خلاصه داستان :
یحیی، جوانی است که محل نامتعارفی را برای ادامه خدمتش انتخاب می کند.
قرنطینه بیماران علاج ناپذیری که علاوه بر مشکلات جسمی درمان ناپذیر،
درگیری های روحی و روانی خردکننده ای را نیز تحمل می کنند. یحیی در طول
زندگی اش در قرنطینه، تلاش می کند در کنار بیماران بخشی از روحیه از بین
رفته آنها را ترمیم کند و در طول این زندگی درمی یابد خود نیز به دریافت
جدیدی از پاسخ سؤالات همیشگی و تردیدهایش رسیده.
جوایز :
جشنواره بین المللی فیلم فجر ـ دوره بیست و پنجم -> بهترین فیلم اول / سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری: حمید خضوعی ابیانه /
سیمرغ بلورین بهترین صدا برداری: حسن زاهدی/ سیمرغ بلورین نقش دوم مرد : افشین هاشمی
در فیلم
سینمایی پابرهنه در بهشت بهرام توکلی که بر اکران سینماهاست، انتخاب زاویه
نگاه جدید از مرحله طراحی و پرداخت خط داستانی وارد کار شده و اصل بر
آشنایی زدایی از مولفه ها، مفاهیم و کاراکترهای آشنای فیلم های معناگرا
قرار گرفته است.
توکلی در پابرهنه در بهشت تلاش می کند با انتخاب
زاویه دید جدید مقطع حساس زندگی های نزدیک به مرگ را واجد نوعی تازگی کند
که این مهم از طریق اطلاعات دهی تدریجی و نگاهی تازه به کاراکتر کلیشه شده
روحانی در فیلم های ایرانی چند سال اخیر هم می آید.
اهمیت فیلم
بیشتر از جایی نشات می گیرد که انتخاب زاویه نگاه جدید به گونه ای کاربردی
از مرحله طراحی و پرداخت خط داستانی وارد قصه شده و به نوعی اصل را بر
آشنازدایی از مولفه ها، مفاهیم و کاراکترهای آشنا قرار داده است. اینگونه
است که این چیدمان به تصویری می انجامد که از ابتدا تکلیف مخاطب با آن روشن
نیست و همین روشن نبودن، گزینه هایی مختلف را پیش روی او قرار می دهد.
همانطور
که اشاره شد پابرهنه در بهشت نگاهی جدید به مقطع قبل از مرگ دارد و از
معدود آثاری است که می تواند ژانر کلیشه شده و تازه تاسیس معناگرا را احیا
کند. این مقطع برای قشری از بیماران مبتلا به بیماری های لاعلاج (ایدز) به
تصویر درمی آید و با این انتخاب فیلمساز به نوعی باورهای اخلاقی را در کنار
آموزه های مذهبی قرار داده و مفاهیم بنیادین هر یک را به چالش می کشد.
این
مهم بخصوص وقتی محقق می شود که بخش پنهان شخصیت ها مورد کالبدشکافی قرار
گرفته و تضاد میان این مفاهیم به گونه ای غریب برجسته می شود. به عنوان
مثال جایی که پزشک آسایشگاه (امین تارخ) اعتراف می کند خودش هم به این
بیماری مبتلاست و راه انداختن این مرکز به نوعی پاسخی به نیاز درونی خودش
بوده، حرف هایش در مورد نیاز به حضور روحانی برای احیاء رابطه از هم گسسته
بیماران و خداوند بازتابی گسترده تر پیدا می کند.
فیلم از ابتدا
نشانی واضح و روشنی از مکانی که یحیی (هومن سیدی) خودخواسته وارد آن شده
ارائه نمی دهد و به گونه ای ابهام و به تبع آن گزینه های مختلف را در ذهن
مخاطب ایجاد و با این گزینه ها بازی زیرپوستی می کند. این وجه به مدد روایت
اول شخص و نریشن یحیی از ابتدای فیلم نیز حاصل شده که تجربه های خاص خود
را بسان کابوسی واقعی روایت می کند و از آنجا که این کابوس ذهنی است، او
کمتر سعی در توضیح واضحات و روشن کردن ابهامات دارد.
