هنری الکتزاندر ماری (1) در 13 ماه 1893 در شهر نیویورک به دنیا آمد و پس
از پایان تحصیلات ابتدائی و متوسطه تحصیلات عالی خود را نخست در پزشکی و
بیوشیمی دنبال کرد و در این رشته ها بدرجه ی دکتری رسید؛ سپس در زیست شناسی
و روان شناسی نیز به همان درجات عالی نائل گردید و در این رشته ها در
مؤسسات علمی به تدریس و تحقیق پرداخت. ماری در رشته های علوم انسانی و ادبی
نیز مقامی ارجمند دارد و نوشته هایش وسعت معلومات و قریحه ادبی او را به
خوبی نشان می دهند.
فروید و یونگ در ماری تأثیر فراوان داشته اند ولی او بخصوص از تأثیر آثار
یونگ و ملاقات و مذاکره ای که در شهر زوریخ با او داشته یاد می کند و می
گوید بر اثر این ملاقات: « سد بزرگی که عجایب عالم را از من پنهان کرده بود
بکلی فرو ریخت ... » از آن پس ماری تمام وقت و همت خود را درجه ی اول صرف و
وقف مطالعات و تحقیقات روان شناسی می کند و علوم دیگر را درجه دوم قرار می
دهد.
نکات عمده نظریه ماری:
ماری به خصوص تأکید می کند به اینکه هیچ فعلی از افعال آدمی مجزا و مستقل از سایر افعال وابسته به آن و از شرایط و محیطی که در آن شرایط و محیط صورت گرفته است قابل درک نخواهد بود، بنابراین شناخت کامل شخصیت هر کسی در صورتی میسر خواهد بود که چند تن از متخصصان رشته های مربوط با یکدیگر همکاری داشته باشند. نظریه ماری درباره ی شخصیت برپایه ی نظریه ی فروید، یعنی بر پایه روان کاوی، استوار است ولی با آن فرقهائی دارد.
ماری، هم تاریخ زندگی گذشته شخص، هم زندگی زمان حال و هم محیط زندگی او را دارای اهمیت می داند و بخصوص مانند فروید برای سالهای اول زندگی در پایه گذاری شخصیت تأثیر فراوان قائل است و به مقام ناخودآگاه و تأثیر شگرف آن در رفتار آدمی و به اهمیت شرح حال آزادانه اشخاص و خیالاتی که در سردارند توجه خاص مبذول می دارد. و نیز مانند فروید شخصیت را دارای سطوح یا مراتب سه گانه نهاد و من و من برتر می داند.
اما از جمله فرقهائی که نظریه اش با نظریه فروید دارد، یکی درباره همین سطوح یا مراتب شخصیت است. چنانکه می دانیم فروید نهاد را فقط جایگاه نیروی حیاتی و سائقه های اولی و سرچشمه ی انگیزه ی فطری و خود پنهان اجتماعی نشده، و خلاصه انگیزه های نامقبول که مزاحم کودک و اطرافیان او هستند می داند. ماری بر اینها همه نیروهای اصلی و هیجانات و نیازهای دیگری را که هم به کودک لذت می دهند و هم مورد تشویق والدین او هستند و بعدها احیاناً در اجتماع نیز مورد قبول خواهند بود، اضافه می کند، یعنی این ها را هم از آن نهاد می پندارند. بنابراین، تنفس، تغذیه، بیرون دادن مدفوع... مهرورزی، گرایش به بازی، سعی کودک در تسلط بر آنچه در پیرامون او هست... همه ناشی از نهاد خواهند بود. چون این فعالیت ها در خرسالی، در زمانی که من هنوز صورت روشنی به خود نگرفته است وجود دارند ناچار باید آنها را ناشی از نهاد دانست. پس چنین نیست که نهاد ذاتاً شریر و ضد اجتماع باشد. ماری معتقد است که محتوی نهاد در افراد متفاوت است؛ در یکی دامنه اش وسیعتر است تا در دیگری، و به همین نسبت نیروی عمل او بیشتر از دیگری خواهد بود. باری هرچه نهاد محدودتر باشد فعالیت آدمی کمتر خواهد بود.
