که هر کس ممکن است در آنها ببیند. اما « نیروی عاطفی (45) » که بکار می افتد ممکن است ضعیف باشد یا قوی، ولی بهرحال توجه آن بسوی چیزی معین توسط متغیرهای دیگری که روی آن اثر می گذارند، تعیین می شود.
نیروهای عاطفی موجه چگونگی رفتار هستند و ارزشها موجه چرائی آن. اینک فهرستی از این عوامل:

نیروهای عاطفی

ساختن و آفریدن
نگاه داشتن ( حفظ کرد )
بیان کردن ونمودار ساختن
بدست آوردن
دورافکندن
دفاع کردن
خراب کردن
برون کردن
پذیرفتن
بدور افکندن
انتقال دادن

ارزشها

سلامت بدن
قدرت عزم و تصمیم
دارائی ( مال و منال )
ارزش هنری
محبت متقابل
ارزشهای اخلاقی، فلسفی، دینی
معلومات و نظرات علمی و تاریخی
ماری نظرش این است که این فهرست باید سرانجام به صورتی تنظیم شود که بتوان عملاً معلوم داشت که هر رفتاری مربوط به کدام نیروی عاطفی بخصوص است و بخاطر کدام ارزش بخصوص صورت گرفته است.
واحد رفتار- واکنشی که نتیجه ی عمل متقابل عامل محرک خارجی و نیاز درونی است واحد رفتار (46) خوانده می شود. با این مفهوم می توان اوضاع و احوالی که نیازهای مخصوصی را محرک واقع شده اند و همچنین نتیجه ی عمل آن نیازها را به تصور آورد. بنابراین، برای شناخت ماهیت و چرائی رفتار باید هم شخص صاحب نیاز مورد توجه باشد و هم عامل محرک خارجی ( شخصی یا شیئی ) که با او عمل متقابل دارد. البته نیازها همیشه با عاملهای خارجی معینی، یا تصور آن عوامل، بستگی ندارند، البته نیازها همیشه با عاملهای خارجی معینی، یا تصور آن عوامل، بستگی ندارند، این بستگی و پاسخهای ( ایجابی یا سلبی ) مربوط ممکن است بر اثر تکرار آموخته شوند و به صورت استعداد درآیند، یعنی به صورت نیاز به یک نوع عمل متقابل با نوع معینی از اشخاص یا اشیاء خارجی. ( مثلاً چنانکه کسی نیاز به رفع عطش را معمولاً با فلان مشروب غیرالکلی نه با آب معمولی برآورده باشد. هر وقت نیاز پدید آید به دنبال همان عامل خارجی خواهد رفت. یا اگر کسی برای رفع مشکل خود از فلان کس استمداد کرده باشد و این امر تکرار شده باشد هرگاه با مشکل روبرو شود سراغ همان کس خواهد رفت.
بنابراین وابستگی که در کودکی میان پاره ای نیازها و عوامل محرک خارجی معین برقرار شده است موجه یکسانی قسمت اعظم رفتار بزرگسال است و غالباً بطور ناخودآگاه صورت می گیرد. البته از این جهت، یعنی از جهت نیازها و چگونگی برآوردن آنها، افراد با یکدیگر فرق دارند.

رشد شخصیت

مفاهیم یا متغیرهائی که تاکنون از آنها بحث کردیم به هر یک از مراحل رشد شخصیت اطلاق می شوند. ولی ماری عقده های مربوط به تجارب مراحل کودکی را بر آنها اضافه می کند و پس از تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی و اهمیت ناخودآگاه را در رشد شخصیت خاطرنشان می سازد.
اصل مدت زندگی (47)-
ماری معتقد است که « تاریخ شخصیت، شخصیت است (48) »، و مقصود از این بیان این است که برای شناخت شخصیت باید آدمی را از هنگام زادن تا زمان حال مورد بررسی و مطالعه قرار داد. بعبارت دیگر نمی توان بدون اطلاع از زندگی گذشته کسی پی به شخصیت او برد. این اصطلاح معروف روان کاوان که « کودک پدر آدم بزرگسال است (49) » را ماری قبول دارد به این تعبیر که بسیاری از اعمال ادواری و تکراری هستند و یک جور و یک نواخت صورت می گیرند. آدمی در جریان زندگی عاداتی کسب می کند و به تکرار آنها می پردازد و کدورت زندگی در همین یک نواختی آن است.

