یک روانشناس بالینی گفت: طلاق و جدایی والدین از عمدهترین علل بیماریهای روانی کودکان است.
مهدی دولتخواه در گفتوگو با خبرگزاری (ایسنا) ، اظهار کرد: وقتی زوجین از هم جدا شدند، ترس ناشی از احساس بیسرپرستی و واهمهی ناشی از آیندهای مبهم برای کودک پدید میآید که روان او را جداً آزرده میکند.
وی ادامه داد: عقدههای غیرقابل تحمل، نگرش توام با نفرت نسبت به والدین و احساس از دست دادن امنیت از عوارضی است که در این خصوص قابل ذکرند.
این کارشناس ارشد روانشناسی بالینی مرکز مشاوره معاونت اجتماعی فرماندهی انتظامی خراسانجنوبی با بیان اینکه جدایی والدین از یکدیگر کودک را به اختلال عاطفی دچار میکند، تصریح کرد: حالت افسردگی، انزواجویی و تخیل رویا در بیداری برای او پدید میآورد و در مواردی قدرت اراده و اندیشه را از او میگیرد و در کل او را چنان پریشان میکند که اثرات شوم آن مادامالعمر با کودکان است.
دولتخواه با اشاره به اینکه تجربه طلاق برای تمام اعضای خانواده اضطرابزاست، افزود: رفتار کودکان پس از طلاق نشاندهنده این اضطراب است و پس از طلاق میزان اختلالات عاطفی و رفتاری در کودکان بالا میرود.
وی با اشاره به عواقب و پیامدهای طلاق تاکید کرد: بزهکاری کودکان و نوجوانان، ناسازگاریها و رفتارهای ضد اجتماعی و فحشا به ویژه در نتیجه فقر و ناآگاهی، اعتیاد زنان، مردان، کودکان و استفاده از کودکان در توزیع مواد مخدر و دیگر فعالیتهای غیرمجاز از جمله موارد تأثیر طلاق در پدیدههای روانی و اجتماعی کودکان است.
این روانشناس بالینی، پرخاشگری و ناسازگاری کودکان و نوجوانان، فرار از منزل و ولگردی آنان، کاهش میل به ازدواج در بچههای طلاق، اهمال و مسامحه والدین در تحکیم و تربیت فرزندان و آسیب دیدن روانی و اجتماعی را از جمله موارد تأثیر طلاق در پدیدههای روانی و اجتماعی کودکان دانست.
دولتخواه با بیان اینکه بچههای طلاق با گذشت چندین سال نمیتوانند ثبات هیجانی و عاطفی خود را به دست آورند، تاکید کرد: از آنجا که هسته مرکزی شخصیت افراد به نظر بسیاری از پژوهشگران روانشناسی در دوران کودکی شکل میگیرد، اینگونه کودکان در بسیاری از موارد دچار اختلالات شخصیتی خواهند شد.
وی یادآور شد: فرزندان طلاق در آینده اکثراً افسرده، گوشهگیر و منزوی هستند و اتکای به نفس آنان نیز به شدت کم میشود.
این روانشناس بالینی خاطرنشان کرد: فرزندان طلاق آیندهای قوی را برای خود تصور نمیکنند و اطمینان خود را به ارکان زندگی از دست میدهند و در آینده نسبت به افراد پیرامون خود و در مقیاس بالاتر، اجتماع، به نوعی به بیتوجهی کشیده میشوند.