ثانیاً ماری من را هم برخلاف فروید فقط یک نیروی بازداشت کننده و واپس زننده ی سائقه ها و انگیزه ها و سازمان دهنده ی رفتار نمی داند، بلکه معتقد است که من علاوه بر این، برای چگونگی ظهور انگیزه های دیگر نظم و ترتیبی برقرار می کند و نقشه می کشد و راه حل می یابد و به نظارت می پردازد و احیاناً به صورت مدیری عامل و مدبر و خدمتگزاری بی توقع درمی آید و سبب سازگاری با محیط می گردد. باری من که نیروی خود را از نهاد می گیرد همانقدر برای آن لذت و کامیابی فراهم می کند که از لذت جوئی و کامیابی او ممانعت بعمل می آورد.
ثالثاً من برتر را ماری هم مانند فروید یک کیفیت اکتسابی می داند که از اندرونی شدن ارزشیابی های والدین و مربیان کودک به وجود می آید، ولی براین جمله سرمشق برگزیدگان و افراد برجسته یا قهرمانان داستانهای ادبی و اساطیری را نیز اضافه می کند، و ضمناً قائل به یک « من برتر آرمانی » (3) است، یعنی شخصیتی که هدف غائی جاه طلبی و کمال جوئی هر کسی ممکن باشد. این من برتر آرمانی ممکن است گاه با من برتر معمولی مطابق و موافق درآید و گاه با آن مخالف باشد. در صورت اخیر هرگاه « من برتر معمولی » غلبه کند و « من برتر آرمانی » را به عقب براند، آنوقت شخص جاه طلبی خود را فدای خدمات دینی یا خدمات اجتماعی و امور خیریه می کند.
از ویژگیهای دیگر نظریه ماری تاکید فراوان او درباره ارتباط کنشهای روانی و فعالتهای بدنی و تأثیر عوامل فیزیکی و زیستی در رفتار است. فعالیتهای آدمی، چه بدنی و چه روانی، چه خودآگاه چه ناخودآگاه، همه ناشی از عمل مغز هستند. باری آدمی در درجه ی اول یک موجود ارگانیک، یعنی موجود مادی است. بدینجهت ماری مغز را مرکز شخصیت و موجب وحدت رفتار آدمی می داند و در این باب می گوید: « می توان شخصیت را از نظر زیست شناسی یک مؤسسه عالی دانست که بر بدن حکمفرمائی می کند و به اعتبار در مغز جای دارد. پس هستی شخصیت بسته به هستی مغز است: مغز نباشد شخصیت نخواهد بود (4) ». بنابراین مغزی که دارای استعداد و مهارت محدود است شخصیتی محدود را می سازد، و مغزی که قابلیت انعطاف و قدرت بیشتری دارد با شخصیت گسترده تر و عالیتری قرین است.
ماری با توجه خاصی که به پیچیدگی شخصیت افراد آدمی دارد، از جنبه های مختلف رفتار طبقه بندی های متعدد و گوناگون صورت داده است که به بعضی از آنها اشاره خواهیم کرد. این نیز یکی از خصوصیت های « شخص شناسی » ماری است.
نیروی تحرکی شخصیت
او مهمترین نیروهای تحرکی شخصیت را عبارت می داند از نیازها (6) ( انگیزه های درونی ) فشارها (7) ( محرکهای خارجی )، نیروهای عاطفی (8). ارزشها (9) و عمل متقابل نیازها و فشارها (9) ... این نیروها و عوامل از یکدیگر جدا نیستند بلکه چنانکه خواهیم دید عملاً تفکیک ناپذیرند.
پیش از اینکه بشرح نیازها که مقدم بر سایر نیروها و عوامل هستند به پردازیم بی مناسبت نیست نظر ماری را درباره اصل « کاهش تنیدگی » (11) که ارتباط مستقیم با نیازها دارد به اجمال توضیح دهیم.
کاهش تنیدگی- تولید و کاهش:
تا اینجا با فروید و دیگران هم عقیده است، ولی او می گوید تعادل حیاتی، همه ی تیندگی و ناراحتی آدمی را از میان نمی برد. حق این است که تنیدگی نباید هیچگاه کاملاً از بین برود، زیرا بدون تنیدگی آدمی در صحنه ی زندگی پیشرفتی نمی کند. ماری توجه می دهد به اینکه نیازهای ما دو دسته اند، یک دسته حفظ کننده (13) هستند و دسته دیگر سازنده (14). تعادل حیاتی که در نتیجه ی رفع نیازهای حفظ کننده حاصل می شود، کارش حفظ وضع موجود است و زندگی حیوانی را تأمین می کند. انسان بر خلاف حیوان به وضع موجود قانع نیست، بلکه در زندگی خواهان محرک و چاشنی است، می خواهد پیشرفت کند؛ ازینرو خواه ناخواه برای خود نیازهای تازه ایکه سازنده هستند ایجاد می کند و دچار تنیدگی می شود، و آنگاه برای رفع آن تنیدگی به کوشش و تکاپو می پردازد. بنابراین ماری اصل « کاهش تنیدگی » را با فرمول جدید « تولید تنیدگی- کاهش تنیدگی (15) » تکمیل می کند.
نیازها
در نیازها پنج خصوصیت تشخیص داده نمی شوند:
1- نتیجه ی مستقیم یک جریان درونی ( انگیزه ی درونی ) یا نتیجه ی عوامل خارجی هستند.
2- همیشه با یک حالت انفعالی یا هیجانی همراهند.
3- خفیف هستند یا شدید هستند.
4- گذران و کم دوام هستند یا پایدار و با دوام هستند.
5- سبب رفتاری نمایان یا فعالیت روانی ناآشکار ( خیالبافی ) می گردند.
فهرست اصلی که ماری در کتاب مهم خود به نام « جستجو در شخصیت » (16) از نیازها داده است مشتمل بر نیازهای بیست گانه زیر است که از روی حروف الفبای انگلیسی مرتب کرده و نظری به تقدم و تأخر آنها نداشته است. ماری هر یک از این نیازها را به تفصیل توصیف و تعریف کرده است.
تعریفهائی که در مقابل هر یک از نیازها ملاحظه می شوند اقتباس از ماری هستند.
1- نیاز به حقارت و رضا (17):
2- نیاز به پیروزی (18):
3- نیاز به مهرانگیزی (4):
4- نیاز به پرخاش: (5)
5- نیاز به خودمختاری (21):
6- نیاز به جبران شکست (22):
7- نیاز به حفظ حیثیت (23):
8- نیاز به بزرگداشت (24):
9- نیاز به تسلط داشتن (25):
10- نیاز به خودنمایی (26):
11- نیاز به دوراندیشی (27):
12- نیاز به پرهیز از شکست (28):
13- نیاز به ناتوان نوازی (29):
14- نیاز به نظم و ترتیب (30):
15- نیاز به بازی (31):
16- نیاز به دورافکندن (32):
17- نیاز به لذت حسی (33):
18- نیاز به لذت جنسی (34):
19- نیاز به پشتیبانی (35):
20- نیاز به درک حقایق (36):
درباره نیاز چند نکته را باید درنظر داشت. یکی اینکه نیازها از حیث نیرومندی سلسله مراتب دارند. آنکه نیرومندتر است قبل از دیگران باید برآورده شود. مثلاً نیاز به رفع گرسنگی البته مقدم بر نیاز به تفریح و بازی خواهد بود.
دیگر اینکه بعضی از این نیازها را پاره ای اشخاص ممکن است در تمام مدت عمر احساس نکنند، در صورتی که همه آنها در اشخاص دیگر ممکن است به تفاوت و در مدتهای کوتاه به ظهور بپیوندند. دیگر اینکه ممکن است بعضی از نیازها در هر کس مستمراً موجود باشند و نیازهای دیگر گاه به گاه موقتاً در او پدید آیند.
دیگر اینکه نیازهای غالباً دو بدو با هم تعارض دارند و نمی توانند با هم برآورده شوند و در نتیجه ایجاد تنیدگی می کنند. ماری معتقد است که یک وسیله مهم برای شناختن هر کسی اطلاع یافتن از نیازهای معارض او و چگونگی بکار افتادن اصل « کاهش تنیدگی (37) » در اوست.
دیگر اینکه گاهی دو یا چند نیاز باهم آمیختگی و ترکیب پیدا می کنند و عملی را برمی انگیزند که نتیجه آن آمیختگی و ترکیب خواهد بود.
دیگر اینکه برآوردن بعضی نیازها مستلزم آنست که قبلاً نیاز یا نیازهای دیگری برآورده شده باشد؛ چنانکه نیاز به پیروزی در امری ممکن است لازمه اش برآوردن نیاز به پیروزی باشد.
ماری که علاقه خاصی به طبقه بندی امور دارد، نیازها را بیک اعتبار پنج نوع می داند که عبارتند از:
1- نیازهای نخستین و نیازهای دومین؛
2- نیازهای آشکار و نیازهای ناآشکار؛
3- نیازهای نزدیک و نیازهای دور؛
4- نیازهای ناشی از انگیزه ی درونی و نیازهای ناشی از محرکهای خارجی؛
5- نیازهای عملی و نیازهای تفننی.
1- نیازهای نخستین، نیازهای زیستی هستند، یعنی نیازهای مربوط به اعضاء بدن و به عمل طبیعی آنها، مانند نیاز به هوا، به غذا، به آب، به دفع سموم بدن ( به وسیله ی پیشاب و بیرون دادن مدفوع ) و به فعالیت جنسی... نیازهای دومین جنبه ی روانی دارند و غالباً بطور غیرمستقیم ناشی از نیازهای نخستین هستند و ارتباط با هیچ عضو معینی از اعضاء بدون و احتیاجات طبیعی ندارند. با این وصف گاه ممکن است بر اثر فشار چنان شدت پیدا کنند که بر نیازهای نخستین پیشی گیرند. بسیاری از نیازهائی که در فهرست بالا آمده در زمره ی نیازهای دومین هستند، مانند نیاز به پیروزی، به تسلط و برتری، به خودنمائی، به تکریم و پیروی ...
2- نیازهای آشکار آنهائی هستند که برآوردنشان را « من برتر » مجاز می داند و احیاناً، از طرف اجتماع نیز مورد ستایش و پاداش هستند مانند نیاز به پیروزمندی، به حفظ حیثیت، به جبران شکست، به درک حقایق- و از این رو لزومی ندارد که پنهان بمانند. برخلاف آن هستند نیازهای ناآشکار که غالباً از نظر « من برتر » چندان مقبول نیستند و در اجتماع هم ناپسند بشمار می آیند و بیشتر در خیالبافی ها و رؤیاها خودنمائی می کنند، مانند نیاز به پرخاش، به لذت جنسی، نیاز به پشتیبانی ... ( البته در اجتماعات مختلف نوع نیازهای پسندیده و ناپسندیده ممکن است فرق داشته باشند ).
3- نیازهای نزدیک، به چیزهائی که در محیط خود شخص هستند تعلق می گیرند و معمولاً یک هدف یا چند هدف معدود و معین دارند. مثلاً نیاز به تکریم و پیروی ممکن است متوجه یک شخص معین باشد. نیازهای دور آنهائی هستند که تقریباً در همه محیط ها وجود دارند. مثلاً دوراندیشی و احتیاط اگر ناظر به اجتناب از درد و رنج باشد صفت جهانی خواهد داشت، زیرا درد و رنج از درجه ی معینی که گذشت در همه جای دنیا نیاز به اجتناب از آن وجود خواهد داشت.
4- نیازهای ناشی از انگیزه ی درونی آنهائی هستند که از اندرون خود شخص ریشه می گیرند و محرک خارجی ندارند؛ برعکس آن هستند نیازهائی که ناشی از محرک خارجی هستند. این دو نوع نیاز گاهی اثر متقابل دارند و بصورت فعل و انفعال در می آیند؛ چنانکه از دو فرد آدمی ممکن است یکی به سائقه ی نیاز با انگیزه ی درونی بحرکت در آید و در مقابل فردی دیگر عملی انجام دهد یا از او سؤالهائی کند و مخاطب او در برابر این تحریک خارجی ( با انگیزه ی خارجی ) حرکتی کند و عملی انجام دهد یا به پرسشها پاسخی بدهد.
5- نیازهای عملی آنهائی هستند که مستقیماً حالت عاطفی مطلوب را نتیجه می دهند، یا وصول بهدفی سودمند را میسر می سازند. نیازهای تفننی آنهائی هستند که سبب اعمالی می شود صرفاً بخاطر خود آن اعمال قطع نظر از فائده ی عملی آنها. نیازهای عملی مانند دیدن، شنیدن، اندیشیدن، سخن گفتن که از هنگام زادن ببعد آدمی را همراهی می کنند اما در این حال ذهن با روش مخصوص خود برای خوش آیند خویشتن به عمل می پردازد و خواه ناخواه به دنبال بهبود و کمال عمل خود می رود ( فصاحت، بلاغت، قوت استدلال، هنرمندی ... ) و هر قدر به کمال نزدیکتر شود نیاز تفننی او بهتر برآورده خواهد شد.
تأثیر عوامل برونی:
ماری از عوامل برونی (38) یا محیطی رفتار نیز صورت مفصل داده است. ما در اینجا فهرست مختصر شده ای از آنها را بطور نمونه در زیر می آوریم:
1- عدم پشتیبانی خانواده (38):
2- پیش آمد خطر یا روی کردن بدبختی:
3- کمی یا کاستی:
4- پرخاش:
5- سلطه، اجبار، ممنوعیت:
6- مهرانگیزی، دوستی ها.
7- پیروی و تکریم- تمجید و تشویق.
8- عامل جنسی:
9- رقابت، سبقت جوئی معاصران.
10- ضعیف نوازی، مسامحه و گذشت.
11- کمبود یا حقارت:
12- پشتیبانی و مهرجوئی.
نکته ی دیگری که ماری در این باره یادآوری می کند توانائی امور خارجی ( عوامل برونی: اشیاء یا اشخاص ) است به اینکه آدمی را بسوی خود بکشند ( توانائی مثبت )، یا از خود دور کنند ( توانائی منفی ). این خصوصیات یا توانائی را ماری مانند فروید کاتکزیس (42)- که می توان از آن به « توانائی عوامل برونی » تعبیر نمود- می نامد. برعکس آن است عاطفه (43)، یعنی استعداد انفعالی خود شخص به اینکه بسوی پاره ای امور خارجی ( عوامل برونی: اشیاء یا اشخاص ) جلب شود یا از آنها دوری جوید. دوام این عاطفه ممکن است کم باشد یا زیاد باشد، ولی معمولاً زیاد است. بنابراین هرگاه پژوهنده توجهش در درجه ی اول معطوف به امر خارجی باشد مفهوم کاتکزیس ( توانائی عوامل برونی ) را بکار می برد، ولی چنانچه متوجه شخصی باشد که در برابر عوامل برونی قرار گرفته است با مفهوم عاطفه سروکار دارد.
نیروهای عاطفی- ارزشها:
نیروهای عاطفی موجه چگونگی رفتار هستند و ارزشها موجه چرائی آن. اینک فهرستی از این عوامل:
نیروهای عاطفی
نگاه داشتن ( حفظ کرد )
بیان کردن ونمودار ساختن
بدست آوردن
دورافکندن
دفاع کردن
خراب کردن
برون کردن
پذیرفتن
بدور افکندن
انتقال دادن
ارزشها
قدرت عزم و تصمیم
دارائی ( مال و منال )
ارزش هنری
محبت متقابل
ارزشهای اخلاقی، فلسفی، دینی
معلومات و نظرات علمی و تاریخی
ماری نظرش این است که این فهرست باید سرانجام به صورتی تنظیم شود که بتوان عملاً معلوم داشت که هر رفتاری مربوط به کدام نیروی عاطفی بخصوص است و بخاطر کدام ارزش بخصوص صورت گرفته است.
واحد رفتار- واکنشی که نتیجه ی عمل متقابل عامل محرک خارجی و نیاز درونی است واحد رفتار (46) خوانده می شود. با این مفهوم می توان اوضاع و احوالی که نیازهای مخصوصی را محرک واقع شده اند و همچنین نتیجه ی عمل آن نیازها را به تصور آورد. بنابراین، برای شناخت ماهیت و چرائی رفتار باید هم شخص صاحب نیاز مورد توجه باشد و هم عامل محرک خارجی ( شخصی یا شیئی ) که با او عمل متقابل دارد. البته نیازها همیشه با عاملهای خارجی معینی، یا تصور آن عوامل، بستگی ندارند، البته نیازها همیشه با عاملهای خارجی معینی، یا تصور آن عوامل، بستگی ندارند، این بستگی و پاسخهای ( ایجابی یا سلبی ) مربوط ممکن است بر اثر تکرار آموخته شوند و به صورت استعداد درآیند، یعنی به صورت نیاز به یک نوع عمل متقابل با نوع معینی از اشخاص یا اشیاء خارجی. ( مثلاً چنانکه کسی نیاز به رفع عطش را معمولاً با فلان مشروب غیرالکلی نه با آب معمولی برآورده باشد. هر وقت نیاز پدید آید به دنبال همان عامل خارجی خواهد رفت. یا اگر کسی برای رفع مشکل خود از فلان کس استمداد کرده باشد و این امر تکرار شده باشد هرگاه با مشکل روبرو شود سراغ همان کس خواهد رفت.
بنابراین وابستگی که در کودکی میان پاره ای نیازها و عوامل محرک خارجی معین برقرار شده است موجه یکسانی قسمت اعظم رفتار بزرگسال است و غالباً بطور ناخودآگاه صورت می گیرد. البته از این جهت، یعنی از جهت نیازها و چگونگی برآوردن آنها، افراد با یکدیگر فرق دارند.
رشد شخصیت
اصل مدت زندگی (47)-
ماری معتقد است که « تاریخ شخصیت، شخصیت است (48) »، و مقصود از این بیان این است که برای شناخت شخصیت باید آدمی را از هنگام زادن تا زمان حال مورد بررسی و مطالعه قرار داد. بعبارت دیگر نمی توان بدون اطلاع از زندگی گذشته کسی پی به شخصیت او برد. این اصطلاح معروف روان کاوان که « کودک پدر آدم بزرگسال است (49) » را ماری قبول دارد به این تعبیر که بسیاری از اعمال ادواری و تکراری هستند و یک جور و یک نواخت صورت می گیرند. آدمی در جریان زندگی عاداتی کسب می کند و به تکرار آنها می پردازد و کدورت زندگی در همین یک نواختی آن است.
عقده های کودکی:
نخست مرحله ی امنیت و وابستگی لذت بخشی است که جنین در رحم مادر دارد و پیش آمد تولد به آن پایان می دهد. دوم مرحله ی دهانی است با خصوصیات آن، که آنهم با از شیرگرفتن کودک از بین می رود. سوم مرحله ی مرزی و لذت بیرون دادن مدفوع است که ضرورت و تکرار امر طهارت محدودش می کند. چهارم لذت بیرون دادن پیشاب است. پنجم لذتی است که از مالش دادن عضو جنسی حاصل می شود و بیم اختگی آنرا مختل می سازد ( بیم پسر از دست دادن آلت جنسی است و ناراحتی دختر از فقدان آن است ).
این عقده ها یا وضعیت های لذت بخش، که از طرف اجتماع- به دلائلی که برای کودک تحمل ناپذیرند- ناپسندیده به شمار می آیند، در چگونگی رشد سهم بزرگی دارند.
عمل و دوره های آن:
این فعالیتهای مستمر با یکدیگر بستگی و ارتباط دارند و ممکن است بر روی هم سوار شوند یا با هم تعارض داشته باشند، مانند فعالیتهائی که هنگام صرف غذا و در عین حال شنیدن موسیقی رادیو و گفتگوی همسر و امر و نهی به فرزندان که مشغول صرف غذا هستند ... جریان دارند. فعالیتهائی را که با یکدیگر ارتباط و بستگی دارند می توان یک دوره ی عمل نامید. دوره ی عمل (51) ممکن است کوتاه باشد یا دراز. مثلاً مربوط به یک شب نشینی و صحبت با دوستان باشد، یا مربوط به یک دوره ی نظام وظیفه با یک دوره ی تحصیل در دانشکده. در صورت اخیر گاه پیش می آید که واحد عمل دارای یک هدف نهائی است و وصول به آن مستلزم چندین سال دوره ی عمل و چندین سال صرف وقت است. مثلاً هدف نهائی جوانی ممکن است رسیدن به مقام دکتری در یکی از رشته های علوم باشد. در این صورت فعالیتهائی که دوره ی عمل را تشکیل می دهند با نظم و ترتیبی خاص (52) و طبق برنامه و نقشه های معین صورت می گیرند. چنانکه برای دانشجوئی که طالب درجه ی دکتری است، توفیق در امتحانات و دریافت درجات لیسانس هدفهای مقدماتی و وسائل ضروری نیل به هدف نهائی او خواهند بود. البته در ضمن عمل ممکن است مشکلاتی پیش بیاید- مانند بیماری یا نقصان وسائل مادی با پیش آمد احتمالی ازدواج- که تجدید نظر در برنامه و در نقشه و طرح اصلی را ایجاب نماید و فعالیتهای مربوط را دگرگون سازد. فعالیتهائی که سلسله وار یک واحد عمل را تشکیل می دهند گاهی چنان با یکدیگر ارتباط و بستگی دارند که فهم یکی از کوچکترین آنها بدون اطلاع از سایر فعالیتها میسر نخواهد بود.
آدمی در جریان پیشرفت واحد عمل دچار تغییراتی می شود، مثلاً بر معلوماتش، بر تجاربش، برمهارتش می افزاید ... و این امر در چگونگی جریان فعالیتهای او که واحد عمل را تشکیل می دهند تأثیری بسزا دارد. ماری برخلاف بسیاری از روان شناسان دیگر که درباره شخصیت نظریه هائی آورده اند برای مهارت و موفقیت آدمی اهمیت زیاد قائل است و این صفات را جزء مهمی از شخصیت او می داند.
باری، ماری بر پایه توضیحاتی که درباره ی واحد عمل می دهد معتقد است که هیچ جزئی از اجزاء رفتار آدمی را، یعنی هیچ فعالیتی از فعالیتهای او را نمی توان درست تعبیر نمود و درباره آن اظهار نظر کرد مگر آنکه اولاً جای آنرا در سلسله ی فعالیتهائی که واحد عمل را تشکیل می دهند تعیین نمود؛ ثانیاً خصوصیات محیطی را که در آن محیط آن فعالیت صورت گرفته است به دقت مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد.
توجیه و بیان رفتار آدمی به دقت میسر نیست مگر اینکه دو شرط فوق رعایت شوند.
اصل یکتایی(53):
ارتباط فعالیتهای زیستی و روانی:
ماری می گوید: « در تعریف شخصیت از نظر زیستی می توان گفت شخصیت عضوی است فرمانروا یا مؤسسه عالی است از بدن، و به این اعتبار در مغز جای دارد. »
نکته ی دیگری که وابستگی فعالیتهای روانی و ارگانیزم را می رساند، بکار افتادن اصل « کاهش تنیدگی » است که پایه ی آلی و زیستی دارد.
از ارتباط و وابستگی کنشهای بدن و عمل اعصاب از یک سوی، و فعالیتهای روانی از سوی دیگر این نتیجه گرفته می شود که ناقص یا معیوب شدن قسمتی از ارگانیزم که ارتباط با شخصیت دارد، یعنی مغز، سبب ضعف یا از بین رفتن شخصیت خواهد بود. از این رو فرد تهی مغز (55) یا کسی که در حال اغماء است یا مرده است شخصیت ندارد. مغزهای سالم هم همه یکسان نیستند. مغزی که نیرو و توانائی بیشتری دارد از آن شخصیت با استعداد و عالیتری خواهد بود.
ماری روی همین اصل معتقد است که نوع ساختمان سرشتی هر کسی در چگونگی تشکیل شخصیت او دارای تأثیر فراوان است.
تأثیر اجتماع در رشد شخصیت:
« هر کسی موجودی است که جزء محیط طبیعی و اجتماعی و فرهنگی معینی قرار دارد. نمی توان او را مجزا از محلی که در آن زندگی می کند، یا از فرهنگ گروهی که خود عضو آن است، یا از نقشی که در ساختمان آن گروه برعهده دارد در نظر آورد و شناخت. اصولاً هر کسی یک فرد اجتماعی است، یعنی جزء دستگاهی ( سیستمی ) از اعمال متقابل بشری است (56) ».
وسائل بررسی شخصیت:
ماک کله لاند (59) درباره نیاز به پیروزمندی (60) ( n. Ach ) که در رأس فهرست نیازهای ماری قرار دارد تحقیقات مفصل کرده است. پس از او دیگران نیز در این زمینه به اقدام پرداخته اند. نیاز به مهرانگیزی ( n.Aff ) نیز تحقیقات فراوانی را برانگیخته است.