عقده های کودکی:

ماری می گوید اثراتی که تجارب کودکی در رفتار دوره های بعد زندگی می گذارند اگر شدید و آشکار باشند سروکار ما با عقده خواهد بود. واقع این است که همه افراد عقده هائی دارند که به تفاوت ضعیف یا شدید هستند؛ فقط در مواردی که بسیار شدت دارند نابهنجاری به میان می آید. ماری مراحلی را که فروید در رشد کودک ذکر کرده است با مختصر اصلاحی قبول دارد. او اینها را عقده ها یا وضعیتهای لذت بخشی می داند که نیروهای خارجی بیرون از اختیار کودک، به خشونت قطع می کنند و سبب ناراحتی کودک می گردند.
نخست مرحله ی امنیت و وابستگی لذت بخشی است که جنین در رحم مادر دارد و پیش آمد تولد به آن پایان می دهد. دوم مرحله ی دهانی است با خصوصیات آن، که آنهم با از شیرگرفتن کودک از بین می رود. سوم مرحله ی مرزی و لذت بیرون دادن مدفوع است که ضرورت و تکرار امر طهارت محدودش می کند. چهارم لذت بیرون دادن پیشاب است. پنجم لذتی است که از مالش دادن عضو جنسی حاصل می شود و بیم اختگی آنرا مختل می سازد ( بیم پسر از دست دادن آلت جنسی است و ناراحتی دختر از فقدان آن است ).
این عقده ها یا وضعیت های لذت بخش، که از طرف اجتماع- به دلائلی که برای کودک تحمل ناپذیرند- ناپسندیده به شمار می آیند، در چگونگی رشد سهم بزرگی دارند.

عمل و دوره های آن:

پس از دوران کودکی فعالیت آدمی ادامه دارد. آدمی تا زنده است هیچگاه در حال سکون و آرامش کامل نیست، بلکه دائماً فعالیتهائی دارد (50) چه شدید، چه خفیف، چه درونی- مانند هنگامی که می اندیشد و نقشه می کشد یا خیالبافی می کند- چه برونی مانند هنگامی که با دیگری سخن می گوید، از او چیزی می پرسد یا به او پاسخی می دهد؛ و همچنین مانند هنگامی که با چیزی خود را مشغول می دارد، مثلاً کلیدی انداخته قفلی را باز می کند یا ماشینی را به راه می اندازد.
این فعالیتهای مستمر با یکدیگر بستگی و ارتباط دارند و ممکن است بر روی هم سوار شوند یا با هم تعارض داشته باشند، مانند فعالیتهائی که هنگام صرف غذا و در عین حال شنیدن موسیقی رادیو و گفتگوی همسر و امر و نهی به فرزندان که مشغول صرف غذا هستند ... جریان دارند. فعالیتهائی را که با یکدیگر ارتباط و بستگی دارند می توان یک دوره ی عمل نامید. دوره ی عمل (51) ممکن است کوتاه باشد یا دراز. مثلاً مربوط به یک شب نشینی و صحبت با دوستان باشد، یا مربوط به یک دوره ی نظام وظیفه با یک دوره ی تحصیل در دانشکده. در صورت اخیر گاه پیش می آید که واحد عمل دارای یک هدف نهائی است و وصول به آن مستلزم چندین سال دوره ی عمل و چندین سال صرف وقت است. مثلاً هدف نهائی جوانی ممکن است رسیدن به مقام دکتری در یکی از رشته های علوم باشد. در این صورت فعالیتهائی که دوره ی عمل را تشکیل می دهند با نظم و ترتیبی خاص (52) و طبق برنامه و نقشه های معین صورت می گیرند. چنانکه برای دانشجوئی که طالب درجه ی دکتری است، توفیق در امتحانات و دریافت درجات لیسانس هدفهای مقدماتی و وسائل ضروری نیل به هدف نهائی او خواهند بود. البته در ضمن عمل ممکن است مشکلاتی پیش بیاید- مانند بیماری یا نقصان وسائل مادی با پیش آمد احتمالی ازدواج- که تجدید نظر در برنامه و در نقشه و طرح اصلی را ایجاب نماید و فعالیتهای مربوط را دگرگون سازد. فعالیتهائی که سلسله وار یک واحد عمل را تشکیل می دهند گاهی چنان با یکدیگر ارتباط و بستگی دارند که فهم یکی از کوچکترین آنها بدون اطلاع از سایر فعالیتها میسر نخواهد بود.
آدمی در جریان پیشرفت واحد عمل دچار تغییراتی می شود، مثلاً بر معلوماتش، بر تجاربش، برمهارتش می افزاید ... و این امر در چگونگی جریان فعالیتهای او که واحد عمل را تشکیل می دهند تأثیری بسزا دارد. ماری برخلاف بسیاری از روان شناسان دیگر که درباره شخصیت نظریه هائی آورده اند برای مهارت و موفقیت آدمی اهمیت زیاد قائل است و این صفات را جزء مهمی از شخصیت او می داند.
باری، ماری بر پایه توضیحاتی که درباره ی واحد عمل می دهد معتقد است که هیچ جزئی از اجزاء رفتار آدمی را، یعنی هیچ فعالیتی از فعالیتهای او را نمی توان درست تعبیر نمود و درباره آن اظهار نظر کرد مگر آنکه اولاً جای آنرا در سلسله ی فعالیتهائی که واحد عمل را تشکیل می دهند تعیین نمود؛ ثانیاً خصوصیات محیطی را که در آن محیط آن فعالیت صورت گرفته است به دقت مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد.
توجیه و بیان رفتار آدمی به دقت میسر نیست مگر اینکه دو شرط فوق رعایت شوند.