در واقع مخاطب
نمی داند این شخصیت به چه مکانی وارد شده و با گزینه های ممکن که در ذهن
او شکل می گیرد، مکان را به یک آسایشگاه روانی نسبت می دهد. هر چند این
اطلاعات در ادامه با داده های تدریجی تصحیح می شود، اما هیچکدام رد نمی
شود. به این ترتیب ذهن مخاطب تکمیل پازل نهایی را با تحلیل داده ها انجام
می دهد و در نهایت به تصویری روشن در ذهن خود و نه به وسعت ذهنیت همه
مخاطبان می انجامد.
روحانی بودن یحیی هم یکی از وجوه دیگر است که
از ابتدا به آن اشاره ای واضح نمی شود و کدهای ارائه شده نیز در جهت آشنایی
زدایی از این کاراکتر آشنا هستند. کاراکتری که در فیلم های ایرانی با توجه
به نوع پوشش، حرف زدن، منش و رفتار بدل به تصویر و قالبی از پیش تعیین شده
گردیده و هر بار هم بازیگری جدید تنها زحمت پوشیدن این لباس تکراری را به
خود می دهد بدون آنکه بتواند این قالب آشنا را ارتقا داده یا مال خود کند.
نوع
حضور کاراکتر روحانی در این فیلم برخاسته از نگاهی غیرکلیشه ای به این
شخصیت است. این وجه از اولین مرحله یعنی انتخاب هومن سیدی وارد کار شده
بازیگری که در فیزیک هم نشانی از روحانی های مرسوم و قابل انتظار ندارد و
نکته مهم استفاده بهینه از آرامش، انفعال و سادگی ذاتی این بازیگر در ترسیم
چهره ای متفاوت از روحانی است. این ویژگی ها در یک تکه نان تصویرگر سربازی
بود که اصرار بر متفاوت شدن از دیگران به تصویری ساکن و تحمیلی از او
انجامید، ولی در پابرهنه در بهشت یک روحانی غیرکلیشه ای می سازد.
در
طول فیلم هیچگاه یحیی را در لباس روحانی نمی بینیم و با گذشت چند سکانس و
آشنا شدن با این شخصیت است که متوجه روحانی بودن او می شویم. در کنار این
معرفی تدریجی، یحیی با خصوصیاتی شخصیت پردازانه برجسته می شود. او کمتر حرف
می زند و در واقع با کلام ارتباط خوبی ندارد. در حالی که روحانی های عرصه
تصویر همواره به واسطه تسلط به سخن گفتن و وعط و نصیحت از اطرافیان خود
متفاوت می شوند.
یحیی در پی موعظه و پند و نصیحت نیست بلکه به زعم
خود در حال فراگیری درس خود از زندگی است. او به میل خود به چنین آسایشگاهی
منتقل شده و به هر کسوتی درمی آید تا نوعی همه شمولی شخصیت روحانی را با
رهایی از کلیشه های موجود به رخ بکشد. این شاید همان وجه کاربردی و واقعی
باشد که به زعم فیلمساز به احیاء رابطه روحانی با قشر عادی جامعه انجامیده و
می تواند آموزه های زیرپوستی آنها را نیز به گونه کاربردی از سطح شعار و
موعظه به سطح رفتارهای روزمره مردم بیاورد.
فیلم با تعبیر بهشت از
بخش دائمی که بیماران از آن بازگشتی ندارند، در کنار مفاهیمی چون پاکی و
پاکدامنی که در خط فرعی دختر بیماری که نگهبان آسایشگاه قصد ازدواج با او
دارد، به آن پرداخته می شود نمای نقطه نظر به این مفاهیم را تا حد زیادی
عوض می کند و زوایای جدیدی را پیش روی مخاطب قرار می دهد.