نکات مهم نظریه ی ماری:
1- علاقه و توجه مخصوص او به انگیزه های رفتار آدمی و طبقه بندی آنها. کسانی که درباره ی شخصیت نظریه هائی آورده اند، درباره ی انگیزه ها فقط قائل به یکی از این دو وجه بوده اند: یک وجه این که انگیزه های اصلی معدودی بیش نیستند و از شماره ی انگشتان دست تجاوز نمی کنند و از اینرو هر فعالیتی ناشی از یکی از آن انگیزه ها خواهد بود. وجه دیگر اینکه انگیزه ها بقدری تعدادشان زیاد است و فرقشان از فردی بفرد دیگر به اندازه ای فراوان است که نمی توان به ذکر فهرست همه ی آنها و بخصوص به طبقه بندی آنها پرداخت.
ماری نظری بینابین دارد. او معتقد است که اولاً شماره ی انگیزه ها خیلی بیش از چهار یا پنج است؛ ثانیاً پاره ای انگیزه ها چنان کلیت و عمومیت دارند که می توان آنها را نمودار رفتار همه یا اکثریت افرادی دانست که در اجتماع معینی زندگی می کنند. روی این اصل بوده که ماری، چنانکه دیدیم، به طبقه بندی انگیزه ها پرداخته است.
2- توجه ماری به سرچشمه ناخودآگاه انگیزه ها.
3- توجه و تأکید او درباره ی ارتباط فعالیتهای روانی با کنشهای زیستی و به خصوص درباره ی بستگی شخصیت با مغز: « مغز نباشد، شخصیت نیست »
4- توجه مخصوص او به گذشته و به حال. ماری برخلاف کسانی که در مطالعه ی شخصیت همه ی اهمیت را به گذشته می دهند، یا به حال می دهند، هم گذشته و هم حال را در تشکیل و تحول شخصیت مؤثر می داند. به خصوص درباره ی گذشته تأکید فراوان دارد و این جمله: « تاریخ شخصیت، شخصیت است »، چنانکه بیش از این اشاره شد، از اوست.
5- پافشاری او درباره ی « یکتائی شخصیت » به بیانی که گذشت.
6- التفات او به تأثیر عوامل برونی و محیط اجتماعی، ماری درباره ی عوامل برونی و تأثیر اجتماع و مؤسسات آن، و همچنین درباره ی نقشی که هر فردی در اجتماع بعهده دارد توضیح کافی داده است، و به خصوص توجه داشته است به اینکه افراد آدمی در این عالم بازیگرانی هستند که در هر یک از دوره های زندگی خود ( کودکی، نوجوانی و جوانی، میان سالی، بزرگسالی و پیری ) نقشی مخصوص ایفا می کنند.
انتقاد نظریه ماری:
پاسخ ماری به این سؤال مثبت است و با نظریه ای که آورده خدمت بزرگی به عالم علم کرده است.
پینوشتها:
1. Henry Alexander Murray
2. Personology.
3. Ego- ideal.
4. « No brain, no Personality. »
5. Motivation
6. Needs
7. Press
8. Vectors
9. Values
10. Themas
11. Tension Reduction.
12. Homeostasis.
13. Conservative need systems.
14. Contructive need systems.
15. Generation of tension- Reduction of tension.
16. « Exploration in Personality »
17. Abasement
18. Achievement
19. Affilialion
20. Aggression
21. Aut onomy
22. Counteraction
23. Defendance
24. Deferenee
25. Dominance
26. Exhibition
27. Harmavoidance
28. In avoidance
29. Nurturance
30. order
31. play
32. Rejection
33. Sentience
34. sex
35. Succorance
36. Understanding
37. Tension reduction
38. Press
39. Family insupport
40. Alpha prcss
41. Beta press
42. Cathexis
43. Sentiment
44. Value
45. Vector
46. Thema
47. Longitudinal Principle.
48. The History of the Personality is the Personality
49. Child is Father of the man
50. Proceedings
51. Serials
52. Ordination
53. Uniqueness principle
54. کتاب « شخصیت در طبیعت، اجتماع و فرهنگ » صفحات 52-3.
55. Idiot
56. از کتاب « شخصیت در طبیعت، اجتماع و فرهنگ » ص 10.
57. The Thematic Apperception Test
58. Rorschach
59. McClelland
60. Achivement
سیاسی، علی اکبر؛ (1390)، نظریه های شخصیت یا مکاتب روانشناسی، تهران: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم
منبع : سایت راسخون