خانواده درمانی (به انگلیسی:family therapy) اصطلاحی کلی برای تعدادی از رویکردهای درمانی که به جای جدا کردن افرادی خاص برای درمان انفرادی همه خانواده را به عنوان یک کل در درمان شرکت می دهند.
نظریه ساختاری خانواده که متکی به نظریه سیستمهاست، بر کلیت فعال و سازمان یافته واحد خانواده و شیوه های سازمان یابی خانواده از طریق الگوهای تبادلی تاکید می ورزد. به طور ویژه، به منظور درک ساختار خانواده، نقشها، نظامهای فرعی، مرزها، اتحادها و تبانیها خانوادگی بررسی میشوند.
**بنیانگذار اصلی این نهضت سالوادور مینوچین است.
نظریه ساختاری خانواده که متکی به نظریه سیستمهاست، بر کلیت فعال و سازمان یافته واحد خانواده و شیوه های سازمان یابی خانواده از طریق الگوهای تبادلی تاکید می ورزد. به طور ویژه، به منظور درک ساختار خانواده، نقشها، نظامهای فرعی، مرزها، اتحادها و تبانیها خانوادگی بررسی میشوند.
**بنیانگذار اصلی این نهضت سالوادور مینوچین است.
رویکرد ساختاری، نظریه ای کاربردی است و یکی از فرضیه های مهم آن این است که هر خانواده یک ساختار دارد این ساختار زمانی که خانواده در شرائط واقعی قرار داشته باشد شناخته می شود.
ساختار عبارت است: از مجموعه رفتار و نقش هایی که اعضای خانواده از طریق آن به هم مرتبط اند . در رویکرد ساختاری، خانواده به عنوان یک کل مطرح می شود و تعاملات بین زیر مجموعه ها مورد توجه قرار می گیرد.
ساختار عبارت است: از مجموعه رفتار و نقش هایی که اعضای خانواده از طریق آن به هم مرتبط اند . در رویکرد ساختاری، خانواده به عنوان یک کل مطرح می شود و تعاملات بین زیر مجموعه ها مورد توجه قرار می گیرد.
تاریخچه
سالوادور مینوچین در آرژانتین از یک پدر و مادر اروپایی زاده شد. پزشک بود و آموزش روانپزشکی را زیر نظر آکرمن گذراند. در سال 1954به ایالات متحده بعد از سفرهای زیاد برگشت و در آموزشگاه ویلت ویک و به عنوان روانپزشک شروع به کار کرد.با الهام گرفتن از مقاله دان جکسون بررسی انفرادی را کنار گذاشت و به وارسی مشکلات خانوادگی پرداخت او رفته رفته به تحلیل جامعه شناختی زمینه اجتماعی روی آورد.
سالوادور مینوچین در آرژانتین از یک پدر و مادر اروپایی زاده شد. پزشک بود و آموزش روانپزشکی را زیر نظر آکرمن گذراند. در سال 1954به ایالات متحده بعد از سفرهای زیاد برگشت و در آموزشگاه ویلت ویک و به عنوان روانپزشک شروع به کار کرد.با الهام گرفتن از مقاله دان جکسون بررسی انفرادی را کنار گذاشت و به وارسی مشکلات خانوادگی پرداخت او رفته رفته به تحلیل جامعه شناختی زمینه اجتماعی روی آورد.
مینوچین و همکارانش برای تغییر ساختار خانواده به تحقیق پرداختند تا برای این منظور روش های درمانی جدیدی را ارائه دهند. مینوچین در سال ۱۹۷۴ کتاب خانواده و خانواده درمانی را منتشر نمود و نظریه های خود را در این کتاب ارائه نمود.
مینوچین و همکارانش که به ناکارایی فنون سنتی روانپزشکی کودک و روشهای روانکاوی پی برده بودن روشهای مداخلاتی مختصر، مستقیم و عمل گرایانه فراوانی ابداع کردند که با استفاده از آن می توانست بافت خانواده را از طریق بازسازیی خانواده تغییر دهند. تجربه ویلت ویک و نیاز خانواده به سازماندهی مجدد و نیاز به نوعی سلسله مراتب در میان اعضای خانواده ، سنگ بنای خانواده درمانی ساخت گرا را بنیان گذاشت.
به نظر او در رویکرد ساختاری، موجودیت خانواده از مجموع روان پویایی زیستی اعضای آن بیشتر است . اعضای خانواده طبق قواعد خاص، که تعاملات آن ها را در بر می گیرد با هم ارتباط دارند. این قواعد که ناشناخته و نا آشکار اند ساختار خانواده را تشکیل می دهند. واقعیت ساختار غیر از واقعیت اعضای خانواده است.
فرض اصلی الگوی ساخت گرا:
1 - نشانه های فرد را در الگوی تبادلی خانواده باید شناخت.
2- تغییر در ساختار یا سازمان خانواده باید قبل از تخفیف نشانه ها صورت بگیرد.
3- درمانگر نقش رهبری در تغییر ساختار یا بافتی که نشانه از آن نشات گرفته به عهده دارد .
در اصل ساختار سازمانی زیر بنایی خانواده (یعنی الگوهای تعاملی پایدار و نظم دهنده آن ) و انعطاف پذیری آن در پاسخ به شرایط متغیر در سراسر چرخه زندگی خانوادگی است که باعث ظهور الگوی کارساز یا بدکار میشود.
1 - نشانه های فرد را در الگوی تبادلی خانواده باید شناخت.
2- تغییر در ساختار یا سازمان خانواده باید قبل از تخفیف نشانه ها صورت بگیرد.
3- درمانگر نقش رهبری در تغییر ساختار یا بافتی که نشانه از آن نشات گرفته به عهده دارد .
در اصل ساختار سازمانی زیر بنایی خانواده (یعنی الگوهای تعاملی پایدار و نظم دهنده آن ) و انعطاف پذیری آن در پاسخ به شرایط متغیر در سراسر چرخه زندگی خانوادگی است که باعث ظهور الگوی کارساز یا بدکار میشود.
*تمرکز ساختار درمانی بر روی پنج اصل خاص می باشد.
ساختار درمانی شامل:
1. وضعیت روانی تک تک اعضای خانواده
2. تعاملات بین فردی بر اساس ماتریس هویت
3. تشکیل ساختار خانواده بر اساس تعامل اجتماعی
4. توسعه خانواده و پاسخگویی به نیاز اعضای خانواده
5. در نظر گرفتن الگوهای رشد خانواده به عنوان یک نهاد (یا یک کل منسجم)
2. تعاملات بین فردی بر اساس ماتریس هویت
3. تشکیل ساختار خانواده بر اساس تعامل اجتماعی
4. توسعه خانواده و پاسخگویی به نیاز اعضای خانواده
5. در نظر گرفتن الگوهای رشد خانواده به عنوان یک نهاد (یا یک کل منسجم)
به عقیده رویکرد خانواده درمانی ساختاری، نشانه مرضی فرد زمانی که در بافت الگوی تعاملی خانواده ارزیابی شود بهتر قابل درک است و برای رفع نشانه مرضی باید در ساختار یا سازمان خانواده تغییر صورت گیرد .
مداخله های ساختاری کوشش هایی هستند فعال، دقیق، و حتى ملعبه گر که به منظور تغییر ساختهای انعطاف ناپذیر، منسوخ، یا بی اثر طراحی شده اند. ساختگرایان با پیوستن به خانواده و انطباق با سبک آن، از شیوه برخورد اعضا با مشکلات و یکدیگر مطلع می شوند و سرانجام به آنها کمک میکنند که آمایه های بدکار را تغییر دهند و سازمان خانواده را بازآرایی کنند.