در
پابرهنه در بهشت استفاده کاربردی از تصاویر ویدئویی در افشاگری شخصیت دکتر
انجام شده و متفاوت بودن جنس این تصاویر از آنچه کابوس ذهنی یحیی است، به
نوعی در ایجاد تنوع و تضاد تصویری کمک می کند. به ویژه وقتی متوجه می شویم
این کابوس در کابوس به نوعی حاصل اعترافات شخصی یحیی در نوار کاست هم هست و
با یک چرخش در پایان همه چیز حاصل تجربه کسب کردن یحیی در گذشته تعبیر می
شود.
یحیی در آخرین دیالوگ فیلم هنگام گام نهادن به بخش دائمی
بیماران مبتلا به ایدز می گوید (با ورودم به بهشت تازه نقشم به عنوان
روحانی روشن شد). تجربه ای که به نظر می آید در خاطره ذهنی او جای می گیرد و
تصویر چگونگی رسیدن او به این مرحله از تزکیه پیش روی مخاطب قرار گرفته
است.
همانطور که با استفاده از نریشن کلیت فیلم به مثابه منولوگ
ذهنی شخصیت اصلی تعبیر می شود. توزیع اطلاعات در طول قصه از ویژگی هایی است
که سازنده نقطه قوت فیلم از مرحله نگارش است. اطلاعات در مورد لوکیشن
آسایشگاه بیماران لاعلاج، معرفی مکان و شخصیت اصلی حتی شخصیت های فرعی به
گونه ای تدریجی و مقطعی ارائه می شود و در نهایت مخاطب را گام به گام با
نقاط دید جدید مواجه می کند.
پابرهنه در بهشت نخستین فیلم بلند
سینمایی بهرام توکلی با بازی امین تارخ، هومن سیدی، افشین هاشمی و نگار
جواهریان است و داستان یک روحانی جوان را روایت می کند که تصمیم می گیرد
برای مدتی زندگی در کنار بیماران مبتلا به ایدز را تجربه کند. این فیلم از
چهارشنبه ۲۸ فروردین در گروه سینمایی عصر جدید اکران شده است.
این
فیلم موفق شد از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر جایزه ویژه سال پیامبر
اعظم (ص) را از بخش بین الملل و سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری، بازیگر
مرد مکمل، صدابرداری و بهترین فیلم اول را برای حمید خضوعی ابیانه، افشین
هاشمی، حسن زاهدی و داریوش صادقپور به ارمغان آورد. پابرهنه در بهشت در
رشته های کارگردانی، تدوین، طراحی صحنه و لباس و گریم هم نامزد بود.
نقدی دیگر
«پابرهنه در بهشت» اولین ساخته بلند بهرام توکلی از گشوده شدن مسیری تازه درسینمای فرهنگی ایران حکایت دارد.
سینمایی که با پرهیز از الگوهای مستعمل جشنواره ای در جست و جوی هوایی تازه است.
«پابرهنه
در بهشت» یک درام روان کاوانه است که در آن فیلمساز کوشیده با پرداختن به
آدم هایی مسئله دار، تصویری ملموس از چالش های روحی آنها به دست دهد.مهم
ترین ویژگی فیلم توکلی، تمرکز بر شخصیت هاست و نکته قابل توجه اینکه
فیلمساز به صورت توامان هم به شخصیت ها توجه دارد و هم به سیر روایت
داستان.
«پابرهنه در بهشت» میتوانست همه جذابیتش را از سوژه متفاوتش بگیرد. اینکه روحانی جوانی که با تردیدهای زیادی روبهروست به یک قرنطینه پناه میبرد، از جامعه اطرافش فاصله میگیرد و در سکوت آسایشگاه حقیقت را جستوجو میکند آنقدر جذاب است که بهرام توکلی جوان را وسوسه کند همه توجهش را صرف قصه کند. اما فیلمساز سعی کرده در قالب یک ساختار سینمایی و تازه (در محدوده سینمای ایران) قصهاش را روایت کند. این فرم روایی از آغاز فیلم و همان سکانسهای نخستین، توجه مخاطب را جلب میکند.
کارگردان در شکل دادن به فضای کابوسگون فیلمنامه موفق است. در نریشینهای یحیی هم روی این موضوع تأکید میشود که شاید تجربهای که روحانی جوان در آسایشگاه پشتسر میگذارد، کابوسی ذهنی است. رنگهای تیره و سرد و فضای غریب آسایشگاه در سکانسهای ورود یحیی و مواجههاش با آدمهایی که در آسایشگاه حضور دارند، این تصور را که همه چیز در کابوس شخصیت اصلی میگذرد، تأیید میکند. اما در اواسط فیلم، رنگها تغییر میکند و فضا رئالیستی میشود. این تغییر، آنچنان بطئی است که مخاطب بهراحتی آنرا میپذیرد.
یحیی شبیه قدیسان است. انتخاب هومن سیدی باتوجه به ویژگیهای ظاهریاش برای این نقش کاملا هوشمندانه و در خدمت فیلم بوده. مواجهه او با محیط و آدمهای آسایشگاه طوری طراحی شده که انتخاب و تصمیم نهایی او برای ماندن در بخش دائمی، قابل باور است. ارتباطی که یحیی با محیط برقرار میکند یکسویه نیست. قرار نیست تنها آدمهای اطراف یحیی تحت تأثیر سلوک و مشی خاص او، متحول شوند. خوشبختانه اصلا کسی تغییر نمیکند. حتی در پایان، زمانی که از تصمیم یحیی مطلع میشویم تأکیدی روی این نمیشود که یحیی پاسخ سئوالهایش را گرفته و خدمت به بیماران بخش دائمی، آخرین نقطهای است که یحیی در آن قرار میگیرد.
حضور در این بخش، پایان سفر موقتی او در آسایشگاه و عبادتی تازه برای او است.کارگردان از حادثهپردازی پرهیز کرده و ایجاد کشش و جذابیت را بهعهده خلق و تعریف موقعیتها گذاشته است. یحیی هر بار با یکی از شخصیتها آشنا میشود و از طریق آنها، مسیر سیر و سلوک او کامل میشود، او مثل ناظری خاموش به حرفهای دیگران گوش میدهد و معمولا پاسخی برای پرسشها ندارد. او سؤالهای معصومه (نگار جواهریان) را با سکوت پاسخ میدهد. با موضع تند و متعصبانه دکتر (امین تارخ) در قبال بیماران مخالف است. سعی میکند مشکل مالی پیرزن خدمتکار را حل کند.
به جستوجوی فرزند شعیبی میرود و فقط تلاش میکند زندگی را برای آدمهای به آخر خط رسیده آسایشگاه قابل تحمل کند. برپایی مسابقه فوتبال و حضور در مراسم ازدواج سرباز و معصومه هم به همین دلیل است. فیلم به یحیی متکی است و موفق بودن هومن سیدی در اجرای این نقش، کمک زیادی به فیلم کرده است. این شخصیتپردازی درست را درمورد شخصیتهای دیگر هم میبینیم، شاهو (افشین هاشمی)، دکتر، سرباز و... حتی همسر شاهو با وجود حضور کوتاهی که دارد، کاملا پذیرفتنی است. طراحی میزانسن برای سکانس گفتوگوی زن و شاهو این سکانس را که میتوانست فقط عاطفی و رمانتیک باشد، تراژیک و به یادماندنی از کار درآورده، بدون استفاده از کلام و در سکوت، اشتیاق و عشق شاهو و تنهایی و استیصال زن را میبینیم. فیلم پر است از سکانسهایی که اطلاعات و فضاسازی در آنها از طریق تصویر و نشانههای بصری منتقل میشود.
آتش روشن کردن سرباز با نور خورشید و عینک شاهو در حیاط مقدمهای است بر خودسوزی شعیبی، روشن و خاموش شدن چراغهای آسایشگاه حالات روحی و موقعیت شخصیتها را نشان میدهد. شاهو آرزو میکند برف ببارد و در سکانس بعدی در بارش برف شدید جنازهاش را از آسایشگاه خارج میکنند.