اصل یکتایی(53):

ماری می گوید هر فردی از افراد بشر موجودی است یکتا، یعنی منحصر بفرد. هیچ کس دیگر همانند او نبوده و نخواهد بود. از اینرو او همیشه افراد معدودی را مورد مطالعه و تحقیق قرار می دهد تا مگر طبیعت پیچیده و متفاوت هر یک از آنها مکشوف بدارد. ماری می گوید هر فعلی که از آدمی سرمی زند از خود اثری در او باقی می گذارد: بر مهارت او می افزاید، مقدمه ی اندیشه ای نو می شود، ایجاد محبت یا نفرت می کند، امیدی تازه پدید می آورد ... خلاصه اینکه آدمی را دگرگون می سازد. چون « سایر افراد آدمی هم مانند او پیوسته در تغییر و تحول هستند، می توان گفت که در هر زمانی که او با یکی از آنها مواجه می شود، هم او، هم آن دیگری، دو فرد تازه ای هستند » (54).

ارتباط فعالیتهای زیستی و روانی:

ماری درباره ی وابستگی فعالیتهای روانی و زیستی به تأکید فراوان سخن گفته است. انسان از نظر ساختمان بدن و اعمال حیاتی، یعنی از نظر زیستی با حیوان فرقی ندارد. انگیزه ی رفتار او در درجه ی اول نیازهای زیستی اوست: نیاز به هوا، به غذا، به آب، به تخلیه مدفوع ... پس از آنکه این احتیاجات اولی رفع گردید، آدمی موجودی اجتماعی می شود و نیازهای دیگری پیدا می کند بشرحی که پیش از این بیان گردید.
ماری می گوید: « در تعریف شخصیت از نظر زیستی می توان گفت شخصیت عضوی است فرمانروا یا مؤسسه عالی است از بدن، و به این اعتبار در مغز جای دارد. »
نکته ی دیگری که وابستگی فعالیتهای روانی و ارگانیزم را می رساند، بکار افتادن اصل « کاهش تنیدگی » است که پایه ی آلی و زیستی دارد.
از ارتباط و وابستگی کنشهای بدن و عمل اعصاب از یک سوی، و فعالیتهای روانی از سوی دیگر این نتیجه گرفته می شود که ناقص یا معیوب شدن قسمتی از ارگانیزم که ارتباط با شخصیت دارد، یعنی مغز، سبب ضعف یا از بین رفتن شخصیت خواهد بود. از این رو فرد تهی مغز (55) یا کسی که در حال اغماء است یا مرده است شخصیت ندارد. مغزهای سالم هم همه یکسان نیستند. مغزی که نیرو و توانائی بیشتری دارد از آن شخصیت با استعداد و عالیتری خواهد بود.
ماری روی همین اصل معتقد است که نوع ساختمان سرشتی هر کسی در چگونگی تشکیل شخصیت او دارای تأثیر فراوان است.