درگیری های مینوچین و مباحث او با اعضای مرکز راهنمایی کودک فیلادلفیا که قبل از وی توسط فردآلن اداره میشد، ارجحیت دیدگاه سیستمی بر دیدگاه درون فردی کلاسیک را تثبیت نمودند. فنون درمانی کار مینوچین را به شکل زیبایی در سه بعد کلی مطرح می شود:
۱) در افتادن با نشانه مرضی
۲) در افتادن با ساخت خانواده
۳) در افتادن با واقعیت های خانواده
ساختارگراها توجه خاصی به الگوهای تبادلی خانواده دارند چرا که این الگوها نشانهایی را درباره ساختار خانواده، میزان نفوذپذیری مرز خرده نظام های خانواده و وجود اتحاد و تبانی ها به دست میدهند. اینها مواردی هستند که توانایی خانواده را درجهت حفظ تعادل بین ثبات وتغییر اثر میگذارند.
1-ساختار خانواده
خانواده نیازمند نوعی سازمان درونی است که تعیین میکند چگونه، چه وقت و با چه کسی باید ارتباط برقرار کرد. الگوی تبادلی حاصل از این سازمان ساختار خانواده را شکل می دهند.
ساختار خانواده مجموعه نامشهودی از خواسته ها یا ضوابط کارکردی است که نحوه تعامل اعضای خانواده را با یکدیگر سازمان میدهد.
ساختار خانواده شناخت الگوهای هماهنگ، پایدار، تکراری را فراهم می آورد که نشان میدهد چگونه یک خانوده برای حفظ ثبات خود سازماندهی میشود و تحت مجموعه شرایط محیطی متغیر ، چگونه به دنبال شقهایی میگردد که ارزش انطباقی دارند.
ساختار خانواده را نمی توان ایستا یا ثابت فرض کرد برعکس ممکن است ساختهای موقتی به وجود آیند که بیش از یک دوره کوتاه پایدار نمی ماند.
ساختار خانواده تنها میتوان از طریق مشاهده کارکرد خانواده در طول زمان بررسی کرد.
2-خرده نظام های خانواده :
خانواده کارکردهای اصلی خود را تاحدودی از طریق سازمان یابی در قالب خرده نظامهای همزمانی که اغلب آرایشی مرتبه ای دارند تحقق میبخشد.
به طور نوعی خرده نظامهای خانواده بر طبق جنسیت، نسل، علایق مشترک یا کارکرد ساخته میشوند.
خرده نظامها به عنوان اجزای ساختار خانواده هستند. که برای اجرای تکالیف مختلف خانوادگی برای کارکرد خانواده ضرورت دارند . هر عضو خانواده میتواند همزمان عضو چند خرده نظام باشد.
هر خرده نظام توسط مرزها و قواعد عضویت خاصی مشخص میشوند. این مرزها تعیین میکنند که شرکت کنندگان چه کسانی هستند و نقش هایی که در ارتباط با یکدیگر و سایر افراد خارج از این خرده نظام اعمال خواهند شد، کدامند. آنها میتوانند بر اساس ائتلاف های موقتی شکل بگیرند و ممکن است قواعدی برای منع ورود داشته باشند و همچنین ممکن است دیرپا باشند و مرزها کاملا روشنی دو نسل را از یکدیگر کاملا مشخص کنند.
مینوچین معتقد است که خرده نظامهای خانواده آموزش ارزشمندی در خصوص حس هویت میدهند به دلیل پرورش و ایجاد مهارتهای بین فردی در سطوح مختلف.
خرده نظامهای همسران، والدین و همشیرها بارزترین و مهمترین نظامهای فرعی خانواده هستند . قوام و دوام خرده نظامها همسران شاه کلید ثبات خانواده است.
این که همسران نحوه توافق بر سر اختلافها و تطبیق خود با نیاز های یکدیگر و ایجاد نقشهای مکمل را فراگرفته اند اطلاعات زیادی درباره احتمال ثبات خانواده و انعطاف پذیری آن در برابر شرایط متغیر خانواده در آینده به دست میدهد.
در خانواده ای که کارکرد سالمی دارد این سه خرده نظام به شیوه ای یکپارچه عمل می کنند تا تفکیک و در نتیجه وحدت نظام خانواده حفظ شود.
3-نفوذ پذیری مرزها :
مرزهای درون خانواده از لحاظ انعطاف پذیری یا نفوذ پذیری با یکدیگر تفاوت دارند و میزان دسترسی به هر خرده نظام ، ماهیت و فراوانی ارتباط و تماس میان اعضای خانواده را تعیین میکند.
1-مرزهای کاملا مشخص:
به حفظ جدایی افراد کمک میکند و همزمان براحساس تعلق به کل نظام صحه می گذارد. وضوح مرزها ، با فراهم کردن حمایت و دسترسی ساده برای پیام رسانی وتوافق بین نظامهای فرعی در زمان لازم ، بهزیستی کل خاواده را بهبود می بخشد و در همان حال استقلال و آزادی تجربه اعضای هر یک از این نظامها را تشویق می کند.
این مرزها انقدر انعطاف پذیر هستند که محبت و حمایت و مشارکت خانوادگی به میزان لازم در دسترس هر عضو باشد.
2-مرز های بسیار خشک و انعطاف ناپذیر:
باعث ایجاد سد و مانع بین خورده نظام ها میشوند در این حالت دنیای کودکان و والدین از یکدیگر جدا و متمایز هست . اعضای این خرده نظام ها مشتاق یا قادر به ورود به دنیای یک دیگر نیستند وقتی والدین و فرزندان نتواند هرزمان که ایجاب کند مرز خرده نظام ها را تغییر دهند و یا ازآن عبور کند خود پیروی میتواند محفوظ بماند . ولی عطوفت و آمیزش و تبادل ساده محبت با یکدیگر معمولا از کف میرود.
3-مرزهای پراکنده:
شدیدا گنگ و نا متمایز هستند بنابرین از سوی سایر اعضای خانواده مورد تجاوز قرار میگیرند . در اینجا والدین کاملا در دسترس هستند و تماس انها با فرزندان ممکن است شکل تجاوز به حریم خصوصی را به خود بگیرد.
این خطر وجود دارد که فرزندان بیش از حد با والدین درامیزند و پرورش تفکر و رفتار مستقل و یا فراگیری مهارت های لازم برای تکوین روابط در خارج از خانواده باز بماند .
بزرگسالان و فرزندان ممکن است به سادگی نقش های خود را عوض کنند و به دلیل نبودن سلسله مراتب مشخص برای نسل ها و به همین دلیل احساس هویت اعضا برای دوران بزرگسالی با مشکل مواجه شوند.
در خانواده ای که کارکرد سالمی دارند مرزهای روشن به هر عضو خانواده احساس من بودن را توام با احساس گروهی ما ارزانی میدارد.
اکثر نظام های خانواده در بین دو پیوستار به هم تنیدگی ( مرزهای پراکنده ) و گسستگی ( مرزهای خشک و انعطاف ناپذیر ) قرار میگیرند بیشتر خانواده ها نه کاملا به هم تنیده اند و نه کاملا گسسته هر چند ممکن است وجود داشته باشد.
4-اتحاد، قدرت، تبانی :
در حالی که مرزها نحوه سازمان بندی خانواده را نشان میدهد . اتحاد ها شیوه توافق و یا مخالفت اعضای خانواده با یکدیگر را برای یک فعالیت خانوادگی را به نمایش میگذارند.
قدرت: در خانواده هم به اقتدار وهم به مسئولیت اشاره دارد .
اتحاد: به پیوند های هیجانی و روان شناختی اعضای خانواده با یکدیگر و قدرت : از تاثیر و نفوذ نسبی هر یک ازاعضای خانواده بر نتیجه یک عمل سخن میگوید هر حرکت تبادلی به مرزها و اتحادها و قدرت اشاره دارد.
مرزها در خرده نظام:
قواعدی هستند که مشخص میکنند چه کسانی مشارکت دارند و چه نقشهایی را در تبادل ها و یا عملیات لازم برای اجرای یک کارکرد خاص بازی خواهند کرد.
اتحاد ها: در هنگام اجرای یک عمل بازیگران تا چه اندازه از یکدیگر حمایت میکنند یا نمیکنند.
قدرت: به ندرت مطلق است بلکه بستگی به موقعیت و زمینه عمل دارد همچنین قدرت با شیوه ادغام نیروها به دست خانواده ارتباط دارد.
یک نمونه از اتحاد ها: مثلث سازی است. که هر کدام از والدین میخواهند بر ضد دیگری با کودک متحد شوند با وجود این هر زمان کودک جانب یکی از والدین را میگیرد آن دیگری این اتحاد را نوعی تهاجم یا خیانت میداند در چنین ساختار بد کاری کودک به هر صورت بازنده است.
تبانی:
ائتلاف های اعضای خاصی از خانواده است که در برابر شخص ثالث به وجود می آید.
تبانی میتواند:
1 - تبانی با ثبات: اتحادی که ثابت و انعطاف ناپذیر است که بخش عمده کارکرد روزمره خانواده را ازآن خود میسازد.
2- تبانی انحرافی: اتحادیست که در ان دو نفر که عضو سومی را مسئول مشکلات و یا تعارض های بین خود میداند و به این ترتیب از فشار روانی برخود و روابطشان می کاهند.
ساختارگرایان معتقدند که برای که والدین بتوانند به یک نتیجه مطلوب برسند :
1-مرز بندی ها نسلی کاملا روشن باشد.
2-برای موضوع های اساسی اتحاد وجود داشته باشد.
3- در خصوص قدرت و اقتدار باید قواعدی وجود داشته باشد که نشان دهد در صورت به توافق نرسیدن والدین کدام یک صاحب اختیار است و در صورت توافق آیا والدین قادر به تحقق بخشیدن خواسته های خود هستند.
بد کاری خانواده
بد کاری خانواده حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادلهای خانواده شاید موقتا بی تاثیر و یا نامناسب شده اند و مجددا باید بر سر آنها مذاکره شود.
مینوچین: برای خانواده هایی که وقتی با یک موقعیت تنش زا مواجه میشوند انعطاف ناپذیری الگو های تبادلی و مرز بندی های خود را افزایش میدهند و جلوی بررسی شقهای دیگر را میگیرند بر چسب آسیب شناختی (بیمار گون) در نظر میگیرد.
خانواده درمانی ساخت نگر
ساخت گرایان برای بررسی سنجش خانواده عمدتا میکوشند به ساختار و الگوهای تبادلی جاری آن توجه کنند آنها به بستر و یا زمینه ی اجتماعی که رفتار بد کار خود را در آن نشان میدهد توجه خاصی دارند.
موضوع اصلی ساختار گرایان در ارزیابی خانواده :
1- سازمان مرتبه ای خانواده
2- توانایی خرده نظام ها در اجرای کارکردهای خود
3 - اتحادها و تبانیهای احتمالی خانواده
4- نفوذ پذیری مرزهای فعلی و انعطاف پذیری یا ناپذیری آن در شرایط مقتضی
به طور کلی ارزیابی توان خانواده الگوهای تبادلی کهنه ویا ازکارافتاده در راس امور قرار دارند.
هدف اصلی هر ارزیابی از نظر ساختارگرایان تدوین یک نقشه ورود به خانواده ،انطباق با شیوه مرسوم آن در رو به روی با مسائل و به محض ورود طرحریزی مداخله درمانیست .
نقشه برداری
مینوچین برا نشاند دادن الگوهای تبادلی کنونی خانواده از نمودار خانواده استفاده میکند
نقشه برداری خانواده جایگاه یکایک اعضا را در رابطه با یکدیگر نشان میدهد این نقشه تبانی ها، اتحادها، تعارض های اشکار ونهان و شیوه های دسته بندی اعضای خانواده برای حل و فصل تعارض را اشکار میکند و نشان میدهد که کدام یک از اعضا باعث انحراف تعارض و کدام یک برگرداننده هست.
این نقشه خطوط مرزهای بین خرده نظام ها را نشان میدهد که چه حرکتی در جریان است و حیطه های قوت و بدکاری کدامند.
نقشه برداری خانواده دارای دو هدف:
1- سازمان خانواده به چه شکل است
2- نشان میدهد کدام یک از خرده نظام ها بیشترین نقش را درمشکل دارد.
فنون مداخله ساختاری :
کوشش های درمانی و ساختاری معطوف به زمان حال هستند و بر این اصل تکیه دارند که عمل مقدم بر شناخت است . از لحاظ درمانی نوک پیکان آنها متوجه الگوهای تعامل خانوادگی است که اعضای خانواده را وا میدارد از نشانهای بیمار آشکار فراتر رود و از این رهگذر بتوانند کل رفتار خود را در بستر ساختارهای خانواده بیابند.
به نظر مینوچین ساختارگرایان برای بررسی و حذف ساختهای انعطاف ناپذیر که کار ساز نیستند رهبری، هدایت و تشویق خانواده را به عهده میگیرند.
مینوچین و همکاران موثرترین راه را برای تغییر رفتار بدکار و حذف نشانهای بیمارگون، تغییرالگوهای تبادلی ای است که این رفتار و علایم را حفظ میکند.
الف) الحاق
الحاق یعنی همسازی درمانگر با سازمان و سبک خانواده
الحاق نوعی رابطه حسنه وایجاد اعتماد است .
استفاده از خویشتن در سیستم درمانی پرقدرتترین ابزار در روند ایجاد تغییر درخانواده است .
خانواده درمانگران در درمان شخصی جالب و با نشاط و تا حدودی حقیقی هستند که وارد خانواده میشوند و خود را با سازمان خانواده منطبق میکنند و نمیگزارند آنها را نادیده بگیرند و اعضای خانواده را وادار میکند تا با شیوه های برگزیده انها مطابقت داشته باشند درآغازاز سبک عاطفی خانواده تبعیت میکنند.
ساختارگرایان عمدا افرادی ملعبه گر هستند و مجموعه ی طرحها و شیوه های مداخلاتی دقیق را که قصد به هم زدن تعادل سازمان کنونی خانواده طراحی میکنند ، تعقیب میکنند.
مینوچین توصیه میکند : که درمانگران ابتدا به خانواده بپیوندند تا تجربه دسته اولی از فشارهای خانواده داشته باشند و به محض ملحق شدن در جستجوی حیطه های انعطاف پذیر و قابل تغییر ، به سراغ ساختار خانواده بروند.
4 روش برای پیوستن به خانواده در رویکرد ساختی :
مداخله های ساختاری کوشش هایی هستند فعال، دقیق، و حتى ملعبه گر که به منظور تغییر ساختهای انعطاف ناپذیر، منسوخ، یا بی اثر طراحی شده اند. ساختگرایان با پیوستن به خانواده و انطباق با سبک آن، از شیوه برخورد اعضا با مشکلات و یکدیگر مطلع می شوند و سرانجام به آنها کمک میکنند که آمایه های بدکار را تغییر دهند و سازمان خانواده را بازآرایی کنند.
درگیری های مینوچین و مباحث او با اعضای مرکز راهنمایی کودک فیلادلفیا که قبل از وی توسط فردآلن اداره میشد، ارجحیت دیدگاه سیستمی بر دیدگاه درون فردی کلاسیک را تثبیت نمودند. فنون درمانی کار مینوچین را به شکل زیبایی در سه بعد کلی مطرح می شود:
۱) در افتادن با نشانه مرضی
۲) در افتادن با ساخت خانواده
۳) در افتادن با واقعیت های خانواده
ساختارگراها توجه خاصی به الگوهای تبادلی خانواده دارند چرا که این الگوها نشانهایی را درباره ساختار خانواده، میزان نفوذپذیری مرز خرده نظام های خانواده و وجود اتحاد و تبانی ها به دست میدهند. اینها مواردی هستند که توانایی خانواده را درجهت حفظ تعادل بین ثبات وتغییر اثر میگذارند.
1-ساختار خانواده
خانواده نیازمند نوعی سازمان درونی است که تعیین میکند چگونه، چه وقت و با چه کسی باید ارتباط برقرار کرد. الگوی تبادلی حاصل از این سازمان ساختار خانواده را شکل می دهند.
ساختار خانواده مجموعه نامشهودی از خواسته ها یا ضوابط کارکردی است که نحوه تعامل اعضای خانواده را با یکدیگر سازمان میدهد.
ساختار خانواده شناخت الگوهای هماهنگ، پایدار، تکراری را فراهم می آورد که نشان میدهد چگونه یک خانوده برای حفظ ثبات خود سازماندهی میشود و تحت مجموعه شرایط محیطی متغیر ، چگونه به دنبال شقهایی میگردد که ارزش انطباقی دارند.
ساختار خانواده را نمی توان ایستا یا ثابت فرض کرد برعکس ممکن است ساختهای موقتی به وجود آیند که بیش از یک دوره کوتاه پایدار نمی ماند.
ساختار خانواده تنها میتوان از طریق مشاهده کارکرد خانواده در طول زمان بررسی کرد.
2-خرده نظام های خانواده :
خانواده کارکردهای اصلی خود را تاحدودی از طریق سازمان یابی در قالب خرده نظامهای همزمانی که اغلب آرایشی مرتبه ای دارند تحقق میبخشد.
به طور نوعی خرده نظامهای خانواده بر طبق جنسیت، نسل، علایق مشترک یا کارکرد ساخته میشوند.
خرده نظامها به عنوان اجزای ساختار خانواده هستند. که برای اجرای تکالیف مختلف خانوادگی برای کارکرد خانواده ضرورت دارند . هر عضو خانواده میتواند همزمان عضو چند خرده نظام باشد.
هر خرده نظام توسط مرزها و قواعد عضویت خاصی مشخص میشوند. این مرزها تعیین میکنند که شرکت کنندگان چه کسانی هستند و نقش هایی که در ارتباط با یکدیگر و سایر افراد خارج از این خرده نظام اعمال خواهند شد، کدامند. آنها میتوانند بر اساس ائتلاف های موقتی شکل بگیرند و ممکن است قواعدی برای منع ورود داشته باشند و همچنین ممکن است دیرپا باشند و مرزها کاملا روشنی دو نسل را از یکدیگر کاملا مشخص کنند.
مینوچین معتقد است که خرده نظامهای خانواده آموزش ارزشمندی در خصوص حس هویت میدهند به دلیل پرورش و ایجاد مهارتهای بین فردی در سطوح مختلف.
خرده نظامهای همسران، والدین و همشیرها بارزترین و مهمترین نظامهای فرعی خانواده هستند . قوام و دوام خرده نظامها همسران شاه کلید ثبات خانواده است.
این که همسران نحوه توافق بر سر اختلافها و تطبیق خود با نیاز های یکدیگر و ایجاد نقشهای مکمل را فراگرفته اند اطلاعات زیادی درباره احتمال ثبات خانواده و انعطاف پذیری آن در برابر شرایط متغیر خانواده در آینده به دست میدهد.
در خانواده ای که کارکرد سالمی دارد این سه خرده نظام به شیوه ای یکپارچه عمل می کنند تا تفکیک و در نتیجه وحدت نظام خانواده حفظ شود.
3-نفوذ پذیری مرزها :
مرزهای درون خانواده از لحاظ انعطاف پذیری یا نفوذ پذیری با یکدیگر تفاوت دارند و میزان دسترسی به هر خرده نظام ، ماهیت و فراوانی ارتباط و تماس میان اعضای خانواده را تعیین میکند.
1-مرزهای کاملا مشخص:
به حفظ جدایی افراد کمک میکند و همزمان براحساس تعلق به کل نظام صحه می گذارد. وضوح مرزها ، با فراهم کردن حمایت و دسترسی ساده برای پیام رسانی وتوافق بین نظامهای فرعی در زمان لازم ، بهزیستی کل خاواده را بهبود می بخشد و در همان حال استقلال و آزادی تجربه اعضای هر یک از این نظامها را تشویق می کند.
این مرزها انقدر انعطاف پذیر هستند که محبت و حمایت و مشارکت خانوادگی به میزان لازم در دسترس هر عضو باشد.
2-مرز های بسیار خشک و انعطاف ناپذیر:
باعث ایجاد سد و مانع بین خورده نظام ها میشوند در این حالت دنیای کودکان و والدین از یکدیگر جدا و متمایز هست . اعضای این خرده نظام ها مشتاق یا قادر به ورود به دنیای یک دیگر نیستند وقتی والدین و فرزندان نتواند هرزمان که ایجاب کند مرز خرده نظام ها را تغییر دهند و یا ازآن عبور کند خود پیروی میتواند محفوظ بماند . ولی عطوفت و آمیزش و تبادل ساده محبت با یکدیگر معمولا از کف میرود.
3-مرزهای پراکنده:
شدیدا گنگ و نا متمایز هستند بنابرین از سوی سایر اعضای خانواده مورد تجاوز قرار میگیرند . در اینجا والدین کاملا در دسترس هستند و تماس انها با فرزندان ممکن است شکل تجاوز به حریم خصوصی را به خود بگیرد.
این خطر وجود دارد که فرزندان بیش از حد با والدین درامیزند و پرورش تفکر و رفتار مستقل و یا فراگیری مهارت های لازم برای تکوین روابط در خارج از خانواده باز بماند .
بزرگسالان و فرزندان ممکن است به سادگی نقش های خود را عوض کنند و به دلیل نبودن سلسله مراتب مشخص برای نسل ها و به همین دلیل احساس هویت اعضا برای دوران بزرگسالی با مشکل مواجه شوند.
در خانواده ای که کارکرد سالمی دارند مرزهای روشن به هر عضو خانواده احساس من بودن را توام با احساس گروهی ما ارزانی میدارد.
اکثر نظام های خانواده در بین دو پیوستار به هم تنیدگی ( مرزهای پراکنده ) و گسستگی ( مرزهای خشک و انعطاف ناپذیر ) قرار میگیرند بیشتر خانواده ها نه کاملا به هم تنیده اند و نه کاملا گسسته هر چند ممکن است وجود داشته باشد.
4-اتحاد، قدرت، تبانی :
در حالی که مرزها نحوه سازمان بندی خانواده را نشان میدهد . اتحاد ها شیوه توافق و یا مخالفت اعضای خانواده با یکدیگر را برای یک فعالیت خانوادگی را به نمایش میگذارند.
قدرت: در خانواده هم به اقتدار وهم به مسئولیت اشاره دارد .
اتحاد: به پیوند های هیجانی و روان شناختی اعضای خانواده با یکدیگر و قدرت : از تاثیر و نفوذ نسبی هر یک ازاعضای خانواده بر نتیجه یک عمل سخن میگوید هر حرکت تبادلی به مرزها و اتحادها و قدرت اشاره دارد.
مرزها در خرده نظام:
قواعدی هستند که مشخص میکنند چه کسانی مشارکت دارند و چه نقشهایی را در تبادل ها و یا عملیات لازم برای اجرای یک کارکرد خاص بازی خواهند کرد.
اتحاد ها: در هنگام اجرای یک عمل بازیگران تا چه اندازه از یکدیگر حمایت میکنند یا نمیکنند.
قدرت: به ندرت مطلق است بلکه بستگی به موقعیت و زمینه عمل دارد همچنین قدرت با شیوه ادغام نیروها به دست خانواده ارتباط دارد.
یک نمونه از اتحاد ها: مثلث سازی است. که هر کدام از والدین میخواهند بر ضد دیگری با کودک متحد شوند با وجود این هر زمان کودک جانب یکی از والدین را میگیرد آن دیگری این اتحاد را نوعی تهاجم یا خیانت میداند در چنین ساختار بد کاری کودک به هر صورت بازنده است.
تبانی:
ائتلاف های اعضای خاصی از خانواده است که در برابر شخص ثالث به وجود می آید.
تبانی میتواند:
1 - تبانی با ثبات: اتحادی که ثابت و انعطاف ناپذیر است که بخش عمده کارکرد روزمره خانواده را ازآن خود میسازد.
2- تبانی انحرافی: اتحادیست که در ان دو نفر که عضو سومی را مسئول مشکلات و یا تعارض های بین خود میداند و به این ترتیب از فشار روانی برخود و روابطشان می کاهند.
ساختارگرایان معتقدند که برای که والدین بتوانند به یک نتیجه مطلوب برسند :
1-مرز بندی ها نسلی کاملا روشن باشد.
2-برای موضوع های اساسی اتحاد وجود داشته باشد.
3- در خصوص قدرت و اقتدار باید قواعدی وجود داشته باشد که نشان دهد در صورت به توافق نرسیدن والدین کدام یک صاحب اختیار است و در صورت توافق آیا والدین قادر به تحقق بخشیدن خواسته های خود هستند.
بد کاری خانواده
بد کاری خانواده حکایت از آن دارد که قواعد نهان حاکم بر تبادلهای خانواده شاید موقتا بی تاثیر و یا نامناسب شده اند و مجددا باید بر سر آنها مذاکره شود.
مینوچین: برای خانواده هایی که وقتی با یک موقعیت تنش زا مواجه میشوند انعطاف ناپذیری الگو های تبادلی و مرز بندی های خود را افزایش میدهند و جلوی بررسی شقهای دیگر را میگیرند بر چسب آسیب شناختی (بیمار گون) در نظر میگیرد.
خانواده درمانی ساخت نگر
ساخت گرایان برای بررسی سنجش خانواده عمدتا میکوشند به ساختار و الگوهای تبادلی جاری آن توجه کنند آنها به بستر و یا زمینه ی اجتماعی که رفتار بد کار خود را در آن نشان میدهد توجه خاصی دارند.
موضوع اصلی ساختار گرایان در ارزیابی خانواده :
1- سازمان مرتبه ای خانواده
2- توانایی خرده نظام ها در اجرای کارکردهای خود
3 - اتحادها و تبانیهای احتمالی خانواده
4- نفوذ پذیری مرزهای فعلی و انعطاف پذیری یا ناپذیری آن در شرایط مقتضی
به طور کلی ارزیابی توان خانواده الگوهای تبادلی کهنه ویا ازکارافتاده در راس امور قرار دارند.
هدف اصلی هر ارزیابی از نظر ساختارگرایان تدوین یک نقشه ورود به خانواده ،انطباق با شیوه مرسوم آن در رو به روی با مسائل و به محض ورود طرحریزی مداخله درمانیست .
نقشه برداری
مینوچین برا نشاند دادن الگوهای تبادلی کنونی خانواده از نمودار خانواده استفاده میکند
نقشه برداری خانواده جایگاه یکایک اعضا را در رابطه با یکدیگر نشان میدهد این نقشه تبانی ها، اتحادها، تعارض های اشکار ونهان و شیوه های دسته بندی اعضای خانواده برای حل و فصل تعارض را اشکار میکند و نشان میدهد که کدام یک از اعضا باعث انحراف تعارض و کدام یک برگرداننده هست.
این نقشه خطوط مرزهای بین خرده نظام ها را نشان میدهد که چه حرکتی در جریان است و حیطه های قوت و بدکاری کدامند.
نقشه برداری خانواده دارای دو هدف:
1- سازمان خانواده به چه شکل است
2- نشان میدهد کدام یک از خرده نظام ها بیشترین نقش را درمشکل دارد.
فنون مداخله ساختاری :
کوشش های درمانی و ساختاری معطوف به زمان حال هستند و بر این اصل تکیه دارند که عمل مقدم بر شناخت است . از لحاظ درمانی نوک پیکان آنها متوجه الگوهای تعامل خانوادگی است که اعضای خانواده را وا میدارد از نشانهای بیمار آشکار فراتر رود و از این رهگذر بتوانند کل رفتار خود را در بستر ساختارهای خانواده بیابند.
به نظر مینوچین ساختارگرایان برای بررسی و حذف ساختهای انعطاف ناپذیر که کار ساز نیستند رهبری، هدایت و تشویق خانواده را به عهده میگیرند.
مینوچین و همکاران موثرترین راه را برای تغییر رفتار بدکار و حذف نشانهای بیمارگون، تغییرالگوهای تبادلی ای است که این رفتار و علایم را حفظ میکند.
الف) الحاق
الحاق یعنی همسازی درمانگر با سازمان و سبک خانواده
الحاق نوعی رابطه حسنه وایجاد اعتماد است .
استفاده از خویشتن در سیستم درمانی پرقدرتترین ابزار در روند ایجاد تغییر درخانواده است .
خانواده درمانگران در درمان شخصی جالب و با نشاط و تا حدودی حقیقی هستند که وارد خانواده میشوند و خود را با سازمان خانواده منطبق میکنند و نمیگزارند آنها را نادیده بگیرند و اعضای خانواده را وادار میکند تا با شیوه های برگزیده انها مطابقت داشته باشند درآغازاز سبک عاطفی خانواده تبعیت میکنند.
ساختارگرایان عمدا افرادی ملعبه گر هستند و مجموعه ی طرحها و شیوه های مداخلاتی دقیق را که قصد به هم زدن تعادل سازمان کنونی خانواده طراحی میکنند ، تعقیب میکنند.
مینوچین توصیه میکند : که درمانگران ابتدا به خانواده بپیوندند تا تجربه دسته اولی از فشارهای خانواده داشته باشند و به محض ملحق شدن در جستجوی حیطه های انعطاف پذیر و قابل تغییر ، به سراغ ساختار خانواده بروند.
4 روش برای پیوستن به خانواده در رویکرد ساختی :
-رد گیری :
در رد گیری درمانگر از محتوای حرفهای خانواده یعنی حقایق پیروی میکند. درمانگر نمادهای زندگی خانواده ( مضامین زندگی، ارزش ها، رویداد های مهم خانواده ) را که از محوای اعضا به دست امده میگیرد. آنها را از گفتگو با اعضا خانواده تعمدا به کار میگیرد.
در ساده ترین شکل رد گیری عبارت است ازطرح سوال های تصریح کننده ، ارائه نظرهای تصریح کننده و یا شرح و تفصیل
یک نکته.
در ساده ترین شکل رد گیری عبارت است ازطرح سوال های تصریح کننده ، ارائه نظرهای تصریح کننده و یا شرح و تفصیل
یک نکته.
-تقلید یا شبیه سازی :
درمانگر از روش یا محتوای ارتباطی خانواده مانند انها میشوند . یعنی تقلید سبک ، روش و نحوه و دامنه عاطفی خانواده را به کار بردن. برای مثال شوخی کردن با خانواده اهل شوخی
درمانگر برای برون سازی سبک و حیطه عاطفی خانواده از تقلید استفاده میکنند . درمانگر در تمامی امور زندگی شبیه اعضای خانواده میشود.
درمانگر برای برون سازی سبک و حیطه عاطفی خانواده از تقلید استفاده میکنند . درمانگر در تمامی امور زندگی شبیه اعضای خانواده میشود.
-برون سازی :
که در ان درمانگر برای رسیدن به اتحاد درمانی خانواده خودش را با خانواده سازگارمیکند
تایید عضوی از خانواده :
فرایند تایید اعضای خانواده شامل استفاده از یک کلمه یا عبارت احساسی برای انعکاس احساس ابراز شده یا نشده ی آن عضو خانواده یا استفاده از توصیف عاری از قضاوت در مورد رفتار است .
تایید میتواند:
1- به صورت پاسخ همدلانه باشد
2- توصیفی عاری از قضاوت از اعضای خانواده باشد
3- توصیف یکی از ویژگیهای ظاهرا منفی دریکی از اعضای خانواده همزمان با نادیده انگاشتن مسئوولیت او در بروز آن خصلت.
در کل درمانگر فقط میتواند به وسیله الحاق در خانواده تغییرات ساختاری به وجود آورد که متضمن کوشش درمانگر که برای تماس با یکایک اعضا خانواده است .
از طریق بی پرده گویی از خود، آینه کردن یا پیدا کردن یک نقطه مشترک به خانواده میتوان ملحق شد.
ب) بازسازی :
قلب رویکرد ساختی است و متضمن تغییر ساختار خانواده است
اصلاح کردن عملکرد معمول خانواده است . ممکن است متضمن تغییر دادن نقشهای اعضای خانواده باشد تا آنچه خودمانی بوده به چیزی چالش انگیز مبدل شود. منظور ازاین فن ان است که عملکرد مختل شناسایی شود و با شیوه سالم تر واکنش به هم عجین گردد.
منطق زیر بنایی بازسازی این است که خانواده ازطریق الگویهای تعادلی سلسله مراتب موجود کار سازتر کند. درمان روندی است که نحوه انجام کارها را زیر سوال میبرد .
ج) اضداد:
مداخله اضداد در صورت پیگیری موفق به انجام کاری میشود که ظاهرا متضاد چیزیست که قصد انجام دادن آن کار وجود داشته است .
از این فن به عنوان یک ابزار بالینی برای برخورد با مقاومت در برابر تغییر ، جلوگیری از جنگ قدرت بین خانواده و درمانگر استفاده میشود.
معیار کاربرد این فن بر اساس ارزیابی درمانگران ازمیزان مقاومت خانواده در برابر تغییر در آن جز از سیستم است که ازطریق نشانه مرضی تنظیم میگردد. زمانی از این فن استفاده میشود که از طریق مداخله مستقیم مثل توضیح منطقی و پیشنهاد منطقی الگوهای تکراری و پایدار مراوده ها ازبین نمی رود.
موفقیت مداخله اضدادی بستگی به این دارد که خانواده تا چه اندازه با دستورالعمل درمانگر مخالفت یا پیروی کند که معنای خود را از دست بدهند و موجب عقب نشینی و کنار کشیدن خانواده شود .
سه فن عمده در برابر اضداد مدون عبارتند از:
تایید عضوی از خانواده :
فرایند تایید اعضای خانواده شامل استفاده از یک کلمه یا عبارت احساسی برای انعکاس احساس ابراز شده یا نشده ی آن عضو خانواده یا استفاده از توصیف عاری از قضاوت در مورد رفتار است .
تایید میتواند:
1- به صورت پاسخ همدلانه باشد
2- توصیفی عاری از قضاوت از اعضای خانواده باشد
3- توصیف یکی از ویژگیهای ظاهرا منفی دریکی از اعضای خانواده همزمان با نادیده انگاشتن مسئوولیت او در بروز آن خصلت.
در کل درمانگر فقط میتواند به وسیله الحاق در خانواده تغییرات ساختاری به وجود آورد که متضمن کوشش درمانگر که برای تماس با یکایک اعضا خانواده است .
از طریق بی پرده گویی از خود، آینه کردن یا پیدا کردن یک نقطه مشترک به خانواده میتوان ملحق شد.
ب) بازسازی :
قلب رویکرد ساختی است و متضمن تغییر ساختار خانواده است
اصلاح کردن عملکرد معمول خانواده است . ممکن است متضمن تغییر دادن نقشهای اعضای خانواده باشد تا آنچه خودمانی بوده به چیزی چالش انگیز مبدل شود. منظور ازاین فن ان است که عملکرد مختل شناسایی شود و با شیوه سالم تر واکنش به هم عجین گردد.
منطق زیر بنایی بازسازی این است که خانواده ازطریق الگویهای تعادلی سلسله مراتب موجود کار سازتر کند. درمان روندی است که نحوه انجام کارها را زیر سوال میبرد .
ج) اضداد:
مداخله اضداد در صورت پیگیری موفق به انجام کاری میشود که ظاهرا متضاد چیزیست که قصد انجام دادن آن کار وجود داشته است .
از این فن به عنوان یک ابزار بالینی برای برخورد با مقاومت در برابر تغییر ، جلوگیری از جنگ قدرت بین خانواده و درمانگر استفاده میشود.
معیار کاربرد این فن بر اساس ارزیابی درمانگران ازمیزان مقاومت خانواده در برابر تغییر در آن جز از سیستم است که ازطریق نشانه مرضی تنظیم میگردد. زمانی از این فن استفاده میشود که از طریق مداخله مستقیم مثل توضیح منطقی و پیشنهاد منطقی الگوهای تکراری و پایدار مراوده ها ازبین نمی رود.
موفقیت مداخله اضدادی بستگی به این دارد که خانواده تا چه اندازه با دستورالعمل درمانگر مخالفت یا پیروی کند که معنای خود را از دست بدهند و موجب عقب نشینی و کنار کشیدن خانواده شود .
سه فن عمده در برابر اضداد مدون عبارتند از:
[--]تعریف مجدد :
هدف از تعریف مجدد تغییر در بردداشت خانواده از مشکلی است که با
آن رو برو است.
آن رو برو است.
[--]معکوس سازی بر مبنای اطاعت – بی اعتنایی :
که در آن درمانگر ازیکی ازاعضای خانواده را به تغییرنگرش و رفتارش راجع موضوع حساسی هدایت میکند به این امید که موجب ارائه پاسخ متضادی از سوی عضو دیگر خانواده شود .
این فن زمانی مفید از که یکی از اعضا با درمانگر همکاری کند و رفتارش تغییر دهد و دیگری در برابر درمانگر ایستادگی کند و باعث تغییر دراین فرد شود .
این فن زمانی مفید از که یکی از اعضا با درمانگر همکاری کند و رفتارش تغییر دهد و دیگری در برابر درمانگر ایستادگی کند و باعث تغییر دراین فرد شود .
[--]مداخلات مستقیم مبنی بر اطاعت
به کار گیری پند و اندرز، توضیح و تبیین، پیشنهاد، تعبیر و تفسیر و تکالیفی است که مو به مو باید اجرا شود
هدف از این مداخله : تغییر مستقیم قوانین و نقش های خانواده است.
د) فعال سازی:
شامل خانواده ای است که با نشان دادن تسلسل های رفتاری مشکل ساز به درمان انها را به صورت مراوده های نمایشی به درمانگر نشان میدهد.
فنی که درمان گر از خانواده میخواهد که در حضور وی با یکدیگر تبادل نظر کنند و واقعیت خانواده را انگونه که اظهار میکنند تجربه کنند وبه رقص دراورند و مراوده ناسازگار را بروز دهند.
درمانگر سعی میکند مراوده ها را تصحیح کند و درعین حال به مشاهده کلامی وغیر کلامی بپردازد . و با افزودن به شدت مراوده ها و درگیر کردن سایر اعضا در مراوده ها و ارائه ی مراوده های جایگزین و... در این روند مداخله کنند.
مزایای درمانی فن فعال سازی
1- موجب تسهیل و سهولت سیستم درمان میشود زیرا درمانگر و خانواده را سریع با هم درگیر میکند
2 – وقتی خانواده واقعیت خود را در بافت درمان به اجرا میگزارد همزمان این واقعیت را زیر سوال میبرد
3- موجب سهولت گسستگی میشود.
فعال سازی 3 حرکت دارد:
1- به مشاهده خودجوش اعضا میپردازد که حیطه های ناسازگار را برجسته میسازد
2- درمانگر فیلمنامه ای میسازد تا اعضای خانواده رقص ناسازگارشان را اجرا کنند
3- به ارائه طرق مراوده ها میپردازند .
ر) مرز سازی :
یک خط نامرئیست که افراد را از نظر روانی از هم جدا میکند وقتی خانواده ای در جلسه شرکت میکند شیوه نشستن اعضا میتواند سرنخ اتحادها ، ائتلافها ، محور بودن و منزوی بودن باشد . اگر کودکی با عجله در صندلی کنار مادر بنشیند درمانگر میتواند در مورد مادر و کودک دست به مفروضاتی بزند.
مرزها باید به طور کافی خوب تعریف شده باشند که اعضا زیر منظومه مجال انجام وظیفه را پیدا کنند و درعین حال به قدر کافی باز باشند تا اجازه تماس بین اعضای زیر منظومه ها و سایر اعضا فراهم گردد در این فن هدف تغییر اعضای زیر منظومه خانواده یا فاصله بین آنهاست.
ز) بازگویی یا بازتعبیر:
در این فن معنای آغازین رویداد تغییر داده میشود و در بسترجدید قرارمیگیرد که برای آن یک تبیین منطقی دیگر امکان پذیر است.
مفهموم اصلی در این روش نامگذاری مجدد رویدادهاست تا ازاین رهگذر، دیدگاه سازنده تر ومفید تری به وجود آورد و لذا شیوه نگرش به آن رویداد و موقعیت تغییرکند.
عمل تعویض برچسب یک واقعه یا موقعیت به منظورتغییر نگرش و تلقی های خانوادگی و سرانجام رفتار خانوادگی .
فن باز تعبیر به منظور تاثیر گذاشتن مثبت تر روی آنچه از ابتدا موقعیت ناجور تلقی شده است ، به کار می رود. تغییر مکرر در برداشت منجر به تغییر دررفتارمیشود.
ژ) نامتعادل سازی :
در این فن هدف این است که رابطه سلسله مراتبی اعضا زیر منظومه ای را تغییر دهد.
نا متعادل سازی روشی است که درآن درمانگراز یک فرد یا یک زیرمنظومه در مقابل بقیه اعضا خانواده حملایت میکند.
گاه به ضعیف ترین عضو خانواده که درپایین هرم قدرت قرار دارد میپیوندد و به جای کوچک و خار کردن وی ،او را حمایت میکند.
زمانی که هر یک از اعضا در محیط های بین فردی بتوانند نقش ها و وظایف گسترده ای محک بزنند نا متعادل سازی به بروز تغییرات چشمگیری می انجامد.
فنون نا متعادل سازی:
1- ممکن است درمانگر به اعضا بپیوند:
که موجب به وجود آمدن عزت نفس در انها میشود در واقع درمانگر برای تغییر وضعیت سلسله مراتبی یک از اعضا خانواده به او می پیوندد این فن اکثرا برای عضو حاشیه ای خانواده یا فردی که در پایین هرم قرار دارد استفاده میشود و موجب میشود او به گونه ای متفاوت به خود نگاه کند .
درمانگر میتواند از پیوستن به عضو پرنفوذ خانواده به مثابه تکنیک نامتعادل سازی استفاده کند اوکارکردهای عادی عضو نافذ را تشدید میکند.
هنگامی که از این فن برای حمایت سپر بلای خانواده استفاده میشود شانس تغییردر درون کل رابطه افزایش می یابد.
2- نادیده گرفتن اعضا:
این فن با زمینه فرهنگی خانواده متفاوت است چون مستلزم سخنوری و عمل به نحوه ای است که گویی دیگران وجود ندارند .
عضوی که نادیده انگاشته شده اعتراض میکند اعتراض به درمانگر میتواند به درافتادن مستقیم با او باشد یا در خواست از سایر اعضا برای حفظ یکپارچگی که این درخواست ائتلاف علیه درمانگر صف ارایی سلسله مراتب خانواده را میسر میسازد ( مثال : بی توجهی به کودک پر توقع)
این فن را میتوان برای کودک سرسختی که با امتناع از حرف زدن درمان را زیر سوال میبرد استفاده کرد .
3- ائتلاف علیه اعضا خانواد ه :
در این فن درمانگر به عنوان عضوی از خانواده علیه یک عضو یا چند نفر از خانواده شرکت میکند.
مثال : ائتلاف با کودکی که سپر بلاست در خانواده .
البته این فن برای کودکی که از حمایت درمانگر محروم است زیان آور است
اهداف درمان:
به طور کلی ساختار گرایان میکوشند مجموعه قواعد تبادلی خانواده را بازسازی کنند به طوری که اعضا شیوه های جایگزین و رضایت بخش تر ارتباط با یک دیگر را فرا بگیرند و بهتر بتوانند در اینده با تعارض و فشار روانی کنار بیایند.
مرزهای مناسب بین خرده نظام ها باید پی ریزی یا مجددا پی ریزی شوند ، جایگاه مرتبه ای خانواده باید تحکیم شوند و به جای قواعد کهنه باید قواعدی جایگزین شوند که با واقعیت های کنونی خانواده ارتباط بیشتری داشته باشند.
نخستین هدف درمانگران ساختاری عبارت است از تلاش فعالانه برای تغییر سازمان درخانواده بدکار . و تصورشان براین است که تغییر رفتار و کاهش نشانه ها، به دنبال تغییر بستر تبادلات خانواده حادث میشود.
خانواده درمانگران ساخت گرا برخلاف بوون عمدا به خانواده می پیوندند و از درون به سان اهرمی عمل می کنند که می تواند با الگوهای تعاملی بدکار خانواده به چالش پرداخته و با آنها مقابله کنند . به زبان نظریه سیستمها ، ساخت گراها طرفدار دیدگاه دانش فرمانش مرتبه دوم هستند .
به عقیده رویکرد خانواده درمانی ساختاری، نشانه ی مرضی فرد زمانی که در بافت الگوی تعاملی خانواده ارزیابی شود بهتر قابل درک است و برای رفع نشانه ی مرضی باید در ساختار یا سازمان خانواده تغییر صورت گیرد .
۳زیر مجموعه مهم در خانواده از نظر مینوچین و فیشمن
۱- زیر مجموعه زن و شوهری :
عبارت است از زن و شوهر که شریک زندگی هستند . اگر خانواده از ساختار خوبی برخوردار باشد آن دو یکدیگر را حمایت و تقویت می کنند به یکدیگر وابسته می شوند و از شرائط خوبی برخوردارند .
۲- زیرمجموعه والدینی :
منظور کسانی هستند که مسئولیت مراقبت , محافظت و آموختن آداب اجتماعی را به فرزندان بر عهده دارند که ممکن است زن و شوهر یا افراد جایگزین آن ها باشند .
۳- زیر مجموعه فرزندان :
فرزندان یک مجموعه در درون خانواده هستند و اعضای یک نسل را تشکیل می دهند
در رویکرد ساختاری مردان را تشویق می کنند که کارهای اجرایی را برعهده داشته باشند و زنان نقش های عاطفی را برعهده داشته باشند این موضع موجب شده است که بعضی از متخصصان این رویکرد را به تبعیض جنسی متهم سازند .
این رویکرد بر زمان حال تاکید می کند و به گذشته و تاریخچه ی خانواده اهمیت نمی دهد .
در رویکرد ساختاری اساساً اعضای خانواده صاحب اختیار نیستند , درمانگر فعال است و جریان مشاوره در اختیار اوست .
هدف از این مداخله : تغییر مستقیم قوانین و نقش های خانواده است.
د) فعال سازی:
شامل خانواده ای است که با نشان دادن تسلسل های رفتاری مشکل ساز به درمان انها را به صورت مراوده های نمایشی به درمانگر نشان میدهد.
فنی که درمان گر از خانواده میخواهد که در حضور وی با یکدیگر تبادل نظر کنند و واقعیت خانواده را انگونه که اظهار میکنند تجربه کنند وبه رقص دراورند و مراوده ناسازگار را بروز دهند.
درمانگر سعی میکند مراوده ها را تصحیح کند و درعین حال به مشاهده کلامی وغیر کلامی بپردازد . و با افزودن به شدت مراوده ها و درگیر کردن سایر اعضا در مراوده ها و ارائه ی مراوده های جایگزین و... در این روند مداخله کنند.
مزایای درمانی فن فعال سازی
1- موجب تسهیل و سهولت سیستم درمان میشود زیرا درمانگر و خانواده را سریع با هم درگیر میکند
2 – وقتی خانواده واقعیت خود را در بافت درمان به اجرا میگزارد همزمان این واقعیت را زیر سوال میبرد
3- موجب سهولت گسستگی میشود.
