ای بهار نینوا در فصل جوش
ای گل خون پیشه آتش فروش
گوییا خون بشارت بر تو ریخت
اشک زینب در اسارت بر تو ریخت
در زمین، دشت تپیدنها تویی
قتلگاه سر بریدنها تویی
خواهر خورشید رنگ زرد من
خواهر مغموم صحراگرد من
داغ تو درد دقایق میدهد
بوی صد صحرا شقایق میدهد
تو به باغ داغ نیلی رفتهای
تا کبودستان سیلی رفتهای
قلب عالم را تو دیدی خونفشان
رو به سوی قتلگه، دامنکشان
مادرت زهرا وصیت کرده بود
بر گلویش بوسه نیت کرده بود
تا ببوسی شط مروارید را
در گلوگاه عطش، خورشید را
تو نهاده بوسه بر جایی که نور
خوشهها برداشت آن جا از ظهور
بوسه بر زخمی که انسان خورده است
بوسه بر بغضی که ایمان خورده است
پس وصیت این چنین فرجام یافت
قلب زهرا در زمین آرام یافت
ای اسیر لشکر سرنیزهها
ناظر خورشید سر بر نیزهها
ای سفیر کربلا در قصر ظلم
خواهر خون خدا در عصر ظلم
در لطافت بوسه پیغمبری
در سخن همتا زتیغ حیدری
در شب شام غریبان بار باب
کودکان گریه را بردی به خواب
دست تو گهوارهدار ناله بود
دامنت تسکین بغض لاله بود
نوردادی آن شبان شوم را
خواب کردی ضجه کلثوم را
در نگاه سرخ تو گلجان سپرد
روبهروی چشم تو، خورشید مرد
دختر طاها! تو قلب غربتی
تو مزار عشق در هر تربتی
دختر زهرا! گل حزن بهار
دختر مغرور خشم ذوالفقار
تو مراد و مذهب و دین منی
قبله این قلب خونین منی.
ای گل خون پیشه آتش فروش
گوییا خون بشارت بر تو ریخت
اشک زینب در اسارت بر تو ریخت
در زمین، دشت تپیدنها تویی
قتلگاه سر بریدنها تویی
خواهر خورشید رنگ زرد من
خواهر مغموم صحراگرد من
داغ تو درد دقایق میدهد
بوی صد صحرا شقایق میدهد
تو به باغ داغ نیلی رفتهای
تا کبودستان سیلی رفتهای
قلب عالم را تو دیدی خونفشان
رو به سوی قتلگه، دامنکشان
مادرت زهرا وصیت کرده بود
بر گلویش بوسه نیت کرده بود
تا ببوسی شط مروارید را
در گلوگاه عطش، خورشید را
تو نهاده بوسه بر جایی که نور
خوشهها برداشت آن جا از ظهور
بوسه بر زخمی که انسان خورده است
بوسه بر بغضی که ایمان خورده است
پس وصیت این چنین فرجام یافت
قلب زهرا در زمین آرام یافت
ای اسیر لشکر سرنیزهها
ناظر خورشید سر بر نیزهها
ای سفیر کربلا در قصر ظلم
خواهر خون خدا در عصر ظلم
در لطافت بوسه پیغمبری
در سخن همتا زتیغ حیدری
در شب شام غریبان بار باب
کودکان گریه را بردی به خواب
دست تو گهوارهدار ناله بود
دامنت تسکین بغض لاله بود
نوردادی آن شبان شوم را
خواب کردی ضجه کلثوم را
در نگاه سرخ تو گلجان سپرد
روبهروی چشم تو، خورشید مرد
دختر طاها! تو قلب غربتی
تو مزار عشق در هر تربتی
دختر زهرا! گل حزن بهار
دختر مغرور خشم ذوالفقار
تو مراد و مذهب و دین منی
قبله این قلب خونین منی.