تأثیر اجتماع در رشد شخصیت:

ماری با ذکر مفاهیم « دوره ی عمل » و « واحد رفتار » نشان می دهد که به اهمیت عوامل محیط خارج توجه دارد. اما او به این مختصر قناعت نمی کند، بلکه بطور کلی محیط به معنی وسیع کلمه را در رشد و تحول شخصیت بسیار مؤثر می داند و از اینرو نظریه اش را می توان یک نظریه میدانی دانست. او در این باره چنین می گوید:
« هر کسی موجودی است که جزء محیط طبیعی و اجتماعی و فرهنگی معینی قرار دارد. نمی توان او را مجزا از محلی که در آن زندگی می کند، یا از فرهنگ گروهی که خود عضو آن است، یا از نقشی که در ساختمان آن گروه برعهده دارد در نظر آورد و شناخت. اصولاً هر کسی یک فرد اجتماعی است، یعنی جزء دستگاهی ( سیستمی ) از اعمال متقابل بشری است (56) ».

وسائل بررسی شخصیت:

ماری برای بررسی و تحقیق شخصیت ها وسائل متعدد و مختلف بدست داده است که معروفترین آنها قسمت TAT یا « تست اندریافت موضوع » (57) است که مشتمل بر 30 عکس است و با تست رورشاخ (58) از مهمترین و معروفترین تستهای برون فکنی است.
ماک کله لاند (59) درباره نیاز به پیروزمندی (60) ( n. Ach ) که در رأس فهرست نیازهای ماری قرار دارد تحقیقات مفصل کرده است. پس از او دیگران نیز در این زمینه به اقدام پرداخته اند. نیاز به مهرانگیزی ( n.Aff ) نیز تحقیقات فراوانی را برانگیخته است.

نکات مهم نظریه ی ماری:

ماری پیوسته در عقاید و افکار خود در روان شناسی و روان کاوی تجدید نظر بعمل آورده و در آنها تصرفاتی کرده است. ولی چند نکته اساسی هستند که نسبت به آنها پیوسته وفادار مانده و از تائید آنها خودداری نکرده است. از آنجمله هستند:
1- علاقه و توجه مخصوص او به انگیزه های رفتار آدمی و طبقه بندی آنها. کسانی که درباره ی شخصیت نظریه هائی آورده اند، درباره ی انگیزه ها فقط قائل به یکی از این دو وجه بوده اند: یک وجه این که انگیزه های اصلی معدودی بیش نیستند و از شماره ی انگشتان دست تجاوز نمی کنند و از اینرو هر فعالیتی ناشی از یکی از آن انگیزه ها خواهد بود. وجه دیگر اینکه انگیزه ها بقدری تعدادشان زیاد است و فرقشان از فردی بفرد دیگر به اندازه ای فراوان است که نمی توان به ذکر فهرست همه ی آنها و بخصوص به طبقه بندی آنها پرداخت.
ماری نظری بینابین دارد. او معتقد است که اولاً شماره ی انگیزه ها خیلی بیش از چهار یا پنج است؛ ثانیاً پاره ای انگیزه ها چنان کلیت و عمومیت دارند که می توان آنها را نمودار رفتار همه یا اکثریت افرادی دانست که در اجتماع معینی زندگی می کنند. روی این اصل بوده که ماری، چنانکه دیدیم، به طبقه بندی انگیزه ها پرداخته است.
2- توجه ماری به سرچشمه ناخودآگاه انگیزه ها.
3- توجه و تأکید او درباره ی ارتباط فعالیتهای روانی با کنشهای زیستی و به خصوص درباره ی بستگی شخصیت با مغز: « مغز نباشد، شخصیت نیست »
4- توجه مخصوص او به گذشته و به حال. ماری برخلاف کسانی که در مطالعه ی شخصیت همه ی اهمیت را به گذشته می دهند، یا به حال می دهند، هم گذشته و هم حال را در تشکیل و تحول شخصیت مؤثر می داند. به خصوص درباره ی گذشته تأکید فراوان دارد و این جمله: « تاریخ شخصیت، شخصیت است »، چنانکه بیش از این اشاره شد، از اوست.
5- پافشاری او درباره ی « یکتائی شخصیت » به بیانی که گذشت.
6- التفات او به تأثیر عوامل برونی و محیط اجتماعی، ماری درباره ی عوامل برونی و تأثیر اجتماع و مؤسسات آن، و همچنین درباره ی نقشی که هر فردی در اجتماع بعهده دارد توضیح کافی داده است، و به خصوص توجه داشته است به اینکه افراد آدمی در این عالم بازیگرانی هستند که در هر یک از دوره های زندگی خود ( کودکی، نوجوانی و جوانی، میان سالی، بزرگسالی و پیری ) نقشی مخصوص ایفا می کنند.