طنزی ظریف در بعضی فصلها فضای سرد و تاریک فیلم را تلطیف میکند. شخصیت سرباز که کاملا با شخصیتهای درهمشکسته فیلم متفاوت است، چنین کارکردی دارد.
رخوشی او با فضای غمبار و کسالتآور آسایشگاه تضاد غریبی دارد. در یکی از سکانسها نریشین یحیی را میشنویم که حاوی حرفهای او درباره مسیری است که انسان طی میکند با این مضمون « که چه هستیم و چه میشویم». این نریشین را روی صحنهای میبینیم که یحیی سطل آب را روی زمین میریزد و پیرزن خدمتکار به کنایه به او میگوید: «تو هیچی نمیشی.» از این بازیهای کلامی و طنزهای ظریف در فیلم استفادههای خوبی شده است.
«پابرهنه در بهشت» از حضور یک فیلمساز با استعداد در سینمای ایران خبر میدهد. کارگردانی که باید منتظر فیلمهای بعدیاش باشیم. فیلمهایی که باید ثابت کنند امتیازهای اولین ساخته توکلی اتفاقی نبوده و همه ایدههای او در این فیلم خرج نشده. فیلم دوم توکلی میتواند موقعیت او را در سینمای حرفهای تثبیت کند. او با «پابرهنه در بهشت» نیمی از راه را رفته و بقیه مسیر که دشوارتر است را با فیلمهای بعدی باید طی کند.
دو نگاه به فیلم «پابرهنه در بهشت»
اما خدایی هست
سجاد روشنی
نویسنده و کارگردان: بهرام توکلی
مدیر فیلمبرداری: حمید خضوی ابیانه
تدوین: بهرام دهقانی
آهنگساز: علی صمدپور
تهیه کننده: حبیب الله کاسه ساز
بازیگران: امین تارخ، افشین هاشمی، سیروس همتی، نگار جواهریان
خلاصه داستان:
یحیی روحانی جوان برای ادامه خدمتش محلی نامتعارف را انتخاب می کند. قرنطینه بیماران لاعلاجی که مشکلات ذهنی و جسمی دارند، او در این شرایط تجربیات جالبی را از سر میگذراند.
پابرهنه در بهشت فیلم سیاهی است که پایان روشنی دارد. این فیلم روان انسانهای گناهکار را در قرنطینهای عجیب که به هیچوجه برای تماشاگر محسوس نیست میکاود. روحانی جوان که قبل از ورود به حوزه دانشجوی پزشکی بوده است، برای شناخت انسان، جهان، خدا و خود با نگاهی معنوی همراه با دست نوشتهها و کاستهای پرشده از حدیث نفسهای شبهای خود، پا به این قرنطینه میگذارد. او در این فیلم با آدمهای عجیبی روبه رو میشود، اما گذشت زمان نه تنها شخصیتها را در نظر او از اعجاب خارج میکند، بلکه با آنها طرح دوستی میریزد و به این طریق به دنیای درون آنها نزدیک میشود. فیلم در حالی به پایان میرسد که همه چیز از دست رفته است. یکی از بیماران طعمه حریق خودسوزی میشود، دیگری میمیرد. دکتر قرنطینه از آلوده شدن خود سخن میگوید. اما این پایان نیست. روحانی جوان که هرگز برنمیتابد برای بیماران قرنطینه موعظه و خطابه بخواند، حالا بیشتر آنها را درک میکند. او در زیر برفی زیبا بر مرگ حرافترین بیمار قرنطینه میگرید و سرانجام پس از این همه تیرگی خدا را بیشتر درمییابد. فیلم میگوید هرچند این سختیها، عسرتها و تیرگیها زندگی را سیاه کرده است، اما خدایی هست که ما همه باید این تیرگیها را تاب آوریم تا او را بیشتر بشناسیم. معنویت سترگی که همه این عسرتها در درون آن است و شکیبایی بر همه آنها، ادراک آن نور معنوی است.
این فیلم میتوانست همچون آثار هیچکاک فیلمی بدون cut (کات) باشد، ولی بهرام توکلی کارگردان فیلم معتقد است چند سکانس بدون کات پشت سرهم باعث خستگی مخاطب میشود و ضرباهنگ فیلم را کند میکند. از سوی دیگر در نشست خبری این فیلم در سینما فلسطین توکلی که نخستین کار بلند خود را به انجام رسانده است از کار خود احساس نهایت رضایت را داشت. خوب است آقای توکلی قضاوت درباره خوبی و بدی کارش را به مخاطبان و منتقدان واگذارد و وقتی در نشست خبری میخواهد به هر نظری پاسخ دهد این قدر نگوید: «با احترام به نظر دیگران، ولی من این جور فکر میکنم.»
فیلمبرداری این فیلم یکی از نکات مثبت فیلم است که با ظرافت بیننده را همزمان به درون قرنطینه میبرد. اغلب شاتها بسته و نماها نزدیکند. این خود درونکاوی قهرمان فیلم را برای بیننده ملموستر میکند. گاهی ابیانه دوربین را دست گرفته و در باغ محوطه قرنطینه همراه بیماران میدود. دوربین تصویر برگها و زمین و آسمان را سیاه و سفید با حرکتی تند برای ما تصویر میکند که جذاب است.
فقر فضاسازی
حمید اکرمی
یحیی روحانی جوانی است که یک باره تحصیلات عالیه خود در رشته پزشکی رها کرده و به دنیای روحانیت پای میگذارد به همین منوال به ناگه مکان عجیبی را برای خدمت انتخاب میکند. آنجا قرنطینه است متروک برای بیماران لاعلاجی که درگیریهای روحی، جسمی و ذهنی دارند و با تنی رنجور و ذهنی آشفته در اوج ناامیدی بسر میبرند در این شرایط سخت یحیی هم به نوعی درگیر شده و سعی دارد تا خود را به آنها و دنیای پریشانشان نزدیک کند. آنها را صمیمانه دوست داشته باشد و از خدمت به آنها دریغ نورزد. او سعی دارد کرامات و عظمت خداوندی را در دنیای بهم ریخته این بیگانگان با خویش اثبات نماید و بدینسان پیوسته برای رخدادهای تازهتر و اتفاقات بهتر و خوبتر با خویش درگیر میباشد.
در این اثر کاستیهای ساختاری و عدم پردازشهای لازم نوشتاری به نوعی خودنمایی میکرد استفاده از قابهای بسیار بسیار بسته و قطع نماهای پیوسته بسته، حکایت از محدودیت فضاسازی و مشکلات اجتماعی حاکی از نبود امکانات و یا شرایط مناسب فیلمبرداری دارد. عدم پیوند ساختار اصلی قصه با پاساژها و که میبایست در واقع نمایی شرایط موثر باشد کمتر وجود دارد از این رو از حیث محتوا باور پذیری اثر برای مخاطبین چندان آسان نیست آنچه در مخیله صاحب اثر برای طرح یک پیوند زیبا میان روحانی و افراد جامعه اطرافش شکل گرفته بود بیشتر میتوانست برگرفته از روحانیون مسیحی و یا میسیونرهایی باشد که از دنیا بریدهاند و برای عبادت و خدمت به خلق با شرایط تازه به توافق رسیدهاند اما در پردازشهای نوشتاری و ساختاری این شاکله به تکامل نرسیده است به نظر میرسد عدم سنخیت سوژه با فضا از باورپذیری آن کاسته است و شاید سنت و معمول و فرهنگ و فضای متفاوت ایرانی اسلامی به نظر میرسد دستیابی به چنین ایدهای را مشکل کرده باشد اما آنچه میتوانست از کلیت فیلم منتج گردد اصرار به ایجاد فضائی روحانی، عاطفی و انسانی است که اگر با ظرافت و باورهای مخاطب تطابق مییافت رسیدن به هدف را برای صاحب اثر میسر مینمود.
نیست رنگی که بگوید با من/نگاهی به فیلم پا برهنه در بهشت
فضا پردازی انتزاعی «پا برهنه در بهشت» گرچه مولود درام و روایت آن نیست (هست؟!) اما نوعی شاخصه برای توجه ما به خلق اتمسفرهای جدید روایی و تصویرپردازی سینمایی به وجود می آورد. فیلم، بیانی خاص دارد. تصاویر سیاه و سفید و حرکت های نه چندان یکنواخت دوربین، هرازگاهی در آفرینش نمایی زیبا و بدیع موفق می شود، تا آنجا که در سکانس اوج روایت، به دیالوگ های مابین مبلغ دینی و بیمار مبتلا به ایدز روی پشت بام منجر شده و حسی سرد و گرم ناشی از سیاه و سپیدی تصویر و بازی خلاق و خوب افشین هاشمی پدید می آورد. فیلم، در واقع مجموعه ای از خلاقیت های قابل اعتنا به همراه سکانس هایی خوب و جدی و در عین حال فرآیندی نه چندان یکنواخت و منسجم است. شاید، حرکت دوربین در خلا کش و قوس های خاص فضای نگهداری مددخواهان و مددکاران به علاوه بازی های خوب و حس برآمده از قاب بندیهای جالب، لذت هایی را نصیب مخاطب گرداند؛ اما بی تردید آنچه در این رویکرد مورد سؤال و نقد است، نحوه مواجهه فیلم ساز با روایت و درام است.
نوع انتخابی که برای بیان تصویری فیلم در سینما انجام می گیرد، می بایستی عمیقاً متناسب و مرتبط با نوع درام و البته نحوه روایت پردازی آن باشد. «پا برهنه در بهشت» در شخصیت پردازی قهرمان(؟!)اش، رویکردی کاملاً تکراری در پیش می گیرد. از میمیک و چهره مثلاً آزموده شده سیدی گرفته تا داستان «برخورد»، «تقابل»، «کنشگری» و در نهایت «تالیف» و «تانیس» اضداد موجود در داستان، با شدت و غلظت متفاوت در نمونه های پیشین سینمای جهان و ایران. بگذارید این طور روایت کنیم که، شخصی با هدفی معین وارد محیطی خاص می شود و در این میانه، می بایستی با چندین تقابل مواجه شود؛ مقابله با ذهنیتها و رسوبهای فکری و عملی مُنشا از خود و جامعه، مقابله با ری اکشن های افراد آن جامعه خاص در اینجا محیط زندگی مددجویان کش و قوس های قانونی و سلیقه ای با مسئولین و مددکاران و ... و البته پرداختن به وظیفه روحانی و عرفانی، هدایت، صلاح جویی و ... «کمک» به دیگران. این ها همه، وقتی در بستر یک داستان آن هم با نوع پردازش تصویری و انتخاب روایی که «پا برهنه ... » بدان دست یازیده، نیازمند مؤلفههای سینماورزانه قدرتمند و در عین حال عقبه اندیشگی ارجمند و جدی و معتبر است. البته همه این ها در کنار موفقیت برای «شخصیت» پردازی آدم های داستان، حجم و سترگی کار را صد چندان می کند.
گفتیم که فیلم یکنواخت نیست. نحوه مواجهه «طلبه» و «دکتر»، نورپردازی خوب و زیبایی دارد، اما نجیب و نارواست. حرکت دوربین به سمت زن پا به سن گذاشته رفتگر، خاص و جذاب، با این همه و در ضمن این که فیلم هرگز نمی تواند اثری شاخص و مستحق تعظیم های آنچنانی باشد، ولی لیاقت توجه و اعتنایی در خور جذابیت های بصری و آن چند سکانس دوست داشتنی اش، دارد.
با یادآوری بازی خوب و ارزشمند افشین هاشمی که الحق، حتی بدیع و غریب و قریب به آن سکانس سرآمد فیلم بخشید که بر تارک تصاویر سرد و خیس و سیاه فیلم، می درخشد.
منابع : همشهری آنلاین http://cinemahani.blogfa.com/ و http://old.ido.ir حوزه هنری و پایگاه اطلاع رسانی حوزه