فعال سازی 3 حرکت دارد:
1- به مشاهده خودجوش اعضا میپردازد که حیطه های ناسازگار را برجسته میسازد
2- درمانگر فیلمنامه ای میسازد تا اعضای خانواده رقص ناسازگارشان را اجرا کنند
3- به ارائه طرق مراوده ها میپردازند .
ر) مرز سازی :
یک خط نامرئیست که افراد را از نظر روانی از هم جدا میکند وقتی خانواده ای در جلسه شرکت میکند شیوه نشستن اعضا میتواند سرنخ اتحادها ، ائتلافها ، محور بودن و منزوی بودن باشد . اگر کودکی با عجله در صندلی کنار مادر بنشیند درمانگر میتواند در مورد مادر و کودک دست به مفروضاتی بزند.
مرزها باید به طور کافی خوب تعریف شده باشند که اعضا زیر منظومه مجال انجام وظیفه را پیدا کنند و درعین حال به قدر کافی باز باشند تا اجازه تماس بین اعضای زیر منظومه ها و سایر اعضا فراهم گردد در این فن هدف تغییر اعضای زیر منظومه خانواده یا فاصله بین آنهاست.
ز) بازگویی یا بازتعبیر:
در این فن معنای آغازین رویداد تغییر داده میشود و در بسترجدید قرارمیگیرد که برای آن یک تبیین منطقی دیگر امکان پذیر است.
مفهموم اصلی در این روش نامگذاری مجدد رویدادهاست تا ازاین رهگذر، دیدگاه سازنده تر ومفید تری به وجود آورد و لذا شیوه نگرش به آن رویداد و موقعیت تغییرکند.
عمل تعویض برچسب یک واقعه یا موقعیت به منظورتغییر نگرش و تلقی های خانوادگی و سرانجام رفتار خانوادگی .
فن باز تعبیر به منظور تاثیر گذاشتن مثبت تر روی آنچه از ابتدا موقعیت ناجور تلقی شده است ، به کار می رود. تغییر مکرر در برداشت منجر به تغییر دررفتارمیشود.
ژ) نامتعادل سازی :
در این فن هدف این است که رابطه سلسله مراتبی اعضا زیر منظومه ای را تغییر دهد.
نا متعادل سازی روشی است که درآن درمانگراز یک فرد یا یک زیرمنظومه در مقابل بقیه اعضا خانواده حملایت میکند.
گاه به ضعیف ترین عضو خانواده که درپایین هرم قدرت قرار دارد میپیوندد و به جای کوچک و خار کردن وی ،او را حمایت میکند.
زمانی که هر یک از اعضا در محیط های بین فردی بتوانند نقش ها و وظایف گسترده ای محک بزنند نا متعادل سازی به بروز تغییرات چشمگیری می انجامد.
فنون نا متعادل سازی:
1- ممکن است درمانگر به اعضا بپیوند:
که موجب به وجود آمدن عزت نفس در انها میشود در واقع درمانگر برای تغییر وضعیت سلسله مراتبی یک از اعضا خانواده به او می پیوندد این فن اکثرا برای عضو حاشیه ای خانواده یا فردی که در پایین هرم قرار دارد استفاده میشود و موجب میشود او به گونه ای متفاوت به خود نگاه کند .
درمانگر میتواند از پیوستن به عضو پرنفوذ خانواده به مثابه تکنیک نامتعادل سازی استفاده کند اوکارکردهای عادی عضو نافذ را تشدید میکند.
هنگامی که از این فن برای حمایت سپر بلای خانواده استفاده میشود شانس تغییردر درون کل رابطه افزایش می یابد.
2- نادیده گرفتن اعضا:
این فن با زمینه فرهنگی خانواده متفاوت است چون مستلزم سخنوری و عمل به نحوه ای است که گویی دیگران وجود ندارند .
عضوی که نادیده انگاشته شده اعتراض میکند اعتراض به درمانگر میتواند به درافتادن مستقیم با او باشد یا در خواست از سایر اعضا برای حفظ یکپارچگی که این درخواست ائتلاف علیه درمانگر صف ارایی سلسله مراتب خانواده را میسر میسازد ( مثال : بی توجهی به کودک پر توقع)
این فن را میتوان برای کودک سرسختی که با امتناع از حرف زدن درمان را زیر سوال میبرد استفاده کرد .
3- ائتلاف علیه اعضا خانواد ه :
در این فن درمانگر به عنوان عضوی از خانواده علیه یک عضو یا چند نفر از خانواده شرکت میکند.
مثال : ائتلاف با کودکی که سپر بلاست در خانواده .
البته این فن برای کودکی که از حمایت درمانگر محروم است زیان آور است
اهداف درمان:
به طور کلی ساختار گرایان میکوشند مجموعه قواعد تبادلی خانواده را بازسازی کنند به طوری که اعضا شیوه های جایگزین و رضایت بخش تر ارتباط با یک دیگر را فرا بگیرند و بهتر بتوانند در اینده با تعارض و فشار روانی کنار بیایند.
مرزهای مناسب بین خرده نظام ها باید پی ریزی یا مجددا پی ریزی شوند ، جایگاه مرتبه ای خانواده باید تحکیم شوند و به جای قواعد کهنه باید قواعدی جایگزین شوند که با واقعیت های کنونی خانواده ارتباط بیشتری داشته باشند.
نخستین هدف درمانگران ساختاری عبارت است از تلاش فعالانه برای تغییر سازمان درخانواده بدکار . و تصورشان براین است که تغییر رفتار و کاهش نشانه ها، به دنبال تغییر بستر تبادلات خانواده حادث میشود.
خانواده درمانگران ساخت گرا برخلاف بوون عمدا به خانواده می پیوندند و از درون به سان اهرمی عمل می کنند که می تواند با الگوهای تعاملی بدکار خانواده به چالش پرداخته و با آنها مقابله کنند . به زبان نظریه سیستمها ، ساخت گراها طرفدار دیدگاه دانش فرمانش مرتبه دوم هستند .
به عقیده رویکرد خانواده درمانی ساختاری، نشانه ی مرضی فرد زمانی که در بافت الگوی تعاملی خانواده ارزیابی شود بهتر قابل درک است و برای رفع نشانه ی مرضی باید در ساختار یا سازمان خانواده تغییر صورت گیرد .
۳زیر مجموعه مهم در خانواده از نظر مینوچین و فیشمن
۱- زیر مجموعه زن و شوهری :
عبارت است از زن و شوهر که شریک زندگی هستند . اگر خانواده از ساختار خوبی برخوردار باشد آن دو یکدیگر را حمایت و تقویت می کنند به یکدیگر وابسته می شوند و از شرائط خوبی برخوردارند .
۲- زیرمجموعه والدینی :
منظور کسانی هستند که مسئولیت مراقبت , محافظت و آموختن آداب اجتماعی را به فرزندان بر عهده دارند که ممکن است زن و شوهر یا افراد جایگزین آن ها باشند .
۳- زیر مجموعه فرزندان :
فرزندان یک مجموعه در درون خانواده هستند و اعضای یک نسل را تشکیل می دهند
در رویکرد ساختاری مردان را تشویق می کنند که کارهای اجرایی را برعهده داشته باشند و زنان نقش های عاطفی را برعهده داشته باشند این موضع موجب شده است که بعضی از متخصصان این رویکرد را به تبعیض جنسی متهم سازند .
این رویکرد بر زمان حال تاکید می کند و به گذشته و تاریخچه ی خانواده اهمیت نمی دهد .
در رویکرد ساختاری اساساً اعضای خانواده صاحب اختیار نیستند , درمانگر فعال است و جریان مشاوره در اختیار اوست .
منابع
آرتور اس.ربر.(1995).فرهنگ روان شناسی.ترجمه یوسف کریمی و همکاران(1390)،انتشارات رشد،تهران،صفحه340
جرالد کوری(2005).نظریه و کاربست مشاوره و روان درمانی(ویراست هفتم).ترجمه یحیی سید محمدی(1387)،انتشارات ارسباران،تهران،458-456
و منابع دیگر
منبع: میگنا