انتقاد نظریه ماری:

در افکار و عقاید ماری البته اشکالاتی هم دیده اند و نسبت به آنها انتقادهائی کرده اند. مهمترین این انتقادها ناظر به پیچیدگی و تکلف و تعقید زیاد نظریه ی اوست. اشکال دیگر اینکه بسیاری از اصولی که ذکر کرده است با روش علمی و آزمایشگاهی قابل اندازه گیری یا اثبات نیستند، خلاصه اینکه جنبه ی ادبی و شاعرانه آنها بر جنبه ی مثبت و علمی آنها می چرخد. ولی در اینجا این سؤال پیش می آید که آیا مقتضی است علم مقید و متحجر نگاه داشته شود؟ آیا بهتر نیست با نظریات جدید- هرچند با وسائل آزمایشگاهی و روش آماری کاملاً قابل تحقیق و اثبات نباشد- تحرک و پیشرفت دائم علم تأمین گردد؟
پاسخ ماری به این سؤال مثبت است و با نظریه ای که آورده خدمت بزرگی به عالم علم کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. Henry Alexander Murray
2. Personology.
3. Ego- ideal.
4. « No brain, no Personality. »
5. Motivation
6. Needs
7. Press
8. Vectors
9. Values
10. Themas
11. Tension Reduction.
12. Homeostasis.
13. Conservative need systems.
14. Contructive need systems.
15. Generation of tension- Reduction of tension.
16. « Exploration in Personality »
17. Abasement
18. Achievement
19. Affilialion
20. Aggression
21. Aut onomy
22. Counteraction
23. Defendance
24. Deferenee
25. Dominance
26. Exhibition
27. Harmavoidance
28. In avoidance
29. Nurturance
30. order
31. play
32. Rejection
33. Sentience
34. sex
35. Succorance
36. Understanding
37. Tension reduction
38. Press
39. Family insupport
40. Alpha prcss
41. Beta press
42. Cathexis
43. Sentiment
44. Value
45. Vector
46. Thema
47. Longitudinal Principle.
48. The History of the Personality is the Personality
49. Child is Father of the man
50. Proceedings
51. Serials
52. Ordination
53. Uniqueness principle
54. کتاب « شخصیت در طبیعت، اجتماع و فرهنگ » صفحات 52-3.
55. Idiot
56. از کتاب « شخصیت در طبیعت، اجتماع و فرهنگ » ص 10.
57. The Thematic Apperception Test
58. Rorschach
59. McClelland
60. Achivement

منبع مقاله :
سیاسی، علی اکبر؛ (1390)، نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم

منبع : سایت راسخون

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی